پایگاه خبری شهدای ایران؛دیروزهای نه چندان دور، در شلمچه یا فکه، مجنون یا فاو، پس از آن که خمپاره
دشمن بی رحمانه فرود آمد و عده ای را آسمانی کرد، او که داشت می رفت، کاغذ
و قلم از جیب درآورد و برای امروز ما نوشت:
نوشت که گول فرزندانمان را نخوریم.
ما هم عزیز مادر بودیم، ولی مادرمان طلبکار انقلاب نشد!
نوشت اسلام و انقلاب را فدای منافع شخصی نکنیم.
ما هم مصلحت را تشخیص دادیم که چند برادر، نوبت به نوبت، جان خویش بی هیچ چشمداشت، فدای نظام کردیم!
نوشت خانواده خود را حیثیت نظام ندانیم.
که مادر ما، با تقدیم چند فرزند شهید به اسلام، همچنان خود را بدهکار و مدیون انقلاب اسلامی می دانست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد!
نوشت برای این آب و خاک خونها ریخته شده، به هیچ بهایی ولو گزاف، نفروشیمش.
که اگر قرار بود رو برگردانیم و رهایش کنیم، آن زمان که زیر چکمه کثیف بعثی ها بود، در سوئیس و لندن به اصطلاح کسب علم می کردیم!
و نوشت:
هر آنکس که از اسلام و انقلاب برید، دیگر بریده. رهایش کنید برود.
می خواهد در نیویورک ساکن شود و سنگ دین و هدایت به سینه زند، یا در لندن آب از دست ملکه بریتانیای کبیر بنوشد و برای نظام خط و نشان بکشد و انقلاب و کشور را ارث پدر خویش شمارد!
ولو فرزند دلبند من باشد!
و نوشت:
شاید به خیالتان من و ما نیستیم که مزاحم اوقات ....تان شویم!
خدا که هست و مرگ بر سرتان سایه افکنده!
دیروز و امروز نشد، فردا حتما احوالی از شما نیز خواهد گرفت!
آن روز فرزندانت هر یک کجایند و بر چه مرام و در کدام خط؟!
در کوله بارت چه داری؟!
نوشت که گول فرزندانمان را نخوریم.
ما هم عزیز مادر بودیم، ولی مادرمان طلبکار انقلاب نشد!
نوشت اسلام و انقلاب را فدای منافع شخصی نکنیم.
ما هم مصلحت را تشخیص دادیم که چند برادر، نوبت به نوبت، جان خویش بی هیچ چشمداشت، فدای نظام کردیم!
نوشت خانواده خود را حیثیت نظام ندانیم.
که مادر ما، با تقدیم چند فرزند شهید به اسلام، همچنان خود را بدهکار و مدیون انقلاب اسلامی می دانست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد!
نوشت برای این آب و خاک خونها ریخته شده، به هیچ بهایی ولو گزاف، نفروشیمش.
که اگر قرار بود رو برگردانیم و رهایش کنیم، آن زمان که زیر چکمه کثیف بعثی ها بود، در سوئیس و لندن به اصطلاح کسب علم می کردیم!
و نوشت:
هر آنکس که از اسلام و انقلاب برید، دیگر بریده. رهایش کنید برود.
می خواهد در نیویورک ساکن شود و سنگ دین و هدایت به سینه زند، یا در لندن آب از دست ملکه بریتانیای کبیر بنوشد و برای نظام خط و نشان بکشد و انقلاب و کشور را ارث پدر خویش شمارد!
ولو فرزند دلبند من باشد!
و نوشت:
شاید به خیالتان من و ما نیستیم که مزاحم اوقات ....تان شویم!
خدا که هست و مرگ بر سرتان سایه افکنده!
دیروز و امروز نشد، فردا حتما احوالی از شما نیز خواهد گرفت!
آن روز فرزندانت هر یک کجایند و بر چه مرام و در کدام خط؟!
در کوله بارت چه داری؟!