ساواک میدانست که فعالیتهای انتشاراتی هواداران امام خمینی در نجف توسط سازمان مست عراق ممنوع شده، حتی کتاب حکومت اسلامی که در برخی از کتابفروشی های آن شهر عرضه میشد، جمع آوری گردیده است.
به گزارش شهدای ایران ،کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایتالله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را منتشر کرده و برای نخستین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران به دست علاقهمندان رسید، اثری روان و خوشخوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.
آغاز فریاد ایران
پی آمدهای سیاسی اجتماعی مقاله چاپ شده در روزنامه اطلاعات را نمیتوان ناگهانی خواند. زمینه آن با دو موج از مخالفتهای مردمی علیه حکومت شاه ایجاد شده بود. موج اول با درگذشت سیدمصطفی خمینی / اول آبان تا چهلمین روز وفات او / دهم آذر 1356 و حوادث مرتبط با آن شکل گرفت، و موج دوم در محرم 1398، آذر و دی 1356، با رخدادهای دو روز تاسوعا و عاشورا، 29 و 30 آذر بالا رفت. «ایران و استعمار سرخ و سیاه» تنها مطلب موهن علیه امام خمینی نبود. در همان روزها، روزنامههای دیگر مجبور به چاپ این گونه مقالهها، اما رقیق تر، شده بودند.
برای نمونه روزنامه آفتاب شرق، چاپ مشهد، تظاهرات ضدحکومتی در آن شهر را از ناحیه گروهی اوباش و اراذل دانست که «به نام مرد بیگانه ای چون خمینی هندی که سالهاست از این کشور نفی بلد شده و به خارجیان پیوسته شعار میدهند و اعلامیه پخش میکنند و از او تجلیل مینمایند.»" و یا روزنامه آیندگان در مقالهای با عنوان «چهرههای استعمار سرخ و سیاه در ایران» آورد که «استعمار سرخ و سیاه در تلاش خود برای جلب حمایت طبقه روحانیت ایران نیز بینتیجه ماند... ناگزیر به سراغ آنهایی رفتند که جویای نام و نشان بودند و برای این منظور به راحتی تسلیم میشدند و روح الله خمینی از آن جمله بود.»
اعتراضهای خشم آلود شهر قم که از فردای چاپ مقاله، 18 دی 1356، در روزنامه اطلاعات، آغاز گشت و موجی دیگر برافراشت، پاسخ به همه این اهانتها بود. نبض جنبش در میان طلاب علوم دینی میزد. آنان در نخستین اقدام، پس از مشورت با مدرسین، تصمیم گرفته بودند بر سر کلاسهای درس حاضر نشوند. تعطیل شدن کلاسها، اعتراض شهر قم را آشکار کرد و با شعارهای 250 تن از طلاب، که در مدرسه خان گرد آمده و از این مدرسه مردان آستانه راه پیمایی کردند و با هجوم مأموران انتظامی و امنیتی پراکنده شدند، شعله ور و دید. برخی از طلبهها صبح روز هجدهم دی به خانه علمای طراز اول شهر رفتند و از آنانخواستند که به اهانتهای مقاله چاپ شده در روزنامه اطلاعات واکنش نشان دهند. همراهی بیشتر آنان، به گردهم آیی بزرگ در مسجد اعظم انجامید. بعداز ظهر آن روز بیش از دو هزار نفر در صحن و شبستان این مسجد را پر کردند. شعارهای این روز همچون دیروز بود: درود بر خمینی - مرگ بر استبداد.
صدای معترضان، با غروب آفتاب و آغاز نمازهای جماعت فروکش کرد. پس از نماز، شیخ مرتضی حائری سخن راند و با ابراز تأسف از چاپ مقاله کذایی گفت که بیم آن داریم که اینجا را همچون مدرسه فیضیه تعطیل کنند. تظاهرات پس از نماز جماعت مسجد اعظم ادامه یافت. آن شب خیابانهای قم شاهد سر دادن شعارهای تند بر ضد شاه بود و حتی شاهد شکسته شدن شیشه بانک صادرات. راهپیمایی شب نوزدهم دی ماه با آرامش خاتمه نیافت. درگیریهای پراکنده، عدهای زخمی به جا گذاشت. آن شب هنوز لوله اسلحهها به سمت پایین کشیده نشده بود.
اهل بازار در پیروی از خیزش حوزه علمیه قم، مغازههای خود را در نوزدهم دی بستند. مأموران ساواک و شهربانی در کنار نیروهایی که از تهران به کمک آنان رفته بودند، در سطح شهر، به ویژه حوالی مدارس علمیه و حرم حضرت معصومه علیهاالسلام خودنمایی میکردند. همه مدرسین جز آقای سیدکاظم شریعتمداری حلقههای درس خود را تعطیل کردند. قرار گردهمایی صبح روز نوزدهم، مسجد اعظم بود. طلبهها پس از تعطیل کردن درس آقای شریعتمداری در مسجد یادشده حضور یافتند. اعتراضهای پنج هزار نفری به مسجد اعظم کشیده شد، بیدرگیری پایان یافت. بعدازظهر نوزدهم دی بود. جمعیتی که ده هزار نفر برآورد شد، پس از شنیدن سخنان آقای حسین نوری همدانی، به حرکت درآمد. نخستین نشانههای درگیری توسط مأموران حکومتی رخ داد. یکی از آنها شیشه بانک صادرات را با لگد شکست و پاسبان دیگری که لباس رسمی به تن داشت همان شیشه را با پاره آجر پایین آورد. این جا بود که لوله اسلحهها پایین کشیده شد. با فریاد فرمانده نیروهای حکومتی تیراندازی شروع شد. با به زمین افتادن شماری از مردم، جمعیت در کوچههای اطراف پناه گرفت. اما جنگ و گریز تا پاسی از شب ادامه یافت. اعتراضهای شهر قم با ریخته شدن خون دستکم شش تن و زخم دهها مجروح، خاموش شد.» اما یکی از منابع سازمان اطلاعات و امنیت قم دیگری داشت. «اگر تظاهرات امروز کشته داشته باشد که داشت»، قم و حتی ایران - زودی ساکت نخواهد شد.
ناصالحان مسلح
نمازهای جماعت و جلسههای درس حوزه علمیه قم از فردای نوزدهم دی برگزار نشد. درهای مغازهها و بازار قم نیز بسته ماند. تظاهرات روزهای بعد مردم قم با شلیک گاز اشک آور پاسخ داده شد. تعطیلی نماز جماعت و بازار به شهرهایی چون کاشان، آبادان، یزد و اصفهان نین کشید. محمد یزدی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، ابوالقاسم خزعلی، محمدعلی گرامی، حسن صانعی، قاسم دخیلی، غلامحسین خردمند و حسین سلیمانی، از علما و بازاریان قم دستگیر و تبعید شدند. غیر از این، با گردآوری جمعیت از شهرهای اطراف، دولتیان تظاهراتی به نفع شاه در شهر قم ترتیب دادند. اما تیری که از چله شهر قم رها شده بود، در حال گذر از آسمان ایران بود. اینک شعارهای درود بر خمینی و مرگ بر حکومت پهلوی از کوچه پس کوچههای شهرهای کوچک و بزرگ به گوش میرسید."
نمازهای جماعت و درسهای حوزه علمیه نجف 24 دی، چهارم صفر، به مدت یک هفته تعطیل شد. در این روزها همه رقم خبر از ایران و دیگر کشورهای جهان به دست آیتالله خمینی رسید و او در شنبه روزی / اول بهمن 1356 در مسجد شیخ انصاری به جای بررسی احکام فقه، به تحلیل اخبار قم پرداخت.
سخنرانی آقا در حالی ایراد گردید که نماینده ساواک در عراق، نگرانیهای سر باز کرده سازمان متبوع خود را با سعدون شاکر، رئیس دستگاه امنیتی عراق، در میان گذاشته، نسبت به ادامه کوششهای سیاسی آیتالله اعتراض کرده بود. او گفته بود که «سرویس ما تردید ندارد که خمینی در حال حاضر و مثل سابق آزادانه به صادر کردن اعلامیه و فرستادن به خارج عراق سخنرانی و تبلیغ علیه ایران ادامه میدهد.» سعدون شاکر هم پاسخ داده بود که ما او را از هر فعالیت سیاسی منع کردهایم، نه به خاطر ایران، بیشتر به خاطر خودمان؛ چون او تحریکات طائفی میکند. (منظور تحریک شیعیان یا انجام تبلیغات مذهبی که رژیم چپ گرای بعث با و انکار کند بهتر است.»
ساواک میدانست که فعالیتهای انتشاراتی هواداران امام خمینی در نجف توسط سازمان مست عراق ممنوع شده، حتی کتاب حکومت اسلامی که در برخی از کتابفروشی های آن شهر عرضه میشد، جمع آوری گردیده است. ساواک خبردار بود که سیدحمید زیارتی، معروف به روحانی، برای چاپ کتاب قطور خود، درباره نهضت آیتالله خمینی، به لبنان جنگ زده رفته است. با وجود این دست به کار شد و گزارشی از سخنرانیها و نامههای اخیر مرجع تبعیدی ایران را برای ارائه به مقامات امنیتی عراق تهیه کرد تا بگوید «خمینی و اطرافیان او به این اخطارهای دولت عراق توجهی ندارند.»
سخنرانی آن روز امام خمینی بر این پایه استوار بود؛ تا زمانی که اسلحه، قلم، امکانات، تبلیغات و ... در دست نالایقها و ناصالحان است، جنایاتی همچون حادثه خونین قم، پیش خواهد آمد. او به تشریح تاریخی این موضوع در دوره پادشاهان پهلوی پرداخت و گفت که «رضاخان را از اول انگلیسیهای جنایتکار، انگلیسیهای غیر صالح که اسلحه در دستشان بود اسلحه دار کردند و این آدم ناشایسته بیاصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند بر مردم و چه جنایاتی... در این مدتی که آن مرد سیاهرو روی کار بود واقع شد.» او برخی از حوادث خونین آن دوره را، که خود شاهد آنها بود، همچون اجبار مردم به پوشیدن لباس یک شکل، برداشتن حجاب زنان و بریا نکردن مجالس مذهبی، یاد کرد و افزود در این زمان هم مبتلا به این پادشاه «شاخدار بیعقل» شدهایم. آقای خمینی با اشاره به پیش بینی خود درباره دیدار محمدرضا پهلوی و جیمی کارتر، گفت: «عرض کردم که اگر این آدم نوکری خودش را تحکیم کند با این کارتر خبیث، این دفعه یک سیلی به صورت مردم بزند که بالاتر از همه لکن ما نمی دانستیم به این زودی... با کارتر حسابش را تمام کرد و نوکری اش را تثبیت کردا ایت الله این را هم افزود که با وجود تثبیت سرسپردگی شاه «اگر یک روز این سرنیزه آمریکا از سر این شاه برداشته بشود، در خود دربار پوست این آدم را می کنند.» او شاه را منشأه مفاسد کشور خواند و کشتار مردم قم را با دستور مستقیم او دانست.
«مگر کسی می تواند امی بدهد الا خود آن مردک؟ از خود اوست همه این مفاسد. مگر مجلس حق دارد که یک کلمه ای بگوید بدون اذن این؟ مگر قضات بگوید بدون اذن این مرد ک؟ مگر ارتش ما آزادند؟ مگر ما استقلال قضایی داریم؟.. الآن اداره مملکت ما، هر گوشه اش را دست بگذارید، اسلحه دست غیرصالحها است.» آقای خمینی تعطیلی روز پنج شنبه بازار تهران/ 29 دی 1356 را بسیار مهم توصیف کرد و با اشاره به تظاهرات اخیر مردم در شهرهای گوناگون گفت که مردم ایران بیدار شده اند. او در پایان ابراز امیدواری کرد با همبستگی همه گروه های اجتماعی اسلحه از دست ناصالحان گرفته شده، شاخ این گاو هم خواهد شکست.
پیوند 15 خرداد با 19 دی
امام خمینی یک روز بعد/ دوم بهمن 1356 دست به قلم شد و متنی درباره حادثه خونین نوزدهم دی قم نوشت. سخنرانی دیروز او ضبط شده بود. پنج شش روز بعد نمایندگی ساواک در عراق به نوار سخنرانی دست یافت و آن را به همراه گزارشی به تهران فرستاد.
در سه ماه اخیر، فروش نوار سخنرانی ها در ایران و کشورهای منطقه بالا گرفته بود. این بازار، پس از مجالسی که در یادبود سیدمصطفی خمینی برگزار گردید، گرم شد و به استقبال مردم برای گوش کردن به سخنان، خرید و فروش بیشتر نوارها، به ویژه در ایران، انجامید. برخی در شهر قم با دوره گردی پیرامون حرم حضرت معصومه علیهاالسلام، نوارها را با اسم رمز، می فروختند. «برای فروش نوار خمینی کلمه رمزی درست کرده اند؛ هر کس نوار مذکور را بخواهد بگوید تیشه دو سر داری؟ فروشنده میفهمد منظور نوار خمینی است.» برخی نیز در مغازههای خود، پنهانی به فروش میرسانند. «این افراد نوارهای پرشده را هیچگونه علامتی یا نوشتهای هم روی آنها نیست، برای اغفال مامورین در داخل قفسه نوارهای خالی مراجعه مأمورین چیزی به دست نیاید.»
تاثیر اجتماعی این شیوه اطلاع رسانی موجب شد که دستگاه امنیتی با تهیه گزارشی نظر نوع جلب کند. «در چند سال اخیر که وسایل پخش صوت به تعداد زیاد در اختیار طبقات مختلف مردم قرار گرفته است، متعصبین مذهبی نیز با ضبط سخنرانیهای وعاظ افراطی و سخنرانان مذهبی نسبت به تکثیر و توزیع آن اقدام کردهاند و این موضوع منحصر به منطقه قم نیست،بلکه در اغلب شهرها و مراکز مذهبی اینگونه نوارها در دسترس متعصبین مذهبی قراردارد.»
حسن روحانی درباره سخنان هشتم آبان خود در مسجد ارک گفته است: «بعدا که من به اروپا رفتم، این نوار را در انجمن اسلامی یانی که از آمریکا آمده بودند، گفتند: این نوار در همه انجمن های اسلامی درو آمریکا بود و دست به دست می گشت. پس از انقلاب، یکی از مبارزان عراقی به من من که نوار سخنرانی شما را به تعداد چند هزار نسخه تکثیر و در کویت و دیگر کشورهای خلیج فارس پخش کردیم. همین مسجد ارک، شخصی بود... که مغازه نوارفروشی داشت. خودش به من گفت: حدود بیست هزار از این نوار را تکثیر کرده و فروخته است.
اما شتاب رسیدن پیام های نوشته شده به ایران و دیگر کشورها بیشتر بود. آنچه آیتالله خمینی در دوم بهمن 1356 درباره حادثه خونین شهر قم نگاشت، چهار روز بعد به وسیله اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا چاپ و پخش شد. او با اشاره به کشته شدن مردم در 15 خرداد 1342/ 12 محرم 1383 و 19 دی 29 محرم 1356 به دست حکومت شاه نوشت که «محرم چه ماه مصیبت زا و چه ماه سازنده و کوبنده ای است. محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکست ستمکار را به فدایی دادن و فدا شدن دانست؛و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملتها تا آخر دهر.» آیتالله نهضت فعلی مردم ایران را پرتوی از نهضت پانزدهم خرداد دانست که اینک در سراسر کشور نورافکن شده است او واکنشهای اخیر مردم را نشانه بیزاری آنان از شاه و خاندانش خواند و آن را یک همه پرسی طبیعی و سراسری توصیف کرد. «این رفراندم طبیعی سرتاسری در حقیقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است... از سلطنت مخلوع است، بر فرض قانونی بودن، چه رسد به سلطنت انتصابی از قبل اجانب.» او در مقابل، تظاهرات دولتی در شهرهایی چون قم، تبریز، اهواز، آبادان و خرمشهر را که با گرد آوری گروههایی از شهر و اطراف آن وادار به گفتن «جاوید شاه) شدند، به سرخ نگاه داشتن روی سیاه حکومت تشبیه کرد. آقای خمینی در این نوشته بارها به ملت ایران نوید پیروزی داد و با این جمله که «من با کمال تواضع دست خود را به سوی ملت نجیب ایران دراز میکنم، همه گروههای اجتماعی را به وحدت کلمه و دوری از مناقشات تفرقه انداز دعوت کرد.
آخرین نکته این نوشته، که بسیار مهم مینمود، بیان دیدگاه آیتالله نسبت به قانون اساسی ایران بود. هر چند او پیش از این با نفی نظام سلطنتی، اساس آن، یعنی قانون اساسی مشروطه را منتفی دانسته بود، اما این بار آشکارا در نفی آن نوشت. علت آن، شاید گفت و گوی اخیر آقای سید کاظم شریعتمداری با خبرنگار بیبی سی بوده باشد. در آن مصاحبه آقای شریعتمداری گفته بود که روحانیت ایران خواستار اجرای کامل قانون اساسی در کشور است.» آقای خمینی از مخاطبان خود در این پیام خواست به آنها که از چهارچوب قانون اساسی دم میزنند تذکر اکید دهند که با این کلمه صحه به رژیم سلطنتی فاسد موجود نگذارند که تا این دودمان فاسد بر مقدرات کشور حکومت میکنند، ملت ایران نه از اسلام بهره مند میشوند و نه از آزادی و استقلال کشور خبری است و نه مردم روی سعادت میبینند.
این اطلاعیه، هم به شکل دست نویس و هم حروفچینیشده، در ایران چاپ و پخش گردید و به موازات خوانده شدن آن، صدای او نیز از خیل نوارهای تکثیر شده، به گوش رسید. و نیز به شکلی آراسته در جزوهای 42 صفحه ای، توسط روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور، به همراه سخنرانی اول بهمن وی چاپ و به ایران و دیگر کشورها فرستاده شد.
ادامه مکاتبه با دانشجویان
نامه نگاری دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در خارج از کشور، به ویژه اروپا، با امام خمینی ادامه داشت. دانشجویان مسلمان ایرانی انگار که ملجأ خود را یافته باشند، روابطشان را محدود به امور سیاسی نکرده، آن را به دیگر ساحتهایی چون سبک زندگی، باورها، کنشهای هنگی و... نیز کشاندند. این موضوع در پاسخی که آیتالله در 24 بهمن 1356 به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا نوشت، به چشم میخورد.
پیش از آن، آقای خمینی جواب نامه دانشجویان ایرانی مقیم هند را داده بود. این گروه از درس خوانهای بیرون از ایران به او خبر داده بودند که به مناسبت سفر شاه به هند، تظاهراتی علیه او راه انداخته، از آرمانهای نهضت اسلامی حمایت کردهاند. شاه و همسرش سیزدهم بهمن 1356 به هند رفته بودند. پاسخ امام به دانشجویان با این جمله شروع میشد که کشتار اخیر مردم قم توسط حکومت شاه اسایش و فرصت رسیدگی به امور عادی را از من گرفته و این جواب با تأخیر نوشته شده است. گفتنی است هر اندازه بر تکانههای سیاسی ایران افزوده میشد، مشغله آیتالله نیز افزایش مییافت. نویسنده، پیوستن انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در هند را به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، به جا دانست. همبستگی همه دانشجویان را با هم، و همه آنان را با طبقات گوناگون مردم ایران، مصداق این سوره قرآن کریم خوانده بود: واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا/ به ریسمان خدا چنگ زنید و متفرق نشوید.
او افزوده بود: «خبر تظاهرات مردانه دانشجویان عزیز ایران در هند در مقابل شاه، این عنصر جنایتکار که با لاف و گزاف همه ملت را پشتیبان خود معرفی میکند، رسید. با آن که در داخل و خارج، همه جا با موج تنفر و انزجار عمومی روبه روست و تظاهرات اخیر سرتاسر کشور چنان او را دیوانه کرد که به قتل رجال علم حوزه علمیه و مردم غیور محترم قم دست زد تا ناراحتی روحی خود را جبران کند.» آقای خمینی در پایان به دانشجویان وعده پیروزی داده بود.
دانشجویان مسلمان ایرانی در اروپا با فرستادن گزارشی از کوششهای سال (میلادی) گذسته خود، برنامههای سال تازه را به اطلاع امام رساندند و خواستار آگاهی از دیدگاههای او شدند. صادق طباطبایی به نمایندگی از طرف دانشجویان با آیتالله دیدار کرده، او را در جریان این برنامهها گذاشته بود. آیتالله، که هیچ فرصتی را برای نمایاندن چهره شاه از دست نمیداد در ابتدای پاسخی که به هواداران خود نوشت، به دیدار اخیر شاه در هند با رئیس پارسیان هند، اشاره کرد و تهمت رایج محمدرضا پهلوی را به نهضت روحانیت، ارتجاع، به خودش باز گرداند و نوشت تقدیر شاه ایران از گبرهای آتش پرست و تغییر تاریخ رسمی ایران، چیزی جز کهنه پرستی و ارتجاع نبود. او تأکید کرد که چنین فردی نمیتواند در بین مسلمانان طرفدار داشته باشد.
آقای خمینی در ترسیم منشور خود برای دانشجویان، دوازده مورد را یاد کرد. اول، تولی و تبری؛ دل بستن به حکومت عدل اسلامی و دل کندن از حاکمیت پادشاهی. «با کمال صراحت، مخالفت خود را اظهار و در سرنگون کردن آن کوشا باشید؛ در غیر این صورت روی استقلال و آزادی را نمیبینید.» دوم، فراخوانی گروههای غیر اسلامی به «مکتب عدالت پرور اسلام»؛ اگر نپذیرفتند از آنان دوری کنید.
او تأکید کرد که از خودگذشتگی برای ملت ایران، فقط در پناه معنویت و باور به توحید و معاد ممکن است. سوم، کوشش برای شناخت اصول اسلام، چون توحید و عدل. برای رسیدن به این شناخت باید با پایه گذاران عدالت و آزادی، پیامبران، آشنا شد؛ و اینکه آنان در تنظیم جامعه و حکومت داری چه کسانی را برگماردند و چه افرادی را کنار گذاشتند. چهارم، دوری از تفسیر آیات قرآن کریم بر بنیاد سلایق و آرای شخصی.
«مطمئن باشید آنچه صلاح جامعه است، در بسط عدالت و رفع ایادی ظالمه و تأمین استقلال و آزادی و جریانات اقتصادی و تعدیل ثروت به طور عاقلانه و قابل عمل و عینیت در اسلام به طور کامل میباشد و محتاج به تأویلات خارج از منطق نیست.» پنجم، اعلام خواست اصلی خود، در برپایی حکومت اسلامی و سقوط رژیم پهلوی. از «آنچه در نوشتههای بعضی احزاب و گفتههای بعضی دیده میشود که هدف چهارچوب قانون اساسی است... جداً احتراز کنید.»
ششم، ماندگار کردن جنایات شاه در 15 خرداد 1342 و 19 دی 1356 و اهانت بزرگ او به پیامبر اسلام با تغییر تاریخ هجری شمسی. هفتم، التزام به همکاری و هم آوایی. او از دستور اتحادیه در همبستگی با همه دانشجویان ایرانی در آمریکا، کانادا، هند، فیلیپین و... تقدیر کرد هشتم، ایجاد پایگاههای داخلی برای همکاری و همصدایی بیشتر، و رساندن نشریههای خود به دست حوزههای علمیه و دانشگاههای ایران. نهم، جلوگیری از نفوذ افراد مرموز و منحرف به تشکیلات خود. دهم، دوری از اختلاف. «باید هواهای نفسانیه و تقدم طلبی فراموش شود.» یازدهم، احترام متقابل روحانی و دانشگاهی به یکدیگر. «مطمئن باشید که با ضم این دو قدرت بزرگ پیروزی بدست میآید و با جدایی، روی آن را نخواهند دید.» دوازدهم، تحصیل علم با جدیت. اگر علوم اسلامی مردانی متخصص نداشت، تاکنون آثار دیانت محو شده بود... (و) استثمارگران هر چه بیشتر باز میگردید. و اگر دانشگاهها خالی از مردان دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت طلب چون سرطان در تمام کشور ریشه دوانده و زمام امور سی و علمی ما را در دست میگیرند و سرپرستی میکنند.»
شور هواداری
اقبال عامه به امام خمینی در این دوره بالا گرفت. با پیشروی زمان، زمین دوستداران آیتالله و پرتر میشد. نشانه این پدیده در سطح اجتماع آشکار بود. اطلاعیه و نوارهای او یا درباره و نه فقط در دست طلبههای کنشگر حوزههای علمیه، شاگردان علمی و عملی و بازاریان مبارز، بلکه به دست دانشجو، کارگر، کارمند، دانش آموز، کشاورز و پیشه ور میرسید و مأموران دستگاه اطلاعاتی خبر کشف آنها را از دانشکدهها، کارخانهها، ادارهها و مدارس میدادند.
همراه با گسترده شدن سطح نفوذ او، عمق نفوذ آیتالله از گوشها در حال رسیدن به قلبها بود. در این میان نشانههای نه چندان اشکار، اما مهم، نیز بود؛ که میتوان به افزایش چشمگیر وجوهات شرعی و کمکهای نیکوکاران به نهضت اشاره کرد. پیش از این گفته شد که باز شدن دست آیتالله، به افزایش شهریه طلاب و پرداخت عیدیهای فزاینده دنباله دار انجامیده بود. این روال دستکم از اواخر 1355 آغاز و همچنان ادامه داشت. «در حدود یک سال است که خمینی همه ماهه علاوه بر شهریه در اواسط هر ماه پولی در بین طلاب به عناوین مختلف از قبیل عیدی، افطاری، پول زغال و غیره تقسیم میکند و علت آن است که اگر بخواهد شهریه را ماهی 600 تومان بدهد، مراجع دیگر که قادر نیستند چنین شهریه ای بپردازند، مخالفت میکنند، لذا سفارش کرده که در اواسط هر ماه به عنوان عیدی و غیره به هر نفر 300 تومان اضافه بپردازند.»؟
پولهای رسیده به نمایندگان آیتالله، بیش از پرداختها بود. کار ورود وجوهات شرعی جایی رسید که، سیدمرتضی پسندیده، وکیل تام الاختیار او، خبر داد که اینک چون گذشته بده بستان رسید و قبض در کار نیست و برای نمونه نوشت وجوهاتی که نزد فلان آقا است بدون قبض است. نامه برادر که به دست آقای خمینی رسید، از آشفتگی در دستگاه مالی خود برآشفت و به آقای پسندیده پاسخ داد که همه ما در معرض تهمت هستیم.
او از اطلاعیههای پخش شده در ایران، به ویژه در بین روحانیان، که به حیف و میل پول در دستگاه مراجع پرداخته بود، خبر داشت. این اعلامیهها را ساواک تهیه و پخش میکرد. این سازمان که پس از سالها پی جویی، نقشه ریزی، دستگیری، تبعید، و درگیری نتوانسته بود نظام مالی آیتالله خمینی را به هم بریزد، میکوشید با بدنام کردن و تهمت زدن، از تمایل روزافزون مردم در پرداخت وجوهات به نمایندگان آقای خمینی جلوگیری کند. او تأکید کرد که تمرکز پول نزد افراد، آن هم، پولهای بدون قبض، خطرناک است؛ باید به جایی مطمئن، به حسابی در بانکی، که معتمدان بر آن نظارت کنند، منتقل شود. «در هر صورت حضرتعالی برای این امر فکری بکنید که خطر عظیم برای ایشان و حضرتعالی و من دارد. و لازم است به طورهای مختلف، شهریه زیاد، و دو سه مقابل شود، و اگر محذور دارد، با تقیه بدهید و در ایام متبرکه تقسیم زیاد کنید و به فقرا و ضعفا کمک کنید. این جانب را از ناراحتی خلاص کنید.»
با اینکه توصیه کرد، تمرکز پول، نه در دست افراد، بلکه در جایی چون بانک باشد، اما تمایلی به انباشت آن نداشت و هم او مصرف به جای آن بود. اما آنچه برای هیأت حاکمه ایران نگران کننده بود، دیدن پیچش مو بود. «آیات و مراجع قم و همچنین خمینی با دریافت پول و کمک بیشتر از متعصبین مذهبی، شهریه طلاب را مرتباً افزایش میدهد و این مسأله باعث جلب هر چه بیشتر جوانان به طلبگی و تجمع روزافزون آنها در قم میگردد.»
چهل روز پس از 19 دی
امام خمینی حدس میزد که هیأت حاکمه ایران در چهلمین روز کشتار مردم قم، حادثه خونین تازهای، در ایران پیش آورد. از این رو در سخنرانی 29 بهمن 1356 در مدرس خود، مسجد شیخ انصاری، به این موضوع اشاره کرد «من نمیدانم که آیا باز مأمورین ریختهاند، قتل و غارتی باز کردهاند، یا نه؟ .. نگران این معنا هستیم که آیا در این شهرهای بزرگ، از قبیل مشهد که دولت نسبت به آن بسیار حساس است؛ از قبیل آذربایجان و تبریز که نظر دارد دولت به آن، و یا در قم که مرکز همه این امور است اتفاقی خواهد افتاد؟ » سخنان آن روز آیتالله چون اول بهمن، به اندازه یک جلسه درسی درازا داشت.
اینک آقای خمینی، روال عادی بدعات اخلاقی، اجتماعی و گاه سیاسی، که معمولاً فقط در ابتدا حصیلی ایراد میشد، کنار گذاشته بود. بیداری سیاسی و خیزش مردم در داشت که از مجال محفل علمی خود سود جسته، نقش رهبری خود را در این کند. او خرسند بود که ملت ایران جسارت نشان دادن و معرفی ماهیت محمدرضا پیدا کردهاند. «مردم پیدا کردهاند مجرم راه پیدا بود؛ جرأت نمیکردند که ذکر کنند. به الحمدلله این سد خوف شکست و مردم نکته اصلی، مجرم، را به دست آید بدبختی... ملت ما از کیست.»
آیتالله خرسند بود که مراجع تقلید مقیم قم، بیست و نهم بهمن، چهلمین روز کشته شدن شماری از مردم قم را عزای عمومی اعلام کردهاند. میدانست که در بسیاری از شهرهای برگ، بازارها و اماکن کسب، درهای کسب و کار خود را باز نکردهاند. میدانست که یکی از بزرگترین مراسم این مناسبت، امروز در مسجد اعظم قم برپا میشود. به اینها اشاره کرد، اما تمرکز جملههای خود را روی اعلامیه جهانی حقوق بشر گذاشت و به کالبدشکافی سیاسی این اعلامیه پرداخت. او با تأیید سرلوحه این اعلامیه، آزادی آحاد بشر، گفت که مصوبان و امضاء کنندگان نخستین این سند، چون آمریکا و انگلیس چه جنایاتی که در حق بشر نکردهاند! و از آن جمله در حق مردم ایران.
آیتالله با یادآوری تاریخ پنجاه سال اخیر کشور در دوره سلطنت پهلوی افزود که انگلیس و آمریکا با گماردن این پدر و پسر در ایران، چه خیانتها و چه جنایتها که مرتکب نشدند! اعلامیه حقوق بشر «برای اغفال است، نه اینکه یک واقعیتی دارد. یک چیز خیلی خوش نمای با زرق و برقی را مینویسند، سی ماده مینویسند که همهاش موادی است که خوب به نفع بشر است، و یکیاش را عمل نمیکنند. این اغفال است؛ افیون است این برای تودهها، برای مردم.»
او گفت که «بشردوستان» با گماشتن افرادی بر سر کشورهای اسلامی، و در ایران پهلویها، ازادی را از مردم گرفتهاند؛ و پرسید که اختناق حاکم بر ایران آزادی است؟ باز کردن اجباری بازارها و مغازههای اعتصاب کرده در تهران و تهدید آنها ازادی است؟ کشاندن گروه از مردم، با بخشنامه، برای تظاهرات و گفتن «جاوید شاه» آزادی است؟ تغییر تاری کشور، که اهانت به حیثیت رسول خدا بود، آزادی است؟ تهاجم به مدارس علمیه و بازداش و زندان و تبعید و شکنجه، آزادی است؟ «ما از این سران دولتها که اعلامیه حقوق رد امضا کردهاند و آزادی بشر را اعلام کردهاند (چه بگوییم؟ این همه مصیبتهای ما از اینها از انگلیس بود، تا آن وقتی که یک قدری دستش کوتاه شد. حالا از شوروی است، و از آن طرف از آمریکا. همه گرفتاری ما زیر سر اینهاست.»
آقای خمینی در ادامه سخنان خود ادعاهای محمدرضا پهلوی در پیشرفتهای چشمگیر ایران را به باد استهزاء گرفت و گفت که جای دوری نروید؛ اطراف همین تهران پایتخت گودال نشین هایی هستند که بدون آب و برق بسر میبرند؛ برای رسیدن به آب آشامیدنی، باید صدها پله را بالا و پایین بروند؛ و از قول برخی نشریات داخلی افزود که در مناطقی از جنوب کشور، کودکان تراخم چشم دارند. آنان هر صبح با ادرار چشمهایشان را میشوند تا باز شود. «دولت ایران الآن از دول مترقی عالم است! الآن در عرض آمریکا و ژاپن است این! الآن از ژاپن یک خورده جلو افتاده است! اما این حرفها فسادش و فضاحت اش دیگر در آمده. حتى آن بقال سر محله دیگر میگوید این حرف مفت دارد می زند. لکن پرروست؛ می زند.»
او با اشاره به ساده لوحی برخی روحانیان که شاه را «اولوالامر» خوانده، اطاعت او را لازم میدانند گفت: یکی از آخوندها به من نوشته بود، چند سال پیش از این، که شما مخالفت چرا میکنید با او؟ وتی الملک من تشاء؛ خداوند هر کس را میخواهد (سلطنت میدهد. این مملکت را خدا داده به او. من جواب او را ندادم. قابل جواب نبود.» آقای خمینی پرسید که سلطنت و ملک فرعون، نمرود، معاویه و یزید از کدام ناحیه بود؟ چرا حضرت موسی، حضرت ابراهیم، حضرت علی و امام حسین علیهم السلام بر آنان قیام کردند؟ و افزود که این آخوندها منطق قرآن را نمیدانند.
«وظیفه ما را با سلطان، قرآن تعیین میکند. قصه میخواسته خدا بگوید؟..... حضرت موسی را آن همه در قرآن تکرار میکند. اگر میخواست قصه بگوید، خوب، قصه یکی میگوید بس است دیگر. آن همه قرآن پافشاری میکند و در هر چند صفحهاش موسی را پیش میآورد و مخالفت هم عصایت را بردار مخالف یا فرعون، برای اینکه بگوید آقا بفهم.... تو هم مثل موسی باش نسبت به فرعون عصرت. تو هم عصایت را بردار مخالف کن با این مردک. [اگر نمیکنی] لااقل تأیید نکنید از این دستگاه.»
این آخرین جملههای آیتالله در آن روز بود. همزمان، در آن سوی مرز در شهر تبریز، داهاتی خونین جریان داشت. پیش بینی او درست بود. قرار بود به مناسبت چهلمین روز کشتههای قم، در مسجد قزللی (مسجد میرزایوسف مجتهدی)، مراسمی برپا شود. مأموران این . دانستند. هنگامی که مردم برای شرکت در این مراسم به مسجد رفتند، به در بسته مسجد خوردند. مردم پشت در منتظر ماندند، بلکه باز شود. رئیس کلانتری بازار تبریز اجازه گشوده بدن در مسجد و شروع مراسم را نمیداد. او در برابر خواستهای پیاپی حاضران، آن معبد در حدی را با جایگاه ستوران یکی دانست. دانشجوی معترضی که تاب این توهین را نداشت با پاره آجری به سوی او حمله برد، اما با گلوله ای نقش زمین شد.
مراسمی که میتوانست با آرامش آغاز و انجام یابد، به تظاهراتی خشم آلود تبدیل شد و با شتاب در شهر گسترش یافت. شاه دستور مقابله داد و یگانهایی از ارتش وارد خیابانهای تبریز شدند. مردم به برخی مراکز دولتی، ساختمان حزب رستاخیز و برخی بانکها، سینماها و فروشگاههای مشروبات الکلی حمله کرده و در مقابله با مأموران مسلح سیزده شهید و حدود یکصد و بیست زخمی دادند.
حوادث تبریز تا چند روز خبر اول روزنامههای پرشمارگان کشور بود. مقامات رسمی آن را ساخته مارکسیستهای اسلامی توصیف کردند. شاه نیز این حادثه را نتیجه «اتحاد نامقدس سرخ و سیاه» دانست. او اواخر اسفند، در پالایشگاه آبادان، به مناسبت ملی شدن صنعت نفت، بیشتر به این موضوع پرداخت و گفت که تصمیم دارم آزادیهای بیشتری به مردم بدهم، اما دو گروه سوءاستفاده میکنند. «یکی کرمهای پژمرده کهنه ارتجاع که از این گرمی آفتاب و نور آزادی به حرکت درآمدهاند، یکی هم جوجههای پر در نیاورده سرخ».
نُه روز پس از نشستن تبریز در خون، امام خمینی نامه ای به اهالی آذربایجان نوشت. این روزها حال او خوب نبود. گرفتار سرماخوردگی و تب شده بود. پس از کشتار مردم تبریز، احمد از آیتالله سیدمحمد بجنوردی که مورد توجه آیتالله خویی بود، خواست تا نزد ایشان برود و بخواهد که در به اعتراض کشتار مردم، درس را تعطیل کند. آیتالله خویی ابتدا پذیرفت، اما از اقای بجنوردی خواسته بود که از جانب دیگر علما هم مطمئن شوند و همگی با هم درس را تعطیل کنند. آیتالله بجنوردی نزد امام آمدند و نظر آیتالله خویی را منتقل کردند. اندکی بعد نظر آیتالله خویی تغییر کرد و پیام فرستاد که من از تعطیل کردن درس منصرف شدهام. جالب این نکته بود که امام به احترام ایشان درس را تعطیل نکردند، اما سر درس درباره کشتار مردم تبریز سخن گفتند و جلسه درس به سخنرانی تبدیل گشت. پس از پایان درس از شدت ناراحتی تب کردند و با آن حال اعلامیهای درباره این حادثه نوشتند.»
خبر ناخوشی آقا خیلی زود به ساواک قم رسید و با این شایعه، که دچار حمله قلبی شده، همراه گردید. استعلام از نمایندگی ساواک در عراق گفت که آیتالله دچار آنفلوآنزا، و در خانه اش بستری است. ضمنا مشارالیه از سالها پیش مبتلا به بیا که گهگاه او را آزار می دهد. لکن گفته می شود در حال حاضر رو به بهبودی است.
آقا، در اعلامیه اش خطاب به تبریزی ها نوشت که این نه یک نامه، بلکه غمنامه ای اعتراف کرد که نمی دانم با چه زبانی به اهالی شهر، مادران داغدار و پدران مصیبت کشیده، تسلیت بگویم. او نوشت که شهرت آذربایجانی ها در کوبیدن استبداد و پایان دادن به خودکامگی های صدر مشروطه فراموش نشدنی است، اما «استبداد محمدرضاخان پهلوی و پدر روسیاهش روی سلاطین مستبد را سفید کرد. تاریخ ایران به یاد ندارد این چنین سفاکی و قتل عام پی در پی را که به دست این باغی سفاک انجام می گیرد. تاریخ مشروطیت به یاد ندارد این چنین مجلس سنا و شورا که اهالی محترم متدین آذربایجان را مشتی اوباش و بیدین معرفی کنند. برخی از سناتورهای مجلس سنا در جلسه اول اسفند این مجلس، تظاهرکنندگان را آشوبگر، نوکر اجنبی و مارکسیست اسلامی خوانده بودند. آیتالله به همه آذربایجانی ها نوید پیروزی داد و نوشت که همه ایران هم آوا و هم هدف شما هستند.
این پیام، تقریبا همزمان با نوار سخنرانی او در 29 بهمن، در ایران پخش شد و بعضا توسط منابع ساواک کشف گردید. روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور این سخنرانی را به همراه پیام آیتالله به مردم آذربایجان، در جزوهای 64 صفحهای آماده کرده، توزیع کردند که نسخهای از آن در دست حاجیان حج عمره و ایرانیان مقیم پاکستان نیز دیده شد.
سال نو، ایران نو
گردش روزگار و رسیدن سال نو در ایران، بسان دیگر دوره ها نبود. روزهای پایانی سال 1356، جدا از رخدادهای بزرگ و تلخ شهرهای قم و تبریز، گوینده اتفاقات کوچک، پراکنده و دور از نظری بود که پایه های سیاسی هیأت حاکمه را تکان می داد. در نگاه افقی و از کنار به این حوادث، ارکان نظام پادشاهی ایران ظاهرا بیآسیب دیده می شد، اما در نگاهی عمودی و از بالا، ایران را آبستن حوادث بزرگ نشان می داد.
اینک نه شهرهای بزرگ ایران، بلکه روستاها نیز، شنوای صدایی شده بودند که از نجف برمی خاست و بر جغرافیای ایران کمانه می زد. در این جا به چند نمونه از گزارش های به جا مانده از دستگاه اطلاعاتی در بیست و نه روز پایانی سال 1356 اشاره می شود. طبیعی است که این خبرها، یک از چندین رخدادی است که به گوش یا چشم مأموران می رسید. یکی از اهالی روستای ایج از توابع استهبان فارس که سال گذشته بر اثر اظهار مطالبی بر علیه کد 66[= شاه ] و مقامات دولتی توسط مأمورین انتظامی دستگیر و مدتی زندانی گردیده بود، در حال حاضر در قریه مذکور عده ای را اطراف خود جمع نموده و شبها نیز تشکیل جلساتی داده که در این گونه جلسات علیه کد 66 سخنانی گفته می شود.» آموزگار دبیرستان دخترانه بهرام در آبیک قزوین تحت پوشش مسائل دینی، احساسات شاگردان را بر علیه دستگاههای دولتی و حکومت تحریک نموده و اغلب دخترها به دستور خانم مذکور مقنعه زده و آزادی زنان و بیحجاب بودن را نفی می کنند و در سر کلاس اکثرا مباحثی درباره خمینی گفته می شود.» در اعلامیهای که روی دیوار کارخانه برنج کوبی روستای ضیابر از توابع صومعه سرای استان گیلان چسبانده شده بود، نوشته بود که «حوادث شهر تبریز از ناحیه خرابکاران و عوامل کمونیست انجام نگرفته، بلکه عاملین آن مسلمانان مؤمن و نجات دهنده مردم ایران از بردگی و ذلت بودهاند.
در اعلامیه مذکور جوانان به جهاد و مبارزه علیه حکومت ایران تشویق و دعوت شدهاند.» سخنان یکی از اهالی روستای بارگاهی از توابع برازجان استان بوشهر این چنین ثبت شد که اما قانون نداریم، زیرا شاه ما کافر است. پدرش رضاشاه فامیلهای ما را بیخود و بیجهت به دار آویخت. خودش در تبریز مسلمانان بیچاره را که از دینشان دفاع میکردند، نابود کرد. در قم این همه طلبه را به چه علت به مسلسل بست؟ کلیه کسانی که طرفدار شاه و این قانون هستند، ریختن خون آنها بر همه مسلمانها واجب است.» در اعلامیههایی که میان روستاییان بخش کاغذ کنان خلخال پخش شد آمده بود که امسال عید نداریم. در روستاهای مهرآباد و رکن آباد میبد از توابع استان یزد «ضمن تبلیغ به نفع خمینی، اعلامیههایی توزیع مینمایند.» در روستای پوستکلای بندپی استان مازندران شنیده شد که «ما به این زودیها این کد 66 ستمکار را ول نمیکنیم. آخر، رژیم این دولت استبداد ایران را برهم خواهیم زد، چون ما قوت قلب گرفتهایم؛ از هیچ کس واهمه ای نداریم.»
شمار این خبرها پس از عبور از روستاها و رسیدن به بخشها و شهرهای کوچک بیشتر، و در شهرهای بزرگ بیشتر و بیشتر میگردید. با خبری که مأموران دستگاه اطلاعاتی از گنبدکاووس به دست آوردند، این نمونهها را به پایان میبریم. «اخیراً بعضی از دانش آموزان مدرسه راهنمایی حافظ (گنبدکاوس در زمینه سیاست ایران از قبیل؛ چرا وقتی که خود محتاجیم به انگلستان وام داده میشود، و یا اینکه پول نفت ما چگونه خرج میشود، سؤالاتی از معلمین خود مینمایند که اکثر آموزگاران از دادن جواب عاجز هستند.
آیت الله خمینی از همه گیر شدن نهضت باخبر بود، از این رو در پیامهای اخیر خود به این موضوع اشاره میکرد. «امروز شعارها در کوچه و برزن هر شهر و ده، مرگ بر شاه است؛ و هر چه عمال کثیف
کوشش میکنند که جنایات را از مرکز اصلی که شاه است منحرف و به دولت یا ماموران متوجه کنند، کسی نیست که باور کند .»
مرهمی بر زخم لبنان
ارتش اسرائیل در 24 اسفند 1356 از هوا، دریا و زمین، به جنوب لبنان حمله کرد پیاده نظام خود را وارد خاک آن کشور نمود. بیشتر ضربهها، ظاهراً متوجه پایگاه چریکهای فلسطینی بود. چند روز پیش از اشغال جنوب لبنان، مبارزان فلسطینی در ادامه ضربههای خود برای آزادی سرزمینشان، با نفوذ به قلب اسرائیل، جاده تل آویو به حیفا را بسته، 30 اسرائیلی را کشته و هشتاد نفرشان را زخمی کرده بودند. حاکمان اسرائیل تهدید به انتقام کرده بودند.
نخستین پیام همگانی امام خمینی در سال 1357 مربوط به حمله اسرائیل بود. اکنون دهها هزار لشکر جرار جنایت پیشه اسرائیل، این جرثومه فساد، با اسلحه و توپها و تانکها و هواپیماها بر اراضی جنوب لبنان، مرکز برادران ایمانی ما مسلط و اهالی مظلوم را از منازل خود رانده و خانههای آنها را خراب و مزارع را به آتش کشیده و دول اسلامی غالباً در مقابل این جنایات بیتفاوت و احیاناً کمک کار به جنایات و یا به نشست و برخاست و مذاکرات بینتیجه سرگرم هستند و مجاهدین شجاع فلسطین را که مردانه در مقابل اسرائیل مقاومت مینمایند تنها گذاشته و شاید این نمایشگر توطئهای بین ابرقدرتها باشد.» او از همه مسلمانان خیراندیش و نیکوکار، ویژه ایرانیان، خواست که به کمک برادران آسیب دیده خود برخیزند؛ آنان میتوانند یک سوم از پول سهم امام خود را صرف آوارگان و جنگ زدگان لبنان کنند. آیتالله هشدار داد که اگر سران دول کشورهای اسلامی با وحدت کلمه در برابر اسرائیل نایستند، امکان تکرار این تجاوز در دیگر ممالک مسلمان وجود دارد.
این پیام، در اطلاعیه ای تک برگی که حاوی دست خط و متن حروفچینی شده آن بود، و نیز با ترجمه به زبان عربی، در ایران و کشورهای منطقه توزیع گردید.
دومین چهلم خونین
نوروز 1357 با تندباد سوزنده ای که بر قم و تبریز وزانده شد، نشاط و خرمی همین نداشت. نزدیکی چهلمین روز شهدای شهر تبریز نیز حواس همگان را بیشتر به روزهای . و دهم فروردین سال نو جلب میکرد. اعلانات بسیاری، چه از طرف مراجع تقلید وی' سوی سازمانها و گروههای کوشنده سیاسی منتشر گردید و مردم را به بزرگداشت این رو فراخواند. امام خمینی در چهارم فروردین، به این مناسبت، اطلاعیه ای نوشت تا مراحل پنهانی رسیدن به ایران، چاپ و توزیع را پشت سر بگذارد. آیتالله نوشت که «کشتار بیرحمانه قم، ایران را به هیجان در آورد و تبریز عزیز را به قیام همگانی مردانه در قبال ظلم و بیدادگری کشاند؛ و کشتار دسته جمعی تبریز، ملت غیور ایران را چنان تکان داد که در آستانه انفجار است. او ابراز امیدواری کرد این انفجار، دست بیگانگان را از ایران کوتاه کرده، انتقام مظلومان را از شاه بگیرد و خاندان پهلوی را برای همیشه از صفحه ایران بزداید. آیتالله با تکرار این مهم که مملکت جز با اتکا به مکتب اسلام نجات پیدا نخواهد کرد، از مردم خواست با هوشیاری از ورود افراد یا گروههای معتقد به مکاتب غیر اسلامی به صفوف خود جلوگیری کنند، چرا که هم اینان، در زمانی حساس، خنجر به پشتتان خواهند زد. او گرفتاریهای ایران و مردم آن را از ناحیه آمریکا و دست نشاندگانش دانست. «برخورداری شاه از پشتیبانی رئیس جمهور آمریکا این کشتارهای بیرحمانه را به بار آورد و ملت مسلم را سوگوار کرد. برخورداری از آمریکا تبریز را به خاک و خون کشید.» آقای خمینی در ابتدای اعلامیه، بار دیگر نگرانی خویش را از حوادثی که در چهلم کشتار مردم تبریز روی خواهد داد ابراز کرد. «من نمیدانم دنبال این اربعین، قتلهای دیگر و جنایات تازهای است؟ و ضحاک عصر در خونخواری تجدید مطلع میکند؟»
این اطلاعیه در انواع دست نوشته و حروفچینیشده در ایران پخش گردید؛ در مراسم حج عمره به دست زائران ایرانی رسید؛ در دمشق میان ایرانیان زائر توزیع شد؛ خبر آن هم در نشریه الثوره، چاپ لبنان نیز درج گردید، و دانشجویان مسلمان ایرانی در اتریش هم آن را تکثیر و در اروپا توزیع کردند.
واکنش عمومی مردم ایران به چهلمین روز کشتار شهر تبریز، تعطیلی بازارها و اماکن بزرگداشت و تظاهرات خیابانی در برخی از شهرهای کوچک و بزرگ بود. این تظاهرات در سه شهر یزد، جهرم و دزفول با شلیک گلوله مأموران، به زخمی شدن شماری از شهروندان انجامید. آنچه در نخستین گزارشهای رسیده ساواک درج گردید، سه کشته و ده زخمی در یزد، یک کشته و 12 مجروح در جهرم ویک کشته در دزفول بود.
پاره کردن عکس شاه در برخی مدارس، اعتصاب غذای زندانیان سیاسی زندانهای قصر اوین، شکل گیری پیاپی تظاهرات خیابانی، بازپس گیری مدرسه فیضیه در قم، شعارنویسی و دیوارهای شهرهای بزرگ، شکستن شیشه ساختمانهای دولتی، رفتارها و شیوههای تازه مبارزه مردم با حکومت پهلوی بود.
گفتوگو با لوموند
آوازه امام خمینی در این دوره به جایگاهی رسیده بود که روزنامهای چون لوموند، دوستدار گفتوگویی اختصاصی با او باشد. موضوع را با آیتالله مطرح کردند. گفتند که لوموند روزنامه مستقلی است و پیش از این به برخی از بیعدالتیهای شاه اشاره کرده است. و او با این امید که گفت و گویش به شناساندن آرمانهای مردم ایران کمک میکند، پذیرفت به پرسشهای خبرنگار آن روزنامه پاسخ دهد. لوسین ژرژ، خبرنگار لوموند در بیروت، با برنامه ریزی امام موسی صدر، به عنوان یک شهروند لبنانی، همراه صادق قطب زاده، راهی نجف شد و نخستین مصاحبه مطبوعاتی را در دوره تبعید با آیتالله انجام داد. گفتنی است که این روزنامهنگار فرانسوی، پس از ازدواج با یک زن شیعه لبنانی، نزد آقای صدر به اسلام گرویده بود.
آن روزها از خیابان فرعی منتهی به خانه آقای خمینی مراقبت میشد. ماموران امنیتی عراق پیرامون خانه پرسه میزدند. ظاهراً برای محافظت، آنجا بودند، اما کار مهمترشان نظارت بر رفت و آمدها بود. آنان برای حضور در خانه آیتالله نیز ابراز تمایل کرده بودند. «مراقبت از خمینی ظاهرا بدون اطلاع قبلی و درخواست خمینی صورت گرفته و حتی گفتهاند اگر مایل باشد چند نفر مأمور دیگر را برای مراقبت در داخل منزل میفرستند که مورد موافقت نامبرده قرار نگرفته است.»
احتمالا دور از چشم این مأموران، در مجالی و ساعتی مناسب، خبرنگار فرانسوی در چهارم اردیبهشت 1357 رودرروی آقای خمینی نشست. ژرژ میدانست که او تاکنون با هیچ روزنامه و رسانه خارجی گفت وگو نکرده است. وقتی وارد آن اتاق کوجک شش متری شد، از خود پرسید «آیا کسی که این توده شیعه را، که هنوز ایمانی شدید و سوزان به حرکتشان در میآورد، تحت تسلط و کنترل خود دارد و بر ایران فرمانروایی میکند، همین پارسای کهنسال، یعنی آیتالله خمینی است که دارای چنین قدرتی است؟» او در ترسیم خانه ای که بدان وارد شده بود، از این واژهها یاری جست: «این خانه نظیر مسکن فقیرترین افراد نجف است. در سه اتاق این خانه حداکثر دوازده تن از نزدیکان وی حضور داشتند.
در این خانه محقر، از قدرت رؤسای شورش و یا رؤسای جبهه مخالف که در تبعید بسر میبرند، هیچ نشان و علامتی دیده نمیشود؛ و اگر آیتالله خمینی قدرت آن را دارد که ایران را به حرکت درآورد و به قیام برانگیزد، این قدرت ناشی از تسلط و اقتدار وی بر افکار مردم ایران است.»
خبرنگار ادبیات حاکم بر گفتههای آیتالله را آرام، بیهیجان، متین و تکیه داده بر نفسی مطمئنه یافت. او هنگام شنیدن فرازهایی چون رهایی ایران از شر شاه یا مرگ پسرش، مصطفی، تغییری در چهره گوینده ندید. «آیت الله به جای آن که با فشار روی کلمات، ایمان و اعتقاد خود را به مخاطبش ابلاغ کند، با نگاه خود چنین میکرد.»
پرسش نخست خبرنگار مربوط به اتهام شاه در مرتجع بودن رهبر نهضت بود. آیتالله گفت که مرتجع حقیقی خود شاه است. کشور با نظام دیکتاتوری اداره میشود. آزادی فردی پایمال است. انتخابات واقعی وجود ندارد. مطبوعات آزاد نیستند. قانون اساسی همواره نقض میشود. اجازه تشکیل محافل مذهبی داده نمیشود.
از استقلال قضایی خبری نیست. قوای سه گانه زیر اراده یک نفر است. فقط یک حزب دولتی توان فعالیت دارد. کسانی که به عضویت آن درنیایند، متخلف شناخته میشوند. کشاورزی ایران نابود شده است. افزون بر نود درصد مواد غذایی از خارج وارد میشود. بیشتر پول نفت صرف خرید اسلحه میگردد. اینها برای
شناسایی مرتجع کافی است با وجود این «شاه ادعا میکند که ایران را به مرز تمدن بزرگ میرساند. دروغ میگوید؛ و این مطلب را بهانه قرار داده تا ریشه استقلال مملکت را قطع کند.»
آیتالله گفت که قیام مردم ایران همانا مبارزه علیه ارتجاع شاه است، اما او میکوشد «موضع مخالف ما را در قبال رژیماش وارونه جلوه دهد و ما را مخالف تمدن و گذشته گرا قلمداد کند. اگر ما موفق به سرنگون کردن رژیم او شویم، او برای کارهایی که بر ضد پیشرفت و ترقی اقتصادی و فرهنگی مردم کرده است محاکمه خواهد شد.»
خبرنگار از آیتالله خواست که نظرش را درباره سه نماد پیشرفت ایران؛ اصلاحات ارضی، صنعتی شدن کشور، و آزادی زنان بیان کند. آقای خمینی گفت که اصلاحات ارضی چیزی ایجاد بازار برای کشورهای خارجی، به ویژه آمریکا، نداشت. اصلاحات ارضی حقیقی بهره مند شدن کشاورزان از محصول کار خود، [نه بیکاری و مهاجرت به شهرها. ] او ست که با به دست گرفتن قدرت، نه تنها زمینهای تقسیم شده به مالکان آن باز نمیگردد بلکه درآمد نامشروع آنان نیز به جامعه باز خواهد گشت.
او افزود که اعتقاد ما به صنعت ملی و مستقل است، نه صنعت وابسته و سرهم بندی. «سیاست شاه از لحاظ صنعتی و کشاورزی، مملکت ما را به نفع قدرتهای استعماری، به صورت یک جامعه مصرفی در آورده است.» آقای خمینی درباره زنان نیز گفت که اسلام نه تنها با آزادی زن مخالفت ندارد، بلکه شرافت و حیثیت او را بازستانده است. زن و مرد مساوی و هر دو در تعیین سرنوشت و فعالیتهای خود آزاد هستند. آنچه ما با آن مخالف هستیم، سهیم کردن زنان در امور ضداخلاقی و تبدیل کردن آنان به کالا و گذاشتن نام آزادی بر این کارهاست.
پرسش پسین ژرژ، کاربرد همواره مارکسیسم اسلامی از طرف شاه بود. او پرسید آیا شما با گروههای چپ روابط سازمانی دارید؟ امام گفت که به کارگیری این ترکیب متناقض برای بیاعتبار کردن مبارزه مردم است؛ توحید ربطی به ماده گرایی ندارد. هیچگاه اتحادی بین مسلمانان و مارکسیستها وجود نداشته است. «من همواره در اعلامیههای خود خاطرنشان ساختهام که مردم مسلمان بایستی در مبارزه خود همگون و متجانس باقی بمانند و از هر نوع همکاری سازمانی با عناصر کمونیست برحذر باشند... ما حتی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد... ما می دانیم آنها از پشت به ما خنجر زدهاند و اگر روزی قدرت برسند، رژیمی دیکتاتوری برقرار خواهند کرد و این مخالف روح اسلام است. او در جامعه ای که ما به فکر استقرار آن هستیم مارکسیستها در بیان مطالب خود آزاد هستند. ما از پاسخهای مکتب اسلام به نیازهای مردم مطمئن هستیم؛ اما آنچه آزاد بود، توطئه کردن است.
آیت الله در برابر این پرسش که آیا پسرش، مصطفی، به قتل رسیده است یا نه، گفت: با یقین نمیتوانم بگویم چه اتفاقی افتاده. مصطفی شب پیش از مرگ سالم بود. گویا افرادناشناخته ای آن شب به دیدار او رفتند و ساعاتی بعد او از دنیا رفت. با وجود این نمی تون اظهارنظری کنم. و اینکه میپرسید مرگ او علت انفجار ملت ایران گردید، باید بگو که مردم ایران خدمتگزاران خود را دوست دارند. آنان من و مصطفی را خدمتگزاران خورد میدانند، اما مطلب اصلی و اساسی پسر من نیست، مساله اساسی عصیان و قیام همه مردم بر ضد ستمگرانی است که بدانها ستم میکنند.»
خبرنگار از برنامه سیاسی رهبر نهضت سؤال کرد و شنید که کمال مطلوب ما ایجاد حکومت اسلامی است، اما در حال حاضر، هدف، سرنگون کردن رژیم خودکامه شاه است. او بازگشت به قانون اساسی مشروطه را منوط به جرح و تعدیل موادی از آن، چون حذف نظام پادشاهی دانست. ژرژ پرسید که درست است که پیوندهای سیاسی شاه با اسرائیل یکی از علل مخالفت شما با رژیم ایران است؟ «آری. زیرا اسرائیل سرزمین یک قوم مسلمان را اشغال کرده و جنایات بیشماری مرتکب شده است. عمل شاه در حفظ روابط سیاسی با اسرائیل و کمک اقتصادی به وی برخلاف مصالح و منافع اسلام و مسلمانهاست.» آیتالله افزود که در دو دهه گذشته همواره خواستار اتحاد مسلمانان جهان علیه اسرائیل بوده است، اما این دعوت توسط دولتهای اسلامی شنیده نشده است، اما «من در این راه پایداری خواهم کرد.» آقای خمینی با حمایت از مردم لبنان در برابر تجاوز اسرائیل، درباره کمکهای شاه به جنگ زدگان لبنان اظهار داشت که نمیتوان باور کرد رژیمی که همیشه به سود اسرائیل و به زیان اعراب گام برداشته، در خدمت آرمانی مقدس باشد.
پرسش بعدی خبرنگار لوموند درباره مواضع رهبر نهضت نسبت به آمریکا بود. «در طی بیانیهها و اعلامیههای پانزده سال اخیر خود چندین بار موضع و موقع خودم را در قبال آمریکا و قدرتهای بزرگ دیگری که از ثروتهای ممالک فقیر بهره برداری میکنند، بیان کردهام. آمریکا عمال خود را در این مملکت تحمیل و بعد خشونتی را که به مردم تحمیل میشود، تأیید میکند.
آمریکا که منشأ کودتای 1332 و بازگشت و حفظ شاه بر سر قدرت است، سیاست خود را است. تا وقتی که وضع بدین منوال است، موضع و موقع من در قبال آمریکا همچنان تغییرناپذیر خواهد ماند.» او افزود که این موضع شامل حال اتحاد جماهیر شوروی نیز میشود ان آنها، و میان آنها با انگلیس نیست. ما وقتی میتوانیم روابط سالمی با تمام دنیا داشته باشیم که به استقلال برسیم.
این گفتوگو، دوازه روز بعد، شانزدهم اردیبهشت در صفحه چهارم روزنامه لوموند چاپ شد. عنوان کوچک و بزرگ آن چنین بود: آیتالله خمینی رهبر روحانی مذهب شیعه به نگار ما گفت: جنبشهای اخیر مقدمه یک انفجار عظیم است. انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا و نهضت آزادی ایران خارج از کشور، در ترجمه و انتشار این مصاحبه کشیدند و سازمان فجر اسلام آن را در داخل کشور چاپ و پخش کرد. پیش از پایان روزهای اردیبهشت، این اعلامیه زیرزمینی به دست مردم رسید.
میتوان باور کرد که متن اصلی این مصاحبه مطبوعاتی به جهت اهمیت انتشارش در یک روزنامه معتبر و نامی، بین مقامات سیاسی و امنیتی ایران با اهمیت تلقی گردید و با دقت مورد مطالعه قرار گرفت. اما نمیدانیم محمدرضا پهلوی پس از آگاهی از این گفت و گو و خواندن آن با چه احساسی روبرو گردید. گفته میشد فرانسه برای او یک کشور الگو بود. شاه شخصیت شارل دوگل، رئیس جمهور دهه شصت میلادی فرانسه را میستود و گمان میبرد نسبت خودش به ایران با نسبت دوگل به فرانسه یکی است. چه بسا این گفته دوگل «فرانسه یعنی من»، شاه را به توهم «ایران یعنی او» رسانده بود. او به مناسبت دیدار ژرژ پمپیدو، دیگر رئیس جمهور فرانسه، از ایران، به منشی تهیه کننده سخنرانی استقبال دستور داده بود از تأکید بر شباهتهای شاه ایران به ژنرال دوگل و پمپیدو غفلت نکند.؟
اینک روزنامه ای از کشور الگو، مصاحبه ای چاپ کرده بود که شاه برای سرکوب و بدنام کردن مصاحبه شوندهاش از هر کاری فروگذاری نکرده بود. منابع سازمان اطلاعات و امنیت کشور ترجمه این گفت وگو را در شهرهایی چون تهران، کرج، اراک، بروجرد، گچساران، گنبد کاووس و فیروز آباد استان فارس یافتند و در بسیاری از نقاط کشور نیافتند. مقام امنیتی عراق نیز، به خواست ساواک، از بغداد به نجف رفت و به آیتالله گفت: «ما نمیتوانیم به شما بگوییم فعالیتی نکنید، ولی هر اقدامی که میکنید باید زیر نظر ما باشد؛ به ویژه مصاحبه با خبرنگاران خارجی که حتماً بایستی با اطلاع قبلی ما باشد.
خبر این ملاقات به گوش رؤسای ساواک رسید و آن را نوعی رفع تکلیف دانسته، گزارشی برای شاه تهیه کردند که در آن آمده بود: «ملاقات رئیس امن العام..صرفاً بر اساس اعتراضهای مقامات ایرانی در مورد فعالیتهای مضره خمینی صورت گرفته و به نظر میرسد فقط برای رفع تکلیف و نشان دادن حسن نیت به ایران انجام شده است. محمدرضا پهلوی هم پس از دیدن این گزارش از وزارت امور خارجه خواست که موضوع را پیگیری کند.
نتیجه آن چندی بعد توسط وزارت امور خارجه به ساواک داده شد. «مراتب به سفارت شاهنشاهی ایران در بغداد منعکس گردید. پاسخ رسیده از سفارت مذکور حاکی است که صدام حسین، نایب رئیس شورای انقلاب عراق در ملاقات اخیر با سفیر شاهنشاه آریامهر در بغداد اظهار داشته است که مأموران امنیتی عراق در نجف با خمینی ملاقات کرده و کاملاً تفهیم کردهاند که حق ندارد اقدامی منافی با دوستی ایران و عراق انجام دهد.»
پیام چهلم دوم
امام یک ماه پس از تظاهرات خونین شهرهای یزد، جهرم و دزفول/ 9 اردیبهشت 1357 درباره آنها نوشت: «ما باید در اربعینی بعد از اربعین، بلکه در اربعینات پنجاه ساله دوره سیاه و عزای این ملت بزرگ، در حوادثی که در این پنجاه سال از اختناق و قتل و حبس و تبعید و بالاتر از آن ورشکستگی اخلاقی و فرهنگی به دست این دودمان نشاندار، که در عقب نگه داشتن و به فساد گرایاندن و به فحشا کشاندن نسل جوان ما نقش بزرگی داشتند و الحق مأموریت را خوب انجام دادند، در سوگ بنشینیم و در هدر دادن مخازن زیرزمینی و از آن مهمتر مخازن روی زمینی که نسل جوان است، در عزا باشیم. در کودتای انگلیس به دست رضاخان و آمریکا به دست محمدرضاخان، در سوگ باشیم.»
پس از خیزش 29 بهمن تبریز، آنچه از زبان مقامات حکومتی شنیده میشد بیشتر، پیدایی این جریان توسط بیگانگان بود؛ گروهی که از آن سوی مرزها وارد کشور شده این بلوا را به پا کردند؛ حتی آن را کوششی برای بازگرداندن آذربایجان به دوره حکومت حزب دمکرات بر این دولتی درباره قیام تبریز چنین ادامه داد: «اهالی محترم تبریز که یکپارچه به پاخواستند و با فریاد مرگ بر شاه زمین را لرزاندند، تعدادی از بیگانگان بودند که از خارج مرز به طور قاچاق وارد شده برای شما اهالی محترم یزد که دلاورانه قیام نمودند و با تعطیل عمومی و شعار متداول مرگ او عامل آمریکا را دیوانه تر کردید، معدودی هستید که از آن طرف مرز به صورت غیرقانونی درد یزد شدید؟ اهالی ایران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب که یکپارچه از شاه متنفرند ایرانی نیستند. اینان همگی به صورت قاچاق وارد ایران شدهاند. در این منطق، ایرانی خلاصه میشود در شاه و دارودسته اش و از مستشاران و کارمندان آمریکایی و انگلیسی و روسی و صهیونیستی؛ غارتگران بین المللی که اقتصاد ایران را قبضه کردهاند.»
آقای خمینی تأکید کرد تا برچیده شدن نظام ارتجاعی شاهنشاهی و برقراری حکومت اسلامی و دمکراسی واقعی دست از مبارزه برنخواهیم داشت. او در اطلاعیه خود به اقدام سازمان زیرزمینی انتقام» هم اشاره کرد. این سازمان برساخته ساواک بود که با بمب گذاری در خانه برخی از مخالفان حکومت، آنها را میترساند و تهدید به مقابله میکرد.
غیر از سازمان یادشده، حزب رستاخیز نیز با ایجاد کمیتههای اقدام ملی» تلاش همه جانبه ای برای رویارویی با تظاهرات همه گیر مردم کرد. کار این کمیتهها برگزاری گردهم آیی های فرمایشی در حمایت از حکومت شاه بود. اقدام دیگر، بازیافت «نیروی پایداری» بود. واکنش سرکوب گرانه ژاندارمری علیه مخالفتهای مردمی در شهرهای کوچک و روستاها، با نام نیروی پایداری در مطبوعات منعکس میشد. آخرین تأکید آیتالله در این نوشته این بود که به دست آوردن آزادی در برکنار کردن شاه و دودمان او است که دشمن سرسخت ملت و نقطه اصلی بدبختی است؛ و تصور آن بدون کنار رفتن و انتقام از او آرامش ملتی که همه چیزش به دست او به باد رفته است، به او برگردد، خیالی است باطل.»
فاصله اعلامیههای اخیر امام خمینی از هنگام نوشته شدن تا توزیع در ایران بسیار کوتاه شده بود. نوشته آخر او در انواع دستنویس و حروفچینیشده، پنهانی تکثیر گردید؛ و این در کمتر از یک هفته انجام شد. جدا از شتاب رسیدن پیامها، لحنشان، با تأکیدهای همواره نویسنده به سرنگونی نظام پادشاهی، تأثیرات متفاوتی میان ایرانیان میگذاشت. این تفاوت، دستکم در شهری چون قم، از زبان منبع ساواک چنین بیانشده است: «از زمانی که اعلامیه اخیر خمینی [ پیام 9 اردیبهشت به ایران آمده و در دسترس مردم قرارگرفته، انقلاب و تظاهرات در قم اوج گرفته، زیرا خمینی در اعلامیه اخیرش تأکید کرده که آرام نباشید و تظاهرات کنید. لذا طرفداران و مقلدین خمینی این جمله را تعبیر به فتوا کرده و میگویند تقریباً خمینی در این مورد حکم داده و ما که مقلد ایشان هستیم، موظف به انجام تظاهرات میباشیم.» و این را هم اضافه کرد که «این اعلامیه مراجع قم را دچار دردسر تازهای کرده، چون ایشان با تظاهرات مخالفاند و هرگاه مجلس فاتحه میگرفتند به منبری سفارش میکردند که در خاتمه منبر از مردم بخواهد آرامش را حفظ کنند و از انجام تظاهرات خودداری نمایند و مردم هم کمی رعایت میکردند و کمتر تظاهرات به راه میانداختند، ولی اکنون با رسیدن این اعلامیه منبری جرات نمیکند مردم را به آرامش دعوت کند زرا مورد اعتراض واقع می شود که دستور خمینی را نقض کرده است.»
آخرین نکته این نوشته، که بسیار مهم مینمود، بیان دیدگاه آیتالله نسبت به قانون اساسی ایران بود. هر چند او پیش از این با نفی نظام سلطنتی، اساس آن، یعنی قانون اساسی مشروطه را منتفی دانسته بود، اما این بار آشکارا در نفی آن نوشت. علت آن، شاید گفت و گوی اخیر آقای سید کاظم شریعتمداری با خبرنگار بیبی سی بوده باشد. در آن مصاحبه آقای شریعتمداری گفته بود که روحانیت ایران خواستار اجرای کامل قانون اساسی در کشور است.» آقای خمینی از مخاطبان خود در این پیام خواست به آنها که از چهارچوب قانون اساسی دم میزنند تذکر اکید دهند که با این کلمه صحه به رژیم سلطنتی فاسد موجود نگذارند که تا این دودمان فاسد بر مقدرات کشور حکومت میکنند، ملت ایران نه از اسلام بهره مند میشوند و نه از آزادی و استقلال کشور خبری است و نه مردم روی سعادت میبینند.
این اطلاعیه، هم به شکل دست نویس و هم حروفچینیشده، در ایران چاپ و پخش گردید و به موازات خوانده شدن آن، صدای او نیز از خیل نوارهای تکثیر شده، به گوش رسید. و نیز به شکلی آراسته در جزوهای 42 صفحه ای، توسط روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور، به همراه سخنرانی اول بهمن وی چاپ و به ایران و دیگر کشورها فرستاده شد.
ادامه مکاتبه با دانشجویان
نامه نگاری دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در خارج از کشور، به ویژه اروپا، با امام خمینی ادامه داشت. دانشجویان مسلمان ایرانی انگار که ملجأ خود را یافته باشند، روابطشان را محدود به امور سیاسی نکرده، آن را به دیگر ساحتهایی چون سبک زندگی، باورها، کنشهای هنگی و... نیز کشاندند. این موضوع در پاسخی که آیتالله در 24 بهمن 1356 به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا نوشت، به چشم میخورد.
پیش از آن، آقای خمینی جواب نامه دانشجویان ایرانی مقیم هند را داده بود. این گروه از درس خوانهای بیرون از ایران به او خبر داده بودند که به مناسبت سفر شاه به هند، تظاهراتی علیه او راه انداخته، از آرمانهای نهضت اسلامی حمایت کردهاند. شاه و همسرش سیزدهم بهمن 1356 به هند رفته بودند. پاسخ امام به دانشجویان با این جمله شروع میشد که کشتار اخیر مردم قم توسط حکومت شاه اسایش و فرصت رسیدگی به امور عادی را از من گرفته و این جواب با تأخیر نوشته شده است. گفتنی است هر اندازه بر تکانههای سیاسی ایران افزوده میشد، مشغله آیتالله نیز افزایش مییافت. نویسنده، پیوستن انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در هند را به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، به جا دانست. همبستگی همه دانشجویان را با هم، و همه آنان را با طبقات گوناگون مردم ایران، مصداق این سوره قرآن کریم خوانده بود: واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا/ به ریسمان خدا چنگ زنید و متفرق نشوید.
او افزوده بود: «خبر تظاهرات مردانه دانشجویان عزیز ایران در هند در مقابل شاه، این عنصر جنایتکار که با لاف و گزاف همه ملت را پشتیبان خود معرفی میکند، رسید. با آن که در داخل و خارج، همه جا با موج تنفر و انزجار عمومی روبه روست و تظاهرات اخیر سرتاسر کشور چنان او را دیوانه کرد که به قتل رجال علم حوزه علمیه و مردم غیور محترم قم دست زد تا ناراحتی روحی خود را جبران کند.» آقای خمینی در پایان به دانشجویان وعده پیروزی داده بود.
دانشجویان مسلمان ایرانی در اروپا با فرستادن گزارشی از کوششهای سال (میلادی) گذسته خود، برنامههای سال تازه را به اطلاع امام رساندند و خواستار آگاهی از دیدگاههای او شدند. صادق طباطبایی به نمایندگی از طرف دانشجویان با آیتالله دیدار کرده، او را در جریان این برنامهها گذاشته بود. آیتالله، که هیچ فرصتی را برای نمایاندن چهره شاه از دست نمیداد در ابتدای پاسخی که به هواداران خود نوشت، به دیدار اخیر شاه در هند با رئیس پارسیان هند، اشاره کرد و تهمت رایج محمدرضا پهلوی را به نهضت روحانیت، ارتجاع، به خودش باز گرداند و نوشت تقدیر شاه ایران از گبرهای آتش پرست و تغییر تاریخ رسمی ایران، چیزی جز کهنه پرستی و ارتجاع نبود. او تأکید کرد که چنین فردی نمیتواند در بین مسلمانان طرفدار داشته باشد.
آقای خمینی در ترسیم منشور خود برای دانشجویان، دوازده مورد را یاد کرد. اول، تولی و تبری؛ دل بستن به حکومت عدل اسلامی و دل کندن از حاکمیت پادشاهی. «با کمال صراحت، مخالفت خود را اظهار و در سرنگون کردن آن کوشا باشید؛ در غیر این صورت روی استقلال و آزادی را نمیبینید.» دوم، فراخوانی گروههای غیر اسلامی به «مکتب عدالت پرور اسلام»؛ اگر نپذیرفتند از آنان دوری کنید.
او تأکید کرد که از خودگذشتگی برای ملت ایران، فقط در پناه معنویت و باور به توحید و معاد ممکن است. سوم، کوشش برای شناخت اصول اسلام، چون توحید و عدل. برای رسیدن به این شناخت باید با پایه گذاران عدالت و آزادی، پیامبران، آشنا شد؛ و اینکه آنان در تنظیم جامعه و حکومت داری چه کسانی را برگماردند و چه افرادی را کنار گذاشتند. چهارم، دوری از تفسیر آیات قرآن کریم بر بنیاد سلایق و آرای شخصی.
«مطمئن باشید آنچه صلاح جامعه است، در بسط عدالت و رفع ایادی ظالمه و تأمین استقلال و آزادی و جریانات اقتصادی و تعدیل ثروت به طور عاقلانه و قابل عمل و عینیت در اسلام به طور کامل میباشد و محتاج به تأویلات خارج از منطق نیست.» پنجم، اعلام خواست اصلی خود، در برپایی حکومت اسلامی و سقوط رژیم پهلوی. از «آنچه در نوشتههای بعضی احزاب و گفتههای بعضی دیده میشود که هدف چهارچوب قانون اساسی است... جداً احتراز کنید.»
ششم، ماندگار کردن جنایات شاه در 15 خرداد 1342 و 19 دی 1356 و اهانت بزرگ او به پیامبر اسلام با تغییر تاریخ هجری شمسی. هفتم، التزام به همکاری و هم آوایی. او از دستور اتحادیه در همبستگی با همه دانشجویان ایرانی در آمریکا، کانادا، هند، فیلیپین و... تقدیر کرد هشتم، ایجاد پایگاههای داخلی برای همکاری و همصدایی بیشتر، و رساندن نشریههای خود به دست حوزههای علمیه و دانشگاههای ایران. نهم، جلوگیری از نفوذ افراد مرموز و منحرف به تشکیلات خود. دهم، دوری از اختلاف. «باید هواهای نفسانیه و تقدم طلبی فراموش شود.» یازدهم، احترام متقابل روحانی و دانشگاهی به یکدیگر. «مطمئن باشید که با ضم این دو قدرت بزرگ پیروزی بدست میآید و با جدایی، روی آن را نخواهند دید.» دوازدهم، تحصیل علم با جدیت. اگر علوم اسلامی مردانی متخصص نداشت، تاکنون آثار دیانت محو شده بود... (و) استثمارگران هر چه بیشتر باز میگردید. و اگر دانشگاهها خالی از مردان دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت طلب چون سرطان در تمام کشور ریشه دوانده و زمام امور سی و علمی ما را در دست میگیرند و سرپرستی میکنند.»
شور هواداری
اقبال عامه به امام خمینی در این دوره بالا گرفت. با پیشروی زمان، زمین دوستداران آیتالله و پرتر میشد. نشانه این پدیده در سطح اجتماع آشکار بود. اطلاعیه و نوارهای او یا درباره و نه فقط در دست طلبههای کنشگر حوزههای علمیه، شاگردان علمی و عملی و بازاریان مبارز، بلکه به دست دانشجو، کارگر، کارمند، دانش آموز، کشاورز و پیشه ور میرسید و مأموران دستگاه اطلاعاتی خبر کشف آنها را از دانشکدهها، کارخانهها، ادارهها و مدارس میدادند.
همراه با گسترده شدن سطح نفوذ او، عمق نفوذ آیتالله از گوشها در حال رسیدن به قلبها بود. در این میان نشانههای نه چندان اشکار، اما مهم، نیز بود؛ که میتوان به افزایش چشمگیر وجوهات شرعی و کمکهای نیکوکاران به نهضت اشاره کرد. پیش از این گفته شد که باز شدن دست آیتالله، به افزایش شهریه طلاب و پرداخت عیدیهای فزاینده دنباله دار انجامیده بود. این روال دستکم از اواخر 1355 آغاز و همچنان ادامه داشت. «در حدود یک سال است که خمینی همه ماهه علاوه بر شهریه در اواسط هر ماه پولی در بین طلاب به عناوین مختلف از قبیل عیدی، افطاری، پول زغال و غیره تقسیم میکند و علت آن است که اگر بخواهد شهریه را ماهی 600 تومان بدهد، مراجع دیگر که قادر نیستند چنین شهریه ای بپردازند، مخالفت میکنند، لذا سفارش کرده که در اواسط هر ماه به عنوان عیدی و غیره به هر نفر 300 تومان اضافه بپردازند.»؟
پولهای رسیده به نمایندگان آیتالله، بیش از پرداختها بود. کار ورود وجوهات شرعی جایی رسید که، سیدمرتضی پسندیده، وکیل تام الاختیار او، خبر داد که اینک چون گذشته بده بستان رسید و قبض در کار نیست و برای نمونه نوشت وجوهاتی که نزد فلان آقا است بدون قبض است. نامه برادر که به دست آقای خمینی رسید، از آشفتگی در دستگاه مالی خود برآشفت و به آقای پسندیده پاسخ داد که همه ما در معرض تهمت هستیم.
او از اطلاعیههای پخش شده در ایران، به ویژه در بین روحانیان، که به حیف و میل پول در دستگاه مراجع پرداخته بود، خبر داشت. این اعلامیهها را ساواک تهیه و پخش میکرد. این سازمان که پس از سالها پی جویی، نقشه ریزی، دستگیری، تبعید، و درگیری نتوانسته بود نظام مالی آیتالله خمینی را به هم بریزد، میکوشید با بدنام کردن و تهمت زدن، از تمایل روزافزون مردم در پرداخت وجوهات به نمایندگان آقای خمینی جلوگیری کند. او تأکید کرد که تمرکز پول نزد افراد، آن هم، پولهای بدون قبض، خطرناک است؛ باید به جایی مطمئن، به حسابی در بانکی، که معتمدان بر آن نظارت کنند، منتقل شود. «در هر صورت حضرتعالی برای این امر فکری بکنید که خطر عظیم برای ایشان و حضرتعالی و من دارد. و لازم است به طورهای مختلف، شهریه زیاد، و دو سه مقابل شود، و اگر محذور دارد، با تقیه بدهید و در ایام متبرکه تقسیم زیاد کنید و به فقرا و ضعفا کمک کنید. این جانب را از ناراحتی خلاص کنید.»
با اینکه توصیه کرد، تمرکز پول، نه در دست افراد، بلکه در جایی چون بانک باشد، اما تمایلی به انباشت آن نداشت و هم او مصرف به جای آن بود. اما آنچه برای هیأت حاکمه ایران نگران کننده بود، دیدن پیچش مو بود. «آیات و مراجع قم و همچنین خمینی با دریافت پول و کمک بیشتر از متعصبین مذهبی، شهریه طلاب را مرتباً افزایش میدهد و این مسأله باعث جلب هر چه بیشتر جوانان به طلبگی و تجمع روزافزون آنها در قم میگردد.»
چهل روز پس از 19 دی
امام خمینی حدس میزد که هیأت حاکمه ایران در چهلمین روز کشتار مردم قم، حادثه خونین تازهای، در ایران پیش آورد. از این رو در سخنرانی 29 بهمن 1356 در مدرس خود، مسجد شیخ انصاری، به این موضوع اشاره کرد «من نمیدانم که آیا باز مأمورین ریختهاند، قتل و غارتی باز کردهاند، یا نه؟ .. نگران این معنا هستیم که آیا در این شهرهای بزرگ، از قبیل مشهد که دولت نسبت به آن بسیار حساس است؛ از قبیل آذربایجان و تبریز که نظر دارد دولت به آن، و یا در قم که مرکز همه این امور است اتفاقی خواهد افتاد؟ » سخنان آن روز آیتالله چون اول بهمن، به اندازه یک جلسه درسی درازا داشت.
اینک آقای خمینی، روال عادی بدعات اخلاقی، اجتماعی و گاه سیاسی، که معمولاً فقط در ابتدا حصیلی ایراد میشد، کنار گذاشته بود. بیداری سیاسی و خیزش مردم در داشت که از مجال محفل علمی خود سود جسته، نقش رهبری خود را در این کند. او خرسند بود که ملت ایران جسارت نشان دادن و معرفی ماهیت محمدرضا پیدا کردهاند. «مردم پیدا کردهاند مجرم راه پیدا بود؛ جرأت نمیکردند که ذکر کنند. به الحمدلله این سد خوف شکست و مردم نکته اصلی، مجرم، را به دست آید بدبختی... ملت ما از کیست.»
آیتالله خرسند بود که مراجع تقلید مقیم قم، بیست و نهم بهمن، چهلمین روز کشته شدن شماری از مردم قم را عزای عمومی اعلام کردهاند. میدانست که در بسیاری از شهرهای برگ، بازارها و اماکن کسب، درهای کسب و کار خود را باز نکردهاند. میدانست که یکی از بزرگترین مراسم این مناسبت، امروز در مسجد اعظم قم برپا میشود. به اینها اشاره کرد، اما تمرکز جملههای خود را روی اعلامیه جهانی حقوق بشر گذاشت و به کالبدشکافی سیاسی این اعلامیه پرداخت. او با تأیید سرلوحه این اعلامیه، آزادی آحاد بشر، گفت که مصوبان و امضاء کنندگان نخستین این سند، چون آمریکا و انگلیس چه جنایاتی که در حق بشر نکردهاند! و از آن جمله در حق مردم ایران.
آیتالله با یادآوری تاریخ پنجاه سال اخیر کشور در دوره سلطنت پهلوی افزود که انگلیس و آمریکا با گماردن این پدر و پسر در ایران، چه خیانتها و چه جنایتها که مرتکب نشدند! اعلامیه حقوق بشر «برای اغفال است، نه اینکه یک واقعیتی دارد. یک چیز خیلی خوش نمای با زرق و برقی را مینویسند، سی ماده مینویسند که همهاش موادی است که خوب به نفع بشر است، و یکیاش را عمل نمیکنند. این اغفال است؛ افیون است این برای تودهها، برای مردم.»
او گفت که «بشردوستان» با گماشتن افرادی بر سر کشورهای اسلامی، و در ایران پهلویها، ازادی را از مردم گرفتهاند؛ و پرسید که اختناق حاکم بر ایران آزادی است؟ باز کردن اجباری بازارها و مغازههای اعتصاب کرده در تهران و تهدید آنها ازادی است؟ کشاندن گروه از مردم، با بخشنامه، برای تظاهرات و گفتن «جاوید شاه» آزادی است؟ تغییر تاری کشور، که اهانت به حیثیت رسول خدا بود، آزادی است؟ تهاجم به مدارس علمیه و بازداش و زندان و تبعید و شکنجه، آزادی است؟ «ما از این سران دولتها که اعلامیه حقوق رد امضا کردهاند و آزادی بشر را اعلام کردهاند (چه بگوییم؟ این همه مصیبتهای ما از اینها از انگلیس بود، تا آن وقتی که یک قدری دستش کوتاه شد. حالا از شوروی است، و از آن طرف از آمریکا. همه گرفتاری ما زیر سر اینهاست.»
آقای خمینی در ادامه سخنان خود ادعاهای محمدرضا پهلوی در پیشرفتهای چشمگیر ایران را به باد استهزاء گرفت و گفت که جای دوری نروید؛ اطراف همین تهران پایتخت گودال نشین هایی هستند که بدون آب و برق بسر میبرند؛ برای رسیدن به آب آشامیدنی، باید صدها پله را بالا و پایین بروند؛ و از قول برخی نشریات داخلی افزود که در مناطقی از جنوب کشور، کودکان تراخم چشم دارند. آنان هر صبح با ادرار چشمهایشان را میشوند تا باز شود. «دولت ایران الآن از دول مترقی عالم است! الآن در عرض آمریکا و ژاپن است این! الآن از ژاپن یک خورده جلو افتاده است! اما این حرفها فسادش و فضاحت اش دیگر در آمده. حتى آن بقال سر محله دیگر میگوید این حرف مفت دارد می زند. لکن پرروست؛ می زند.»
او با اشاره به ساده لوحی برخی روحانیان که شاه را «اولوالامر» خوانده، اطاعت او را لازم میدانند گفت: یکی از آخوندها به من نوشته بود، چند سال پیش از این، که شما مخالفت چرا میکنید با او؟ وتی الملک من تشاء؛ خداوند هر کس را میخواهد (سلطنت میدهد. این مملکت را خدا داده به او. من جواب او را ندادم. قابل جواب نبود.» آقای خمینی پرسید که سلطنت و ملک فرعون، نمرود، معاویه و یزید از کدام ناحیه بود؟ چرا حضرت موسی، حضرت ابراهیم، حضرت علی و امام حسین علیهم السلام بر آنان قیام کردند؟ و افزود که این آخوندها منطق قرآن را نمیدانند.
«وظیفه ما را با سلطان، قرآن تعیین میکند. قصه میخواسته خدا بگوید؟..... حضرت موسی را آن همه در قرآن تکرار میکند. اگر میخواست قصه بگوید، خوب، قصه یکی میگوید بس است دیگر. آن همه قرآن پافشاری میکند و در هر چند صفحهاش موسی را پیش میآورد و مخالفت هم عصایت را بردار مخالف یا فرعون، برای اینکه بگوید آقا بفهم.... تو هم مثل موسی باش نسبت به فرعون عصرت. تو هم عصایت را بردار مخالف کن با این مردک. [اگر نمیکنی] لااقل تأیید نکنید از این دستگاه.»
این آخرین جملههای آیتالله در آن روز بود. همزمان، در آن سوی مرز در شهر تبریز، داهاتی خونین جریان داشت. پیش بینی او درست بود. قرار بود به مناسبت چهلمین روز کشتههای قم، در مسجد قزللی (مسجد میرزایوسف مجتهدی)، مراسمی برپا شود. مأموران این . دانستند. هنگامی که مردم برای شرکت در این مراسم به مسجد رفتند، به در بسته مسجد خوردند. مردم پشت در منتظر ماندند، بلکه باز شود. رئیس کلانتری بازار تبریز اجازه گشوده بدن در مسجد و شروع مراسم را نمیداد. او در برابر خواستهای پیاپی حاضران، آن معبد در حدی را با جایگاه ستوران یکی دانست. دانشجوی معترضی که تاب این توهین را نداشت با پاره آجری به سوی او حمله برد، اما با گلوله ای نقش زمین شد.
مراسمی که میتوانست با آرامش آغاز و انجام یابد، به تظاهراتی خشم آلود تبدیل شد و با شتاب در شهر گسترش یافت. شاه دستور مقابله داد و یگانهایی از ارتش وارد خیابانهای تبریز شدند. مردم به برخی مراکز دولتی، ساختمان حزب رستاخیز و برخی بانکها، سینماها و فروشگاههای مشروبات الکلی حمله کرده و در مقابله با مأموران مسلح سیزده شهید و حدود یکصد و بیست زخمی دادند.
حوادث تبریز تا چند روز خبر اول روزنامههای پرشمارگان کشور بود. مقامات رسمی آن را ساخته مارکسیستهای اسلامی توصیف کردند. شاه نیز این حادثه را نتیجه «اتحاد نامقدس سرخ و سیاه» دانست. او اواخر اسفند، در پالایشگاه آبادان، به مناسبت ملی شدن صنعت نفت، بیشتر به این موضوع پرداخت و گفت که تصمیم دارم آزادیهای بیشتری به مردم بدهم، اما دو گروه سوءاستفاده میکنند. «یکی کرمهای پژمرده کهنه ارتجاع که از این گرمی آفتاب و نور آزادی به حرکت درآمدهاند، یکی هم جوجههای پر در نیاورده سرخ».
نُه روز پس از نشستن تبریز در خون، امام خمینی نامه ای به اهالی آذربایجان نوشت. این روزها حال او خوب نبود. گرفتار سرماخوردگی و تب شده بود. پس از کشتار مردم تبریز، احمد از آیتالله سیدمحمد بجنوردی که مورد توجه آیتالله خویی بود، خواست تا نزد ایشان برود و بخواهد که در به اعتراض کشتار مردم، درس را تعطیل کند. آیتالله خویی ابتدا پذیرفت، اما از اقای بجنوردی خواسته بود که از جانب دیگر علما هم مطمئن شوند و همگی با هم درس را تعطیل کنند. آیتالله بجنوردی نزد امام آمدند و نظر آیتالله خویی را منتقل کردند. اندکی بعد نظر آیتالله خویی تغییر کرد و پیام فرستاد که من از تعطیل کردن درس منصرف شدهام. جالب این نکته بود که امام به احترام ایشان درس را تعطیل نکردند، اما سر درس درباره کشتار مردم تبریز سخن گفتند و جلسه درس به سخنرانی تبدیل گشت. پس از پایان درس از شدت ناراحتی تب کردند و با آن حال اعلامیهای درباره این حادثه نوشتند.»
خبر ناخوشی آقا خیلی زود به ساواک قم رسید و با این شایعه، که دچار حمله قلبی شده، همراه گردید. استعلام از نمایندگی ساواک در عراق گفت که آیتالله دچار آنفلوآنزا، و در خانه اش بستری است. ضمنا مشارالیه از سالها پیش مبتلا به بیا که گهگاه او را آزار می دهد. لکن گفته می شود در حال حاضر رو به بهبودی است.
آقا، در اعلامیه اش خطاب به تبریزی ها نوشت که این نه یک نامه، بلکه غمنامه ای اعتراف کرد که نمی دانم با چه زبانی به اهالی شهر، مادران داغدار و پدران مصیبت کشیده، تسلیت بگویم. او نوشت که شهرت آذربایجانی ها در کوبیدن استبداد و پایان دادن به خودکامگی های صدر مشروطه فراموش نشدنی است، اما «استبداد محمدرضاخان پهلوی و پدر روسیاهش روی سلاطین مستبد را سفید کرد. تاریخ ایران به یاد ندارد این چنین سفاکی و قتل عام پی در پی را که به دست این باغی سفاک انجام می گیرد. تاریخ مشروطیت به یاد ندارد این چنین مجلس سنا و شورا که اهالی محترم متدین آذربایجان را مشتی اوباش و بیدین معرفی کنند. برخی از سناتورهای مجلس سنا در جلسه اول اسفند این مجلس، تظاهرکنندگان را آشوبگر، نوکر اجنبی و مارکسیست اسلامی خوانده بودند. آیتالله به همه آذربایجانی ها نوید پیروزی داد و نوشت که همه ایران هم آوا و هم هدف شما هستند.
این پیام، تقریبا همزمان با نوار سخنرانی او در 29 بهمن، در ایران پخش شد و بعضا توسط منابع ساواک کشف گردید. روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور این سخنرانی را به همراه پیام آیتالله به مردم آذربایجان، در جزوهای 64 صفحهای آماده کرده، توزیع کردند که نسخهای از آن در دست حاجیان حج عمره و ایرانیان مقیم پاکستان نیز دیده شد.
سال نو، ایران نو
گردش روزگار و رسیدن سال نو در ایران، بسان دیگر دوره ها نبود. روزهای پایانی سال 1356، جدا از رخدادهای بزرگ و تلخ شهرهای قم و تبریز، گوینده اتفاقات کوچک، پراکنده و دور از نظری بود که پایه های سیاسی هیأت حاکمه را تکان می داد. در نگاه افقی و از کنار به این حوادث، ارکان نظام پادشاهی ایران ظاهرا بیآسیب دیده می شد، اما در نگاهی عمودی و از بالا، ایران را آبستن حوادث بزرگ نشان می داد.
اینک نه شهرهای بزرگ ایران، بلکه روستاها نیز، شنوای صدایی شده بودند که از نجف برمی خاست و بر جغرافیای ایران کمانه می زد. در این جا به چند نمونه از گزارش های به جا مانده از دستگاه اطلاعاتی در بیست و نه روز پایانی سال 1356 اشاره می شود. طبیعی است که این خبرها، یک از چندین رخدادی است که به گوش یا چشم مأموران می رسید. یکی از اهالی روستای ایج از توابع استهبان فارس که سال گذشته بر اثر اظهار مطالبی بر علیه کد 66[= شاه ] و مقامات دولتی توسط مأمورین انتظامی دستگیر و مدتی زندانی گردیده بود، در حال حاضر در قریه مذکور عده ای را اطراف خود جمع نموده و شبها نیز تشکیل جلساتی داده که در این گونه جلسات علیه کد 66 سخنانی گفته می شود.» آموزگار دبیرستان دخترانه بهرام در آبیک قزوین تحت پوشش مسائل دینی، احساسات شاگردان را بر علیه دستگاههای دولتی و حکومت تحریک نموده و اغلب دخترها به دستور خانم مذکور مقنعه زده و آزادی زنان و بیحجاب بودن را نفی می کنند و در سر کلاس اکثرا مباحثی درباره خمینی گفته می شود.» در اعلامیهای که روی دیوار کارخانه برنج کوبی روستای ضیابر از توابع صومعه سرای استان گیلان چسبانده شده بود، نوشته بود که «حوادث شهر تبریز از ناحیه خرابکاران و عوامل کمونیست انجام نگرفته، بلکه عاملین آن مسلمانان مؤمن و نجات دهنده مردم ایران از بردگی و ذلت بودهاند.
در اعلامیه مذکور جوانان به جهاد و مبارزه علیه حکومت ایران تشویق و دعوت شدهاند.» سخنان یکی از اهالی روستای بارگاهی از توابع برازجان استان بوشهر این چنین ثبت شد که اما قانون نداریم، زیرا شاه ما کافر است. پدرش رضاشاه فامیلهای ما را بیخود و بیجهت به دار آویخت. خودش در تبریز مسلمانان بیچاره را که از دینشان دفاع میکردند، نابود کرد. در قم این همه طلبه را به چه علت به مسلسل بست؟ کلیه کسانی که طرفدار شاه و این قانون هستند، ریختن خون آنها بر همه مسلمانها واجب است.» در اعلامیههایی که میان روستاییان بخش کاغذ کنان خلخال پخش شد آمده بود که امسال عید نداریم. در روستاهای مهرآباد و رکن آباد میبد از توابع استان یزد «ضمن تبلیغ به نفع خمینی، اعلامیههایی توزیع مینمایند.» در روستای پوستکلای بندپی استان مازندران شنیده شد که «ما به این زودیها این کد 66 ستمکار را ول نمیکنیم. آخر، رژیم این دولت استبداد ایران را برهم خواهیم زد، چون ما قوت قلب گرفتهایم؛ از هیچ کس واهمه ای نداریم.»
شمار این خبرها پس از عبور از روستاها و رسیدن به بخشها و شهرهای کوچک بیشتر، و در شهرهای بزرگ بیشتر و بیشتر میگردید. با خبری که مأموران دستگاه اطلاعاتی از گنبدکاووس به دست آوردند، این نمونهها را به پایان میبریم. «اخیراً بعضی از دانش آموزان مدرسه راهنمایی حافظ (گنبدکاوس در زمینه سیاست ایران از قبیل؛ چرا وقتی که خود محتاجیم به انگلستان وام داده میشود، و یا اینکه پول نفت ما چگونه خرج میشود، سؤالاتی از معلمین خود مینمایند که اکثر آموزگاران از دادن جواب عاجز هستند.
آیت الله خمینی از همه گیر شدن نهضت باخبر بود، از این رو در پیامهای اخیر خود به این موضوع اشاره میکرد. «امروز شعارها در کوچه و برزن هر شهر و ده، مرگ بر شاه است؛ و هر چه عمال کثیف
کوشش میکنند که جنایات را از مرکز اصلی که شاه است منحرف و به دولت یا ماموران متوجه کنند، کسی نیست که باور کند .»
مرهمی بر زخم لبنان
ارتش اسرائیل در 24 اسفند 1356 از هوا، دریا و زمین، به جنوب لبنان حمله کرد پیاده نظام خود را وارد خاک آن کشور نمود. بیشتر ضربهها، ظاهراً متوجه پایگاه چریکهای فلسطینی بود. چند روز پیش از اشغال جنوب لبنان، مبارزان فلسطینی در ادامه ضربههای خود برای آزادی سرزمینشان، با نفوذ به قلب اسرائیل، جاده تل آویو به حیفا را بسته، 30 اسرائیلی را کشته و هشتاد نفرشان را زخمی کرده بودند. حاکمان اسرائیل تهدید به انتقام کرده بودند.
نخستین پیام همگانی امام خمینی در سال 1357 مربوط به حمله اسرائیل بود. اکنون دهها هزار لشکر جرار جنایت پیشه اسرائیل، این جرثومه فساد، با اسلحه و توپها و تانکها و هواپیماها بر اراضی جنوب لبنان، مرکز برادران ایمانی ما مسلط و اهالی مظلوم را از منازل خود رانده و خانههای آنها را خراب و مزارع را به آتش کشیده و دول اسلامی غالباً در مقابل این جنایات بیتفاوت و احیاناً کمک کار به جنایات و یا به نشست و برخاست و مذاکرات بینتیجه سرگرم هستند و مجاهدین شجاع فلسطین را که مردانه در مقابل اسرائیل مقاومت مینمایند تنها گذاشته و شاید این نمایشگر توطئهای بین ابرقدرتها باشد.» او از همه مسلمانان خیراندیش و نیکوکار، ویژه ایرانیان، خواست که به کمک برادران آسیب دیده خود برخیزند؛ آنان میتوانند یک سوم از پول سهم امام خود را صرف آوارگان و جنگ زدگان لبنان کنند. آیتالله هشدار داد که اگر سران دول کشورهای اسلامی با وحدت کلمه در برابر اسرائیل نایستند، امکان تکرار این تجاوز در دیگر ممالک مسلمان وجود دارد.
این پیام، در اطلاعیه ای تک برگی که حاوی دست خط و متن حروفچینی شده آن بود، و نیز با ترجمه به زبان عربی، در ایران و کشورهای منطقه توزیع گردید.
دومین چهلم خونین
نوروز 1357 با تندباد سوزنده ای که بر قم و تبریز وزانده شد، نشاط و خرمی همین نداشت. نزدیکی چهلمین روز شهدای شهر تبریز نیز حواس همگان را بیشتر به روزهای . و دهم فروردین سال نو جلب میکرد. اعلانات بسیاری، چه از طرف مراجع تقلید وی' سوی سازمانها و گروههای کوشنده سیاسی منتشر گردید و مردم را به بزرگداشت این رو فراخواند. امام خمینی در چهارم فروردین، به این مناسبت، اطلاعیه ای نوشت تا مراحل پنهانی رسیدن به ایران، چاپ و توزیع را پشت سر بگذارد. آیتالله نوشت که «کشتار بیرحمانه قم، ایران را به هیجان در آورد و تبریز عزیز را به قیام همگانی مردانه در قبال ظلم و بیدادگری کشاند؛ و کشتار دسته جمعی تبریز، ملت غیور ایران را چنان تکان داد که در آستانه انفجار است. او ابراز امیدواری کرد این انفجار، دست بیگانگان را از ایران کوتاه کرده، انتقام مظلومان را از شاه بگیرد و خاندان پهلوی را برای همیشه از صفحه ایران بزداید. آیتالله با تکرار این مهم که مملکت جز با اتکا به مکتب اسلام نجات پیدا نخواهد کرد، از مردم خواست با هوشیاری از ورود افراد یا گروههای معتقد به مکاتب غیر اسلامی به صفوف خود جلوگیری کنند، چرا که هم اینان، در زمانی حساس، خنجر به پشتتان خواهند زد. او گرفتاریهای ایران و مردم آن را از ناحیه آمریکا و دست نشاندگانش دانست. «برخورداری شاه از پشتیبانی رئیس جمهور آمریکا این کشتارهای بیرحمانه را به بار آورد و ملت مسلم را سوگوار کرد. برخورداری از آمریکا تبریز را به خاک و خون کشید.» آقای خمینی در ابتدای اعلامیه، بار دیگر نگرانی خویش را از حوادثی که در چهلم کشتار مردم تبریز روی خواهد داد ابراز کرد. «من نمیدانم دنبال این اربعین، قتلهای دیگر و جنایات تازهای است؟ و ضحاک عصر در خونخواری تجدید مطلع میکند؟»
این اطلاعیه در انواع دست نوشته و حروفچینیشده در ایران پخش گردید؛ در مراسم حج عمره به دست زائران ایرانی رسید؛ در دمشق میان ایرانیان زائر توزیع شد؛ خبر آن هم در نشریه الثوره، چاپ لبنان نیز درج گردید، و دانشجویان مسلمان ایرانی در اتریش هم آن را تکثیر و در اروپا توزیع کردند.
واکنش عمومی مردم ایران به چهلمین روز کشتار شهر تبریز، تعطیلی بازارها و اماکن بزرگداشت و تظاهرات خیابانی در برخی از شهرهای کوچک و بزرگ بود. این تظاهرات در سه شهر یزد، جهرم و دزفول با شلیک گلوله مأموران، به زخمی شدن شماری از شهروندان انجامید. آنچه در نخستین گزارشهای رسیده ساواک درج گردید، سه کشته و ده زخمی در یزد، یک کشته و 12 مجروح در جهرم ویک کشته در دزفول بود.
پاره کردن عکس شاه در برخی مدارس، اعتصاب غذای زندانیان سیاسی زندانهای قصر اوین، شکل گیری پیاپی تظاهرات خیابانی، بازپس گیری مدرسه فیضیه در قم، شعارنویسی و دیوارهای شهرهای بزرگ، شکستن شیشه ساختمانهای دولتی، رفتارها و شیوههای تازه مبارزه مردم با حکومت پهلوی بود.
گفتوگو با لوموند
آوازه امام خمینی در این دوره به جایگاهی رسیده بود که روزنامهای چون لوموند، دوستدار گفتوگویی اختصاصی با او باشد. موضوع را با آیتالله مطرح کردند. گفتند که لوموند روزنامه مستقلی است و پیش از این به برخی از بیعدالتیهای شاه اشاره کرده است. و او با این امید که گفت و گویش به شناساندن آرمانهای مردم ایران کمک میکند، پذیرفت به پرسشهای خبرنگار آن روزنامه پاسخ دهد. لوسین ژرژ، خبرنگار لوموند در بیروت، با برنامه ریزی امام موسی صدر، به عنوان یک شهروند لبنانی، همراه صادق قطب زاده، راهی نجف شد و نخستین مصاحبه مطبوعاتی را در دوره تبعید با آیتالله انجام داد. گفتنی است که این روزنامهنگار فرانسوی، پس از ازدواج با یک زن شیعه لبنانی، نزد آقای صدر به اسلام گرویده بود.
آن روزها از خیابان فرعی منتهی به خانه آقای خمینی مراقبت میشد. ماموران امنیتی عراق پیرامون خانه پرسه میزدند. ظاهراً برای محافظت، آنجا بودند، اما کار مهمترشان نظارت بر رفت و آمدها بود. آنان برای حضور در خانه آیتالله نیز ابراز تمایل کرده بودند. «مراقبت از خمینی ظاهرا بدون اطلاع قبلی و درخواست خمینی صورت گرفته و حتی گفتهاند اگر مایل باشد چند نفر مأمور دیگر را برای مراقبت در داخل منزل میفرستند که مورد موافقت نامبرده قرار نگرفته است.»
احتمالا دور از چشم این مأموران، در مجالی و ساعتی مناسب، خبرنگار فرانسوی در چهارم اردیبهشت 1357 رودرروی آقای خمینی نشست. ژرژ میدانست که او تاکنون با هیچ روزنامه و رسانه خارجی گفت وگو نکرده است. وقتی وارد آن اتاق کوجک شش متری شد، از خود پرسید «آیا کسی که این توده شیعه را، که هنوز ایمانی شدید و سوزان به حرکتشان در میآورد، تحت تسلط و کنترل خود دارد و بر ایران فرمانروایی میکند، همین پارسای کهنسال، یعنی آیتالله خمینی است که دارای چنین قدرتی است؟» او در ترسیم خانه ای که بدان وارد شده بود، از این واژهها یاری جست: «این خانه نظیر مسکن فقیرترین افراد نجف است. در سه اتاق این خانه حداکثر دوازده تن از نزدیکان وی حضور داشتند.
در این خانه محقر، از قدرت رؤسای شورش و یا رؤسای جبهه مخالف که در تبعید بسر میبرند، هیچ نشان و علامتی دیده نمیشود؛ و اگر آیتالله خمینی قدرت آن را دارد که ایران را به حرکت درآورد و به قیام برانگیزد، این قدرت ناشی از تسلط و اقتدار وی بر افکار مردم ایران است.»
خبرنگار ادبیات حاکم بر گفتههای آیتالله را آرام، بیهیجان، متین و تکیه داده بر نفسی مطمئنه یافت. او هنگام شنیدن فرازهایی چون رهایی ایران از شر شاه یا مرگ پسرش، مصطفی، تغییری در چهره گوینده ندید. «آیت الله به جای آن که با فشار روی کلمات، ایمان و اعتقاد خود را به مخاطبش ابلاغ کند، با نگاه خود چنین میکرد.»
پرسش نخست خبرنگار مربوط به اتهام شاه در مرتجع بودن رهبر نهضت بود. آیتالله گفت که مرتجع حقیقی خود شاه است. کشور با نظام دیکتاتوری اداره میشود. آزادی فردی پایمال است. انتخابات واقعی وجود ندارد. مطبوعات آزاد نیستند. قانون اساسی همواره نقض میشود. اجازه تشکیل محافل مذهبی داده نمیشود.
از استقلال قضایی خبری نیست. قوای سه گانه زیر اراده یک نفر است. فقط یک حزب دولتی توان فعالیت دارد. کسانی که به عضویت آن درنیایند، متخلف شناخته میشوند. کشاورزی ایران نابود شده است. افزون بر نود درصد مواد غذایی از خارج وارد میشود. بیشتر پول نفت صرف خرید اسلحه میگردد. اینها برای
شناسایی مرتجع کافی است با وجود این «شاه ادعا میکند که ایران را به مرز تمدن بزرگ میرساند. دروغ میگوید؛ و این مطلب را بهانه قرار داده تا ریشه استقلال مملکت را قطع کند.»
آیتالله گفت که قیام مردم ایران همانا مبارزه علیه ارتجاع شاه است، اما او میکوشد «موضع مخالف ما را در قبال رژیماش وارونه جلوه دهد و ما را مخالف تمدن و گذشته گرا قلمداد کند. اگر ما موفق به سرنگون کردن رژیم او شویم، او برای کارهایی که بر ضد پیشرفت و ترقی اقتصادی و فرهنگی مردم کرده است محاکمه خواهد شد.»
خبرنگار از آیتالله خواست که نظرش را درباره سه نماد پیشرفت ایران؛ اصلاحات ارضی، صنعتی شدن کشور، و آزادی زنان بیان کند. آقای خمینی گفت که اصلاحات ارضی چیزی ایجاد بازار برای کشورهای خارجی، به ویژه آمریکا، نداشت. اصلاحات ارضی حقیقی بهره مند شدن کشاورزان از محصول کار خود، [نه بیکاری و مهاجرت به شهرها. ] او ست که با به دست گرفتن قدرت، نه تنها زمینهای تقسیم شده به مالکان آن باز نمیگردد بلکه درآمد نامشروع آنان نیز به جامعه باز خواهد گشت.
او افزود که اعتقاد ما به صنعت ملی و مستقل است، نه صنعت وابسته و سرهم بندی. «سیاست شاه از لحاظ صنعتی و کشاورزی، مملکت ما را به نفع قدرتهای استعماری، به صورت یک جامعه مصرفی در آورده است.» آقای خمینی درباره زنان نیز گفت که اسلام نه تنها با آزادی زن مخالفت ندارد، بلکه شرافت و حیثیت او را بازستانده است. زن و مرد مساوی و هر دو در تعیین سرنوشت و فعالیتهای خود آزاد هستند. آنچه ما با آن مخالف هستیم، سهیم کردن زنان در امور ضداخلاقی و تبدیل کردن آنان به کالا و گذاشتن نام آزادی بر این کارهاست.
پرسش پسین ژرژ، کاربرد همواره مارکسیسم اسلامی از طرف شاه بود. او پرسید آیا شما با گروههای چپ روابط سازمانی دارید؟ امام گفت که به کارگیری این ترکیب متناقض برای بیاعتبار کردن مبارزه مردم است؛ توحید ربطی به ماده گرایی ندارد. هیچگاه اتحادی بین مسلمانان و مارکسیستها وجود نداشته است. «من همواره در اعلامیههای خود خاطرنشان ساختهام که مردم مسلمان بایستی در مبارزه خود همگون و متجانس باقی بمانند و از هر نوع همکاری سازمانی با عناصر کمونیست برحذر باشند... ما حتی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد... ما می دانیم آنها از پشت به ما خنجر زدهاند و اگر روزی قدرت برسند، رژیمی دیکتاتوری برقرار خواهند کرد و این مخالف روح اسلام است. او در جامعه ای که ما به فکر استقرار آن هستیم مارکسیستها در بیان مطالب خود آزاد هستند. ما از پاسخهای مکتب اسلام به نیازهای مردم مطمئن هستیم؛ اما آنچه آزاد بود، توطئه کردن است.
آیت الله در برابر این پرسش که آیا پسرش، مصطفی، به قتل رسیده است یا نه، گفت: با یقین نمیتوانم بگویم چه اتفاقی افتاده. مصطفی شب پیش از مرگ سالم بود. گویا افرادناشناخته ای آن شب به دیدار او رفتند و ساعاتی بعد او از دنیا رفت. با وجود این نمی تون اظهارنظری کنم. و اینکه میپرسید مرگ او علت انفجار ملت ایران گردید، باید بگو که مردم ایران خدمتگزاران خود را دوست دارند. آنان من و مصطفی را خدمتگزاران خورد میدانند، اما مطلب اصلی و اساسی پسر من نیست، مساله اساسی عصیان و قیام همه مردم بر ضد ستمگرانی است که بدانها ستم میکنند.»
خبرنگار از برنامه سیاسی رهبر نهضت سؤال کرد و شنید که کمال مطلوب ما ایجاد حکومت اسلامی است، اما در حال حاضر، هدف، سرنگون کردن رژیم خودکامه شاه است. او بازگشت به قانون اساسی مشروطه را منوط به جرح و تعدیل موادی از آن، چون حذف نظام پادشاهی دانست. ژرژ پرسید که درست است که پیوندهای سیاسی شاه با اسرائیل یکی از علل مخالفت شما با رژیم ایران است؟ «آری. زیرا اسرائیل سرزمین یک قوم مسلمان را اشغال کرده و جنایات بیشماری مرتکب شده است. عمل شاه در حفظ روابط سیاسی با اسرائیل و کمک اقتصادی به وی برخلاف مصالح و منافع اسلام و مسلمانهاست.» آیتالله افزود که در دو دهه گذشته همواره خواستار اتحاد مسلمانان جهان علیه اسرائیل بوده است، اما این دعوت توسط دولتهای اسلامی شنیده نشده است، اما «من در این راه پایداری خواهم کرد.» آقای خمینی با حمایت از مردم لبنان در برابر تجاوز اسرائیل، درباره کمکهای شاه به جنگ زدگان لبنان اظهار داشت که نمیتوان باور کرد رژیمی که همیشه به سود اسرائیل و به زیان اعراب گام برداشته، در خدمت آرمانی مقدس باشد.
پرسش بعدی خبرنگار لوموند درباره مواضع رهبر نهضت نسبت به آمریکا بود. «در طی بیانیهها و اعلامیههای پانزده سال اخیر خود چندین بار موضع و موقع خودم را در قبال آمریکا و قدرتهای بزرگ دیگری که از ثروتهای ممالک فقیر بهره برداری میکنند، بیان کردهام. آمریکا عمال خود را در این مملکت تحمیل و بعد خشونتی را که به مردم تحمیل میشود، تأیید میکند.
آمریکا که منشأ کودتای 1332 و بازگشت و حفظ شاه بر سر قدرت است، سیاست خود را است. تا وقتی که وضع بدین منوال است، موضع و موقع من در قبال آمریکا همچنان تغییرناپذیر خواهد ماند.» او افزود که این موضع شامل حال اتحاد جماهیر شوروی نیز میشود ان آنها، و میان آنها با انگلیس نیست. ما وقتی میتوانیم روابط سالمی با تمام دنیا داشته باشیم که به استقلال برسیم.
این گفتوگو، دوازه روز بعد، شانزدهم اردیبهشت در صفحه چهارم روزنامه لوموند چاپ شد. عنوان کوچک و بزرگ آن چنین بود: آیتالله خمینی رهبر روحانی مذهب شیعه به نگار ما گفت: جنبشهای اخیر مقدمه یک انفجار عظیم است. انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا و نهضت آزادی ایران خارج از کشور، در ترجمه و انتشار این مصاحبه کشیدند و سازمان فجر اسلام آن را در داخل کشور چاپ و پخش کرد. پیش از پایان روزهای اردیبهشت، این اعلامیه زیرزمینی به دست مردم رسید.
میتوان باور کرد که متن اصلی این مصاحبه مطبوعاتی به جهت اهمیت انتشارش در یک روزنامه معتبر و نامی، بین مقامات سیاسی و امنیتی ایران با اهمیت تلقی گردید و با دقت مورد مطالعه قرار گرفت. اما نمیدانیم محمدرضا پهلوی پس از آگاهی از این گفت و گو و خواندن آن با چه احساسی روبرو گردید. گفته میشد فرانسه برای او یک کشور الگو بود. شاه شخصیت شارل دوگل، رئیس جمهور دهه شصت میلادی فرانسه را میستود و گمان میبرد نسبت خودش به ایران با نسبت دوگل به فرانسه یکی است. چه بسا این گفته دوگل «فرانسه یعنی من»، شاه را به توهم «ایران یعنی او» رسانده بود. او به مناسبت دیدار ژرژ پمپیدو، دیگر رئیس جمهور فرانسه، از ایران، به منشی تهیه کننده سخنرانی استقبال دستور داده بود از تأکید بر شباهتهای شاه ایران به ژنرال دوگل و پمپیدو غفلت نکند.؟
اینک روزنامه ای از کشور الگو، مصاحبه ای چاپ کرده بود که شاه برای سرکوب و بدنام کردن مصاحبه شوندهاش از هر کاری فروگذاری نکرده بود. منابع سازمان اطلاعات و امنیت کشور ترجمه این گفت وگو را در شهرهایی چون تهران، کرج، اراک، بروجرد، گچساران، گنبد کاووس و فیروز آباد استان فارس یافتند و در بسیاری از نقاط کشور نیافتند. مقام امنیتی عراق نیز، به خواست ساواک، از بغداد به نجف رفت و به آیتالله گفت: «ما نمیتوانیم به شما بگوییم فعالیتی نکنید، ولی هر اقدامی که میکنید باید زیر نظر ما باشد؛ به ویژه مصاحبه با خبرنگاران خارجی که حتماً بایستی با اطلاع قبلی ما باشد.
خبر این ملاقات به گوش رؤسای ساواک رسید و آن را نوعی رفع تکلیف دانسته، گزارشی برای شاه تهیه کردند که در آن آمده بود: «ملاقات رئیس امن العام..صرفاً بر اساس اعتراضهای مقامات ایرانی در مورد فعالیتهای مضره خمینی صورت گرفته و به نظر میرسد فقط برای رفع تکلیف و نشان دادن حسن نیت به ایران انجام شده است. محمدرضا پهلوی هم پس از دیدن این گزارش از وزارت امور خارجه خواست که موضوع را پیگیری کند.
نتیجه آن چندی بعد توسط وزارت امور خارجه به ساواک داده شد. «مراتب به سفارت شاهنشاهی ایران در بغداد منعکس گردید. پاسخ رسیده از سفارت مذکور حاکی است که صدام حسین، نایب رئیس شورای انقلاب عراق در ملاقات اخیر با سفیر شاهنشاه آریامهر در بغداد اظهار داشته است که مأموران امنیتی عراق در نجف با خمینی ملاقات کرده و کاملاً تفهیم کردهاند که حق ندارد اقدامی منافی با دوستی ایران و عراق انجام دهد.»
پیام چهلم دوم
امام یک ماه پس از تظاهرات خونین شهرهای یزد، جهرم و دزفول/ 9 اردیبهشت 1357 درباره آنها نوشت: «ما باید در اربعینی بعد از اربعین، بلکه در اربعینات پنجاه ساله دوره سیاه و عزای این ملت بزرگ، در حوادثی که در این پنجاه سال از اختناق و قتل و حبس و تبعید و بالاتر از آن ورشکستگی اخلاقی و فرهنگی به دست این دودمان نشاندار، که در عقب نگه داشتن و به فساد گرایاندن و به فحشا کشاندن نسل جوان ما نقش بزرگی داشتند و الحق مأموریت را خوب انجام دادند، در سوگ بنشینیم و در هدر دادن مخازن زیرزمینی و از آن مهمتر مخازن روی زمینی که نسل جوان است، در عزا باشیم. در کودتای انگلیس به دست رضاخان و آمریکا به دست محمدرضاخان، در سوگ باشیم.»
پس از خیزش 29 بهمن تبریز، آنچه از زبان مقامات حکومتی شنیده میشد بیشتر، پیدایی این جریان توسط بیگانگان بود؛ گروهی که از آن سوی مرزها وارد کشور شده این بلوا را به پا کردند؛ حتی آن را کوششی برای بازگرداندن آذربایجان به دوره حکومت حزب دمکرات بر این دولتی درباره قیام تبریز چنین ادامه داد: «اهالی محترم تبریز که یکپارچه به پاخواستند و با فریاد مرگ بر شاه زمین را لرزاندند، تعدادی از بیگانگان بودند که از خارج مرز به طور قاچاق وارد شده برای شما اهالی محترم یزد که دلاورانه قیام نمودند و با تعطیل عمومی و شعار متداول مرگ او عامل آمریکا را دیوانه تر کردید، معدودی هستید که از آن طرف مرز به صورت غیرقانونی درد یزد شدید؟ اهالی ایران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب که یکپارچه از شاه متنفرند ایرانی نیستند. اینان همگی به صورت قاچاق وارد ایران شدهاند. در این منطق، ایرانی خلاصه میشود در شاه و دارودسته اش و از مستشاران و کارمندان آمریکایی و انگلیسی و روسی و صهیونیستی؛ غارتگران بین المللی که اقتصاد ایران را قبضه کردهاند.»
آقای خمینی تأکید کرد تا برچیده شدن نظام ارتجاعی شاهنشاهی و برقراری حکومت اسلامی و دمکراسی واقعی دست از مبارزه برنخواهیم داشت. او در اطلاعیه خود به اقدام سازمان زیرزمینی انتقام» هم اشاره کرد. این سازمان برساخته ساواک بود که با بمب گذاری در خانه برخی از مخالفان حکومت، آنها را میترساند و تهدید به مقابله میکرد.
غیر از سازمان یادشده، حزب رستاخیز نیز با ایجاد کمیتههای اقدام ملی» تلاش همه جانبه ای برای رویارویی با تظاهرات همه گیر مردم کرد. کار این کمیتهها برگزاری گردهم آیی های فرمایشی در حمایت از حکومت شاه بود. اقدام دیگر، بازیافت «نیروی پایداری» بود. واکنش سرکوب گرانه ژاندارمری علیه مخالفتهای مردمی در شهرهای کوچک و روستاها، با نام نیروی پایداری در مطبوعات منعکس میشد. آخرین تأکید آیتالله در این نوشته این بود که به دست آوردن آزادی در برکنار کردن شاه و دودمان او است که دشمن سرسخت ملت و نقطه اصلی بدبختی است؛ و تصور آن بدون کنار رفتن و انتقام از او آرامش ملتی که همه چیزش به دست او به باد رفته است، به او برگردد، خیالی است باطل.»
فاصله اعلامیههای اخیر امام خمینی از هنگام نوشته شدن تا توزیع در ایران بسیار کوتاه شده بود. نوشته آخر او در انواع دستنویس و حروفچینیشده، پنهانی تکثیر گردید؛ و این در کمتر از یک هفته انجام شد. جدا از شتاب رسیدن پیامها، لحنشان، با تأکیدهای همواره نویسنده به سرنگونی نظام پادشاهی، تأثیرات متفاوتی میان ایرانیان میگذاشت. این تفاوت، دستکم در شهری چون قم، از زبان منبع ساواک چنین بیانشده است: «از زمانی که اعلامیه اخیر خمینی [ پیام 9 اردیبهشت به ایران آمده و در دسترس مردم قرارگرفته، انقلاب و تظاهرات در قم اوج گرفته، زیرا خمینی در اعلامیه اخیرش تأکید کرده که آرام نباشید و تظاهرات کنید. لذا طرفداران و مقلدین خمینی این جمله را تعبیر به فتوا کرده و میگویند تقریباً خمینی در این مورد حکم داده و ما که مقلد ایشان هستیم، موظف به انجام تظاهرات میباشیم.» و این را هم اضافه کرد که «این اعلامیه مراجع قم را دچار دردسر تازهای کرده، چون ایشان با تظاهرات مخالفاند و هرگاه مجلس فاتحه میگرفتند به منبری سفارش میکردند که در خاتمه منبر از مردم بخواهد آرامش را حفظ کنند و از انجام تظاهرات خودداری نمایند و مردم هم کمی رعایت میکردند و کمتر تظاهرات به راه میانداختند، ولی اکنون با رسیدن این اعلامیه منبری جرات نمیکند مردم را به آرامش دعوت کند زرا مورد اعتراض واقع می شود که دستور خمینی را نقض کرده است.»
*فارس