شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۶۳۸۲۴
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۸
منصور، مولوی را فرستاده بود تا امام مهر تاییدی بر کارهایش بزند، اما باز هم تیرش به سنگ خورد و جواب کوبنده ای دریافت کرد.
به گزارش شهدای ایران، چند ماه بود که منصور به نخست وزیری منصوب شده بود و ما در خدمت امام بودیم و فکر می‌کردیم که بناست خود منصور خدمت ایشان بیاید چون امام تازه از زندان آزاد شده بودند.

بعد ملاحظه کردیم دیدیم مولوی رئیس سازمان امنیت تهران با یک نفر دیگر آمد. امام اندرون بودند و ما در بیرون نشسته بودیم پس از دو دقیقه امام تشریف آوردند و نشستند و بعد از چند دقیقه و در لحظه ای که سکوت همه‌ی مجلس را فرا گرفته بود امام فرمود: آقایان چه کار دارند؟
مولوی گفت ما آمدیم خدمت شما از طرف منصور، و ما را فرستاده‌اند خدمتتان که خواستند اجازه بگیرند از شما که ادامه بدهند به کارشان و شما اجازه بفرمایید که ایشان مشغول کار شوند.

 


امام فرمودند من نه با کسی عقد اخوت بسته ام نه با کسی دشمنی دارم! من با منصور دشمنی ندارم عقد اخوتی هم با نخست وزیر نبسته ام. من نگاه می‌کنم به اعمال آنها اگر اعمال اینها به همین رویه ای باشد که دارند می‌روند و به خلاف اسلام و قرآن و شرع باشد، من هم راهم همین است و به همین کیفیتی که انتخاب کرده ام انجام می‌دهم! و اگر اینها تغییر رویه دادند نسبت به اسلام، نسبت به قرآن و نسبت به مردم و مستضعفین، خوب آن چیز دیگری است.

برشی از کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی، جلد چهارم، به نقل از حجت الاسلام و المسلمین جلالی خمینی.


 *جماران
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار