شهدای ایران shohadayeiran.com

برق شادی در چشم های عراقی ها درخشید و غنچه ی امید در دل های ما پژمرد. شرمنده بودیم که چرا آن انسان متّقی و مؤمن باید تسلیم شود. وقتی همه ی عراقی ها جمع و منتظر توهین او به رهبرش شدند، مشت هایش را گره کرد و فریاد زد :"الله واحد، خمینی قائد! "
سرویس فرهنگی شهدای ایران: یکی از برادران آزاده (مازیار یزدانی) با ذکر خاطره ای جالب از دوران اسارتش می گوید: یکی از برادران بسیجی که یک پایش در عملیّات قطع شده بود، مؤمنی مقیّد به نماز شب و اَدای فریضه های دینی بود. این کارش، کفر عراقی ها را بالا آورده بود! یک روز یکی از آن ها آمد و گفت : "باید به امام خمینی فحش بدهی! "
او قبول نکرد و ضربه های شلّاق و باتوم مثل قطرات بارانی تند بر سرش ریخت.

روایتی از توهین یک بسیجی  اسیر به امام راحل (ره)!؟

عکس تزئینی است


همان اسیر یک روز درآمد که : "حاضرم به رهبرم توهین کنم! "
برق شادی در چشم های عراقی ها درخشید و غنچه ی امید در دل های ما پژمرد. شرمنده بودیم که چرا آن انسان متّقی و مؤمن باید تسلیم شود. وقتی همه ی عراقی ها جمع و منتظر توهین او به رهبرش شدند، مشت هایش را گره کرد و فریاد زد :
"الله واحد، خمینی قائد! "

روایتی از توهین یک بسیجی  اسیر به امام راحل (ره)!؟

عکس تزئینی است

بد نیست این را هم بنویسم که من با تعدادی از همراهانم بعد از پذیرش قطعنامه اسیر شدیم. این می تواند سیاست دوچهره ی بعثی ها را بهتر مشخّص کند. ما آن روز برای بازپس گرفتن منطقه ای از خاک خودمان و با حسن صداقت و ایجاد مصالحه در حال فعّالیّت بودیم و چون حقّ تیراندازی نداشتیم، آن ها ما را با اسلحه تهدید کردند و به اسارت گرفتند.
 





نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار