دوستان و طرفداران احمدینژاد این سؤال را از خود بپرسند که چطور شد اکنون اکثریت اعضای کابینه وی معترض به سیاستهای وی شدند یا چرا او همه را فدای یک نفر کرد، یک نفری که دوست و مخالف اذعان دارند که او نقطه آغاز انحراف رییس دولتهای نهم و دهم بوده است.
حامیان امروز محمود احمدی نژاد این سوالات را از خود بپرسند!
شهدای ایران: باز هم نام محمود احمدینژاد در میان است! اینبار طرفداران او که بر حسب قضا روزگاری از حامیان پروپاقرص انقلاب و جمهوری اسلامی ایران بودند دست به قلم شده و برای آینده نظام احساس خطر کردهاند!
اگر بخواهیم عنوانی برای این نامه پیدا کنیم یا استنباطی تککلمهای برای نامه 300 نفری آنها اشاره کنیم یک واژه مناسبش است: سیاهنمایی مطلق. سیاهنماییای که نمیتوان پذیرفت دانشجویانی انقلابی پای آن را امضا کرده باشند.
به گزارش جهان نيوز، آنها در این نامه راه علاج را نیز مشخص کردهاند؛ تنها راه نجات کشور اجرایی شدن پیشنهادهای احمدینژاد است. تنها منجی نظام از این وضعیت، احمدینژاد است. حتی به فرض پذیرش مشکل و ناکارآمدی در برخی حوزهها آیا عقل سلیم میپذیرد که پیشنهادهای احمدینژاد میتواند راه نجات آن باشد. آن هم فردی که هشت سال قدرت اجرایی کشور را بر عهده داشته و بیشترین حمایتهای حاکمیت را نیز در پی داشت.
از سوی دیگر این جماعت سهواً یا عمداً نمیخواهند یا نمیتوانند ابعاد موفقیتهای 40ساله داخلی و بینالمللی ایران اسلامی را ببینند و بر مشکلات و نابسامانیها بهگونهای دست میگذارند که گویی تنها آنها آگاهند. نتیجه این حرکات انفعالی سیاهنما، ناامیدسازی مردم است بلاشک.
در تحلیلی که در فضای مجازی نسبت به نگارش این نامه از سوی دانشجویان بسیجی صورت گرفته آمده بود: «یکی از مشکلات اصلی این تفکر و فرقه بهاریها در این است که مجموعه مردم را به دو بخش تقسیم میکند: مردم و مسوولان بهاری و احمدینژادی؛ مردم و مسوولان غیربهاری و غیراحمدینژادی. به عبارت خیلی خلاصه: «مردم و مسوولان؛ یا با ما هستند یا بر ما.»
به گزارش صبح نو، این نوع اندیشیدن و رفتار کردن به ناچار مجبور است بخش قابل توجهی از مردم و مسوولان را که با تمام توان پای نظام ایستادهاند و برای آن تلاش و جانفشانی کرده و میکنند اما احمدینژاد ورژن جدید! را قبول ندارند؛ نبیند. در این منطق، هیچ موفقیتی برای نظام بدون احمدینژاد و طیف او قابل تعریف و مشاهده نیست. این روحیه یک بیماری سیاسی! است که از سران این فرقه به لایههای بعدی سرایت کرده است. نتیجه این آسیب خطرناک، نوعی شخصیتزدگی افراطی است که محور حقانیت را تنها یک فرد قرار میدهد و نه یک گفتمان.
البته 300 نفری که نامه فروپاشی نظام را نوشتهاند نخستین کسانی نبودند که حرف از فروپاشی نظام زدهاند. آقای عباس عبدی از چهرههای مشهور اصلاحطلب هم 17 سال پیش چنین پیشبینی را کرده بود. آقای عبدی در میزگردی با عنوان «گفتوگوی انتقادی اصلاحات در برابر اصلاحات» که در سال 81 و با حضور آقایان حجاریان، تاجزاده، جلاییپور و علویتبار برگزار شده، رسماً تاکید میکند: «مجموعه مطالعات نشان میدهد جامعه ایران در حال فروپاشی است! ... البته فشار بیرونی است که جامعه را حفظ کرده و اگر این فشار کمی برداشته شود وضع دگرگون میشود...، وضعیت فعلی بسیار خطرناک است.»
احمدینژادیها در این نامه همهچیز را به نظر رهبری انقلاب منوط میکنند، اما آیا تمام ماجرا همین است؟ چند سطر بالاتر نیز گفته شد که احمدینژاد و تیم اقتصادی فرهنگی سیاسی اجتماعی او هشت سال تمام ظرفیت حاکمیتی را در اختیار داشته، بنابراین چطور شد در همان برهه کشور به قله پیشرفت نرسید و در همین مدت چهار سال آن هم به خاطر اینکه نزدیکترین دوستانش در دستگاه عدالت در حال محاکمه هستند به سراشیبی سقوط رفته است؟
در همین راستا نیز آقای محمد عبداللهی در یادداشتی که اخیراً منتشر کرده نوشته بود: «امروز احمدینژادیها رهبری عزیز را بالاترین مرجع حل مشکلات میشناسند و توقع دارند که ایشان با صدور احکام حکومتی، منتخبان مردم در انتخاباتهای قانونی کشور را عزل کند. این در حالیست که وظیفه نظام اسلامی و ولیفقیه تعیین الگوها و معیارهای اساسی در جهات مختلف و اهتمام به اجرای آنها از سوی مسوولان اجرایی است نه دخالت مستقیم در امور مربوط به قوای سهگانه. همچنانکه امروز بسیاری از مسوولان اجرایی با انتخاب مستقیم مردم به قدرت میرسند و ولیفقیه جز یک رأی هیچگونه نقشی در انتخاب آنها ندارد. در واقع قانون اساسی اختیارات مشخصی را به عهده رهبری گذاشته و اختیار عزل و نصب افراد خاصی را به رهبری داده که ایشان نیز با در نظر گرفتن توانمندیها و امکانات در کنار نیازها و اولویتهای کشور نسبت به انتصاب یا عزل افراد در سمتهای مدیریتی کشور اقدام مینمایند و لذا بهطور اصولی در عزل و نصب سایر مدیریتهای کشور در بدنه قوای سهگانه دخالتی نمیکنند مگر اینکه حضور فرد یا افرادی را بر خلاف مصالح اسلام و انقلاب و کلیت نظام احساس کنند که این مقوله امری مستثناست.
چنانکه در دولت دهم بهطور جدی با انتخاب سرحلقه جریان انحرافی بهعنوان مسوول دفتر رییسجمهوری مخالفت کردند؛ درحالیکه خود آقای احمدینژاد که امروز انتظار دارد مسوولان مورد نظرش با حکم حکومتی کنار بروند؛ حکم رهبری را در مورد مسوول دفتر خود یا حتی در خصوص عدم ورود به انتخابات به راحتی نپذیرفت و نیز در سالهای آخر ریاستجمهوری بارها از گردن نهادن به وظایف قانونی شانه خالی کرد.»
آنچه مسلم است حل مسائل کشور از طریق قدارهکشی و قانونشکنی میسر نیست؛ امروز رهبری، محور وحدت و انتظام جامعه است و وظیفه دارد از ارکان و کلیت نظام دفاع کند؛ خواه این رکن رییسجمهوری باشد یا رییس قوه قضاییه یا رییسمجلس و نیز به حکم وظیفه باید جلوی قانونشکنان بایستند حال چه موسوی باشد، چه احمدینژاد.
طرفداران احمدینژاد باید به این سؤال هم پاسخ دهند که چطور احمدینژاد که روزی حامی همین دستگاه قضایی بوده و اعلام داشته که ایستادگی در برابر قوه قضاییه خوی دیکتاتورهاست اما امروز تندترین نقدها را آن هم بهدلیل محاکمه دوستانش متوجه همین قوه میکند.
دوستان و طرفداران احمدینژاد این سؤال را از خود بپرسند که چطور شد اکنون اکثریت اعضای کابینه وی معترض به سیاستهای وی شدند یا چرا او همه را فدای یک نفر کرد، یک نفری که دوست و مخالف اذعان دارند که او نقطه آغاز انحراف رییس دولتهای نهم و دهم بوده است.
در پایان این گزارش نیز به همین حامیان 300 نفری احمدینژاد پیشنهاد میدهیم که مناظرهای بین احمدینژاد 84 و احمدینژاد بعد از 92 برگزار کنند و اگر به نتیجه رسیدهاند پاسخ سؤالهای ما را نیز بدهند که چطور شد احمدینژادی که در سال 88 آزادی در کشورمان را فراتر از مطلق توصیف کرد و گفته بود: «در ایران همه با هم دوست هستند و هیچکس درباره رأی دیگری سؤال نمیکند.» حالا او را چه شده که میگوید هرکس در ایران معترض میشود او را زندانی میکنند؟
یا در دوران نخست ریاست جمهوری گفته بود: «در ایران کسی به خاطر سخن گفتن زندانی نیست.» اما حالا 180 درجه نظرش را تغییر داده و میگوید: «نمیشود هر کسی علیه شما صحبت کرد و کوچکترین سخنی گفت؛ بیندازید زندان.»
اگر بخواهیم عنوانی برای این نامه پیدا کنیم یا استنباطی تککلمهای برای نامه 300 نفری آنها اشاره کنیم یک واژه مناسبش است: سیاهنمایی مطلق. سیاهنماییای که نمیتوان پذیرفت دانشجویانی انقلابی پای آن را امضا کرده باشند.
به گزارش جهان نيوز، آنها در این نامه راه علاج را نیز مشخص کردهاند؛ تنها راه نجات کشور اجرایی شدن پیشنهادهای احمدینژاد است. تنها منجی نظام از این وضعیت، احمدینژاد است. حتی به فرض پذیرش مشکل و ناکارآمدی در برخی حوزهها آیا عقل سلیم میپذیرد که پیشنهادهای احمدینژاد میتواند راه نجات آن باشد. آن هم فردی که هشت سال قدرت اجرایی کشور را بر عهده داشته و بیشترین حمایتهای حاکمیت را نیز در پی داشت.
از سوی دیگر این جماعت سهواً یا عمداً نمیخواهند یا نمیتوانند ابعاد موفقیتهای 40ساله داخلی و بینالمللی ایران اسلامی را ببینند و بر مشکلات و نابسامانیها بهگونهای دست میگذارند که گویی تنها آنها آگاهند. نتیجه این حرکات انفعالی سیاهنما، ناامیدسازی مردم است بلاشک.
در تحلیلی که در فضای مجازی نسبت به نگارش این نامه از سوی دانشجویان بسیجی صورت گرفته آمده بود: «یکی از مشکلات اصلی این تفکر و فرقه بهاریها در این است که مجموعه مردم را به دو بخش تقسیم میکند: مردم و مسوولان بهاری و احمدینژادی؛ مردم و مسوولان غیربهاری و غیراحمدینژادی. به عبارت خیلی خلاصه: «مردم و مسوولان؛ یا با ما هستند یا بر ما.»
به گزارش صبح نو، این نوع اندیشیدن و رفتار کردن به ناچار مجبور است بخش قابل توجهی از مردم و مسوولان را که با تمام توان پای نظام ایستادهاند و برای آن تلاش و جانفشانی کرده و میکنند اما احمدینژاد ورژن جدید! را قبول ندارند؛ نبیند. در این منطق، هیچ موفقیتی برای نظام بدون احمدینژاد و طیف او قابل تعریف و مشاهده نیست. این روحیه یک بیماری سیاسی! است که از سران این فرقه به لایههای بعدی سرایت کرده است. نتیجه این آسیب خطرناک، نوعی شخصیتزدگی افراطی است که محور حقانیت را تنها یک فرد قرار میدهد و نه یک گفتمان.
البته 300 نفری که نامه فروپاشی نظام را نوشتهاند نخستین کسانی نبودند که حرف از فروپاشی نظام زدهاند. آقای عباس عبدی از چهرههای مشهور اصلاحطلب هم 17 سال پیش چنین پیشبینی را کرده بود. آقای عبدی در میزگردی با عنوان «گفتوگوی انتقادی اصلاحات در برابر اصلاحات» که در سال 81 و با حضور آقایان حجاریان، تاجزاده، جلاییپور و علویتبار برگزار شده، رسماً تاکید میکند: «مجموعه مطالعات نشان میدهد جامعه ایران در حال فروپاشی است! ... البته فشار بیرونی است که جامعه را حفظ کرده و اگر این فشار کمی برداشته شود وضع دگرگون میشود...، وضعیت فعلی بسیار خطرناک است.»
احمدینژادیها در این نامه همهچیز را به نظر رهبری انقلاب منوط میکنند، اما آیا تمام ماجرا همین است؟ چند سطر بالاتر نیز گفته شد که احمدینژاد و تیم اقتصادی فرهنگی سیاسی اجتماعی او هشت سال تمام ظرفیت حاکمیتی را در اختیار داشته، بنابراین چطور شد در همان برهه کشور به قله پیشرفت نرسید و در همین مدت چهار سال آن هم به خاطر اینکه نزدیکترین دوستانش در دستگاه عدالت در حال محاکمه هستند به سراشیبی سقوط رفته است؟
در همین راستا نیز آقای محمد عبداللهی در یادداشتی که اخیراً منتشر کرده نوشته بود: «امروز احمدینژادیها رهبری عزیز را بالاترین مرجع حل مشکلات میشناسند و توقع دارند که ایشان با صدور احکام حکومتی، منتخبان مردم در انتخاباتهای قانونی کشور را عزل کند. این در حالیست که وظیفه نظام اسلامی و ولیفقیه تعیین الگوها و معیارهای اساسی در جهات مختلف و اهتمام به اجرای آنها از سوی مسوولان اجرایی است نه دخالت مستقیم در امور مربوط به قوای سهگانه. همچنانکه امروز بسیاری از مسوولان اجرایی با انتخاب مستقیم مردم به قدرت میرسند و ولیفقیه جز یک رأی هیچگونه نقشی در انتخاب آنها ندارد. در واقع قانون اساسی اختیارات مشخصی را به عهده رهبری گذاشته و اختیار عزل و نصب افراد خاصی را به رهبری داده که ایشان نیز با در نظر گرفتن توانمندیها و امکانات در کنار نیازها و اولویتهای کشور نسبت به انتصاب یا عزل افراد در سمتهای مدیریتی کشور اقدام مینمایند و لذا بهطور اصولی در عزل و نصب سایر مدیریتهای کشور در بدنه قوای سهگانه دخالتی نمیکنند مگر اینکه حضور فرد یا افرادی را بر خلاف مصالح اسلام و انقلاب و کلیت نظام احساس کنند که این مقوله امری مستثناست.
چنانکه در دولت دهم بهطور جدی با انتخاب سرحلقه جریان انحرافی بهعنوان مسوول دفتر رییسجمهوری مخالفت کردند؛ درحالیکه خود آقای احمدینژاد که امروز انتظار دارد مسوولان مورد نظرش با حکم حکومتی کنار بروند؛ حکم رهبری را در مورد مسوول دفتر خود یا حتی در خصوص عدم ورود به انتخابات به راحتی نپذیرفت و نیز در سالهای آخر ریاستجمهوری بارها از گردن نهادن به وظایف قانونی شانه خالی کرد.»
آنچه مسلم است حل مسائل کشور از طریق قدارهکشی و قانونشکنی میسر نیست؛ امروز رهبری، محور وحدت و انتظام جامعه است و وظیفه دارد از ارکان و کلیت نظام دفاع کند؛ خواه این رکن رییسجمهوری باشد یا رییس قوه قضاییه یا رییسمجلس و نیز به حکم وظیفه باید جلوی قانونشکنان بایستند حال چه موسوی باشد، چه احمدینژاد.
طرفداران احمدینژاد باید به این سؤال هم پاسخ دهند که چطور احمدینژاد که روزی حامی همین دستگاه قضایی بوده و اعلام داشته که ایستادگی در برابر قوه قضاییه خوی دیکتاتورهاست اما امروز تندترین نقدها را آن هم بهدلیل محاکمه دوستانش متوجه همین قوه میکند.
دوستان و طرفداران احمدینژاد این سؤال را از خود بپرسند که چطور شد اکنون اکثریت اعضای کابینه وی معترض به سیاستهای وی شدند یا چرا او همه را فدای یک نفر کرد، یک نفری که دوست و مخالف اذعان دارند که او نقطه آغاز انحراف رییس دولتهای نهم و دهم بوده است.
در پایان این گزارش نیز به همین حامیان 300 نفری احمدینژاد پیشنهاد میدهیم که مناظرهای بین احمدینژاد 84 و احمدینژاد بعد از 92 برگزار کنند و اگر به نتیجه رسیدهاند پاسخ سؤالهای ما را نیز بدهند که چطور شد احمدینژادی که در سال 88 آزادی در کشورمان را فراتر از مطلق توصیف کرد و گفته بود: «در ایران همه با هم دوست هستند و هیچکس درباره رأی دیگری سؤال نمیکند.» حالا او را چه شده که میگوید هرکس در ایران معترض میشود او را زندانی میکنند؟
یا در دوران نخست ریاست جمهوری گفته بود: «در ایران کسی به خاطر سخن گفتن زندانی نیست.» اما حالا 180 درجه نظرش را تغییر داده و میگوید: «نمیشود هر کسی علیه شما صحبت کرد و کوچکترین سخنی گفت؛ بیندازید زندان.»