روایتهایی از کودکی تا سالهای تحصیل روحالله الموسوی خمینی که در قرن بیستم آخرین انقلاب کلاسیک جهان را رقم زد را مشاهده می کنید.
به گزارش شهدای ایران ، کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایتالله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را منتشر کرده اثری روان و خواندنی از کودکی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.
در این گزارش بخشهایی از این کتاب مربوط به نیای بنیانگذار کبیر انقلاب را میخوانید:
*تاثیری که روحالله از مادرش گرفت!
بعدها زمانی که از مادرش یاد کرد چنین گفت: «خاطره لالایی گفتن او با گیسوان بافته در دو طرف گونهاش در ذهنم نقش بسته است» و نیز درباره صاحبخانم (عمه امام) به یاد آورد: «عمهام زن شجاع و مدبری بود. پس از شهادت پدرم خانه خود را رها کرد و به خانه ما آمد و مدیریت خانه، امور تحصیلی، املاک و برداشت محصولات، همه را برعهده گرفت، سپس برای قصاص قاتل پدرم با مادر و برادرم و چند نفر دیگر به تهران عزیمت کرد.» و در تأثیر این دو بانو بر خود گفت: «از مادرم درس دینداری و از عمهام درس روابط اجتماعی را کسب کردم.»
*ورزشی که امام به آن علاقه داشت!
از زمانی که راه افتاد و به عالم کودکی پا گذاشت، پر جنبوجوش، پر جستوخیز، و در میان همبازیها سرآمد بود. او نسبت به دو برادر بزرگترش، درشت استخوان و رشیدتر مینمود. پرش را، به عنوان ورزش، یا بازیهای محلی، یا علاقهذاتی، دوست داشت. در پرش طول و ارتفاع تمرین میکرد. در نبود اسباب و ابزار اولیه این ورزش، دو دست و یک پایش شکست؛ و نیز بیش از ده جای سر و چند نقطه از پیشانیاش. سیداحمد خمینی، پسرش، سالها بعد، در پاسخ به این پرسش که پدرش کدام ورزش را بیشتر دوست دارد، چنین گفت: «ژیمناستیک بیشتر از سایر ورزشها جلبنظر ایشان را مینمود.»
*خاک کردن یل خمین در کُشتی
رئیس مکتبخانهای که روحالله تحصیلاتش را در آن آغاز کرد، از شاگردانش میخواست که با یکدیگر دست و پنجه نرم کنند. روحالله توانسته بود پشت گندهترین شاگرد مکتبخانه را به زمین بزند. او درباره باختی که در کشتی به یکی از پهلوانها داده بود، به نوهاش گفت: «خمین که بودیم روز سیزده بدر از شهر خارج میشدیم و به بالای کوهی که نزدیک خمین بود، میرفتیم. بالای کوه جایی بود که بازی میکردیم. یک بار یلی به خمین آمده بود و من در بالای آن کوه با او کشتی گرفتم و مغلوب او شدم.»
*مدافع خمین
گفته شده روحالله یکی از مدافعان خمین بود و اشعاری حماسی نیز علیه دولتهای انگلیس و روسیه سروده بود.
*دیدبانی آقا روحی
آقا روحی کار با تفنگ را از همان سنین کودکی فرا گرفت: «در بچگی کار با تفنگ را آموزش دیدم. زمانی که اشرار به خمین تاخت و تاز میکردند به برج خانهمان میرفتم و در آنجا در کنار دیدبانها با تفنگی که از قدم بلندتر بود میایستادم.»
*جهش فوقالعاده در علمآموزی
زمانی که آقاروحالله تصمیم به ادامه تحصیل گرفت، تصمیمی که صفحه تازهای در زندگیاش گشود، سال 1339 ق بود. مرتضی که همواره امور جاری برادر کوچکترش را رصد میکرد، حال و هوای روحالله را برای کسب علم دیگر گون یافت و از آن به «جهش فوقالعاده» یاد کرد. روحالله 19 ساله، که پشت لبش با موهای بور و تُنُک سبز شده بود، راهی سلطانآباد شد؛ جایی که فقیه شهیر زمان، آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حئری یزدی در آنجا رحل تدریس افکنده بود. هفت سال از استقرار «حاج شیخ» در سلطانآباد میگذشت و آوازه علمی او طلاب بسیاری را به این شهر کشانده بود. آقا روحالله میدانست که برای زانوی شاگردی زدن در برابر استاد باید پیش درسهای ناتمام و ناخوانده خود را بیاموزد و سطوح میانی فقه و اصول را پشتسر بگذارد.
*همراه با پیامدهای کودتا
در سلطانآباد بود که خبر کودتای اسفند 1299 را شنید و گوش خود را برای نیوشیدن پیامدهای آن تیز کرد.
*طلبه متمول
روحالله تا سه چهار ماه پس از آمدنش به مدرسه سپهدار شهریهبگیر آیتالله حائری یزدی بود، تا این که شنید هر کس مستحق نیست نگیرد. رئیس حوزه گفته بود شرط دریافت شهریه استحقاق مالی طلبه است. زان پس نگرفت.
*هجرت به قم
آیتالله حائری یک بار در 1337 قمری، زمانی که سلطانآباد را به قصد مشهد مقدس ترک کرده بود، حوزه درس فرتوت قم را از نزدیک دیده بود و گویا افسوس خورده بود بار دیگر به دعوت تنی چنند از علمای قم و برای زیارت مرقد حضرت معصومه (ع) به این شهر رفت. در این سفر بود که با پافشاری روحانیان قم برای مهاجرت به حوزه علمیه قم روبهرو ش. در خواست خیر او از قرآن با منظور و مطلوب علمای قم موافق درآمد. گفتنی است در این زمان قم، از حوزه تعلیم و تعلم،بسان آنچه در اصفهان، مشهد، تهران و سپس سلطانآباد وجود داشت، برخوردار نبود.
حاج شیخ در اسفند 1300 و فروردین 1301 شمسی سلطانآباد را ترک و برای همیشه به قم مهاجرت کرد. این اقدام منجر به بنیان حوزه علمیه قم در تاریخ معاصر شد. آیتالله مؤسس/ حاج شیخ تصمیم خود را به اطلاع شاگردانش رساند. بسیاری از شاگردان و خواهندگان او در پی استاد راهی قم شدند. روحالله یکی از آنان بود؛ و سیداحمد خوانساری، سیدمحمدرضا گلپایگانی و محمدعلی اراکی در زمره دیگر ملازمان و همراهان.
روحالله از سلطانآباد به خمین بازگشت. شاید برای اینکه عید 1301 را کنار خانوادهاش باشد و آنان را از تصمیم تازهاش، رفتن به حوزه علمیه قم و اقامت در آن شهر، باخبر کند. به قم رفت و در مدرسه دارالشفا، مدرسهای که شانه به شانه مدرسه فیضیه داشت، حجره گرفت؛ و با همان آهنگ پیشین، تحصیلات خود را ادامه داد.
در این گزارش بخشهایی از این کتاب مربوط به نیای بنیانگذار کبیر انقلاب را میخوانید:
*تاثیری که روحالله از مادرش گرفت!
بعدها زمانی که از مادرش یاد کرد چنین گفت: «خاطره لالایی گفتن او با گیسوان بافته در دو طرف گونهاش در ذهنم نقش بسته است» و نیز درباره صاحبخانم (عمه امام) به یاد آورد: «عمهام زن شجاع و مدبری بود. پس از شهادت پدرم خانه خود را رها کرد و به خانه ما آمد و مدیریت خانه، امور تحصیلی، املاک و برداشت محصولات، همه را برعهده گرفت، سپس برای قصاص قاتل پدرم با مادر و برادرم و چند نفر دیگر به تهران عزیمت کرد.» و در تأثیر این دو بانو بر خود گفت: «از مادرم درس دینداری و از عمهام درس روابط اجتماعی را کسب کردم.»
*ورزشی که امام به آن علاقه داشت!
از زمانی که راه افتاد و به عالم کودکی پا گذاشت، پر جنبوجوش، پر جستوخیز، و در میان همبازیها سرآمد بود. او نسبت به دو برادر بزرگترش، درشت استخوان و رشیدتر مینمود. پرش را، به عنوان ورزش، یا بازیهای محلی، یا علاقهذاتی، دوست داشت. در پرش طول و ارتفاع تمرین میکرد. در نبود اسباب و ابزار اولیه این ورزش، دو دست و یک پایش شکست؛ و نیز بیش از ده جای سر و چند نقطه از پیشانیاش. سیداحمد خمینی، پسرش، سالها بعد، در پاسخ به این پرسش که پدرش کدام ورزش را بیشتر دوست دارد، چنین گفت: «ژیمناستیک بیشتر از سایر ورزشها جلبنظر ایشان را مینمود.»
*خاک کردن یل خمین در کُشتی
رئیس مکتبخانهای که روحالله تحصیلاتش را در آن آغاز کرد، از شاگردانش میخواست که با یکدیگر دست و پنجه نرم کنند. روحالله توانسته بود پشت گندهترین شاگرد مکتبخانه را به زمین بزند. او درباره باختی که در کشتی به یکی از پهلوانها داده بود، به نوهاش گفت: «خمین که بودیم روز سیزده بدر از شهر خارج میشدیم و به بالای کوهی که نزدیک خمین بود، میرفتیم. بالای کوه جایی بود که بازی میکردیم. یک بار یلی به خمین آمده بود و من در بالای آن کوه با او کشتی گرفتم و مغلوب او شدم.»
*مدافع خمین
گفته شده روحالله یکی از مدافعان خمین بود و اشعاری حماسی نیز علیه دولتهای انگلیس و روسیه سروده بود.
*دیدبانی آقا روحی
آقا روحی کار با تفنگ را از همان سنین کودکی فرا گرفت: «در بچگی کار با تفنگ را آموزش دیدم. زمانی که اشرار به خمین تاخت و تاز میکردند به برج خانهمان میرفتم و در آنجا در کنار دیدبانها با تفنگی که از قدم بلندتر بود میایستادم.»
*جهش فوقالعاده در علمآموزی
زمانی که آقاروحالله تصمیم به ادامه تحصیل گرفت، تصمیمی که صفحه تازهای در زندگیاش گشود، سال 1339 ق بود. مرتضی که همواره امور جاری برادر کوچکترش را رصد میکرد، حال و هوای روحالله را برای کسب علم دیگر گون یافت و از آن به «جهش فوقالعاده» یاد کرد. روحالله 19 ساله، که پشت لبش با موهای بور و تُنُک سبز شده بود، راهی سلطانآباد شد؛ جایی که فقیه شهیر زمان، آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حئری یزدی در آنجا رحل تدریس افکنده بود. هفت سال از استقرار «حاج شیخ» در سلطانآباد میگذشت و آوازه علمی او طلاب بسیاری را به این شهر کشانده بود. آقا روحالله میدانست که برای زانوی شاگردی زدن در برابر استاد باید پیش درسهای ناتمام و ناخوانده خود را بیاموزد و سطوح میانی فقه و اصول را پشتسر بگذارد.
*همراه با پیامدهای کودتا
در سلطانآباد بود که خبر کودتای اسفند 1299 را شنید و گوش خود را برای نیوشیدن پیامدهای آن تیز کرد.
*طلبه متمول
روحالله تا سه چهار ماه پس از آمدنش به مدرسه سپهدار شهریهبگیر آیتالله حائری یزدی بود، تا این که شنید هر کس مستحق نیست نگیرد. رئیس حوزه گفته بود شرط دریافت شهریه استحقاق مالی طلبه است. زان پس نگرفت.
*هجرت به قم
آیتالله حائری یک بار در 1337 قمری، زمانی که سلطانآباد را به قصد مشهد مقدس ترک کرده بود، حوزه درس فرتوت قم را از نزدیک دیده بود و گویا افسوس خورده بود بار دیگر به دعوت تنی چنند از علمای قم و برای زیارت مرقد حضرت معصومه (ع) به این شهر رفت. در این سفر بود که با پافشاری روحانیان قم برای مهاجرت به حوزه علمیه قم روبهرو ش. در خواست خیر او از قرآن با منظور و مطلوب علمای قم موافق درآمد. گفتنی است در این زمان قم، از حوزه تعلیم و تعلم،بسان آنچه در اصفهان، مشهد، تهران و سپس سلطانآباد وجود داشت، برخوردار نبود.
حاج شیخ در اسفند 1300 و فروردین 1301 شمسی سلطانآباد را ترک و برای همیشه به قم مهاجرت کرد. این اقدام منجر به بنیان حوزه علمیه قم در تاریخ معاصر شد. آیتالله مؤسس/ حاج شیخ تصمیم خود را به اطلاع شاگردانش رساند. بسیاری از شاگردان و خواهندگان او در پی استاد راهی قم شدند. روحالله یکی از آنان بود؛ و سیداحمد خوانساری، سیدمحمدرضا گلپایگانی و محمدعلی اراکی در زمره دیگر ملازمان و همراهان.
روحالله از سلطانآباد به خمین بازگشت. شاید برای اینکه عید 1301 را کنار خانوادهاش باشد و آنان را از تصمیم تازهاش، رفتن به حوزه علمیه قم و اقامت در آن شهر، باخبر کند. به قم رفت و در مدرسه دارالشفا، مدرسهای که شانه به شانه مدرسه فیضیه داشت، حجره گرفت؛ و با همان آهنگ پیشین، تحصیلات خود را ادامه داد.
*فارس