شهدای ایران: حسن عباسی، تحلیلگر علوم استراتژیک و رئیس مرکز بررسیهای دکترینال اندیشکده یقین در یادداشتی با عنوان آوینی را با سبک زندگیاش بشناسیم نه آثارش! نوشت:
ویژگی اساسی که موجب شد مرحوم شهید آوینی به سلک و سیره بقیه شهدا و انسانهای ماندگار، ماندگار بشود، هنری زندگی کردن بود. حکیمی روزی فرموده بود که آنچه در قالب هنر نگنجد، ماندنی نیست. راز ماندگاری شهید آوینی در عدالتخواهیاش در عرصه اجتماعی، در یک زیست هنرمندانه در سبک زندگی انسانِ الهی و نگاه غیبباور و معادگرایش بوده است. بیشتر از آنکه آثار هنری شهید آوینی گویای آوینی باشد، زندگیکردن، زیستن، تغییر و تحول و دگردیسی شخصیت او اهمیت دارد: او که در دوره دانشجویی کس دیگری است، در دوره انقلاب کس دیگری و شکل دیگری میشود. به تعبیر امام (رضوان الله تعالی علیه) میزان، حالِ فعلی افراد است. حالِ آوینی هرچه جلوتر آمد بهتر، مناسبتر و کاملتر شد تا مرحلهای که لیاقت شهادت پیدا کرد.
آوینی؛ جلوتر از زمان
آوینی چند ویژگی داشت: ویژگی اولش جلوتر از زمان بودن است. جلوتر از زمان خویش بودن معنایش این نیست که ما در آینده سیر کنیم، بلکه یک آیندهنگری داشته باشیم و اگر قرآنیتر بخواهیم حرف بزنیم، عاقبتنگری داشته باشیم که «ان العاقبـه للمتقین.» ویژگی دوم، ویژگی مهم شناخت غرب است. علفهای هرز را میشناخت، تشخیص میداد و کنار میزد. در عصر آوینی معنایش غربشناسی بود. امروز کنار غربشناسی شناخت نحلههای دیگر هم مرسوم است. امروز فتنههای عصری صرفاً از تفکر غربی خاص نمیآید. فقط شناخت لیبرالیسم و سکولاریسم و ایندیویژوالیسم و موارد اینچنینی مهم نیست. امروز شناخت وهابیت هم مهم است، یعنی همانقدر که صهیونیسم و لیبرالیسم را باید بشناسید، باید وهابیسم و وهابیت را هم بشناسید.
ویژگی سومش هم ولایتمداری بود. شناختش نسبت به امام زمان خودش، ولیعصر خودش بود. هم نسبت به امام عصر و هم نسبت به نایب او، توجه ویژهای داشت. اگر کسی امام دوران خودش و امام عصرش را نشناسد و پشت سر او قرارنگیرد، مثل کسی میماند که قبلهای ندارد ولی دارد نماز میخواند و جهت ندارد، چون امام حجت است. کعبه حجت است، اگر کسی امام دوران خودش و امام عصرش را نشناسد و پشت سر او قرار نگیرد، مثل کسی میماند که قبلهای ندارد ولی دارد نماز میخواند و جهت ندارد، چون امام حجت است. کعبه هم حجت است.
عمار زمانش بود
آوینی در زمان خودش عمار بود، با مظلومیتهای خاص خودش، قطعاً اگر امروز بود، عمارِ پرمایه و توانمندی بود؛ عماری بود که خیلی دستِ پر و ضریب نفوذ بالایی داشت. آوینی در دورهای که زندگی میکرد، درگیر مسائل سلبی و نفی آنچه نمیخواست، بود. در بخش لاالهَ سیر میکرد. اگر آوینی امروز در قید حیات مادی بود، امکان داشت در حوزه هنر و فکر از مرحله لاالهَ به الاالله رسیده باشد. یک دوره 20ساله از شهادت ایشان میگذرد و خیلی اتفاقها افتاده است. خیلی از مسائلی که دغدغه آوینی بود، امروز کشف و روشن شده است. مشخص شده که غرب چه ضعفهایی دارد. احتمالاً آوینی میتوانست از کسانی باشد که «الگوی جایگزین» مبانی تفکر غرب را شفافتر، روشنتر و ملموستر بیان کند.
تا زنده بود صدایش شنیده نمیشد!
مدیریت فرهنگی زمان آوینی و مدیریت فرهنگی امروز یک ضعف کلیدی داشت و دارد: سواد فرهنگی ندارد. مبانی معرفتشناسی و هستیشناسیاش هم مخدوش است. ظاهر مدیر فرهنگی ما در این دورهها، ظاهری وجیه و اسلامی بوده. مدیران فرهنگی انصافاً هم در زندگی شخصیشان هم افراد متدینی هستند اما آن زمانآگاهی لازم، آن غربشناسی دقیق، آن جریانشناسی مطلوب هنری و فرهنگی را ندارند. از همه مهمتر اینکه از زمان خودشان عقب هستند. نهتنها مسائل فکری، معرفتی و ساختارهای فرهنگی آینده را نمیشناسند و جلوتر از زمان نیستند، بلکه حتی زمان آگاه هم نیستند، امروز را هم بعضاً نمیشناسند. ممکن است البته مصداقهایی داشته باشیم که نقیض این گفته من باشد. یکی از دلایل غربت آوینی این بود که مدیران فرهنگی روز در سازمان صداوسیما، در مطبوعات، ارشاد و سازمانهای دیگر از زمان خودشان عقب بودند. فاصلهای که بین آنها و تفکر آوینی بود، فاصله دردآوری بود. صدایش شنیده نمیشد. مستند میساخت، مستندش سانسور میشد یا پخش نمیشد. آوینی ممنوعالصدا بود، نهفقط ممنوعالتصویر، تریبونی برای حرفزدن نداشت. همین که بعد از شهادتش شناخته شد، علت اصلیاش مدیران فرهنگی روز بودند. سعی کردند که صدای مرتضی حتی شنیده نشود.
هنوز خیلیها آوینی را نمیشناسند!
آوینی متفکر و اندیشمند و آوینی هنرمند و مستندساز که بیشتر در قاب روایت فتح معرفی شده، همه شخصیت شهید آوینی نیست. بهتر است بگوییم که هنوز خیلیها آوینی را نمیشناسند، چون زندگی آوینی خیلی معرفی نشده است، آزاداندیشی آوینی معرفی نشده است. اینکه آوینی که بود و چه شد را خیلیها نمیدانند. یکی از خلأهای امروز برای الگوهای شخصیتی این باشد که چطور یک کسی مثل آوینی از یک نوع زندگی دیگر به یک نوع زندگی مطلوب و مناسب میرسد، یک نوع تطور و تحول شخصیت و تکامل شخصیت دارد، برعکس خیلیها که با نگاههایی شبه نگاه آوینی شروع میکنند و وقتی وارد سینما و ادبیات و فلسفه و فکر و شعر و مطبوعات میشوند به آن آوینی اول برمیگردند. آوینی اول میشود، آوینی دوم و شهید میشود، بعضیها هم از زاویه آوینی دوم شروع میکنند، آخرت و سرانجامشان به آوینی اول ختم میشود.
ضرورت نقد اندیشههای آوینی
شهید آوینیای که معرفی شده، شهید آوینیای است که اندیشهاش بدون نقص است. این بسیار محل اشکال است. اندیشه شهید آوینی نیاز به نقد و بررسی، پالایش، بازخوانی و ویرایش دارد. آوینی سینماگر مستندساز با آوینی متفکر، غربشناس و تا حدودی آشنا با برخی از مبانی فلسفی را باید از هم تفکیک کرد. آوینی اندیشمند، به بعضی نحلههای فکری مثلاً جریان فردیدی، جریان هایدگریست نزدیک بود. این آوینی، آوینیای است که باید آسیبشناسی بشود. در جملهای که از آوینی مانده که «این شهدا نیستند که رفتند، این ما هستیم که زمان ما را با خودش برده است» رگههایی از تفکر هایدگر را میبینم. احساس میکنم رگههایی از تفکر هایدگری، در آن هستی و زمانش، در این گفته وجود دارد. آیا اگر تفکر فلسفی که رگههایی از آن را در زندگی و بعضی گفتار و نوشتههای آوینی میبینیم، استمرار پیدا میکرد، آیا به «الگوی جایگزین» میرسید یا آوینی از این تفکر فلسفی هم عبور میکرد؟ آیا آوینی این را هم میچشید و متوجه میشد که اینها حرفی برای جایگزینی تفکر غرب دارند یا ندارند؟ چون شما دیدید در دوره زد و خوردهای فکری پس از دولت دوم خرداد، جریان هایدگری و فردیدی عاجز بود که از پس اندیشه پوپریها و تفکرات اینچنینی آنها بربیاید و بخواهد در جامعه عرضاندام جدی کند. به نظرم آن تطور و تکامل شخصیت آوینی، اینجا هم از حیث تطور اندیشهاش ادامه پیدا میکرد. احتمالاً اندیشه آوینی به نوعی تکامل میرسید. آوینی اندیشمند و آوینی متفکر، امروز نیاز به بازخوانی و ارزیابی دارد. بعضی از دیدگاههای ایشان طبیعتاً یا مبهم است یا خالی از اشکال نیست. نقد اندیشه آوینی، بعد از گذشت 20 سال ضرورت دارد.
مصادره آوینی توسط اطرافیانش
شهید آوینی را در حوزه هنر و مستندسازی هم باید ارزیابی کرد. این ستایش بیچونوچرایی که گفته میشود آوینی نسبت به کسانی مثل آلفرد هیچکاک داشته در چه فضایی مطرح شده بود؟ آیا این حرف برای همیشه بود؟ اینکه ادعا میشود آوینی صرفاً یک شخصیت فرمگرا در هنر بوده، درست است؟من معتقدم که آوینی را بعضی از اطرافیانش که با او حشر و نشر داشتند مصادره کردند. اینها افراد کوچکی بودند و هستند که از قِبَل آوینی به نان و نوایی رسیدند، کتابهایشان چاپ شد و در رسانهها مطرح شدند. اینها یک مرتضای هیچکاکی را به جامعه معرفی کردهاند. در مصادره آوینی موفق شدند پردهای روی شخصیت او بکشند و با فرمگرایی محض در شق هنری آوینی، بخش پیام آوینی در حوزه تفکر و اندیشهاش را هم به محاق ببرند و از همه مهمتر نوع زیست و زندگی هنرمندانه آوینی را در سایه قرار بدهند.
ویژگی اساسی که موجب شد مرحوم شهید آوینی به سلک و سیره بقیه شهدا و انسانهای ماندگار، ماندگار بشود، هنری زندگی کردن بود. حکیمی روزی فرموده بود که آنچه در قالب هنر نگنجد، ماندنی نیست. راز ماندگاری شهید آوینی در عدالتخواهیاش در عرصه اجتماعی، در یک زیست هنرمندانه در سبک زندگی انسانِ الهی و نگاه غیبباور و معادگرایش بوده است. بیشتر از آنکه آثار هنری شهید آوینی گویای آوینی باشد، زندگیکردن، زیستن، تغییر و تحول و دگردیسی شخصیت او اهمیت دارد: او که در دوره دانشجویی کس دیگری است، در دوره انقلاب کس دیگری و شکل دیگری میشود. به تعبیر امام (رضوان الله تعالی علیه) میزان، حالِ فعلی افراد است. حالِ آوینی هرچه جلوتر آمد بهتر، مناسبتر و کاملتر شد تا مرحلهای که لیاقت شهادت پیدا کرد.
آوینی؛ جلوتر از زمان
آوینی چند ویژگی داشت: ویژگی اولش جلوتر از زمان بودن است. جلوتر از زمان خویش بودن معنایش این نیست که ما در آینده سیر کنیم، بلکه یک آیندهنگری داشته باشیم و اگر قرآنیتر بخواهیم حرف بزنیم، عاقبتنگری داشته باشیم که «ان العاقبـه للمتقین.» ویژگی دوم، ویژگی مهم شناخت غرب است. علفهای هرز را میشناخت، تشخیص میداد و کنار میزد. در عصر آوینی معنایش غربشناسی بود. امروز کنار غربشناسی شناخت نحلههای دیگر هم مرسوم است. امروز فتنههای عصری صرفاً از تفکر غربی خاص نمیآید. فقط شناخت لیبرالیسم و سکولاریسم و ایندیویژوالیسم و موارد اینچنینی مهم نیست. امروز شناخت وهابیت هم مهم است، یعنی همانقدر که صهیونیسم و لیبرالیسم را باید بشناسید، باید وهابیسم و وهابیت را هم بشناسید.
ویژگی سومش هم ولایتمداری بود. شناختش نسبت به امام زمان خودش، ولیعصر خودش بود. هم نسبت به امام عصر و هم نسبت به نایب او، توجه ویژهای داشت. اگر کسی امام دوران خودش و امام عصرش را نشناسد و پشت سر او قرارنگیرد، مثل کسی میماند که قبلهای ندارد ولی دارد نماز میخواند و جهت ندارد، چون امام حجت است. کعبه حجت است، اگر کسی امام دوران خودش و امام عصرش را نشناسد و پشت سر او قرار نگیرد، مثل کسی میماند که قبلهای ندارد ولی دارد نماز میخواند و جهت ندارد، چون امام حجت است. کعبه هم حجت است.
عمار زمانش بود
آوینی در زمان خودش عمار بود، با مظلومیتهای خاص خودش، قطعاً اگر امروز بود، عمارِ پرمایه و توانمندی بود؛ عماری بود که خیلی دستِ پر و ضریب نفوذ بالایی داشت. آوینی در دورهای که زندگی میکرد، درگیر مسائل سلبی و نفی آنچه نمیخواست، بود. در بخش لاالهَ سیر میکرد. اگر آوینی امروز در قید حیات مادی بود، امکان داشت در حوزه هنر و فکر از مرحله لاالهَ به الاالله رسیده باشد. یک دوره 20ساله از شهادت ایشان میگذرد و خیلی اتفاقها افتاده است. خیلی از مسائلی که دغدغه آوینی بود، امروز کشف و روشن شده است. مشخص شده که غرب چه ضعفهایی دارد. احتمالاً آوینی میتوانست از کسانی باشد که «الگوی جایگزین» مبانی تفکر غرب را شفافتر، روشنتر و ملموستر بیان کند.
تا زنده بود صدایش شنیده نمیشد!
مدیریت فرهنگی زمان آوینی و مدیریت فرهنگی امروز یک ضعف کلیدی داشت و دارد: سواد فرهنگی ندارد. مبانی معرفتشناسی و هستیشناسیاش هم مخدوش است. ظاهر مدیر فرهنگی ما در این دورهها، ظاهری وجیه و اسلامی بوده. مدیران فرهنگی انصافاً هم در زندگی شخصیشان هم افراد متدینی هستند اما آن زمانآگاهی لازم، آن غربشناسی دقیق، آن جریانشناسی مطلوب هنری و فرهنگی را ندارند. از همه مهمتر اینکه از زمان خودشان عقب هستند. نهتنها مسائل فکری، معرفتی و ساختارهای فرهنگی آینده را نمیشناسند و جلوتر از زمان نیستند، بلکه حتی زمان آگاه هم نیستند، امروز را هم بعضاً نمیشناسند. ممکن است البته مصداقهایی داشته باشیم که نقیض این گفته من باشد. یکی از دلایل غربت آوینی این بود که مدیران فرهنگی روز در سازمان صداوسیما، در مطبوعات، ارشاد و سازمانهای دیگر از زمان خودشان عقب بودند. فاصلهای که بین آنها و تفکر آوینی بود، فاصله دردآوری بود. صدایش شنیده نمیشد. مستند میساخت، مستندش سانسور میشد یا پخش نمیشد. آوینی ممنوعالصدا بود، نهفقط ممنوعالتصویر، تریبونی برای حرفزدن نداشت. همین که بعد از شهادتش شناخته شد، علت اصلیاش مدیران فرهنگی روز بودند. سعی کردند که صدای مرتضی حتی شنیده نشود.
هنوز خیلیها آوینی را نمیشناسند!
آوینی متفکر و اندیشمند و آوینی هنرمند و مستندساز که بیشتر در قاب روایت فتح معرفی شده، همه شخصیت شهید آوینی نیست. بهتر است بگوییم که هنوز خیلیها آوینی را نمیشناسند، چون زندگی آوینی خیلی معرفی نشده است، آزاداندیشی آوینی معرفی نشده است. اینکه آوینی که بود و چه شد را خیلیها نمیدانند. یکی از خلأهای امروز برای الگوهای شخصیتی این باشد که چطور یک کسی مثل آوینی از یک نوع زندگی دیگر به یک نوع زندگی مطلوب و مناسب میرسد، یک نوع تطور و تحول شخصیت و تکامل شخصیت دارد، برعکس خیلیها که با نگاههایی شبه نگاه آوینی شروع میکنند و وقتی وارد سینما و ادبیات و فلسفه و فکر و شعر و مطبوعات میشوند به آن آوینی اول برمیگردند. آوینی اول میشود، آوینی دوم و شهید میشود، بعضیها هم از زاویه آوینی دوم شروع میکنند، آخرت و سرانجامشان به آوینی اول ختم میشود.
ضرورت نقد اندیشههای آوینی
شهید آوینیای که معرفی شده، شهید آوینیای است که اندیشهاش بدون نقص است. این بسیار محل اشکال است. اندیشه شهید آوینی نیاز به نقد و بررسی، پالایش، بازخوانی و ویرایش دارد. آوینی سینماگر مستندساز با آوینی متفکر، غربشناس و تا حدودی آشنا با برخی از مبانی فلسفی را باید از هم تفکیک کرد. آوینی اندیشمند، به بعضی نحلههای فکری مثلاً جریان فردیدی، جریان هایدگریست نزدیک بود. این آوینی، آوینیای است که باید آسیبشناسی بشود. در جملهای که از آوینی مانده که «این شهدا نیستند که رفتند، این ما هستیم که زمان ما را با خودش برده است» رگههایی از تفکر هایدگر را میبینم. احساس میکنم رگههایی از تفکر هایدگری، در آن هستی و زمانش، در این گفته وجود دارد. آیا اگر تفکر فلسفی که رگههایی از آن را در زندگی و بعضی گفتار و نوشتههای آوینی میبینیم، استمرار پیدا میکرد، آیا به «الگوی جایگزین» میرسید یا آوینی از این تفکر فلسفی هم عبور میکرد؟ آیا آوینی این را هم میچشید و متوجه میشد که اینها حرفی برای جایگزینی تفکر غرب دارند یا ندارند؟ چون شما دیدید در دوره زد و خوردهای فکری پس از دولت دوم خرداد، جریان هایدگری و فردیدی عاجز بود که از پس اندیشه پوپریها و تفکرات اینچنینی آنها بربیاید و بخواهد در جامعه عرضاندام جدی کند. به نظرم آن تطور و تکامل شخصیت آوینی، اینجا هم از حیث تطور اندیشهاش ادامه پیدا میکرد. احتمالاً اندیشه آوینی به نوعی تکامل میرسید. آوینی اندیشمند و آوینی متفکر، امروز نیاز به بازخوانی و ارزیابی دارد. بعضی از دیدگاههای ایشان طبیعتاً یا مبهم است یا خالی از اشکال نیست. نقد اندیشه آوینی، بعد از گذشت 20 سال ضرورت دارد.
مصادره آوینی توسط اطرافیانش
شهید آوینی را در حوزه هنر و مستندسازی هم باید ارزیابی کرد. این ستایش بیچونوچرایی که گفته میشود آوینی نسبت به کسانی مثل آلفرد هیچکاک داشته در چه فضایی مطرح شده بود؟ آیا این حرف برای همیشه بود؟ اینکه ادعا میشود آوینی صرفاً یک شخصیت فرمگرا در هنر بوده، درست است؟من معتقدم که آوینی را بعضی از اطرافیانش که با او حشر و نشر داشتند مصادره کردند. اینها افراد کوچکی بودند و هستند که از قِبَل آوینی به نان و نوایی رسیدند، کتابهایشان چاپ شد و در رسانهها مطرح شدند. اینها یک مرتضای هیچکاکی را به جامعه معرفی کردهاند. در مصادره آوینی موفق شدند پردهای روی شخصیت او بکشند و با فرمگرایی محض در شق هنری آوینی، بخش پیام آوینی در حوزه تفکر و اندیشهاش را هم به محاق ببرند و از همه مهمتر نوع زیست و زندگی هنرمندانه آوینی را در سایه قرار بدهند.
کارشناسای سازمان ملل در راه سوریه اند .
آمریکا صبر نکرد جواب شیمایی را بدهند .
مانند قانون جامع خدمات رسانی به ایثارگران :
رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% را از بنیاد شهید
و امور ایثارگران بیرون انداختند و حقوقشان
را ندادند .
و آمریکا هم یاد گرفت که باید ظلم کند .
و ظلم از این بالاتر نمی شود ؟!
...