من با نهایت ناراحتی خدمت حضرت امام عرض کردم: «خرمشهر را گرفتند.» ایشان یک مرتبه با یک حالت عجیبی فرمودند: «اینکه ناراحتی نداره، جنگه، یک وقت ما می بریم، یک وقت آنها، ناراحتی ندارد.» آرامشی در دل من پیدا شد که گویا هیچ اتفاقی نیافتاده است.
به گزارش شهدای ایران، ساعت 7 صبح روز یکشنبه 68/3/14 هنگامی که صدای جمهوری اسلامی در بخش خبری بامداد خود اعلام کرد: «روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان به ملکوت اعلا پیوست» حیرت و ناباوری سیمای میلیونها ایرانی را فرا گرفت. قبول این واقعه تا ساعتها برای مردم مشکل بود اما پس از مدتی که اخبار و اطلاعات بیشتر و دقیقتری در اختیار رسانههای گروهی قرار گرفت، یخهای ناباوری ذوب شد و چشمههای اشک فوران زد. فریاد و فقان از هر سو برخاست، دل ها همه لرزید و عالم عزادار خمینی شد.
مساله ای که حضرت امام خیلی بر آن تاکید داشتند و حساسیت زیادی به خرج میدادند نماز اول وقت بود. اول وقت شرعی و این را پدرم هم نقل میکردند که ایشان از همان نوجوانی و جوانی اول وقت به نماز میایستادند و در همان جوانی نه غیبت میکردند و نه این اجازه را میدادند که در حضورشان کسی غیبت کند.
اوایل پیروزی انقلاب شهید رجایی عنوان کردند که وزارتخانهها و موسسات دولتی نیم ساعت برای فرضیه نماز تعطیل باشند. این مساله بسیار جالب و آموزنده بود. وقتی این قضیه از حضرت امام سوال شد، فرمودند: «اگر به وقت و کار کسی لطمه وارد نمیشود این را انجام بدهید.» حالا شما فرض کنید رزمندهای در جبهه بخواهد اول وقت ظهر به نماز بایستد و دشمن هم روبرویش باشد، طبعا این رزمنده دلش برای نماز اول وقت است ولی این فرصت دست نمیدهد.
حضرت امام در جمع خانوادگی فرموده بودند که ممکن است شما فرصت این را نداشته باشید اول وقت نماز بخوانید یا وضعی داشته باشید که در آن لحظه نتوانید به نماز بایستید اما همین که دلتان برای نماز اول وقت بتپد، ثواب آن نصیبتان میشود و اینکه گاهی اوقات دوستان و نزدیکان حضرت امام عنوان می کنند که ایشان روی مستحبات حساس بودند، همین است که نماز اول وقت استحبابش سبب گشایش روزی میشود و راه بهشت را برای انسان باز میکند. در مورد نماز شب بگویم، تابستان سال 57 افتخار تشرف به نجف را داشتم. من و حضرت امام در پشت بام میخوابیدیم، خدا میداند بارها اتفاق افتاده بود که من هنوز به خواب نرفته بودم که ایشان برای نماز شب بلند میشدند، وضو میگرفتند، به خودشان عطر میزدند و به نماز میایستادند و استغاثه میکردند. من هم گوش میکردم، تماشا میکردم تا اینکه اذان صبح میشد و ایشان نماز صبح و دعاهایشان را میخواندند و تا دمیدن آفتاب کمی استراحت میکردند.
اتفاقا همان شب اولی که ایشان به بیمارستان تشریف آوردند با دوربین مخفی فیلمی از نماز شب ایشان گرفته شد که کامل پخش نشد. ایشان به رزمندگان میفرمودند من همیشه به شما دعا میکنم به حقیقت در آن لحظات عرفانی دعا میکردند. خوب ایشان یک عمر را به این صورت گذراندند و خوشا به حال خودشان و خوشا به سعادت این ملت که چنین رهبری داشت و خداوند به ما توفیق بدهد مسیری که ایشان میرفتند، دنبال کنیم.
تسخیر ساواک/ واکنش امام (ره) از تصرف اشغال خرمشهر
خاطراتی که ازحضرت امام در ذهن دارم بسیار زیاد است ولی خوب مقداری از این خاطرات شخصی و مربوط به امور خانواده است. اما آنچه که در ارتباط با عموم مردم است و خود حضرت امام هم روی این نکته تاکید فراوان داشتند و اگر به سخنرانیها و پیامهای حضرت امام توجه داشته باشید میبینید نکتهای که تاکید بیشتری داشتند اتکال به خدا بود و این هم مبتنی بر آیه شریف «من یتوکل علی الله فهو حسبه» است و این اتکال به خدا، سبب می شود که انسان همه چیز را از خدا بداند و همیشه برای او کار بکند و بد نیست در اینجا اشارهای به این مطلب بکنم که روزی پسرم «مسیح» آمد و گفت: بابا آقا فرمودند این آبی را هم که میخوری برای خدا بخور. آبی که انسان به عبارتی برای رفع تشنگی میخورد. در این زمینه باز اشاره میکنم به آیه شریفه که میفرمایند: «لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بمااتاکم» در همین مورد من دو خاطره عجیب از حضرت امام دارم. یکی برمیگردد به لحظات اولیه پیروزی انقلاب. روزی که به اتفاق بعضی از دوستان رفتیم و ساواک را به اصطلاح خودمان تسخیر کردیم. بعد آمدم منزل که ضرابخانه بود و همینکه صدای انقلاب اسلامی را از رادیو شنیدم به سرعت رفتم به سوی مدرسه علوی که جایگاه حضرت امام بود. آنجا قیامتی بر پا شده بود. خلاصه رفتم خدمت امام، دیدم حضرت امام نشستهاند در اتاق و خانواده ما هم در خدمتشان هستند. من با یک شور و شعف دست ایشان را بوسیدم.
پیروزی انقلاب را تبریک گفتم. ایشان فرمودند: «هنوز که اتفاقی نیافتاده، هنوز که چیزی نشده.» عرض کردم آن، خیلی مساله مهمی است، ایشان فرمودند «الحمدلله رب العالمین ولی هنوز اتفاقی نیافتاده» من تعجب کردم.
رژیم منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی با آن ابهتی که در دنیا برایش ایجاد کرده بودند ساقط شده و ایشان می فرمایند که چیزی نیست. البته بعد من متوجه شدم که خوب، چون خواست خداست و اگر در نظرتان باشد بعد از تصرف فاو هم حضرت امام توی همین حسینیه فرمودند یک وقت مغرور نشوید. این ها همه کار خداست، از جانب خداست یعنی «و من یتوکل علی الله فهو حسبه.» اتکال به خدا، سبب شد که این پیروزی نصیب ما بشود و اتکال به خدا هم سبب شده بود که انقلاب به پیروزی برسد. خوب این مساله به جای خود، حالا عکس قضیه، شب بسیار تلخی بود وقتی که خرمشهر توسط نیروهای بعثی در محاصره بود. من و چند نفر از دوستان در دفتر راه میرفتیم و فکر میکردیم. در ضمن هر پنج – شش دقیقه یک بار خبری از آنجا میرسید، تا آخرین لحظات که خرمشهر سقوط کرد. دوستان به من گفتند برو خدمت حضرت امام و قضیه را عرض کن. آخر من با چه توانی بروم، کار خیلی مشکلی بود.
به حقیقت الان که یاد آن موقع می افتم بغض گلیوم را میگیرد، بالاخره رفتم و وارد اتاق شدم، دیدم که حضرت امام و خانواده دور هم نشستهاند. از قیافه من تشخیص دادند که بایستی اتفاقی افتاده باشد. بعد از چند دقیقه رو به من کردند و پرسیدند چه خبر شده است؟
من با نهایت ناراحتی خدمت حضرت امام عرض کردم: «خرمشهر را گرفتند.» ایشان یک مرتبه با یک حالت عجیبی فرمودند: «اینکه ناراحتی نداره، جنگه، یک وقت ما می بریم، یک وقت آنها، ناراحتی ندارد.»
آرامشی در دل من پیدا شد که گویا هیچ اتفاقی نیافتاده است. ما دقیقا مصداق آیه شریفه «لکیلا تاسوا علی مافاتکم ولا تفرحوا بما اتاکم» را در این دو برخورد از حضرت امام میبینیم. و این مطالب میتواند بزرگترین سرمشق برای مدیریت و اداره کشور، برای اداره دستگاههای اجرایی و برای اداره خانواده باشد. مسالهای که انسان در برخورد با مصایب، ناراحتیها و یا شادمانیها خودش را نبازد.
*دفاع پرس