نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچهها با خوردن غذایی که دست کم ۱۵ ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا میشدند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایسنا، آزاده سید محمدعلی بصری در خاطرهای از ماه رمضان در اسارت روایت می کند: اینکه همه ما روزه میگرفتیم ولی عراقیها اجازه نمیدادند غذای سحری نیمه شب توزیع شود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحر نگه داریم. شام را هم قبل از سوت داخل باش میگرفتیم.
حالا با دو مشکل اساسی مواجه بودیم. یکی اینکه ظرف کافی برای گرفتن غذای سه وعده نداشتیم؛ دیگر اینکه نمیدانستیم غذای افطار و سحرمان را چگونه نگهداری کنیم؛ باید فکری میکردیم. در هر آسایشگاه ۵۰ نفری پنج «قصعه» (ظرف مستطیلی شکل) برای غذا داشتیم با دو سطل کوچک و یک حبانه که از آنها برای ذخیره ی آب استفاده میکردیم.
حدود ساعت ۹ صبح مسئولان غذا قصعهها را بر میداشتند و برای گرفتن آش شوربا به آشپزخانه میرفتند. وقتی بر میگشتند همه را در یک قصعه میریختند و لای پتو میپیچیدند. سر ظهر چهار قصعه ی دیگر را بر میداشتند و برای گرفتن ناهار به آشپزخانه میرفتند. آشپزها برای هر ۱۰ نفر یک بیل برنج در یک طرف قصعه و یک ملعقه خوروش در طرف دیگر آن میریختند. غذای ظهر را هم با هر زحمتی که بود در دو قصعه جا میدادیم و لای پتو میپیچیدیم. حالا دو قصعه داشتیم که از آن برای گرفتن شام استفاده میکردیم.
نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچهها با خوردن غذایی که دست کم ۱۵ ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا میشدند. این بیماری عفونی برای بعضیها چنان شدید میشد که نای راه رفتن را از آنها میگرفت. این در حالی بود که ما از ساعت ۶ بعد از ظهر تا هشت صبح از رفتن به دستشویی محروم بودیم.
حالا با دو مشکل اساسی مواجه بودیم. یکی اینکه ظرف کافی برای گرفتن غذای سه وعده نداشتیم؛ دیگر اینکه نمیدانستیم غذای افطار و سحرمان را چگونه نگهداری کنیم؛ باید فکری میکردیم. در هر آسایشگاه ۵۰ نفری پنج «قصعه» (ظرف مستطیلی شکل) برای غذا داشتیم با دو سطل کوچک و یک حبانه که از آنها برای ذخیره ی آب استفاده میکردیم.
حدود ساعت ۹ صبح مسئولان غذا قصعهها را بر میداشتند و برای گرفتن آش شوربا به آشپزخانه میرفتند. وقتی بر میگشتند همه را در یک قصعه میریختند و لای پتو میپیچیدند. سر ظهر چهار قصعه ی دیگر را بر میداشتند و برای گرفتن ناهار به آشپزخانه میرفتند. آشپزها برای هر ۱۰ نفر یک بیل برنج در یک طرف قصعه و یک ملعقه خوروش در طرف دیگر آن میریختند. غذای ظهر را هم با هر زحمتی که بود در دو قصعه جا میدادیم و لای پتو میپیچیدیم. حالا دو قصعه داشتیم که از آن برای گرفتن شام استفاده میکردیم.
نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچهها با خوردن غذایی که دست کم ۱۵ ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا میشدند. این بیماری عفونی برای بعضیها چنان شدید میشد که نای راه رفتن را از آنها میگرفت. این در حالی بود که ما از ساعت ۶ بعد از ظهر تا هشت صبح از رفتن به دستشویی محروم بودیم.