سردار علی فضلی میگوید: شهید کلهر در عملیات والفجر۸ عصب یک دستش قطع شده بود و یک کلیهاش را تقدیم اسلام کرده بود و بعضی از اعضای بدنش آسیب جدی دیده بود.
شهدای ایران:سردار علی فضلی، فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) و جانشین سابق سازمان بسیج مستضعفین در دیدار با جانبازان به ذکر خاطرهای از دوران دفاع مقدس اشاره کرده و آن را اینگونه روایت میکند:
در عملیات والفجر8 و فتح فاو ما در لشکر 10 سیدالشهدا(ع) به نیت 14 معصوم، 14 فرمانده را به رزمندگان معرفی کردیم که اگر هر کدام از ما شهید یا مجروح شد، نفر بعدی فرمانده باشد. 14 فرمانده لشکر معرفی کردیم. حوادثی پیش آمد و من مجروح شدم، جانشین لشکر یعنی شهید جعفر جنگروی هم به شهادت رسید. خبر رسید که علمدار لشکر سیدالشهدا(ع)، حاج یدالله کلهر مجروح شده و همینطور به ترتیب همه 14 نفر یا شهید و یا مجروح شدند. من و شهید کلهر همزمان در بیمارستان در جوار جانبازان بستری بودیم. بعد از مدتی کمی حالمان بهتر شد و به جبهه برگرشتیم.
خبر دادند دیداری با حضرت آقا داریم. ایشان آن موقع رئیس جمهور بودند. شهید کلهر در عملیات والفجر8 عصب یک دستش قطع شده بود و یک کلیهاش را تقدیم اسلام کرده بود و بعضی از اعضای بدن آسیب جدی دیده بود. من که تا شهادت این شهید بزرگوار حدود 6 سال تقریبا همه ایام با هم بودیم. حتی یک بار هم شکوهای از درد دست او را از زبانش نشنیده بودم. وقتی رفتیم خدمت حضرت آقا. ایشان کریمانه با ما رفتار میکردند. از شهید کلهر سراغ گرفتند و گفتند: «آقا یدالله! دستت چطور است؟» شهید کلهر با زیرکی به ما نگاه کرد ببیند حواسمان هست یا نه. از پاسخ تشریحی سرباز زد و گفت:« آقا الحمدلله با آن کنار آمدم.» و باز ما نفهمیدیم که دردش چگونه است.
آقا هم که در جریان 6 تیر ماه سال 60 در عملیات تروریستی بمب گذاری منافقین به شدت مجروح شد و عصب دستش آسیب دیده بودند، وضعیت شهید کلهر را خوب میفهمیدند. رو به او گفتند: «آقا یدالله! من از درد دست بعضی شبها تا پاسی از شب خوابم نمیبرد و امکان استراحت برایم فراهم نیست.» شهید کلهر با زیرکی میخواست با آقا حرف بزند و چون ما نشسته بودیم حیا میکرد در این باره حرفی بزند. کمی که جلب توجه نشود رو به حضرت آقا کرد و گفت: «آقا منم همینطورم.» ما بعد از ماهها که از مجروحیت او میگذشت و بعد از سالها رفاقت و برادری که بین ما بود تا آن روز از درد دستش خبر نداشتیم. درد جانبازان اینگونه است. فقط معامله با خداست. اجر و ثواب این کار محفوظ است و کسی غیر از خدا نمیتواند میزانی برای این مجروحیتها تعیین کند.
*تسنیم
در عملیات والفجر8 و فتح فاو ما در لشکر 10 سیدالشهدا(ع) به نیت 14 معصوم، 14 فرمانده را به رزمندگان معرفی کردیم که اگر هر کدام از ما شهید یا مجروح شد، نفر بعدی فرمانده باشد. 14 فرمانده لشکر معرفی کردیم. حوادثی پیش آمد و من مجروح شدم، جانشین لشکر یعنی شهید جعفر جنگروی هم به شهادت رسید. خبر رسید که علمدار لشکر سیدالشهدا(ع)، حاج یدالله کلهر مجروح شده و همینطور به ترتیب همه 14 نفر یا شهید و یا مجروح شدند. من و شهید کلهر همزمان در بیمارستان در جوار جانبازان بستری بودیم. بعد از مدتی کمی حالمان بهتر شد و به جبهه برگرشتیم.
خبر دادند دیداری با حضرت آقا داریم. ایشان آن موقع رئیس جمهور بودند. شهید کلهر در عملیات والفجر8 عصب یک دستش قطع شده بود و یک کلیهاش را تقدیم اسلام کرده بود و بعضی از اعضای بدن آسیب جدی دیده بود. من که تا شهادت این شهید بزرگوار حدود 6 سال تقریبا همه ایام با هم بودیم. حتی یک بار هم شکوهای از درد دست او را از زبانش نشنیده بودم. وقتی رفتیم خدمت حضرت آقا. ایشان کریمانه با ما رفتار میکردند. از شهید کلهر سراغ گرفتند و گفتند: «آقا یدالله! دستت چطور است؟» شهید کلهر با زیرکی به ما نگاه کرد ببیند حواسمان هست یا نه. از پاسخ تشریحی سرباز زد و گفت:« آقا الحمدلله با آن کنار آمدم.» و باز ما نفهمیدیم که دردش چگونه است.
آقا هم که در جریان 6 تیر ماه سال 60 در عملیات تروریستی بمب گذاری منافقین به شدت مجروح شد و عصب دستش آسیب دیده بودند، وضعیت شهید کلهر را خوب میفهمیدند. رو به او گفتند: «آقا یدالله! من از درد دست بعضی شبها تا پاسی از شب خوابم نمیبرد و امکان استراحت برایم فراهم نیست.» شهید کلهر با زیرکی میخواست با آقا حرف بزند و چون ما نشسته بودیم حیا میکرد در این باره حرفی بزند. کمی که جلب توجه نشود رو به حضرت آقا کرد و گفت: «آقا منم همینطورم.» ما بعد از ماهها که از مجروحیت او میگذشت و بعد از سالها رفاقت و برادری که بین ما بود تا آن روز از درد دستش خبر نداشتیم. درد جانبازان اینگونه است. فقط معامله با خداست. اجر و ثواب این کار محفوظ است و کسی غیر از خدا نمیتواند میزانی برای این مجروحیتها تعیین کند.
*تسنیم