شفقنا زندگی- مرد میانسال که از خلأ عاطفی دختربچهای استفاده و با او ارتباط برقرار کرده بود، از سوی دادگاه به شلاق و تبعید محکوم شد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از شرق، قربانی که دختربچهای ۱۳ساله است، بعد از جدایی پدر و مادرش با متهم آشنا شد و با هم ارتباط برقرار کردند.
لیدا دختر ۱۳ساله که با شکایت عمهاش از مرد میانسال برای بیان توضیحات به دادسرا رفته بود، گفت: من مرد میانسال را از طریق یکی از دوستانم شناختم و موضوع را به مادرم گفتم؛ او هم گفت اشکالی ندارد با هم رابطه داشته باشید اما عمهام از این مسئله ناراحت شد و شکایت کرد. من خیلی تنها بودم و پدرم در زندان بود به همین خاطر هم دلم میخواست کسی کنارم باشد که از من مراقبت کند.
با توجه به این گفتهها بود که پرونده به شعبه ۵ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد تا متهم به اتهام برقراری رابطه با دختربچه محاکمه شود. در ابتدای جلسه رسیدگی عمه لیدا که حضانت او را برعهده دارد، به قضات گفت: چند سال قبل برادرم به خاطر حمل مواد مخدر به زندان افتاد؛ لیدا خیلی کوچک بود. مادرش از برادرم جدا شد و حضانت لیدا هم به مادرش سپرده شد تا اینکه مدتی قبل برادرم با من تماس گرفت و گفت احساس میکند لیدا دچار مشکلی شده است. برادرم گفت: از طریق دوستانم در زندان متوجه شدم لیدا با مردی میانسال بیرون میرود و وقتی با مادرش دراینباره صحبت کردم متوجه شدم مادر لیدا هم در جریان است و خودش اجازه داده دخترم با مردی همسنوسال من رابطه داشته باشد. لیدا هنوز متوجه خیلی مسائل نیست و نمیداند چه اتفاقی برای او افتاده است.
این زن ادامه داد: بعد از این تماس برادرم و شکایتی که او از همسرش کرد، حضانت لیدا به من داده شد و من با توجه به تحقیقاتی که کردم، متوجه شدم متهم از برادرزادهام سوءاستفاده کرده؛ او از کمبودهای عاطفی برادرزادهام باخبر بوده و وارد زندگی او شده و از او سوءاستفاده کرده است و ما شکایت داریم. مادر لیدا از این بچه خوب مراقبت نکرده و به خاطر اینکه او را فرستاده به سمت مردی غریبه، لیدا معتاد هم شده است. البته من کمکش کردم تا ترک کند.
لیدا هم به قضات گفت: من پدر نداشتم و مادرم هم خیلی نمیتوانست به من رسیدگی کند چون خودش پول زیادی نداشت. من همیشه یا در خانه مادربزرگم بودم یا در خانه عمهام زندگی میکردم تا اینکه مدتی قبل با مردی آشنا شدم. وقتی با او بودم احساس امنیت میکردم؛ موضوع را به مادرم گفتم او هم گفت درصورتیکه آن مرد را ببیند و تأیید کند، اشکالی ندارد که ما با هم رابطه داشته باشیم و بیرون برویم. بعد از اینکه مادرم با مرد میانسال صحبت کرد، من هم با او بیرون میرفتم و با هم دوست شدیم. اما یکی از دوستان پدرم ما را در خیابان دیده و موضوع را به پدرم خبر داده بود. او هم از این مسئله ناراحت شده بود و من بعد از گفتههای عمهام متوجه شدم مرد میانسال قصد سوءاستفاده از من را دارد و شکایت دارم. این مرد پدرم را هم میشناخت و میدانست که پدرم چندسالی باید در زندان باشد به همین خاطر هم به من پیشنهاد دوستی داد.
در ادامه متهم در جایگاه حاضر شد؛ او گفت: لیدا دختر کوچکی بود که به خاطر شرایط بد زندگیاش دلم برای او میسوخت و برای اینکه تا بیرونآمدن پدرش از زندان از او مراقبت کنم و با او مهربان باشم، گاهی این دختربچه را بیرون میبردم. موضوع را هم با مادرش در میان گذاشته بودم. من و لیدا هر چند روز یک بار با هم بیرون میرفتیم و چیزهایی که نیاز داشت برایش میخریدم و او را به تفریح میبردم. هر بار هم که بیرون میرفتیم، مادرش در جریان قرار میگرفت من قصد سوءاستفاده نداشتم و نمیدانم این دختر چرا چنین برداشتی کرده است.
او به مواد اعتیاد داشت و مدام از من پول میگرفت تا مواد بخرد؛ مادرش هم میدانست دخترش معتاد است. زمانی که متوجه شدم او به مواد اعتیاد دارد، دیگر به او پول نمیدادم و فقط گفتم در حالی به تو کمک میکنم که بخواهی زندگی سالمی داشته باشی. به همین خاطر این دختربچه از من شکایت کرد.
متهم گفت: من اتهام رابطه با دختر ۱۳ساله را قبول ندارم و درخواست برائت دارم. در ادامه وکیل مدافع متهم نیز توضیحاتی را به قضات ارائه داد و خواستار برائت موکلش از اتهام تجاوز به عنف شد. او گفت: هیچ مرجع قانونی و صلاحیتداری تأیید نکرده که موکل من با دختر ۱۳ساله رابطه جنسی داشته است و خودش هم این مسئله را قبول ندارد و من درخواست برائت دارم.
با پایان جلسه رسیدگی هیئت قضات وارد شور شدند و متهم را از اتهام تجاوز به عنف تبرئه و به اتهام رابطه نامشروع و سوءاستفاده از دختر بچه ۱۳ساله او را به شلاق و یک سال تبعید محکوم کردند.
لیدا دختر ۱۳ساله که با شکایت عمهاش از مرد میانسال برای بیان توضیحات به دادسرا رفته بود، گفت: من مرد میانسال را از طریق یکی از دوستانم شناختم و موضوع را به مادرم گفتم؛ او هم گفت اشکالی ندارد با هم رابطه داشته باشید اما عمهام از این مسئله ناراحت شد و شکایت کرد. من خیلی تنها بودم و پدرم در زندان بود به همین خاطر هم دلم میخواست کسی کنارم باشد که از من مراقبت کند.
با توجه به این گفتهها بود که پرونده به شعبه ۵ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد تا متهم به اتهام برقراری رابطه با دختربچه محاکمه شود. در ابتدای جلسه رسیدگی عمه لیدا که حضانت او را برعهده دارد، به قضات گفت: چند سال قبل برادرم به خاطر حمل مواد مخدر به زندان افتاد؛ لیدا خیلی کوچک بود. مادرش از برادرم جدا شد و حضانت لیدا هم به مادرش سپرده شد تا اینکه مدتی قبل برادرم با من تماس گرفت و گفت احساس میکند لیدا دچار مشکلی شده است. برادرم گفت: از طریق دوستانم در زندان متوجه شدم لیدا با مردی میانسال بیرون میرود و وقتی با مادرش دراینباره صحبت کردم متوجه شدم مادر لیدا هم در جریان است و خودش اجازه داده دخترم با مردی همسنوسال من رابطه داشته باشد. لیدا هنوز متوجه خیلی مسائل نیست و نمیداند چه اتفاقی برای او افتاده است.
این زن ادامه داد: بعد از این تماس برادرم و شکایتی که او از همسرش کرد، حضانت لیدا به من داده شد و من با توجه به تحقیقاتی که کردم، متوجه شدم متهم از برادرزادهام سوءاستفاده کرده؛ او از کمبودهای عاطفی برادرزادهام باخبر بوده و وارد زندگی او شده و از او سوءاستفاده کرده است و ما شکایت داریم. مادر لیدا از این بچه خوب مراقبت نکرده و به خاطر اینکه او را فرستاده به سمت مردی غریبه، لیدا معتاد هم شده است. البته من کمکش کردم تا ترک کند.
لیدا هم به قضات گفت: من پدر نداشتم و مادرم هم خیلی نمیتوانست به من رسیدگی کند چون خودش پول زیادی نداشت. من همیشه یا در خانه مادربزرگم بودم یا در خانه عمهام زندگی میکردم تا اینکه مدتی قبل با مردی آشنا شدم. وقتی با او بودم احساس امنیت میکردم؛ موضوع را به مادرم گفتم او هم گفت درصورتیکه آن مرد را ببیند و تأیید کند، اشکالی ندارد که ما با هم رابطه داشته باشیم و بیرون برویم. بعد از اینکه مادرم با مرد میانسال صحبت کرد، من هم با او بیرون میرفتم و با هم دوست شدیم. اما یکی از دوستان پدرم ما را در خیابان دیده و موضوع را به پدرم خبر داده بود. او هم از این مسئله ناراحت شده بود و من بعد از گفتههای عمهام متوجه شدم مرد میانسال قصد سوءاستفاده از من را دارد و شکایت دارم. این مرد پدرم را هم میشناخت و میدانست که پدرم چندسالی باید در زندان باشد به همین خاطر هم به من پیشنهاد دوستی داد.
در ادامه متهم در جایگاه حاضر شد؛ او گفت: لیدا دختر کوچکی بود که به خاطر شرایط بد زندگیاش دلم برای او میسوخت و برای اینکه تا بیرونآمدن پدرش از زندان از او مراقبت کنم و با او مهربان باشم، گاهی این دختربچه را بیرون میبردم. موضوع را هم با مادرش در میان گذاشته بودم. من و لیدا هر چند روز یک بار با هم بیرون میرفتیم و چیزهایی که نیاز داشت برایش میخریدم و او را به تفریح میبردم. هر بار هم که بیرون میرفتیم، مادرش در جریان قرار میگرفت من قصد سوءاستفاده نداشتم و نمیدانم این دختر چرا چنین برداشتی کرده است.
او به مواد اعتیاد داشت و مدام از من پول میگرفت تا مواد بخرد؛ مادرش هم میدانست دخترش معتاد است. زمانی که متوجه شدم او به مواد اعتیاد دارد، دیگر به او پول نمیدادم و فقط گفتم در حالی به تو کمک میکنم که بخواهی زندگی سالمی داشته باشی. به همین خاطر این دختربچه از من شکایت کرد.
متهم گفت: من اتهام رابطه با دختر ۱۳ساله را قبول ندارم و درخواست برائت دارم. در ادامه وکیل مدافع متهم نیز توضیحاتی را به قضات ارائه داد و خواستار برائت موکلش از اتهام تجاوز به عنف شد. او گفت: هیچ مرجع قانونی و صلاحیتداری تأیید نکرده که موکل من با دختر ۱۳ساله رابطه جنسی داشته است و خودش هم این مسئله را قبول ندارد و من درخواست برائت دارم.
با پایان جلسه رسیدگی هیئت قضات وارد شور شدند و متهم را از اتهام تجاوز به عنف تبرئه و به اتهام رابطه نامشروع و سوءاستفاده از دختر بچه ۱۳ساله او را به شلاق و یک سال تبعید محکوم کردند.