شهدای ایران shohadayeiran.com

من تعجب می کردم و می پرسیدم: پس چرا وقتی که به مشهد می آیی، خیلی بهت احترام می گذارند و مدام فرمانده، فرمانده می گویند؟ایشان می گفت:مردم لطف دارند. من تنها یک خدمتگزار و آبدارچی هستم!
شهدای ایران:حسین جزء اولین اعزامی ها به سوریه بود. می گفت: من اینجا که هستم کار خاصی نمی کنم. اصلا نگران نباشید؛ فکر نکنید ما در جبهه هستیم. من در سوریه نامردی هایی دیده ام که نمی توانم ساکت بمانم. نمی توانم خود را شیعه علی بدانم و در برابر هتک حرمت اهل بیت(ع) ساکت بمانم.

در سوریه نامردی هایی دیده ام که نمی توانم ساکت...!


من باید بروم. دخترم همیشه پشت تلفن گریه می کرد و می گفت: بابا نرو...او در جوابش می گفت:دخترم بگذار بروم... دلم را خراب نکن. بگذار صاف باشم.
می گفت: آنجا غذا درست می کنم، آب و جارو می کنم و برای کمک به سربازها رفته ام.
من تعجب می کردم و می پرسیدم: پس چرا وقتی که به مشهد می آیی، خیلی بهت احترام می گذارند و مدام فرمانده، فرمانده می گویند؟
ایشان می گفت:مردم لطف دارند. من تنها یک خدمتگزار و آبدارچی هستم!

*همسر شهید مدافع حرم حسین فدایی (ذوالفقار)
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار