به گزارش شهدای ایران، محمد زمان گلدسته شاعر جدید صادق آهنگران شعری برای وی سروده که در ادامه می آید:
آهنگران! صدای قشنگت شنیدنی ست
گیلاس های حنجره ات سرخ و چیدنی ست
آهنگران! به حنجره ات عود داده اند
آری ترا امانت "داوود" داده اند
آهنگران! بخوان که هوا تازه تر شود
تا چشم ها به معجزه ی اشک٬ تر شود
ای داغدار سوگ شقایق تبارها!
ای همصدای ناله ی شب زنده دارها!
حق٬ استغاثه های دلت را قبول کرد
تا بر زبانت آیه ی باران نزول کرد
اینگونه شد که در نفست عشق جاری است
آب و هوای سینه ی صافت بهاری است
در امتداد پنجره ات سبز می شویم
در سایه سار حنجره ات سبز می شویم
ای آخرین سفیر ابر مردها! بخوان
ای همصدای ناله ی شبگردها! بخوان
بفشان به کام تف زده شهد نبات را
بگشای قفل پنجره ی خاطرات را
یک روز در حوالی این خاک٬ جنگ شد
صحرا پر از شقاوت تیر و تفنگ شد
یکباره از زمین و زمان٬ شعله ی نبرد
برخواست٬ آنچنان که به ما عرصه تنگ شد
یک عده عاشقانه به افلاک پر زدند
یک عده پایشان به زمین خورد و سنگ شد
***
یادش بخیر... زود گذشتند روزها
در چشم٬ خار مانده و در سینه٬ سوزها
آهنگران! به یاد بیاور نبرد را
بشکن به هرم سینه ات این آه سرد را
چاووش عشق٬ نای تو بود و هنوز هست
این سوز در صدای تو بود و... هنوز هست
آهنگران! به حنجره ات عود داده اند
آری ترا امانت "داوود" داده اند
آهنگران! بخوان که هوا تازه تر شود
تا چشم ها به معجزه ی اشک٬ تر شود
ای داغدار سوگ شقایق تبارها!
ای همصدای ناله ی شب زنده دارها!
حق٬ استغاثه های دلت را قبول کرد
تا بر زبانت آیه ی باران نزول کرد
اینگونه شد که در نفست عشق جاری است
آب و هوای سینه ی صافت بهاری است
در امتداد پنجره ات سبز می شویم
در سایه سار حنجره ات سبز می شویم
ای آخرین سفیر ابر مردها! بخوان
ای همصدای ناله ی شبگردها! بخوان
بفشان به کام تف زده شهد نبات را
بگشای قفل پنجره ی خاطرات را
یک روز در حوالی این خاک٬ جنگ شد
صحرا پر از شقاوت تیر و تفنگ شد
یکباره از زمین و زمان٬ شعله ی نبرد
برخواست٬ آنچنان که به ما عرصه تنگ شد
یک عده عاشقانه به افلاک پر زدند
یک عده پایشان به زمین خورد و سنگ شد
***
یادش بخیر... زود گذشتند روزها
در چشم٬ خار مانده و در سینه٬ سوزها
آهنگران! به یاد بیاور نبرد را
بشکن به هرم سینه ات این آه سرد را
چاووش عشق٬ نای تو بود و هنوز هست
این سوز در صدای تو بود و... هنوز هست