من دیگر آن فرد دیروز نیستم، من در کلاسی نشستهام که معلّم من، حسین(ع) و کارنامه قبولی، شهادت است؛ چه زیبـاست این کلاس و کارنامه قبولی آن.
به گزارش شهدای ایران سایت بلاغ نوشت: واگویه های عاشقانه شهید عبدالکریم جهاندار «از شهدای عارف لشکر ویژه 25 کربلا»، مسیر عارفانه زیستن را به انسان می بخشد و او را از دنیا و تعلقات وابسته به او می رهاند و به روح اش طراوت می دهد. گزیده ای از این قلب نوشت که انسان را یاد نوشته های فیلسوف شهید «سید مرتضی آوینی» می اندازد، تقدیم عاشقان فرهنگ ایثار و شهادت می شود.
***
* سنگر من
سنگر من یک سنگر کوچک اورژانس است در عمـق نیزارها ! بر روی پلهای شناور. اطراف سنگرم را نیهای سر به فلک کشیده، پوشانده است.
آبراه «قایقرو» از کنار سنگر من به طرف پـاسگاه «ترابه» میرود. وقتی که قایقها از این آبراه میگذرند، سنگر من با موج آب بالا و پایین میرود. غروب که میشود، پشههای زیادی به میهمانی ما میآیند. فانوس کوچکی سنگرم را روشن میکند. دعای توسل و کمیـل، آهنـگ سنگرم است.
صدای «یا وَجیهَاً عِنْدَالله»، «یاربّ، یاربّ»، «اِلهی اَلْعَفْو» و «یا مهدی، یا مهدی» سرود حنجرهی من [است] و گریهی دوستان و هم رزمانم، عطر آگین سنگر من.
صدای زوزهی خمپارهها، رگبار مسلسلها، بمباران هواپیماها، راکت هلیکوپترها و… همهاش لالایی من هستند و دیگـر مـادرم نیسـت برایم لالایی بخواند (همهی اینها لالایی من هستند).
زُحل و مشتری، چراغهای شب خواب مناند. دیگر پدرم نیست که مرا از خواب خوش، بیدار کند، بلکه صدای گریهی دوستانم به هنگـام خواندن نماز شب بر سجدهها، مرا از خواب خوش بیدار میکند. اگر چه خواب در خانه شیرین
بود ولی در این جا خواب زیاد، برایم عذاب است. من دوست ندارم بخوابم. من میخواهم بیدار باشم. میخواهم شـاهد قیـام شب زندهداران، شاهد رکوع و سجود عاشقان باشم.
من خواب و راحتی را دوست ندارم. من دوست دارم در سختی و بیداری باشم. دوست دارم قیام کنم و رکوع بروم. دوست دارم سجده کنم و دیگر از سجده، سر بر ندارم. مـن دوسـت دارم در سجـده جـان دهـم.
میخواهم قیامم همچون حسین(ع)، صبرم همچون حسن(ع) سجدهام همچون سجاد(ع)، علمام همچون باقر(ع)، صداقتم همچون صادق(ع)، اسارتم همچون کاظم(ع) و رضایتم همچون رضا(ع) باشد.
من دیگرآن فرد دیروز نیستم، من در کلاسی نشستـهام که معلّم من، حسین(ع) و کارنامهی قبولی، شهادت است. چه زیبـاست این کلاس و کارنامهی قبولی آن!
آری سنگر من زیباست.
سنگر کوچکم بزرگ است. من سنگرم را دوست دارم.
دیگر نمیخواهم از اینجا بروم.
من با سنگرم انس گرفتم. سنگرم انیس من است و من مونسش.
سنگرم زیباست، دوستانم زیباتر. خداحافظ ای سنگر قشنگ و کوچکم.
منطقهی عملیاتی بدر تاریخ 1/2/1364
کریم جهاندار لاشکی
* جبهه سخن میگوید
جبهه دیدار عشق است، عشق به لقاءالله و معبود یگانه ومیعادگاه عاشقان است.
سرتاسر جبهه از ایثار سخن میگوید. جبهه سراسرش خاطره است که قلمهای شکسته از وصف آن عاجز و ناتوان است...
آری! جبهه دانشگاهی است برتراز دانشگاههای دیگر، که درسش را در هیچ جای جهان نمیدهند. دانشگاهی که درسش درسِ شجاعت، ایثـار، خلوص، تقـوی و توحید است.
آری! آیین چگونه زیستن وچگونه مردن را به انسانها میآموزد، معلّمش حسین(ع) سرور آزادگان، قلمش رگبار مسلسل و خمپاره، کاغذش خاک کربلای ایران، جوهرش خون عزیزان در منطقهی جنوب و غرب، حافظهاش تاریخ
خونبار تشیع است و آخرین مدرکش شهادت در راه حق است.
آری! در جبهه، همهی آدمها عاشقاند و نگاهها همه، مشتاق وصال حق و چهرهها همه، نورانی به جلوهی جمال حق تعالی .
این جا (جبهه)! عاشقان، نوای «اِلهی عَظُمَالْبَلاء» را سر میدهند و اشک میریزند. آری! آن قدر رزمندگان با معبودشان راز و نیاز میکنند که از دعا و گریه و زاری شان همهی مخلوقات خدا به گریه میآیند. آری! انسان را به یاد
خیمهگاه اباعبداللهالحسین(ع) میاندازد، به قول امام عزیزمان:
«امروز در جبههها از مساجد هم بیشتر ذکر خدا گفته میشود.»
هنگام عملیات، اشک شوق در چشمان برادران حلقه میزند و چنـان هم دیگر را بغل میگیرند که گویی آخرین دیدارشان میباشد و از هم دیگر شفاعت میطلبند.
این جا (جبهه) بوی گلهای شقایق و لالهها، انسان را دیوانه میکند و صدای رگبار مسلسلها، زیرگنبد آبی آسمان میپیچد. چه زیباست شنیدن و دیدن این منظرهها!
آری! درحقیقت جبهه دنیای دیگری است، هر کسی نمیتواند استقامت داشته باشد، به خصوص ناز پروردهها.
آری! در جبهه سخن از ایثار است. سختی و مشکلات زیاد دیده میشود ولی صبـر عزیزان هـر گونه سختی را جبران میکند. آری! جبهه انسان ساز است.
چه بسا افراد زیادی که اخلاق رذیله داشتند [ولی] در این دانشگاه کارنامهی قبولی گرفتند. انسان در این مکان وجودش خدایی میشود و دیگر زمین، طاقت گامهایش را ندارد و کوهها از استقامتشان حیران شدهاند.
مگر میشود قامتی که در زیر رگبار مسلسلها به رکوع و سجـود خم شود را از یاد بُرد؟
مگـر میشود چشمهایی را که مهدی(عج) را میبیند، از یاد بُرد؟
آری! امروز مردم ما این درس را از حسین(ع) گرفتند. همان گونه که مادر شهیـدی میگوید:
«ای کاش من دوازده فرزند داشتم تا هر یک را فدای امام اُمّت میکردم»، خودش دالّ بر این است که مردم ما عاشورا را شناختند و حیاتی عاشورایی، کربلایی و حسینی دارند. یادم نمیرود که یک مجروحی را با قایق موتوری به اورژانس آوردند، گلویش پر از خون بود، ترکش به فک و دماغش خورده و خون در دهانش جمع شده بود و دست او کاملاً زخمی و خون آلود بود.
تنها چیزی که از برادر مجروح مـیشنیدم، نوای یا مهدی(عج) و یا زهرا(س) بــود و این در حالی بــود که مجروح میبایست آه آه بگوید، البته جملهی «هنگامی که دلها خدایی شود، دردها گوارا میشود» این جا صدق میکند، که برادر مجروح مان به جای این که صدای نالهی او بلند شود، نوای یا مهدی(عج) و یا زهرا(س) سر میدهد.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیمه شبان، دفع صد بلا بکند
کریم جهاندار لاشکی
12/2/1364
کمین پاسگاه ترابه
* مردم به وظیفهی خود آشنا هستند
چند وصیت به خانوادهی محترم:
پس از شهادت این حقیر، از دیگران و از دولت جمهوری اسلامی هیچ انتظاری نداشته باشید و مردم را به چشم دیگر نگاه نکنیـد. نه این که خدای ناخواسته به فکرتان حتی بیاید که دیگر بزرگ شدهاید. البته پیش خدا و خلق خدا بزرگوار هستید.
امّا نباید معیار بـزرگواری را این بدانید که مردم به وظیفهی خود آشنا هستند و سعی کنید که حتی به مردم نگویید ما خانوادهی شهید هستیم. فقط بگویید حالا مصلحت خدا بود، امانتی که 19 سال پیش به ما عطـا کرده بود، از ما پس بگیرد.
بگویید ما افتخار میکنیم که فرزندمان را برای یاری اسلام دادیم و فرزندمان فدای یک تار موی امام بزرگوار. راستی امام را زیاد یاد کنید. زیاد دعایش بکنید.
به هیچ کس اجازهی این را ندهید که علیه امام و انقلاب و اسلام لب باز کند. اگر خدای نخواسته، افرادی آمدند پیش شما و گفتند: دیگر بدبخت شدید، دیگر بیپسر شدید و از این قبیل حرفها، شما را به خدا، توی دهان این گونه افراد بزنید و از منزلتان بیرونشان کنید، حالا هر که میخواهد باشد حتًی اگر از فامیلهای خیلی نـزدیک باشند.
* راه سعادتبخش
چند تذکر اجرایی پس از شهادتم به خانوادهام:
راه سعادتبخش حسین(ع) را ادامه دهید و زینبوار زندگی کنید. مجالس پر خرج جدّاً برایم برپا نکنید.
برادرم با اموال شخصی بنده هر چه مصلحت میداند، رفتار نماید. اگر میخواهید در مقام و عظمت شما خللـی وارد نشـود، هیچگاه زبان بـه شکایت نگشایید و آن چه را که از قدر و منزلت الهی شما میکاهد، بر زبان نیاورید.
این مصیبتها و سختیها، زودگذر و تمام شدنی است، ولی به پاداش این جانفشانیها و فداکاریها به نعمتهای ابدی و بیپایان خداوندی خواهید رسید و بر سریر کرامت و بزرگواری تکیه خواهید زد ...
پدر و مادر و بستگان و دوستانم! پشتیبان روحانیون پیروخط امام و ولایت فقیه باشید، که اگر چنین کنید مطمئناً پیروزی عایدمان میشود البته از روحانیون سازشکار سخت بپرهیزید.
***
* سنگر من
سنگر من یک سنگر کوچک اورژانس است در عمـق نیزارها ! بر روی پلهای شناور. اطراف سنگرم را نیهای سر به فلک کشیده، پوشانده است.
آبراه «قایقرو» از کنار سنگر من به طرف پـاسگاه «ترابه» میرود. وقتی که قایقها از این آبراه میگذرند، سنگر من با موج آب بالا و پایین میرود. غروب که میشود، پشههای زیادی به میهمانی ما میآیند. فانوس کوچکی سنگرم را روشن میکند. دعای توسل و کمیـل، آهنـگ سنگرم است.
صدای «یا وَجیهَاً عِنْدَالله»، «یاربّ، یاربّ»، «اِلهی اَلْعَفْو» و «یا مهدی، یا مهدی» سرود حنجرهی من [است] و گریهی دوستان و هم رزمانم، عطر آگین سنگر من.
صدای زوزهی خمپارهها، رگبار مسلسلها، بمباران هواپیماها، راکت هلیکوپترها و… همهاش لالایی من هستند و دیگـر مـادرم نیسـت برایم لالایی بخواند (همهی اینها لالایی من هستند).
زُحل و مشتری، چراغهای شب خواب مناند. دیگر پدرم نیست که مرا از خواب خوش، بیدار کند، بلکه صدای گریهی دوستانم به هنگـام خواندن نماز شب بر سجدهها، مرا از خواب خوش بیدار میکند. اگر چه خواب در خانه شیرین
بود ولی در این جا خواب زیاد، برایم عذاب است. من دوست ندارم بخوابم. من میخواهم بیدار باشم. میخواهم شـاهد قیـام شب زندهداران، شاهد رکوع و سجود عاشقان باشم.
من خواب و راحتی را دوست ندارم. من دوست دارم در سختی و بیداری باشم. دوست دارم قیام کنم و رکوع بروم. دوست دارم سجده کنم و دیگر از سجده، سر بر ندارم. مـن دوسـت دارم در سجـده جـان دهـم.
میخواهم قیامم همچون حسین(ع)، صبرم همچون حسن(ع) سجدهام همچون سجاد(ع)، علمام همچون باقر(ع)، صداقتم همچون صادق(ع)، اسارتم همچون کاظم(ع) و رضایتم همچون رضا(ع) باشد.
من دیگرآن فرد دیروز نیستم، من در کلاسی نشستـهام که معلّم من، حسین(ع) و کارنامهی قبولی، شهادت است. چه زیبـاست این کلاس و کارنامهی قبولی آن!
آری سنگر من زیباست.
سنگر کوچکم بزرگ است. من سنگرم را دوست دارم.
دیگر نمیخواهم از اینجا بروم.
من با سنگرم انس گرفتم. سنگرم انیس من است و من مونسش.
سنگرم زیباست، دوستانم زیباتر. خداحافظ ای سنگر قشنگ و کوچکم.
منطقهی عملیاتی بدر تاریخ 1/2/1364
کریم جهاندار لاشکی
* جبهه سخن میگوید
جبهه دیدار عشق است، عشق به لقاءالله و معبود یگانه ومیعادگاه عاشقان است.
سرتاسر جبهه از ایثار سخن میگوید. جبهه سراسرش خاطره است که قلمهای شکسته از وصف آن عاجز و ناتوان است...
آری! جبهه دانشگاهی است برتراز دانشگاههای دیگر، که درسش را در هیچ جای جهان نمیدهند. دانشگاهی که درسش درسِ شجاعت، ایثـار، خلوص، تقـوی و توحید است.
آری! آیین چگونه زیستن وچگونه مردن را به انسانها میآموزد، معلّمش حسین(ع) سرور آزادگان، قلمش رگبار مسلسل و خمپاره، کاغذش خاک کربلای ایران، جوهرش خون عزیزان در منطقهی جنوب و غرب، حافظهاش تاریخ
خونبار تشیع است و آخرین مدرکش شهادت در راه حق است.
آری! در جبهه، همهی آدمها عاشقاند و نگاهها همه، مشتاق وصال حق و چهرهها همه، نورانی به جلوهی جمال حق تعالی .
این جا (جبهه)! عاشقان، نوای «اِلهی عَظُمَالْبَلاء» را سر میدهند و اشک میریزند. آری! آن قدر رزمندگان با معبودشان راز و نیاز میکنند که از دعا و گریه و زاری شان همهی مخلوقات خدا به گریه میآیند. آری! انسان را به یاد
خیمهگاه اباعبداللهالحسین(ع) میاندازد، به قول امام عزیزمان:
«امروز در جبههها از مساجد هم بیشتر ذکر خدا گفته میشود.»
هنگام عملیات، اشک شوق در چشمان برادران حلقه میزند و چنـان هم دیگر را بغل میگیرند که گویی آخرین دیدارشان میباشد و از هم دیگر شفاعت میطلبند.
این جا (جبهه) بوی گلهای شقایق و لالهها، انسان را دیوانه میکند و صدای رگبار مسلسلها، زیرگنبد آبی آسمان میپیچد. چه زیباست شنیدن و دیدن این منظرهها!
آری! درحقیقت جبهه دنیای دیگری است، هر کسی نمیتواند استقامت داشته باشد، به خصوص ناز پروردهها.
آری! در جبهه سخن از ایثار است. سختی و مشکلات زیاد دیده میشود ولی صبـر عزیزان هـر گونه سختی را جبران میکند. آری! جبهه انسان ساز است.
چه بسا افراد زیادی که اخلاق رذیله داشتند [ولی] در این دانشگاه کارنامهی قبولی گرفتند. انسان در این مکان وجودش خدایی میشود و دیگر زمین، طاقت گامهایش را ندارد و کوهها از استقامتشان حیران شدهاند.
مگر میشود قامتی که در زیر رگبار مسلسلها به رکوع و سجـود خم شود را از یاد بُرد؟
مگـر میشود چشمهایی را که مهدی(عج) را میبیند، از یاد بُرد؟
آری! امروز مردم ما این درس را از حسین(ع) گرفتند. همان گونه که مادر شهیـدی میگوید:
«ای کاش من دوازده فرزند داشتم تا هر یک را فدای امام اُمّت میکردم»، خودش دالّ بر این است که مردم ما عاشورا را شناختند و حیاتی عاشورایی، کربلایی و حسینی دارند. یادم نمیرود که یک مجروحی را با قایق موتوری به اورژانس آوردند، گلویش پر از خون بود، ترکش به فک و دماغش خورده و خون در دهانش جمع شده بود و دست او کاملاً زخمی و خون آلود بود.
تنها چیزی که از برادر مجروح مـیشنیدم، نوای یا مهدی(عج) و یا زهرا(س) بــود و این در حالی بــود که مجروح میبایست آه آه بگوید، البته جملهی «هنگامی که دلها خدایی شود، دردها گوارا میشود» این جا صدق میکند، که برادر مجروح مان به جای این که صدای نالهی او بلند شود، نوای یا مهدی(عج) و یا زهرا(س) سر میدهد.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیمه شبان، دفع صد بلا بکند
کریم جهاندار لاشکی
12/2/1364
کمین پاسگاه ترابه
* مردم به وظیفهی خود آشنا هستند
چند وصیت به خانوادهی محترم:
پس از شهادت این حقیر، از دیگران و از دولت جمهوری اسلامی هیچ انتظاری نداشته باشید و مردم را به چشم دیگر نگاه نکنیـد. نه این که خدای ناخواسته به فکرتان حتی بیاید که دیگر بزرگ شدهاید. البته پیش خدا و خلق خدا بزرگوار هستید.
امّا نباید معیار بـزرگواری را این بدانید که مردم به وظیفهی خود آشنا هستند و سعی کنید که حتی به مردم نگویید ما خانوادهی شهید هستیم. فقط بگویید حالا مصلحت خدا بود، امانتی که 19 سال پیش به ما عطـا کرده بود، از ما پس بگیرد.
بگویید ما افتخار میکنیم که فرزندمان را برای یاری اسلام دادیم و فرزندمان فدای یک تار موی امام بزرگوار. راستی امام را زیاد یاد کنید. زیاد دعایش بکنید.
به هیچ کس اجازهی این را ندهید که علیه امام و انقلاب و اسلام لب باز کند. اگر خدای نخواسته، افرادی آمدند پیش شما و گفتند: دیگر بدبخت شدید، دیگر بیپسر شدید و از این قبیل حرفها، شما را به خدا، توی دهان این گونه افراد بزنید و از منزلتان بیرونشان کنید، حالا هر که میخواهد باشد حتًی اگر از فامیلهای خیلی نـزدیک باشند.
* راه سعادتبخش
چند تذکر اجرایی پس از شهادتم به خانوادهام:
راه سعادتبخش حسین(ع) را ادامه دهید و زینبوار زندگی کنید. مجالس پر خرج جدّاً برایم برپا نکنید.
برادرم با اموال شخصی بنده هر چه مصلحت میداند، رفتار نماید. اگر میخواهید در مقام و عظمت شما خللـی وارد نشـود، هیچگاه زبان بـه شکایت نگشایید و آن چه را که از قدر و منزلت الهی شما میکاهد، بر زبان نیاورید.
این مصیبتها و سختیها، زودگذر و تمام شدنی است، ولی به پاداش این جانفشانیها و فداکاریها به نعمتهای ابدی و بیپایان خداوندی خواهید رسید و بر سریر کرامت و بزرگواری تکیه خواهید زد ...
پدر و مادر و بستگان و دوستانم! پشتیبان روحانیون پیروخط امام و ولایت فقیه باشید، که اگر چنین کنید مطمئناً پیروزی عایدمان میشود البته از روحانیون سازشکار سخت بپرهیزید.