به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ شاید خیلیها عکس معروف شهیدی که روی خاکریز آرمیده است را دیده باشند؛ یک عکس با یک دنیا زیبایی و معنا؛ این روزها مادر همین شهید، بر روی تخت بیمارستان است و امیر را صدا میزند.
شهید امیر حاجامینی
وقتی که شنیدیم «احسان رجبی» عکاس عکس ماندگار شهید «امیر حاجامینی» با این مادر مهربان و صبور ملاقانی دارد و قرار است کتاب عکس خود را به مادر امیر هدیه بدهد، به بیمارستان خاتمالانبیا(ص) رفتیم، طبقه دوم اتاق 201.
وقتی وارد اتاق شدیم، مادر امیر به دلیل تزریق داروهای مسکن کاملاً در حال استراحت بود، توقع نداشتیم او را در این وضعیت ببینم که به سختی صدای ما را میشنید؛ احسان رجبی در حالی که نا باورانه مادر شهید را نظاره میکرد و گفت: «فکرش را نمیکردم حال مادر اینگونه باشد وگرنه ایشان را به زحمت نمیانداختیم».
کمی بعد هادی حاجامینی مادر را صدا زد و گفت: «مادر، حالتان خوب است؟ احسان آمده به دیدن شما» مادر به سختی چشمهایش را باز کرد؛ دستش را بلند کرد و دوباره چشمهایش را بست.
احسان، آلبوم را از کیف خود بیرون آورد، مادر را دوباره صدا زدند وقتی چشم مادر به عکس امیر در آلبوم افتاد، انگار سطح هوشیاریاش بیشتر شد و در حالی که صدایش رنگ درد کشیدن داشت، گفت: «امیر جان، مادر، خیلی دعایم کن». کمی به عکس خیره شد، نگاهی به عیادتکنندگان کرد و دعایی بدرقه راهشان. مادر دوباره چشمهایش را بست.
ارادت احسان رجبی نسبت به این مادر را میشد، فهمید؛ او بعد از تأملی ناگفتههایی را گفت؛ از واقعه 10 اسفند 1365 در شرق بصره و شهادت جمعی از نیروهای گردان انصار لشکر 27 محمدرسولالله(ص) از جمله شهید «امیر حاجامینی» تا روزی که او روی تخت بیمارستان بود و با دعای مادر امیر شفا گرفت.
* قولی که امیر برای شفاعت پزشک معالجش داد
در منطقه فاو ترکشی به پشت زانوی امیر اصابت کرد؛ او را به بیمارستان بوعلی بردند؛ نظر پزشکان این بود که اگر ترکش همانجا باقی بماند، پای او فلج خواهد شد؛ اگر هم عمل کنند تیغ جراحی به نقطه حساس بخورد، باز هم ممکن است خطر داشته باشد. آنها احتمال 80 درصد قطعی و فلج پا را میدادند و امکان 20 درصد بهبودی را.
امیر برای اینکه فضاهای معنوی و بحث جهاد در جبههها را از دست ندهد، نذر و توسل به خانم فاطمه زهرا(س) میکرد؛ تا اینکه پزشکی به نام دکتر «غلامعلی عکاشه» متخصص جراحی استخوان و مفاصل، وقتی وضعیت پای امیر را میبیند، میگوید: «در صورت انجام عمل جراحی، پای او فلج میشود». این پزشک تدبیر میکند و ترکش را با مهارتی جابهجا میکند. بعد از این عمل جراحی امیر میگوید: «از جانب من از دکتر تشکر کنید اگر حقمان بود و در جهاد به شهادت رسیدیم، ایشان را شفاعت میکنیم».
* روزی که عکس ماندگار از امیر گرفته شد
روز 10 اسفند 1365 در شرق بصره کانال پرورش ماهی شرایط طوری بود که بچههای عکاس و فیلمبردار هم درگیر جنگ شدند چون باید آن منطقه حفظ میشد؛ ساعتها بچهها گروه عکس و فیلمبرداری از جمله شهیدان فلاحتپور، رودگری و سعید جانبزرگی در آنجا تلاش میکردند. دشمن اگر خط را میگرفت، ممکن بود آسیب جدی وارد شود و خیلیها اسیر و شهید شوند و منطقه را قیچی میکرد.
در منطقه نیرو خیلی کم بود؛ دسته شهید شاهحسینی هم در آنجا بودند ـ یک فیلمی هست به نام «گلستان آتش» این فیلم نشان میدهد که چه اتفاقی در شرق بصره رخ داد. بچهها در واحد تبلیغات لشکر 27 این فیلم را گرفتند و آقای آوینی آن را تدوین کرد؛ این فیلم شرح واقعه نبرد است ـ در آن شرایط شهید پوراحمد جانشین گردان انصار و امیر حاج امینی و دوستان همراهی که داشتند، 5ـ4 نفر آمدند و در همان فاصله که پشت خاکریزهای دشمن سینهکش خاکریز بودیم، خمپاره 82 میلیمتری اصابت کرد و همه دوستان شهید شدند. در آن شرایط برای اینکه روحیه بچهها حفظ شود، سعید جانبزرگی به من گفت: «روی پیکر این بچهها گونی بکشیم».
جنگ جانانه، مردانه و باغیرتی بود؛ رزمندهها ایستادگی میکردند؛ روی پیکر شهدا گونی میکشیدم؛ هر چه به چهره مبارک «امیر حاج امینی» نگاه کردم، دیدم نمیتوانم، دلیلش این بود که پیشانیبند «یا حسین» روی پیشانیاش بسته بود. عکس امام خمینی را روی سینهاش داشت و چفیه به کمرش بسته بود. خیلی قد و قامت زیبایی داشت. تنها چیزی که در آن لحظه به ذهنم خطور کرد، این بود که «من اینجا هستم، دوربین عکاسی دارم، یک عکس برای مادر این شهید بگیرم».
ساعتها درگیر جنگ بودیم؛ سنگری نداشتیم و در همان پشت خاکریز بودیم؛ همان موقع دوربین را از بین خاکها برداشتم؛ ویزور آن را تمیز کردم و عکس گرفتم.
زمانی که آن عکسها را میگرفتم، سعید جانبزرگی کنارم بود. او به چهره این بچهها نگاه میکرد و سبحانالله میگفت. وقتی قاب را میبستم به چهره سعید جانبزرگی نگاه کردم و دیدم که بغض کرده و قطرات اشکش دارد، فرو میریزد. خودم همان لحظه بغض کردم.
* اثر عکس امیر به خاطر خود شهید است
شاید خیلیها بعد از دیدن این عکس از نحوه گرفتن آن سؤال کردند؛ اثر این عکس به خاطر خود شهید است؛ یعنی اثر به عظمت و زیباییهایی که این بچهها داشتند و نگاه مبارکی که بدون هیچ چشمداشتی در صحنهها حضور داشتند، بر میگردد. آنها آرامشی به وسعت آسمان داشتند. این ویژگیها و اوصاف در وجود تکتک بچههای رزمنده است.
اثر عکس به خود شهدا و بچههای بسیجی و رزمنده برمیگردد؛ در واقع ما کاری نکردیم؛ این عکس صرفاً عکس یادگاری است و فقط با این ذهن که ما در آنجا بودیم و از فرصت استفاده کردیم، بود. چون احساس کردم مادر شهید دوست دارد این صحنه مبارک را ببیند. لذا من حق ندارم روی پیکر این شهید گونی بکشم و باید از این صحنه عکس بگیرم.
این عکس برای اولینبار که شهدای تفحص در سال 71 به ایران آوردند، حدود 6ـ5 هزار قطعه چاپ شد؛ البته قبل از آن و در بحبوحه جنگ هم توسط بچههای لشکر انصار چاپ شده بود.
* با دعای مادر امیر شفا گرفتم
در جنگ 33 روزه مأموریتی در لبنان داشتم که دوربین آنجا را هدایت کنم تا تصویرهایی که لازم هست گرفته شود، بگیریم. در لبنان مشکلی پیش آمد و اسرائیلیها بمبی را زدند به مرکز «زاهیه»؛ ریه من دچار مشکل شد؛ درمانهای اولیه انجام گرفت؛ سریع به ایران اعزام شدم و در بیمارستان قمربنی هاشم (ع) بستری شدم.
آیه الکرسی یادگار شهید امیر حاجامینی؛ خون شهید براین برگه ریخته شده است.
در آن روزها حوزه هنری برنامه دیدار با امام خامنهای داشتند؛ وضعیت جسمی مساعدی نداشتم؛ به دلیل تزریق دارو پلاکت خونم بالا بود؛ دوستان به زحمت مرا از بیمارستان راهی بیت رهبر معظم انقلاب کردند؛ من در آنجا خیلی به سختی خاطره عکسهایی که در جنگ گرفته شده است به ویژه عکسهای امیر حاج امینی را روایت کردم و بعد از آن به خاطر شدت بیماری بلافاصله به بیمارستان منتقل شدم.
آن روزها داروهایی مثل سفتریاکسین و داروهای التهاب برای از بین رفتن عفونت ریه به من تزریق میشد؛ تیم پزشکی خیلی زحمت میکشید؛ آن روزها حال خوبی نداشتم چون مصرف داروها به شدت مرا ضعیف کرده بود؛ اعصاب خوبی هم نداشتم؛ فضای خلوتی بود و میخواستم در تنهایی خودم باشم؛ یک روز به من گفتند: «شما یک مهمان ویژه دارید»؛ مهمان ویژه مادر شهید «امیر حاجامینی» بود. همان روزی که این مادر شهید به ملاقات من آمدند، مشکلاتم برطرف شد. مادر از ساوه به دیدنم آمده بودند.
وقتی ایشان آمدند، فضای اتاق من تغییر کرد؛ از همان روز حالم رو به بهبودی بود و پزشکان هم متعجب شدند. خدا را شکر بعد از آن مشکل حاد برطرف شد، اما تحتنظر پزشکان هستم.
وحید حاجامینی، برادر شهید «امیر حاجامینی»
* برای سلامتی مادر امیر دعا کنیم
بچههای جنگ فقط با نگاه حفظ اسلام و آرمانها وارد صحنه شدند؛ امروز هم آسایش و امنیت را مدیون شهدای عزیز و خانواده آنها به خصوص مادران و پدران شهدا هستیم. اکنون که این مادر عزیز در بیمار است، آرزوی سلامتی برای این مادر میکنم و از هموطنان درخواست دارم که دعای ویژه در حق این مادر شهید داشته باشند.
گزارش از فاطمه ملکی