در دورهی مظفرالدین شاه، به علت تلاشهای روز افزون دولتهای غربی برای دستیابی به منافع بیشتر در ایران، تحرک علما نیز بیشتر دیده میشود. یادداشتها و بیانیههایی از طرف علمای عصر وجود دارد که در آنها شاه را به دلیل راه اندازی کارخانههای تولیدی ستایش کرده و این اقدام را به عنوان عمل خیر و عبادتی برای وی تلقی نمودند...
شهدای ایران:در زمان حکومت قاجارها بر سرزمین ایران، این کشور دورهی پر فراز و نشیبی
از تغییر و تحولات اجتماعی را تجربه کرده که تأثیر آن در تاریخ ایران بسیار
عمیق و ماندگار بوده است. در این دوره به دلیل آغاز موج گستردهی نفوذ
کشورهای استعماری غرب در سرزمینهای خاورمیانه و از جمله ایران، به منظور
تسلط و در اختیار درآوردن منابع این منطقه، نیاز به هوشیاری و زیرکی برای
کشف پشت پردهی سیاستهای این قدرتها به شدت احساس میشد که شاهان قاجار
نتوانستند به طرز شایستهای از این مهم برآمده و بتوانند منافع ملت و کشور
ایران را تأمین کنند.
با
اولین برخوردها که در جریان جنگهای ایران و روسیه و در قالب نظامی شکل
گرفت، زمینههای نفوذ و گسترش تسلط غرب بر حاکمیت و منابع ایران بهخصوص در
عرصههای اقتصادی گسترش یافت. اما این تسلط در همین حد، محدود نشد و به
سرعت به ابعاد دیگر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز تسری یافت.
به تدریج نفوذ کشورهای غربی بیشتر در بعد اقتصادی نمایان شد و تلاشهای استعمار با هدف یافتن بازار برای فروش منسوجات و تولیدات کشورهای صنعتی، تسلط اقتصادی بر ملل مصرف کننده، از بین بردن استقلال اقتصادی و ایجاد وابستگی، آسیبپذیر کردن جوامع و حفظ تسلط مستقیم و غیرمستقیم قدرت خود بر آنها صورت گرفت.
به تدریج نفوذ کشورهای غربی بیشتر در بعد اقتصادی نمایان شد و تلاشهای استعمار با هدف یافتن بازار برای فروش منسوجات و تولیدات کشورهای صنعتی، تسلط اقتصادی بر ملل مصرف کننده، از بین بردن استقلال اقتصادی و ایجاد وابستگی، آسیبپذیر کردن جوامع و حفظ تسلط مستقیم و غیرمستقیم قدرت خود بر آنها صورت گرفت.
در
این بین با وجود غفلت و بیخبری حاکمان ایران، طبقات مختلف اجتماعی در صدد
حفظ منافع کشور برآمدند و در این میان علما و روحانیون بیش از دیگر
گروهها و با تکیه بر بینش دقیق خود در جهت بیداری مردم نسبت به اهداف
استعماری غربیان تلاش میکردند.
از جمله علمای این عصر که در صدد مبارزه با رکود جاری در جوامع اسلامی تلاش کرد، «سیدحسن کاشانی» ملقب به «مؤید الاسلام» است که در یادداشتی با ذکر مطلبی از یک دانشمند مسیحی در صدد است تا به روشنگری نسبت به اهداف و برنامههای استعمارگران و به دنبال آن هوشیاری مردم بپردازد.
مؤید
الاسلام در این نوشتار به تلاش جوامع مسیحی برای غلبه و تسلط بر جوامع
اسلامی پرداخته و کشورهای اسلامی و مسلمانان را با وجود داشتن تاریخچهای
از پیشرفتها و دستاوردهای علمی، تحت سلطهی جوامع غربی دانسته و علت این
مسئله را نیز جاماندن از پیشرفتها و دست آوردهای جدید و بیتحرکی علمی
معرفی کرده است.
وی
در ادامه، علت پیشرفت اروپاییان و افزایش قدرت و تسلط آنها بر سایر
کشورها را نه به علت توانمندی و استعداد غربیان بلکه ناشی از ایجاد اختلاف و
بیتوجهی مسلمانان به این مسائل میداند و جنگ بین مسلمانان و مسیحیان را
جنگ بین علم و جهل معرفی کرده است. مؤید الاسلام در پایان این یادداشت، این
دست نوشتههای غربیان را برای ترساندن مسلمانان و بازگشت به دوران جنگهای
صلیبی دانسته و مسلمانان را به اتحاد با یکدیگر و بیداری از خواب غفلت
دعوت میکند:
«.... اگر دول اسلام با هم اتفاق داشتند این روز فرحت[1]، نصیب نصاری نمیشد. اگر مسلمانان از لطمات پی در پی ملل اجنبیه از خواب غفلت بیدار شده باشند و اندکی در صدد قومیت خویش برآیند و بخواهند شیرازهی ملیت خودها[خودیها] را محکم نمایند چرا ملت نصاری حرکات آنها را بر خلاف خویش گویند و چگونه اندک جوش اتفاق ایشان را از راه عداوت میشمارند؟»[2]
دهههایی پیش از به تخت نشستن ناصرالدین شاه، تلاشهایی از جانب ایرانیان به منظور دستیابی به صنایع جدید آغاز شده بود. تلاشهایی که حلول قرار گرفتن دولت ایران در شرایط اضطرار تقابل با غرب جدید بود. این اقدامهای نوگرایانه با به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه ابعاد گستردهتری به خود گرفت و با روی کار آمدن امیرکبیر به عنوان صدراعظم ایران، وارد حیطهی عملیاتی شد.
از
جمله اولین صنایعی که به سبک جدید و به منظور تولید در میزان وسیع در
ایران شکل گرفت، صنعت نساجی بود که سابقهی آن به سال 1312م. در زمان سلطنت
ناصرالدین شاه باز میگردد. این کارخانه توسط «مرتضی قلیخان صنیع الدوله» و
در محل فعلی خیابان لالهزار تأسیس شد.
اگرچه
تأسیس این کارخانه امیدهای مردم برای تولید و مصرف کالای ایرانی را افزایش
داد اما باز هم سیاستهای نادرست در حمایت نکردن از تولیدات این کارخانه
موجب شد که پس از 2 سال به علت ورود بیرویهی منسوجات انگلیسی ورشکسته و
برچیده شود. در دورهی صدارت امیرکبیر و با اندیشههای ترقیخواهانهی وی،
شاهد ظهور پیشرفت و ترقی در عرصههای مختلف جامعهی ایران هستیم.
این
مسئله بهخصوص در حوزهی صنعت و کشاورزی و همچنین در حوزهی فرهنگی و
آموزشهای جدید به عنوان پایههای استواری یک مملکت بیشتر جلوه کرده است.
اقدامهای امیرکبیر در تأسیس مدرسهی «دارالفنون» و استخدام معلمین و
متخصصین خارجی با هدف تعلیم نسل متخصص برای بهرهبرداری از توان انسانی و
ذخایر معدنی و در نهایت رونق و افزایش تولیدات داخلی و کوتاه کردن دست
اجانب از ثروتهای کشور صورت گرفته است.
امیرکبیر
افزون بر اقدامهایی که در جهت ایجاد پایههای آموزشی صنایع جدید در ایران
برداشت، با حمایت از تولیدات بومی و نیز تشویق مردم به استفاده از کالاهای
داخلی و تأکید بر تولیدکنندگان برای بالا بردن سطح کیفی محصولات خود و
همچنین تشویق تولیدکنندگان برای تولید کالاهایی که منحصراً در خارج از
ایران تولید میشدند مانند سماور، بخاری و کالسکه در جهت کسب استقلال
اقتصادی و رفع مشکلات کشور تلاش نمود
امیرکبیر
با اعزام محصلین به انگلستان برای آموزش طب، مهندسی، حکمت طبیعی و
نقشهبرداری و صنعت چاپ و علاوه بر این وارد کردن دستگاههای پنبه ریسی،
پشم ریسی و پارچه بافی[3] ، در راستای گسترش علوم و فنون جدید و تلاش در جهت کسب استقلال ایران تلاش کرده است.
در دورهی صدارت امیرکبیر بیش از هر زمان دیگری در دورهی حکومت قاجارها در ایران شاهد کوشش فردی و تلاش برای هماهنگی جمعی برای دستیابی به صنایع جدید ایجاد شده در مغرب زمین هستیم.
امیرکبیر
افزون بر اقدامهایی که در جهت ایجاد پایههای آموزشی صنایع جدید در ایران
برداشت، با حمایت از تولیدات بومی و نیز تشویق مردم به استفاده از کالاهای
داخلی و تأکید بر تولیدکنندگان برای بالا بردن سطح کیفی محصولات خود و
همچنین تشویق تولیدکنندگان برای تولید کالاهایی که منحصراً در خارج از
ایران تولید میشدند مانند سماور، بخاری و کالسکه در جهت کسب استقلال
اقتصادی و رفع مشکلات کشور تلاش نمود.[4]
حاصل
زحمات صدراعظم به قدری چشمگیر و بارز بود که موجبات نگرانی صاحبان صنایع
جدید از جمله انگلیس را فراهم کرده و باعث شد که آنها برای ممانعت از ورود
ایران به عرصهی رقابت، از فرستادن اهل فن و فروش کارخانه به ایران
خودداری کنند.[5]
در دورهی امیرکبیر و با درخواست وی از عموم مردم به منظور بهرهگیری از خرد جمعی در ارائهیراهحلهایی برای آبادانی مملکت؛ شخصی به نام «محمد شفیع قزوینی» با نوشتن کتابچهای به نام «قانون قزوینی»، به این درخواست صدراعظم پاسخ گفته و ضمن بررسی آسیبشناسانه از اوضاع مملکت، راهکارهای مناسب برای حل مسائل را نیز ارائه نمود.
میرزای
قزوینی یکی از مهمترین مسائل کشور و ریشهی تمامی مشکلات را در انتشار
اشیای غیر در ممالک محروسه و راهحل آن را نیز در قطع اشیای غیر در ممالک
محروسه[6]
معرفی میکند. میرزا معتقد است که ورود تولیدات خارجی و مصرف آن در ایران
افزون بر ضایع کردن صنعت بومی موجب خروج ارز از کشور و در نتیجه کاهش
سرمایههای کشور برای ایجاد صنایع زیربنایی و مهم به منظور ساخت صنایع
بنیادی در کشور و در پی آن نبود اشتغال و فقیر شدن و وابسته شدن مردم است.[7]
میرزای قزوینی در ادامه با اشاره به محصولات و صنایع تولیدی ایران در شهرهای مختلف و سرنوشتی که در نتیجهی ورود محصولات مشابه خارجی برای آنها پیش آمده و آنها را به نابودی کشانده، این مسئله را به عنوان یکی از مهمترین موارد ضعف حکومت و عامل بدبختی و فقر مردم دانسته است.[8]
اگرچه
حاصل تلاشهای امیرکبیر در رشد صنعتی و افزایش تولیدات داخلی ایران مؤثر
بود ولی سرعت آن در دورههای بعد به شدت رو به کاستی نهاد و در دورهی
مظفرالدین شاه امتیازهای متعدد تجاری و بازرگانی به دولتهای خارجی واگذار
گردید که زمینهی تسلط مجدد آنها بر بازارهای ایران را فراهم نمود.
با این حال در این دوره نیز کارخانههای چندی افتتاح گردید و به دلیل تجربهی به دست آمده از دورهی ناصرالدین شاه شاهد حمایت و تشویق گسترده برای استفاده و رشد تولیدات داخلی هستیم به طوری که در دورهی مظفرالدین شاه و با تأسیس کارخانهی نساجی در اصفهان، علمای بسیاری با ارسال نامههای متعدد و نوشتن یادداشتهایی در حمایت از این اقدام شاه و قدردانی از بابت توجه به تولید داخلی، مردم را به استفاده از تولیدات پارچهی داخلی و ممانعت از مصرف محصولات خارجی تشویق نمودند.
اگرچه علما همواره از اقشار اجتماعی آگاه و مبارز در حفظ منافع ملت و کشور ایران بودند اما در دورهی مظفرالدین شاه همانطور که پیشتر نیز گفته شد، به علت تلاشهای روز افزون دولتهای غربی برای دستیابی به منافع بیشتر در ایران، تحرک علما نیز در این دوره بیشتر دیده میشود.
یادداشتها
و بیانیههایی از طرف علمای عصر مانند: «ملامحمد کاظم خراسانی، سیدمحمد
کاظم طباطبایی یزدی، شیخ عبدا... مازندرانی، محمد غروی شربیانی، محمدحسن
مامقانی، میرزا فتح ا... شیرازی، میرزا حسین نوری (محدث نوری)، سیداسماعیل
بن صدرالدین موسوی اصفهانی، میرزا حسین خلیلی و سیدجلال الدین کاشانی»[9]
وجود دارد که در نامههای خود شاه را به دلیل راه اندازی کارخانههای
تولیدی از جمله کارخانهی نساجی اصفهان، ستایش کرده و این اقدام را به
عنوان عمل خیر و عبادتی برای وی تلقی نمودند و از مردم برای حمایت از این
امر دعوت کردند.
از جملهی این موارد را میتوان در بیانات سیدجلال الدین کاشانی مشاهده کرد. وی معتقد است:
«اهل حرفت و صنعت حکم شمشیر دارند. همین که شمشیر را جلا و صیقل ندهند، زنگ گرفته و بیکار میشود. صیقل و جلای اهل صنعت و حرفت، همانا شوق طالبین به دستکاری آنهاست. ای ایرانیان عالی تبار که همیشه بزرگی و عظمتتان در تمام اقوام ضرب المثل بوده! بر ناموس آبا و اجداد گرام خود رحم آورید و زیاده بر این خود را دستخوش مذلت اجانب نکنید و مملکت خود را چون ممالک مفتوحهی اروپاییان نسازید....
همین
که ملت، استعمال امتعه و اقمشه خارجی را ترک کرد و احتیاجش را از خارجه
ترک کرد، احتیاجش از خارجه برداشته شود، رسوخ و نفوذ اجانب از آن مملکت نیز
برداشته میشود و از آن طرف طلا و نقرهی اهالی در بهای اشیای خارجه، از
ملک بیرون نمیرود و همان، اسباب ثروت و تمول مملکت میگردد و از طرف دیگر
مردمانی که اینک از بیکاری، بیعار و در بدر و پریشان شده، مشغول میگردند و
فقیر در ملک نمیماند و همین اسباب میشود بر تعمیر بیت المال ملت و قوت
دولت.» [10]
در
دورهی امیرکبیر و با درخواست وی از عموم مردم به منظور بهرهگیری از خرد
جمعی در ارائهیراهحلهایی برای آبادانی مملکت؛ شخصی به نام «محمد شفیع
قزوینی» با نوشتن کتابچهای به نام «قانون قزوینی»، به این درخواست صدراعظم
پاسخ گفته و ضمن بررسی آسیبشناسانه از اوضاع مملکت، راهکارهای مناسب برای
حل مسائل را نیز ارائه نمود.
توجه
عالمانه و آسیبشناسی دقیق سیدجلال الدین کاشانی که نمونهای از تلاش و
دقت علما به اوضاع و آیندهی کشور بوده در این یادداشت که عواقب وابستگی در
تولید اقتصادی را به درستی تشریح میکند، به خوبی ملموس است.
از دیگر علمای این عصر که دغدغهی حراست از منافع مسلمین در سر دارد میتوان به «سیدجمال الدین اصفهانی» اشاره کرد که در سال 1318ق پس از نوشتن مقدمهی طولانی در فواید بهرهمندی از استقلال اقتصادی، بر نقش مردم در حفظ این وضعیت و حمایت از بازار داخلی تأکید میکند:
«تکلیف شرعی و عقلی تمام افراد مسلمانان و هموطنان این است که به تمام مقدور کوشش کنند و همت بورزند و در صدد کار و رواج بازار مسلمانی برآیند و تدارک مافات نموده، این فرصت کمی که باقی مانده، از دست ندهند شاید آب رفته به جوی باز آید و آفتاب دولت ایرانیان از مشرق سعادت و اقبال طلوع نمایند؛ اگرچه ترقی مسلمانان و ترویج بازار اسلامیان در واقع موقوف است به ترقی و رواج بازار علم و دانش، به این معنا که هر ملت و دولتی که در عالم ترقی نمود، به واسطهی دانش و علم بود و هر دولت که در عالم سرفرازی و بزرگی و نام نیک تحصیل کرد، به واسطهی علم بود.»[11]
عالم عالیقدر در ادامهی بیانات خود به صورت ریشهای پایههای رشد یک کشور را مورد تحلیل قرار داده است. جمالالدین اصفهانی، زراعت، صنعت و تجارت را اساس ترقی و پیشرفت هر دولتی میداند و هر کس را که در جهت ایجاد و رشد این عوامل تلاش نماید، مستحق پاداشی عظیم عنوان کرده است. جمالالدین اصفهانی همچنین به مسئلهی حمایت از تولیدات نیز پرداخته و اشاره میکند:
«.... و بر دولت لازم است تا میتواند ایشان [صاحبان صنعت، تجارت و زراعت] را تشویق و ترغیب نماید تا دایرهی این سه شغل، وسعت گیرد و ملک آباد گردد. مخصوصاً رعایت صنف تجار بر دولت از فرایض است؛ چه زراعت و صناعت را این صنف محترم ترقی دهند و به واسطهی این صنف رواج گیرد و زیاد شود.....
بدیهی
است صنعتگر چون دید مصنوع خویش خوب به فروش رفت و طالب پیدا کرد، کرت
ثانی، جهد و کوشش میکند که بهتر از اول بسازد و نکوتر از نخستین جلوه دهد.
پس در این صورت معلوم شد که ترقی کشوری بسته به ترقی تجارت در آن کشور
است. هرچه دامنهی تجارت وسیعتر باشد، اعتبار دولتشان بیشتر خواهد بود و
افتخار ملتشان زیادتر.»[12]
در ارتباط با مطلب پیش رو، شعری از «ادیب الممالک فراهانی»، شارح و مؤید مسئله است. آنجا که در دیوان خود میگوید:
ما همه سرمست و دشمنان همه باهوش/ ما همه در خواب و حاسدان همه بیدار
ما همه مدهوش و سست و تنبل و کاهل/ دشمن، هشیار و چست و چابک و عیار
رخنه به دیوار ما فکنده بد اندیش/ ما نگران بر رخش چو صورت دیوار[13]
شاعر بیدار دل در جای دیگری از دیوان خود در تأیید و حمایت از شرکت نساجی اسلامی که در سال 1318 تأسیس شده، اشعار میدارد:
بیدار دل کسی است بر من که گاه خواب/ در بستری ز شرکت اسلامیان غنود
پوشیده هر که جامه شرکت به روزگار/ ایزد دری ز رحمت خود بر رخش گشود
تا دوختم ز شرکت اسلامیان قبای/ گفتم پرند روم خود اندر جهان نبود[14]
به این ترتیب هر کس با هر ابزاری که در اختیار داشته سعی در جبران عقبماندگیهای کشور و بررسی و تحلیل از این اوضاع داشته است. «سیداحمد بن فخرالدین موسوی کاشانی» از علمای زمان مظفرالدین شاه قاجار، از جمله علمایی است که از رواج منسوجات و تولیدات دولتهای بیگانه در ایران به شدت ناراحت و نگران بوده است؛
سیدجمال الدین
اصفهانی در بیانات خود به صورت ریشهای پایههای رشد یک کشور را مورد
تحلیل قرار داده است. وی زراعت، صنعت و تجارت را اساس ترقی و پیشرفت هر
دولتی میداند و هر کس را که در جهت ایجاد و رشد این عوامل تلاش نماید،
مستحق پاداشی عظیم عنوان کرده است.
از
این رو با بیانی تند و دلسوزانه در صدد بیداری و آگاهی بخشیدن به مردم از
اوضاع مملکت و نفوذ گسترده و پنهان بیگانگان از راه به قبضه درآوردن
بازارهای تولید و عرضهی ایران برآمده است. این عالم ریزبین و نکته سنج،
متذکرانه در صدد هوشیار نمودن مردم است در جایی میگوید:
«هان، هان، ای دوستان و برادران! لختی سر از خواب غفلت بردارید و از بیهوشی به خود آیید و حجاب را از دیده بر اندازید و عقل و علم را پیش رو و هادی خود نمایید و کمی به هر طرف نظر دقت و اعتبار افکنید.... ملاحظه کنید که دشمنان دین و مملکت از هر جهت، اطراف و اکناف مسلمین را احاطه نموده، راه کسب و تجارت را از هر سو بر ایشان مسدود کرده و به الوان امتعه خود، ما را چون اطفال بازی داده، هر دم به رنگی و هر ساعت به نیرنگی، چنگال نفوذ خود را در بلاد اسلام محکم بند نموده..... و بازار مسلمین مملو به امتعه فرنگستان و البسه کافرستان[شده است].
تجار
جز عمل امتعه کفار نکنند و اهالی دین، جز البسه خبیثه در بر ننمایند.
..... آخر لختی تفکر کنید و تعمق نمایید و در شوکت اسلام نگرید که چه بود
حدود مملکت اسلامی از منتهای آفریقا تا پشت دیوار چین؟ دشمنان دین از شنیدن
نام پادشاه اسلام، لرزه بر اندام[شان می] افتاد. ...... وا اسفا چگونه
فرنگیان بر ما مستولی شدند، راه کسب و تجارت را از مسلمین گرفتند و به همین
جهت پریشان و دستگیر خود نمودند؟»[15]
سیداحمد پس از ذکر دردمندانه و سوگمندانه از اوضاع و احوال اقتصادی و سیاسی مسلمین در صدد ارائهی دلایل و راهکارهای خود برای برون رفت از این شرایط برآمده است:
«... دلیل اول: لبس مسلمین از منسوجات کفار تقویت کفر و تضعیف مسلمین است؛ به جهت آنکه منشأ قوت غنا و ثروت میباشد و رواج تجارت و مکاسب، موجب غناست. اگر منسوجات کفار منسوخ شود و منحصر شود ملبوس مسلمین در منسوجات خودشان، لابد راه کسب صد هزار جمعیت اقلا مهیا خواهد گردید و راه تحصیل معاش جمع کثیر و جم غفیری از مسلمین آماده خواهد شد.[16]
...
ما گروه مسلمین ضعیف نمودیم خود را به فقدان تجارت و کسادی کسب. خلاصه قوت
کفر و استیلای کفار بر ما نشد مگر به جهت غنا و ثروت ایشان و ضعف و ذلت ما
نشد مگر به سبب فقر و مسکنت و کفار به جهت تمولشان ترویج میکنند مذاهب
باطله و کتب ضاله خود را .... خلاصه، سبب قوت و شوکت، مکنت و ثروت است و
معلوم شد که منشأ و مبدأ این دو، رواج تجارت میباشد، از این جهت است که
یکی از رؤسای فرنگ میگوید:
قوت
ما از سه چیز شد: اول، کشیش؛ دوم، تجارت؛ سیم، توپ مکسیم و احقر میگویم:
اگر از تجارت، مکنت پیدا ننموده بودند تهیهی توپ و تقویت کشیش
نمیتوانستند پرداخت اگرچه این دو نیز اسباب قوت دولت و ملت میباشد ولکن
منشأ آنها تجارت است.[17]
دلیل دوم: دفاع در مقابل کفار، اگر استیلای بلاد اسلام را خواهند واجب است به اجماع و نصوص قطعیه و فرق نمیکند وجوب دفاع از آنکه کفار از راه حرب و استعمال ادوات جنگ از قبیل توپ و تفنگ، اراده استیلا بر مسلمین داشته باشند یا از راه علم و تدبیر مسلمین را غافل نمود، استیلا بر ایشان یابند و یا از راه تجارت و راههای دیگر....
خلاصه،
عزم کفار بر استیصال مسلمین گاهی از طریق حرب میشود و گاهی از طرق حیله و
تزویر و علم و تدبیر...... یا اینکه رواج میدهند امتعه خود را در بلاد
اسلام و به این طریق اموال آنها را میبرند و راه کسب و تجارت را به
رویشان میبندند تا به این وسیله آنها فقیر و پریشان شوند .... و اگر از
راه کسب و تجارت، قصد اضمحلال مسلمین نمودند، دفاع به این نحو خواهد شد که
ترک استعمال امتعه و مصنوعات آنها را نموده، مانع شد از رواج کسب و تجارت
کفار در بلاد اسلام و این اجناس انجاس را از خاک پاک مسلمین اخراج کرد تا
نه اجنبی را مغازه و کارخانه باشد و نه با او معاشرت و مخالطت شود و بباید
ترویج نمود امتعه و مصنوعا و منسوجات مسلمین را و منحصر کرد تجارت و کسب را
در بلاد اسلام به مسلمین و عقد شرکتهای بزرگ و فتح مدارس برای تحصیل
انواع علوم و صنایع نمود تا اشاعهی علم و صنعت و کسب و تجارت شود.[18]
دلیل سوم: ...... از مخربات بلاد اسلام، این خرافات و ترهات است که نظر به ظواهر اخبار، بدون نظر، تعمق و تدبر مینمایند. اگر خلایق به کسب، سعی در تحصیل معاش خود نکنند و اکتفا کنند به توکل و دعا و تقوی و شکر، نظام هیئت اجتماعیه عالم و اساس معاش قاطبه بنی آدم مختل و منهدم خواهد شد.... عنقریب میبینیم که مساجد سایر بلاد اسلام، کنایس یا توپخانه شوند؛ مگر زود رعف خرابیهای خود کنیم و آن موهومات را از اذهان خود بیرون نماییم و از راه خرد و عقل درآییم و بدانیم که خدا رزق نداده و نمیدهد کسی را بدون سبب کسب و سعی.
پس
منسوخ و مهجور داریم منسوجات سایره و مصنوعات باطله ایشان را و ترویج کنیم
مصنوعات و ملبوسات اُوطان مقدسه خود را تا ابواب کسب و سعی در تحصیل معاش
بر ما مُنفَتِح شود و از این ضیق و عُسرت و ضعف و ذلت نجات یابیم و کمتر
مخذول و منکوب اجانب گردیم، تا شوکت دین خود را از دست نداده، ذلیل و حقیر
کفر نشویم و وطن عزیز خود را نگه داشته باشیم.»[19]
سیداحمد کاشانی در ادامهی ادلهی خود به ذکر دلایل دینی و فقهی ضرورت ترویج محصولات و تولیدات بومی و پرهیز از مصرف منسوجات و سایر تولیدات کشورهای غربی پرداخته و ریشهی مشکلات مسلمانان در تمامی عرصهها را ناشی از بیتدبیری و هوشیار نبودن نسبت به سیاستهای تسلططلبانهی غربیان عنوان کرده است. توجه به تولید داخلی و صنعت بومی از دغدغههای بسیاری از علما بوده است چنانکه بیانات و نوشتههای بسیاری از علما وجود دارد که سعی در روشنگری و بیمدهی به مردم دارد که ذکر تمام آنها در این نوشتار محدود، به سختی ممکن است. (*)
پینوشتها:
[1] . شادمانی
[2] . محمدحسن رجبی ( دوانی)، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، (تهران: نشر نی، 1390) ج 2، صص 67-64
[3] . فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران( تهران: خوارزمی، 1385)، چاپ نهم، ص 162
[4] . همان، صص 395-390
[5] . همان، ص 390
[6] . محمد شفیع قزوینی، قانون قزوینی، به کوشش ایرج افشار(تهران: فجر اسلام، 1370)، ص 37
[7] . همان، صص45- 39
[8] . همان، صص 53-49
[9] . مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه ،ج 2، صص 84-74
[10] . همان، ص 84-83
[11] . سیدجمال الدین اصفهانی، رسائل قاجاری، کتاب چهارم، به کوشش هما رضوانی (تهران: نشر تاریخ ایران، 1363)، صص19-14
[12] . همان، ص 42
[13] . دیوان کامل ادیب الممالک فراهانی، تصحیح وحید دستگردی( تهران: کتابفروشی فروغی، 1355)، ج 1، ص 286
[14] . همان، ص 233
[15] . مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه ،ج 2، صص 104-102
[16] . همان، ص 104
[17] . همان، ص 106
[18] . همان، صص 109 و 110
[19] . همان، صص 111 و 112
[2] . محمدحسن رجبی ( دوانی)، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، (تهران: نشر نی، 1390) ج 2، صص 67-64
[3] . فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران( تهران: خوارزمی، 1385)، چاپ نهم، ص 162
[4] . همان، صص 395-390
[5] . همان، ص 390
[6] . محمد شفیع قزوینی، قانون قزوینی، به کوشش ایرج افشار(تهران: فجر اسلام، 1370)، ص 37
[7] . همان، صص45- 39
[8] . همان، صص 53-49
[9] . مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه ،ج 2، صص 84-74
[10] . همان، ص 84-83
[11] . سیدجمال الدین اصفهانی، رسائل قاجاری، کتاب چهارم، به کوشش هما رضوانی (تهران: نشر تاریخ ایران، 1363)، صص19-14
[12] . همان، ص 42
[13] . دیوان کامل ادیب الممالک فراهانی، تصحیح وحید دستگردی( تهران: کتابفروشی فروغی، 1355)، ج 1، ص 286
[14] . همان، ص 233
[15] . مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه ،ج 2، صص 104-102
[16] . همان، ص 104
[17] . همان، ص 106
[18] . همان، صص 109 و 110
[19] . همان، صص 111 و 112
منابع:
1- محمدحسن رجبی(دوانی)، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، (تهران: نشر نی، 1390)، ج 2
2-فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران(تهران: خوارزمی، 1385)، چاپ نهم
3-محمد شفیع قزوینی، قانون قزوینی، به کوشش ایرج افشار(تهران: فجر اسلام، 1370)
4-سیدجمال الدین اصفهانی، رسائل قاجاری، کتاب چهارم، به کوشش هما رضوانی(تهران: نشر تاریخ ایران، 1363)
5-دیوان کامل ادیب الممالک فراهانی، تصحیح وحید دستگردی(تهران: کتابفروشی فروغی، 1355)، ج 1
*خدیجه داداشی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر