بانو قدس ایران دو پیراهن و دو زیرشلواری نیمدار را تا کرد و درون بقچه گذاشت. پیش از آن که لبههای بقچه را تا کند با نگاه به آن لباسهای پوسیده بغض کرد. سرش را روی آنها گذاشت و گریست.
به گزارش شهدای ایران، کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایتالله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را منتشر کرده و برای نخستین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران به دست علاقهمندان رسید، اثری روان و خوشخوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.
در این گزارش موضوعاتی چون دستگیری آیتالله خمینی، اعلامیهها و تلگرام آیتالله حکیم به شاه را میخوانیم؛
پرونده تنک
آیتالله خمینی ناهار را در هم در باشگاه افسران خورد و غروب به زندان پادگان بیسیم برده شد. اتهام او اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت بود. اتهام همه دستگیرشدگان این بود. پاکروان همان روز پانزدهم خرداد در نامهای از رئیس اداره دادرسی ارتش خواست قرار بازداشت زندانی صادر شود. این قرار به علت بیم تبانی و اهمیت بزه همان روز صادر شد و چون تا ساعت 24 ساعت قابل اعتراض بود به نظر آیتالله خمینی رسید. او هم زیر آن نوشت به این قرار اعتراض دارم. روحالله الموسوی خمینی 42/3/15
ساواک فردا پروندهای با 56 برگ به دادستانی ارتش فرستاد تا مسئولین ذیربط محکمه مدارکی دال بر صحت اتهام یاد شده داشته باشند. اوراق این پرونده شامل نامهها، اطلاعیهها، اعلامیهها، سخنرانیهای آقای خمینی از 15 اسفند 1341 تا 13 خرداد 1342 و گزارشهایی بود که شهربانی یا ساواک از او تهیه کرده بودند. این پرونده باتوجه به شکست نقشه مرتبط کردن آیتالله با دول مصر، مدرک قابل اعتنایی برای محکمه نظامی نداشت. اول اینکه او در صورت تشکیل محکمه برای مفاد نامهها، اعلامیهها و سخنرانیهای خود هم استدلال داشت و هم سند. طرفه آنکه مقامات حکومتی در چند ماه گذشته برای یک بار هم که شده به مدعیات او که در همه مکتوبات و سخنانش ابراز میشد پاسخی نداده بودند، ارتباط سیاسی، اقتصادی اسرائیل و نفوذ بهائیت در اندامهای تصمیمساز کشور، دوم اینکه گزارشهای شهربانی و ساواک، معمولا بر بنیان مسموعات و گاه اطلاعات دست چندم تنظیم شده بود از این رو ساواک در پی کشف مدارک دندانگیر دیگر بود.
از آن جمله بود به دست آوردن دفتر حساب سال 1342 آقای خمینی، دریافتها، پرداختها، چه پولهایی از کجا و کی به او رسیده است؟ این پیشنهاد نعمتاله نصیری فرمانده کل شهربانی و حاکم نظامی تهران بود. به ساواک و شهربانی قم دستور داده شد با بهرهگیری از تمایل سیدمحمد جعفری ورامینی، پیشکار آیتالله خمینی به دیدار با آقا و رساندن داروهایش زمینه دست یافتن به آن دفتر را فراهم کنند. این دفتر که عایدات و خرجهایی را که کردهاند نشان میدهد. مورد لزوم قطعی بود و بایستی به هر ترتیبی که شده این شخص و این دفتر در حداقل مدت فرستاده شوند.
در همین روز / هفدهم خرداد دادرسی ارتش قرار بازداشت موقت آیتالله خمینی را از سوی بازپرس لشکر یک گارد صادر کرد و مورد تائید دادگاه همان لشکر قرار گرفت. آقای خمینی در زندان پادگان بیسیم تنها نبود. آقای سیدحسن قمی را نیز پس از دستگیری در مشهد به این مجلس آورده بودند اما بیشتر روحانیون بازداشت شده در زندان موقت شهربانی و برخی در زندان پادگان عشرتآباد به سر میبرند. جا در زندان موقت شهربانی به اندازهای تنگ شده بود که به پشت نمیتوانستیم بخوابیم، مجبور بودیم به پهلو بخوابیم.
جای سخنرانی کامل آیتالله خمینی در عاشورا نیز در پرونده خالی بود، فشردهای از آن سخنان به وسیله مامور مخفی حاضر در مدرسه فیضیه نوشته شده بود اما ساواک در پی متن کامل بود. میدانست که ضبط شده اما نمیدانست چگونه آن را به چنگ آورد.
از جمله جاهای خالی در پرونده شناخت اولیه متهم بود. بخش 312 ساواک، بخش احزاب، دستجات سیاسی و مذهبی افراطی، موظف شد گزارش کوتاهی از آیتالله خمینی تهیه کند. توجه به متن کامل این معرفی نامه حائز اهمیت است. حاج آقا روحالله خمینی در خمین متولد شده برای تحصیل به قم آمده چند سال در قم تحصیل کرده، سپس به اصفهان رفته و چند سال هم در آنجا تحصیل کرده مجددا به قم آمده و در محضر آقای حاج شیخ عبدالکریم یزدی به تحصیل اشتغال داشته.
مدتی هم تحصیل حکمت نموده، مجتهد مسلم است. در علوم معقول و منقول بسیار وارد و متخصص است. ابتدا در قم تدریس علوم معقول میکرده و بعد روحانیون وقت او را به علت اینکه فقط تدریس معقول داشته و منقول تدریس نمیکرد هو کردند. ولی حاج شیخعبدالکریم از او حمایت کرد و او را مامور تدریس فقه و اصول نمود و تدریس حکمت او را به آیتالله قاضی (علامه سیدمحمدحسین طباطبایی) تعویض کرد.
پس از فوت حاج آقا شیخ عبدالکریم مورد احترام مرحوم بروجردی بود و در زمان مرحوم بروجردی از مدرسین درجه اول حوزه علمیه قم بوده است. شخصی است خیلی متین و کم حرف. 63 سال دارد. پدر او از مالکین در خمین بوده و خیلی عصبانی و شجاع بوده است و با منازعه و اختلافی که با حاکم وقت داشته به دست حاکم وقت کشته میشود. خودش هم مثل پدرش خیلی بیباک و شجاع است.
به علوم جدید و سیاست روز هم آشنایی زیاد دارد. در سالهای 23 و 24 کتابی علیه اعلیحضرت فقید نوشته است. همیشه اهل مبارزه و سیاست بود. 5 سال قبل رسانه نوشته و در مقام مرجع تقلید قرار گرفته و پیروانی هم داشته است. داماد آقای حاج میرزا محمد ثقفی نوری از روحانیون تهران، ساکن پامنار، کوچه صدراعظم نوری است و سه فرزند دارد.
هر چند این گزارش کوتاه اشتباهاتی در جزئیات داشت (رفتن به اصفهان برای ادامه تحصیل پس از استقرار در حوزه علمیه قم، نوشتن رساله علمیه در 1337 پدر سه فرزند) اما نشان میداد کسی که در آینده نزدیک باید محاکمه شود، یک فیلسوف و فقیه و یک مرجع تقلید شناخته شده است.
پرونده تنک آیتالله خمینی، پاکروان را وادار کرد از شهربانی بخواهد هر مدرک و سندی که علیه او دارد، تحویل اداره دادرسی ارتش دهد. شهربانی وارد عمل شد و ظرف 5 -6 روز دو پرونده یکی 17 برگی مربوط به اعلام جرمی که دادگستری برای بازداشت ایتالله خمینی در اردیبهشت ماه ترتیب داده بود و دیگری 83 برگی شامل مکاتبات و اطلاعیههای او برای ساواک فرستاد.
در نبود خبر
از فردای دستگیری آیتالله خمینی، پیگیران حوادث سیاسی داخلی گوش به اخبار مرتبط با این موضوع داشتند. هواخواهان آقای خمینی نگران سرنوشت وی و دیگران پیجوی تصمیمات حکومت درباره زندانی دستاق پادگان قصر بودند. از آنجا که در نبود خبر درست، شایعه نخستین جایگزین طبیعی است. بازار حرفهای بیربط و کم ربط داغ شد و در سومین دهه از ماه خرداد به اوج خود رسید. برخی از شایعات جمعآوری شده از سطح جامعه چنین بود:
-انقلابیون برای آزادی آقای خمینی وقت دادهاند اگر آزاد نشد موسسات و خانه بهائیان سینماها، و مشروب فروشیها به آتش کشیده میشود.
-نخستوزیر در زندان به ملاقات آقای خمینی رفته و گفته که شاه به دیدار او خواهد آمد. آیتالله اعتنایی از خود نشان نداده است.
-آیتالله حکیم در تلگرامی به شاه خواستار آزادی آقای خمینی در 48 ساعت آینده شده وگرنه اعلان جهاد خواهد کرد.
- شاه در تلگرامی به آقای حکیم او را مرجع تقلید خطاب کرده اما آقای حکیم پاسخ داده که من از آیتالله خمینی تقلید میکنم.
-در کمیسیونی متشکل از شاه نعمتالله نصیری و حسن پاکروان مقرر شده آیتالله خمینی به خارج از کشور تبعید شود. پاکروان پیشنهاد تبعید را داده وگرنه نظر اول بر اعدام آقای خمینی بوده است.
-آیتالله خمینی آزاد شده به قم بازگشته است
-آیتالله خمینی در زندان شکنجه میشود اما اخیرا دست از آزار ایشان کشیدهاند.
-دولت قصد آزاد کردن آقای خمینی را داشته اما او حاضر نشده از زندان خارج شود چرا که میگوید تا به من و مردم ایران ثابت نکنند که چگونه از جمال عبدالناصر پول گرفتهام زندان را ترک نخواهم کرد.
-قرار بوده آیتالله را زندان آزاد کنند اما او شرط گذاشته در صورتی از زندان خارج میشوم که بتوانم از رادیو صحبت کرده مطالبی را درباره حوادث اخیر برای مردم بگویم.
این شایعات گروههای وفادار به آیتالله خمینی را از نگرانی به در نمیکرد. آنان بیصبرانه چشم به راه خبری بودند که از سلامتی او بگوید. تماسهای مکرر روحانیون مطرح تهران با مقامات حکومتی نتیجه بخشید و شاید در دهمین روز بازداشت بود که آیتالله سیداحمد خوانساری در زندان پادگان قصر به ملاقات آیتالله خمینی رفت. پیش از آمدن آقای خوانساری از بازداشتگاه، کوچههای نزدیک منزل ایشان لبریز از جمعیتی بود که مشتاقانه در انتظار دریافت خبر سلامتی بودند.
بوم رنگ شعار
در این روزها شعارهایی علیه آیتالله خمینی روی دیوار خیابانهای تهران دیده شد. مدتها بود که دیوارنوشته، آن هم با مضمون سیاسی، دستکم پس از کودتای 1332 دیده نشد بود. این شعارهای تند از کجا پیدا شد؟ با خط درشت نوشته بودند: مرگ بر خمینی، خمینی خائن به ملت و... این شعارها روی دیوار خیابانهای پهلوی، سعدی، شمیران، قلهک و حشتمیه دیده شد. مردم خیلی زود واکنش نشان دادند. در برخی منطقهها، خمینی را پاک کردند در برخی دیگر خمینی را برداشته شاه را بر جای آن گذاشتند. واقعیت آن است که زمینه چنین کاری از جمله پذیرش عمومی، فراهم نبود. از این رو دستگاه امنیتی گزارشی تهیه کرده خواستار توقف این اقدام شد.
در این گزارش آمده بود که عوامل حکومت نظامی تهران دست به این کار زدهاند و لازم است هر چه زودتر آن رامتوقف کنند چرا که مردم میگویند این شعارها را نمیشود در روز روشن و در برابر دیدگان همگان نوشت و ساعات منع رفت و آمد زمان مناسب چنین اقدامی است و در آن ساعات کسی جز عوامل حکومت نظامی در خیابانها نیست. همچنین گفته شد رنگ این نوشته ها شبیه همان رنگی است که ماموران کلانتری های تهران هنگام بستن مغازه ها روی کرکره آن علامت گذاری می کنند.
ساواک این اقدام را همچون تظاهرات شعبان جعفری و عوامل او، کاملا منفی توصیف کرد و از فرم نظامی خواست از ادامه آن صرف نظر کند؛ چرا که این بوم رنگ به طرف مقامات عالیه باز خواهد گشت، و توصیه کرد اعلامیه ای از طرف حکومت نظامی در این مورد ته گوش مردم رسانده شود؛ حتی متن آن را نیز پیشنهاد کرد: «اخیرا بعضی از عوامل شعار علیه آقای خمینی به دیوار خیابانها نوشتهاند. چون نوشتن هر نوع شعار به دیوارهای شهر برخلاف قانون و از نظر اخلاقی نیز عمل زشت و ناجوانمردانهای محسوب میشود، على هذا از مردم شرافتمند تهران انتظار دارد که به محض مشاهده اشخاصی که مبادرت به نوشتن این شعارها می کنند، اعم از این که مفاد شعارها موافق یا مخالف سیاست دولت باشد، مراتب را به نزدیکترین پلیس اطلاع دهند تا مرتکب مورد تعقیب قانونی قرار گیرد.»
چنین اطلاعیه ای تنظیم نشد، اما ظاهرا از ادامه این شیوه تبلیغاتی جلوگیری گردید.
حمایت اعلامیهای
نخستین حمایت مکتوب، چند ساعتی پس از دستگیری آیت الله خمینی از طرف آیت الله مرعشی نجفی انجام شد. این اطلاعیه کوتاه پس از بازگشت آقای مرعشی از صحن حضرت معصومه علیها السلام نوشته شد. او در آنجا، در همان صبح پانزدهم خرداد به گردآمدگان در حرم گفته بود: «اگر یک مو از سر عزیزمان [خمینی] کم شود، دست به اقدامات دامنه داری»خواهیم زد. همین جمله را در اطلاعیه اش گنجاند و از مردم خواست که مبادا از حرارت و هیجان شان کاسته شود. آقای مرعشی نجفی نویسنده، آیت الله خمینی را از مراجع وقت، از آیات عظام و از مجاهدین بزرگ اسلامی خواند. چه بسا اقدام زودهنگام آقای مرعشی، صدور اعلامیه های مراجع دیگر را آسانتر کرده باشد. آقایان خوانساری، گلپایگانی و شریعتمداری یک روز بعد در حمایت از آیت الله خمینی و محکوم کردن بازداشت او و تقبیح کشتار مردم معترض، اعلامیه منتشر کردند، اما همچون آقای مرعشی بر مرجعیت آیت الله خمینی تاکید تا دو روز بعد، آقایان خویی و حکیم، اعلامیه دادند و ضمن حمله به حکومت شاه به ان عامل حوادث اخیر، اسم آقای خمینی را در اعلامیه های خود نبودند.»
تأکید بر مرجعیت آیت الله خمینی زمانی بر زبان ها و اعلامیه ها جاری شد که وفاداران او پاک از خطری که جان مرادشان را تهدید می کرد، شروع به پرسش این مسأله از مراجع افت کردند. برای اینکه اینها نتوانند [آقا] را محاکمه کنند، با قوانین آن موقع چهار نفر از علما اجتهاد ایشان را گواهی کردند؛ با این که اجتهاد ایشان مسلم بود. به نظر بنده ایشان از همه اعلم بودند. در عین حال برای این که مدرکی هم باشد، چهار نفر نوشتند.
در آن زمان من مخفی بودم. رفتم با آقای میلانی صحبت کردم، آقایان میلانی، نجفی، محمدتقی آملی و شریعتمداری [امضاء کردند،]» «اما هر چه فشار آوردیم، آقای گلپایگانی و خوانساری امضا نکردند. گروهی نیز با تنظیم نامه هایی از روحانیان طراز اول درباره مقام علمی آقای خمینی پرسیدند و پاسخ دهندگان بر مرجعیت او مهر تأیید زدند؛ مهری که پیش از این مردم پای نام خمینی زده بوند: حزب نهضت آزادی نیز به این مهم توجه نشان داد و در نوزدهم خرداد در اطلاعیه ای، آقای خمینی را «نایب عظمای امام» و «مرجع تقلید» خواند. این اقدام پس از آغاز مهاجرت رؤسای روحانی شهرهای گوناگون به تهران با جدیت بیشتری پیگیری شد.
دادگاه نظامی در حال تکمیل پرونده آیت الله خمینی بود. ده صبح، 25 خرداد 1392 نمایندگان ساواک و لشکر یک گارد، خود را به پادگان بی سیم رساندند تا سوالاتی از زندانی بکنند، «لیکن مشارالیه از دادن جواب خودداری فرمودند. این دومین باری بود که «زندانی» بازجویان را دست خالی برمی گرداند. بار اول در برگه بازجویی فقط یک جمله نوشت: چون استقلال قضایی در ایران نیست و قضات در تحت فشار هستند، نمی توانم به بازپرسی جواب دهم.» بار دوم «اظهارات مذکور را مجددا تأیید و اضافه می کند: استنباط نموده ام که شما من را محکوم می کنید، لذا چه لزومی دارد که به سؤالات جواب دهم؛ و چنانچه دادگاهی تشکیل گردد. اگر از قضات دادگستری در دادگاه متشکله حضور نداشته باشند اینجانب در آنجا نیز از جواب خودداری خواهم نمود.
نقل دیگری از آیتالله خمینی در دست است که چنین باز گرفته شده است من در آنجا بازجویی پس نمیدادم. به آنها میگفتم من شما را قبول ندارم. تشکیلات شما را تشکیلات حق و قانون نمیدانم. شما هر کاری میخواهید بکنید. فوقش میخواهید اعدامم کنید. اعدام کنید من یک کلمه هم جواب نمیدهم. میگفتند نخیر باید جواب بدهید گفتم خیر. من جواب نمیدهم. برای اینکه قانون و عدالتی در کار نیست. گفتند چرا قانون در کار نیست؟ گفتم آیا وزارت دادگستری این وظیفه را نداشت که در حادثه مدرسه فیضیه لااقل بیاید یک پرونده درست کند. بگوید یک عده آمدند اینجا طلبه را زدند و آن فجایع را به بار آوردند. چطور شما از کنار این قضیه گذشتید؟ پس معلوم میشود همه این تشکیلات دادگستری شما همهاش تشریفات است هیچ عدالت و قانون در آن نیست. چرا شما جریان مدرسه فیضیه را تعقیب نکردید ولو به قول شما کشاورزان بودند بالاخره یک مسئلهای در این کشور اتفاق افتاده است تا جواب مرا ندهید من به شما جواب نمیدهم باز هم اصرار کرد من با تشر گفتم: پاشو برو! او هم برخاست و رفت.
موج اطلاعیهها و نامهها و تلگرامها از شهرهای ریز و درشت ایران، نجف و کربلا و حتی از قاهره و لبنان در حمایت از آیتالله خمینی برخاسته بود. روزی نبود که دستهآی از این حمایتهای مکتوب به دربار، این مرجع تقلید آن روحانی مشهور دولت و مقامات حکومتی نرسد. در کنار این آنچه موجب ناتوانی حکومت در محاکمه یا به اجرا گزاردن تصمیم دیگری درباره آیتالله خمینی شد. مهاجرت مراجع و علما بود.
در یکی از روزهای حبس، به خانواده آقای خمینی خبر دادند که برایش لباس بیاورید. بانو قدس ایران دو پیراهن و دو زیرشلواری نیمدار را تا کرد و درون بقچه گذاشت. پیش از آن که لبههای بقچه را تا کند با نگاه به آن لباسهای پوسیده بغض کرد. سرش را روی آنها گذاشت و گریست. وقتی سربلند کرد با همان بغض و چشمهای اشکآلود گفت که چه میگویند. آقا دارد برای دنیا این کارها را میکند؟
مهاجرت
مهاجرت روحانیان به تهران دست کم ریشه در سه زمینه داشت. اول، وظیفه مندی و تعلق خاطر به نهضتی که آیت الله خمینی راهبرش بود. رجلی چون آیت الله سید محمدهادی میلانی از این گروه بود. او پیش از همه، خودجوش، فردای روز دستگیری آقای خمینی راهی تهران شد تا از نزدیک پشتیبانی و هم آهنگی خود را نشان دهد و بگوید «آنچه شما گفته اید، گفته همه روحانیون، بلکه گفته اولیاء خدا و ائمه اطهار علیهم السلام است [اما] هواپیما را از بین راه برگردانیدند.» دوم، برنامه ریزی و پدید آوردن حرکتی شبیه آنچه در دوران مشروطیت یا پس از آن، چندین نوبت توسط رجال یا روحانیان وقت در اعتراض به سیاست دولتهای داخلی یا خارجی انجام شده بود.
این برنامه توسط روحانیان پیشرو، همانها که چرخ سیاسی حوزه علمیه قم را می چرخاندند، ریخته شد. «دو روز بعد از این که امام را گرفتند، عده ای که در قم دست اندر کار مسائل بودیم، فکر کردیم باید برای استخلاص ایشان کاری انجام شود، زیرا بسیاری مطمئن بودند که او را به شهادت می رسانند. آنچه به فکرمان رسید این بود که تعدادی از علمای بزرگ شهرستانهای مختلف [=صاحبان رساله به تهران دعوت شوند تا جلو خطراتی که جان آقا را تهدید می کرد گرفته شود. جامعه مدرسین در این کار نقش اصلی را داشت. سوم، رودربایستی یا عقب نماندن از دیگر همردیفان روحانی.
بنا بر روایتی قرار بود آقایان گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری، هر سه، هم زمان راهی تهران شوند، اما به علتی که روشن نیست. آقای شریعتمداری تکروی کرده، پیش از دیگران، در 25 خرداد، به پایتخت آمد و در باغملک شهرری ساکن شد. آقای مرعشی نجفی پس از به هم خوردن قرار، چون تردیدی در هجرت نداشت به سوی تهران حرکت کرد/ 27 خرداد. اما آقای گلپایگانی منصرف شد و در قم ماند. خبر حضور روحانیان نامی در تهران، به این موضوع که آیات مقیم نجف به زودی وارد ایران شده و با آقایان مهاجر در آزادی دستگیرشدگان به ویژه آیت الله خمینی هم صدا خواهند شد، قوت داد. اما با گذشت زمان روشن شد که شایعه است. حضور آیت الله میلانی در تهران/ 9 تیر وزنه علمای مهاجر را سنگین تر کرد. نشست ها و رایزنی ها از همان روزهای آغازین شروع شده بود.
علما از این زاویه که چه پاسخی باید به تلگرامها و درخواست های فراوان مردم برای آزادی آقای نور بدهند، از آیت الله خوانساری خواستند با مقامات دولتی دیدار کرده، موضوع را در در همچنانکه گفته شد تهدید جان آیت الله خمینی نگرانی اول روحانیان مبارز، به ویژه شاه هواداران او بود. این گمان/ اعدام آقای خمینی از زمانی اورده شد که خبرگزاری یونایتد آمریکا از قول علم، نخست وزیر، اعلام کرد که دادگاه نظامی برای افراد شناخته شده می معنی مجازات مرگ داشته باشد.
پس، عمده ترین تلاش، جلوگیری از این اقدام محتمل اول این که مهاجران با نوشتن نامه هایی خطاب به مقامات کشور از آیت الله خمینی به مرجع تقلید یاد کرده، آزادی او را درخواست کردند. دوم اینکه روحانیان شهرهای مختلف و تلگرام هایی که به شاه می فرستادند، ضمن تکرار درخواست رهایی آقای خمینی، او را مرجع عالی قدر شیعه می نامیدند. سوم این که گروه های اجتماعی با نگارش نامه هایی به علمای صاحب رساله، درباره مقام علمی آیت الله خمینی پرسیدند، و پاسخ دهندگان بر مرجعیت او تأکید کردند. البته [آقا مراجع تقلید بودند، اما رژیم ایشان را به این عنوان نمی شناخت و لازم بود که این مسأله رسما اعلام شود.»؟ غیر از اطلاعیه ای که با چهار امضا در تأیید مرجعیت آیت الله خمینی تهیه گردید، اقدام دیگری با مساعی حسینعلی منتظری و ابراهیم امینی شکل گرفت که خالی از دردسر نبود؛ دردسر نوشتن و قبولاندن متن اطلاعیه به آقایان، دردسر گرفتن امضاء از ایشان، دردسر لو رفتن و دستگیری از سوی ساواک و... این اعلامیه که به مناسبت یاد کرده بود، با 33 امضا منتشر شد.
کشاندن مرجعیت آقای خمینی به رخ هیأت حاکمه، برخلاف آنچه که گفته شده، برای او مصونیت قانونی نمی آورد. به این موضوع نه در قانون اساسی و نه در دیگر قوانین اشاره ای نرفته بود. اما در عرف، محاکمه یک مرجع تقلید و سپس اعدام او در مملکت شیعه پیشینه ای نداشت. هر چند استناد موثقی در تصمیم شاه به اعدام آیت الله خمینی وجود ندارد.
اما اقدامات یادشده را باید در تزلزل چنان آهنگ محتملی مؤثر دانست. وقتی سلیمان بهبودی نماینده دربار شاهنشاهی، در چهارم تیر ماه 1362 به دیدار آیات مرعشی نجفی، بهبهانی و خوانساری رفت و از طرف شاه گفت: «به آقایان اعلام می دارم که کمافی السابق رأی ملوکانه بر ترویج دین اسلام و ترضیه خاطر آقایان علما است؛ بنابراین آخرین تصمیم و پیشنهاد آقایان چیست؟» یعنی نه تنها اعدامی برای مرجع تقلید به زندان شده پیش بینی نشده، بلکه محاکمه او نیز منتفی است، پیشنهاد آقایان نیز حکایت از این موضوع دارد. آنان به جای تقاضای حفظ جان آقای خمینی، گفتند به هر عنوانی که می خواهید دولت علم را برکنار کنید و دستور دهید همه دستگیر شدگان آزاد شوند. علما این پیشنهادها را به علاوه موقوف داشتن اعزام طلاب به سربازی، به عنوان پیش شرط شروع مذاکره با حکومت اعلام کردند. البته تبعید آقای خمینی برای چند روزی در دستور قرار گرفت که از آن هم خیلی زود منصرف شدند.
پس از فوت حاج آقا شیخ عبدالکریم مورد احترام مرحوم بروجردی بود و در زمان مرحوم بروجردی از مدرسین درجه اول حوزه علمیه قم بوده است. شخصی است خیلی متین و کم حرف. 63 سال دارد. پدر او از مالکین در خمین بوده و خیلی عصبانی و شجاع بوده است و با منازعه و اختلافی که با حاکم وقت داشته به دست حاکم وقت کشته میشود. خودش هم مثل پدرش خیلی بیباک و شجاع است.
به علوم جدید و سیاست روز هم آشنایی زیاد دارد. در سالهای 23 و 24 کتابی علیه اعلیحضرت فقید نوشته است. همیشه اهل مبارزه و سیاست بود. 5 سال قبل رسانه نوشته و در مقام مرجع تقلید قرار گرفته و پیروانی هم داشته است. داماد آقای حاج میرزا محمد ثقفی نوری از روحانیون تهران، ساکن پامنار، کوچه صدراعظم نوری است و سه فرزند دارد.
هر چند این گزارش کوتاه اشتباهاتی در جزئیات داشت (رفتن به اصفهان برای ادامه تحصیل پس از استقرار در حوزه علمیه قم، نوشتن رساله علمیه در 1337 پدر سه فرزند) اما نشان میداد کسی که در آینده نزدیک باید محاکمه شود، یک فیلسوف و فقیه و یک مرجع تقلید شناخته شده است.
پرونده تنک آیتالله خمینی، پاکروان را وادار کرد از شهربانی بخواهد هر مدرک و سندی که علیه او دارد، تحویل اداره دادرسی ارتش دهد. شهربانی وارد عمل شد و ظرف 5 -6 روز دو پرونده یکی 17 برگی مربوط به اعلام جرمی که دادگستری برای بازداشت ایتالله خمینی در اردیبهشت ماه ترتیب داده بود و دیگری 83 برگی شامل مکاتبات و اطلاعیههای او برای ساواک فرستاد.
در نبود خبر
از فردای دستگیری آیتالله خمینی، پیگیران حوادث سیاسی داخلی گوش به اخبار مرتبط با این موضوع داشتند. هواخواهان آقای خمینی نگران سرنوشت وی و دیگران پیجوی تصمیمات حکومت درباره زندانی دستاق پادگان قصر بودند. از آنجا که در نبود خبر درست، شایعه نخستین جایگزین طبیعی است. بازار حرفهای بیربط و کم ربط داغ شد و در سومین دهه از ماه خرداد به اوج خود رسید. برخی از شایعات جمعآوری شده از سطح جامعه چنین بود:
-انقلابیون برای آزادی آقای خمینی وقت دادهاند اگر آزاد نشد موسسات و خانه بهائیان سینماها، و مشروب فروشیها به آتش کشیده میشود.
-نخستوزیر در زندان به ملاقات آقای خمینی رفته و گفته که شاه به دیدار او خواهد آمد. آیتالله اعتنایی از خود نشان نداده است.
-آیتالله حکیم در تلگرامی به شاه خواستار آزادی آقای خمینی در 48 ساعت آینده شده وگرنه اعلان جهاد خواهد کرد.
- شاه در تلگرامی به آقای حکیم او را مرجع تقلید خطاب کرده اما آقای حکیم پاسخ داده که من از آیتالله خمینی تقلید میکنم.
-در کمیسیونی متشکل از شاه نعمتالله نصیری و حسن پاکروان مقرر شده آیتالله خمینی به خارج از کشور تبعید شود. پاکروان پیشنهاد تبعید را داده وگرنه نظر اول بر اعدام آقای خمینی بوده است.
-آیتالله خمینی آزاد شده به قم بازگشته است
-آیتالله خمینی در زندان شکنجه میشود اما اخیرا دست از آزار ایشان کشیدهاند.
-دولت قصد آزاد کردن آقای خمینی را داشته اما او حاضر نشده از زندان خارج شود چرا که میگوید تا به من و مردم ایران ثابت نکنند که چگونه از جمال عبدالناصر پول گرفتهام زندان را ترک نخواهم کرد.
-قرار بوده آیتالله را زندان آزاد کنند اما او شرط گذاشته در صورتی از زندان خارج میشوم که بتوانم از رادیو صحبت کرده مطالبی را درباره حوادث اخیر برای مردم بگویم.
این شایعات گروههای وفادار به آیتالله خمینی را از نگرانی به در نمیکرد. آنان بیصبرانه چشم به راه خبری بودند که از سلامتی او بگوید. تماسهای مکرر روحانیون مطرح تهران با مقامات حکومتی نتیجه بخشید و شاید در دهمین روز بازداشت بود که آیتالله سیداحمد خوانساری در زندان پادگان قصر به ملاقات آیتالله خمینی رفت. پیش از آمدن آقای خوانساری از بازداشتگاه، کوچههای نزدیک منزل ایشان لبریز از جمعیتی بود که مشتاقانه در انتظار دریافت خبر سلامتی بودند.
بوم رنگ شعار
در این روزها شعارهایی علیه آیتالله خمینی روی دیوار خیابانهای تهران دیده شد. مدتها بود که دیوارنوشته، آن هم با مضمون سیاسی، دستکم پس از کودتای 1332 دیده نشد بود. این شعارهای تند از کجا پیدا شد؟ با خط درشت نوشته بودند: مرگ بر خمینی، خمینی خائن به ملت و... این شعارها روی دیوار خیابانهای پهلوی، سعدی، شمیران، قلهک و حشتمیه دیده شد. مردم خیلی زود واکنش نشان دادند. در برخی منطقهها، خمینی را پاک کردند در برخی دیگر خمینی را برداشته شاه را بر جای آن گذاشتند. واقعیت آن است که زمینه چنین کاری از جمله پذیرش عمومی، فراهم نبود. از این رو دستگاه امنیتی گزارشی تهیه کرده خواستار توقف این اقدام شد.
در این گزارش آمده بود که عوامل حکومت نظامی تهران دست به این کار زدهاند و لازم است هر چه زودتر آن رامتوقف کنند چرا که مردم میگویند این شعارها را نمیشود در روز روشن و در برابر دیدگان همگان نوشت و ساعات منع رفت و آمد زمان مناسب چنین اقدامی است و در آن ساعات کسی جز عوامل حکومت نظامی در خیابانها نیست. همچنین گفته شد رنگ این نوشته ها شبیه همان رنگی است که ماموران کلانتری های تهران هنگام بستن مغازه ها روی کرکره آن علامت گذاری می کنند.
ساواک این اقدام را همچون تظاهرات شعبان جعفری و عوامل او، کاملا منفی توصیف کرد و از فرم نظامی خواست از ادامه آن صرف نظر کند؛ چرا که این بوم رنگ به طرف مقامات عالیه باز خواهد گشت، و توصیه کرد اعلامیه ای از طرف حکومت نظامی در این مورد ته گوش مردم رسانده شود؛ حتی متن آن را نیز پیشنهاد کرد: «اخیرا بعضی از عوامل شعار علیه آقای خمینی به دیوار خیابانها نوشتهاند. چون نوشتن هر نوع شعار به دیوارهای شهر برخلاف قانون و از نظر اخلاقی نیز عمل زشت و ناجوانمردانهای محسوب میشود، على هذا از مردم شرافتمند تهران انتظار دارد که به محض مشاهده اشخاصی که مبادرت به نوشتن این شعارها می کنند، اعم از این که مفاد شعارها موافق یا مخالف سیاست دولت باشد، مراتب را به نزدیکترین پلیس اطلاع دهند تا مرتکب مورد تعقیب قانونی قرار گیرد.»
چنین اطلاعیه ای تنظیم نشد، اما ظاهرا از ادامه این شیوه تبلیغاتی جلوگیری گردید.
حمایت اعلامیهای
نخستین حمایت مکتوب، چند ساعتی پس از دستگیری آیت الله خمینی از طرف آیت الله مرعشی نجفی انجام شد. این اطلاعیه کوتاه پس از بازگشت آقای مرعشی از صحن حضرت معصومه علیها السلام نوشته شد. او در آنجا، در همان صبح پانزدهم خرداد به گردآمدگان در حرم گفته بود: «اگر یک مو از سر عزیزمان [خمینی] کم شود، دست به اقدامات دامنه داری»خواهیم زد. همین جمله را در اطلاعیه اش گنجاند و از مردم خواست که مبادا از حرارت و هیجان شان کاسته شود. آقای مرعشی نجفی نویسنده، آیت الله خمینی را از مراجع وقت، از آیات عظام و از مجاهدین بزرگ اسلامی خواند. چه بسا اقدام زودهنگام آقای مرعشی، صدور اعلامیه های مراجع دیگر را آسانتر کرده باشد. آقایان خوانساری، گلپایگانی و شریعتمداری یک روز بعد در حمایت از آیت الله خمینی و محکوم کردن بازداشت او و تقبیح کشتار مردم معترض، اعلامیه منتشر کردند، اما همچون آقای مرعشی بر مرجعیت آیت الله خمینی تاکید تا دو روز بعد، آقایان خویی و حکیم، اعلامیه دادند و ضمن حمله به حکومت شاه به ان عامل حوادث اخیر، اسم آقای خمینی را در اعلامیه های خود نبودند.»
تأکید بر مرجعیت آیت الله خمینی زمانی بر زبان ها و اعلامیه ها جاری شد که وفاداران او پاک از خطری که جان مرادشان را تهدید می کرد، شروع به پرسش این مسأله از مراجع افت کردند. برای اینکه اینها نتوانند [آقا] را محاکمه کنند، با قوانین آن موقع چهار نفر از علما اجتهاد ایشان را گواهی کردند؛ با این که اجتهاد ایشان مسلم بود. به نظر بنده ایشان از همه اعلم بودند. در عین حال برای این که مدرکی هم باشد، چهار نفر نوشتند.
در آن زمان من مخفی بودم. رفتم با آقای میلانی صحبت کردم، آقایان میلانی، نجفی، محمدتقی آملی و شریعتمداری [امضاء کردند،]» «اما هر چه فشار آوردیم، آقای گلپایگانی و خوانساری امضا نکردند. گروهی نیز با تنظیم نامه هایی از روحانیان طراز اول درباره مقام علمی آقای خمینی پرسیدند و پاسخ دهندگان بر مرجعیت او مهر تأیید زدند؛ مهری که پیش از این مردم پای نام خمینی زده بوند: حزب نهضت آزادی نیز به این مهم توجه نشان داد و در نوزدهم خرداد در اطلاعیه ای، آقای خمینی را «نایب عظمای امام» و «مرجع تقلید» خواند. این اقدام پس از آغاز مهاجرت رؤسای روحانی شهرهای گوناگون به تهران با جدیت بیشتری پیگیری شد.
دادگاه نظامی در حال تکمیل پرونده آیت الله خمینی بود. ده صبح، 25 خرداد 1392 نمایندگان ساواک و لشکر یک گارد، خود را به پادگان بی سیم رساندند تا سوالاتی از زندانی بکنند، «لیکن مشارالیه از دادن جواب خودداری فرمودند. این دومین باری بود که «زندانی» بازجویان را دست خالی برمی گرداند. بار اول در برگه بازجویی فقط یک جمله نوشت: چون استقلال قضایی در ایران نیست و قضات در تحت فشار هستند، نمی توانم به بازپرسی جواب دهم.» بار دوم «اظهارات مذکور را مجددا تأیید و اضافه می کند: استنباط نموده ام که شما من را محکوم می کنید، لذا چه لزومی دارد که به سؤالات جواب دهم؛ و چنانچه دادگاهی تشکیل گردد. اگر از قضات دادگستری در دادگاه متشکله حضور نداشته باشند اینجانب در آنجا نیز از جواب خودداری خواهم نمود.
نقل دیگری از آیتالله خمینی در دست است که چنین باز گرفته شده است من در آنجا بازجویی پس نمیدادم. به آنها میگفتم من شما را قبول ندارم. تشکیلات شما را تشکیلات حق و قانون نمیدانم. شما هر کاری میخواهید بکنید. فوقش میخواهید اعدامم کنید. اعدام کنید من یک کلمه هم جواب نمیدهم. میگفتند نخیر باید جواب بدهید گفتم خیر. من جواب نمیدهم. برای اینکه قانون و عدالتی در کار نیست. گفتند چرا قانون در کار نیست؟ گفتم آیا وزارت دادگستری این وظیفه را نداشت که در حادثه مدرسه فیضیه لااقل بیاید یک پرونده درست کند. بگوید یک عده آمدند اینجا طلبه را زدند و آن فجایع را به بار آوردند. چطور شما از کنار این قضیه گذشتید؟ پس معلوم میشود همه این تشکیلات دادگستری شما همهاش تشریفات است هیچ عدالت و قانون در آن نیست. چرا شما جریان مدرسه فیضیه را تعقیب نکردید ولو به قول شما کشاورزان بودند بالاخره یک مسئلهای در این کشور اتفاق افتاده است تا جواب مرا ندهید من به شما جواب نمیدهم باز هم اصرار کرد من با تشر گفتم: پاشو برو! او هم برخاست و رفت.
موج اطلاعیهها و نامهها و تلگرامها از شهرهای ریز و درشت ایران، نجف و کربلا و حتی از قاهره و لبنان در حمایت از آیتالله خمینی برخاسته بود. روزی نبود که دستهآی از این حمایتهای مکتوب به دربار، این مرجع تقلید آن روحانی مشهور دولت و مقامات حکومتی نرسد. در کنار این آنچه موجب ناتوانی حکومت در محاکمه یا به اجرا گزاردن تصمیم دیگری درباره آیتالله خمینی شد. مهاجرت مراجع و علما بود.
در یکی از روزهای حبس، به خانواده آقای خمینی خبر دادند که برایش لباس بیاورید. بانو قدس ایران دو پیراهن و دو زیرشلواری نیمدار را تا کرد و درون بقچه گذاشت. پیش از آن که لبههای بقچه را تا کند با نگاه به آن لباسهای پوسیده بغض کرد. سرش را روی آنها گذاشت و گریست. وقتی سربلند کرد با همان بغض و چشمهای اشکآلود گفت که چه میگویند. آقا دارد برای دنیا این کارها را میکند؟
مهاجرت
مهاجرت روحانیان به تهران دست کم ریشه در سه زمینه داشت. اول، وظیفه مندی و تعلق خاطر به نهضتی که آیت الله خمینی راهبرش بود. رجلی چون آیت الله سید محمدهادی میلانی از این گروه بود. او پیش از همه، خودجوش، فردای روز دستگیری آقای خمینی راهی تهران شد تا از نزدیک پشتیبانی و هم آهنگی خود را نشان دهد و بگوید «آنچه شما گفته اید، گفته همه روحانیون، بلکه گفته اولیاء خدا و ائمه اطهار علیهم السلام است [اما] هواپیما را از بین راه برگردانیدند.» دوم، برنامه ریزی و پدید آوردن حرکتی شبیه آنچه در دوران مشروطیت یا پس از آن، چندین نوبت توسط رجال یا روحانیان وقت در اعتراض به سیاست دولتهای داخلی یا خارجی انجام شده بود.
این برنامه توسط روحانیان پیشرو، همانها که چرخ سیاسی حوزه علمیه قم را می چرخاندند، ریخته شد. «دو روز بعد از این که امام را گرفتند، عده ای که در قم دست اندر کار مسائل بودیم، فکر کردیم باید برای استخلاص ایشان کاری انجام شود، زیرا بسیاری مطمئن بودند که او را به شهادت می رسانند. آنچه به فکرمان رسید این بود که تعدادی از علمای بزرگ شهرستانهای مختلف [=صاحبان رساله به تهران دعوت شوند تا جلو خطراتی که جان آقا را تهدید می کرد گرفته شود. جامعه مدرسین در این کار نقش اصلی را داشت. سوم، رودربایستی یا عقب نماندن از دیگر همردیفان روحانی.
بنا بر روایتی قرار بود آقایان گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری، هر سه، هم زمان راهی تهران شوند، اما به علتی که روشن نیست. آقای شریعتمداری تکروی کرده، پیش از دیگران، در 25 خرداد، به پایتخت آمد و در باغملک شهرری ساکن شد. آقای مرعشی نجفی پس از به هم خوردن قرار، چون تردیدی در هجرت نداشت به سوی تهران حرکت کرد/ 27 خرداد. اما آقای گلپایگانی منصرف شد و در قم ماند. خبر حضور روحانیان نامی در تهران، به این موضوع که آیات مقیم نجف به زودی وارد ایران شده و با آقایان مهاجر در آزادی دستگیرشدگان به ویژه آیت الله خمینی هم صدا خواهند شد، قوت داد. اما با گذشت زمان روشن شد که شایعه است. حضور آیت الله میلانی در تهران/ 9 تیر وزنه علمای مهاجر را سنگین تر کرد. نشست ها و رایزنی ها از همان روزهای آغازین شروع شده بود.
علما از این زاویه که چه پاسخی باید به تلگرامها و درخواست های فراوان مردم برای آزادی آقای نور بدهند، از آیت الله خوانساری خواستند با مقامات دولتی دیدار کرده، موضوع را در در همچنانکه گفته شد تهدید جان آیت الله خمینی نگرانی اول روحانیان مبارز، به ویژه شاه هواداران او بود. این گمان/ اعدام آقای خمینی از زمانی اورده شد که خبرگزاری یونایتد آمریکا از قول علم، نخست وزیر، اعلام کرد که دادگاه نظامی برای افراد شناخته شده می معنی مجازات مرگ داشته باشد.
پس، عمده ترین تلاش، جلوگیری از این اقدام محتمل اول این که مهاجران با نوشتن نامه هایی خطاب به مقامات کشور از آیت الله خمینی به مرجع تقلید یاد کرده، آزادی او را درخواست کردند. دوم اینکه روحانیان شهرهای مختلف و تلگرام هایی که به شاه می فرستادند، ضمن تکرار درخواست رهایی آقای خمینی، او را مرجع عالی قدر شیعه می نامیدند. سوم این که گروه های اجتماعی با نگارش نامه هایی به علمای صاحب رساله، درباره مقام علمی آیت الله خمینی پرسیدند، و پاسخ دهندگان بر مرجعیت او تأکید کردند. البته [آقا مراجع تقلید بودند، اما رژیم ایشان را به این عنوان نمی شناخت و لازم بود که این مسأله رسما اعلام شود.»؟ غیر از اطلاعیه ای که با چهار امضا در تأیید مرجعیت آیت الله خمینی تهیه گردید، اقدام دیگری با مساعی حسینعلی منتظری و ابراهیم امینی شکل گرفت که خالی از دردسر نبود؛ دردسر نوشتن و قبولاندن متن اطلاعیه به آقایان، دردسر گرفتن امضاء از ایشان، دردسر لو رفتن و دستگیری از سوی ساواک و... این اعلامیه که به مناسبت یاد کرده بود، با 33 امضا منتشر شد.
کشاندن مرجعیت آقای خمینی به رخ هیأت حاکمه، برخلاف آنچه که گفته شده، برای او مصونیت قانونی نمی آورد. به این موضوع نه در قانون اساسی و نه در دیگر قوانین اشاره ای نرفته بود. اما در عرف، محاکمه یک مرجع تقلید و سپس اعدام او در مملکت شیعه پیشینه ای نداشت. هر چند استناد موثقی در تصمیم شاه به اعدام آیت الله خمینی وجود ندارد.
اما اقدامات یادشده را باید در تزلزل چنان آهنگ محتملی مؤثر دانست. وقتی سلیمان بهبودی نماینده دربار شاهنشاهی، در چهارم تیر ماه 1362 به دیدار آیات مرعشی نجفی، بهبهانی و خوانساری رفت و از طرف شاه گفت: «به آقایان اعلام می دارم که کمافی السابق رأی ملوکانه بر ترویج دین اسلام و ترضیه خاطر آقایان علما است؛ بنابراین آخرین تصمیم و پیشنهاد آقایان چیست؟» یعنی نه تنها اعدامی برای مرجع تقلید به زندان شده پیش بینی نشده، بلکه محاکمه او نیز منتفی است، پیشنهاد آقایان نیز حکایت از این موضوع دارد. آنان به جای تقاضای حفظ جان آقای خمینی، گفتند به هر عنوانی که می خواهید دولت علم را برکنار کنید و دستور دهید همه دستگیر شدگان آزاد شوند. علما این پیشنهادها را به علاوه موقوف داشتن اعزام طلاب به سربازی، به عنوان پیش شرط شروع مذاکره با حکومت اعلام کردند. البته تبعید آقای خمینی برای چند روزی در دستور قرار گرفت که از آن هم خیلی زود منصرف شدند.
*دانشجو