شهید حسن امینیفر بعد از ورود به دوکوهه، عکسی را با حاج ابراهیم همت گرفت و هر مانعی را در جبهه با این عکس پشت سر میگذاشت.
به گزارش شهدای ایران ، در پادگان دوکوهه سن و سال ملاک نبود، این پادگان از نوجوان شهید تا رزمندگان هفتاد ساله به خودش دیده است. وقتی از شهر و دیار خود قصد مسافرت به جبهه های جنوب را داشته باشید، حتما باید سری هم به دوکوهه بزنید.
درست است که امروز پادگان دوکوهه از لحاظ ظاهری تغییراتی داشته است، اما وقتی که وارد این پادگان می شوید حستان همچون رزمنده ای است که به دوکوهه آمده تا برای رفتن به خط مقدم جبهه اعزام شود.
پادگان دوکوهه به دلیل این که یکی از مقرهای اصلی رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بود، بیشتر رزمندگان و شهدا در این پادگان خاطرات و داستان های زیادی از خود به جای گذاشته اند. قصه امروز ما، داستان پیرمردی است که تقریبا همه بچه های جبهه جنوب با او آشنایی داشتند. پیرمردی که برای هر یک از بچه های دوکوهه بیانگر خاطرات بسیاری است. حسن امیری نام شهید قصه ماست.
هشت سال دفاع مقدس رزمنده های پیر، اما جواندل بسیاری همچون حاج بخشی داشت. مشهورترین آنها شهید حسن امینی فر بود. او در لشکر 27 محمد رسول الله بهخصوص بین بچه های تهران معروف به عمو حسن بود. آنها همیشه می گفتند جبهه جایی است که عمو حسن آنجاست.
عموحسن متولد 1295 در جنوب تهران بود. محله زندگی او در خیابان وحدت اسلامی و چهار راه مختاری بود. عمو حسن قبل از انقلاب اسلامی در مختاری دکه یخ فروشی داشت و در فصل تابستان یخ می فروخت. با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ او دکه یخ فروشی خود را رها کرد؛ نگاهی به سن وسال بالای خود نکرد و به جنوب کشور رفت تا به رزمنده های بسیجی بپیوندد.
پادگان دوکوهه به دلیل نزدیکی که به خط راه آهن و حضور لشکر 27 محمد رسول الله، باعث شده بود تا نیروهای بسیجی اعزامی از تهران، به دوکوهه بروند، حسن امینی فر نیز یکی از این نیروها بود. پس از اسکان در این پادگان میشد عمو حسن را در بخش های مختلف پادگان مثل تدارکات، تبلیغات، پشتیبانی، آشپزخانه و ایستگاه صلواتی یافت. عشق به رزمندگان باعث شده بود این پیرمرد نتواند زیاد به مرخصی برود، تا بماند و به آنها خدمت کند.
مراسم صبحگاه پادگان دو کوهه برای دویدن بر روی سطح ناهموار آن کمی سخت است. اما عمو حسن طوری در مراسم صبحگاه می دوید که جوانان هم به وجد می آمدند. او از همان روز های نخست در پادگان دوکوهه با مهربانی که نسبت به رزمنده ها داشت آنها را نسبت به خود جذب کرد، طوری که مخزن اسرار خیلی از این رزمنده ها شده بود.
عمو حسن کارهای جالب بسیاری انجام داده است. نقل است زمانی که برای دریافت غذای گردان به آشپزخانه می رفت، آمار رزمنده ها را بیشتر از تعداد واقعی می داده تا غذای بیشتری برای آنها بگیرد. وقتی هم که این موضوع را به او می گفتند، پاسخ می داد این ها رزمنده اند، باید بخورند تا تقویت شوند.
نکته جالب زندگی عمو حسن در دوکوهه این بود که وی بعد از ورود، عکسی را با حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله گرفت و هر مانعی را در جبهه با این عکس پشت سر می گذاشت، در واقع عکس با حاج همت به برگه مجوز وی تبدیل شده بود. گفتنی است او وقتی به واحد تبلیغات می رفت، بچه هایی تنبل آنجا تنبلیغات می گفت.
شهید حسن امینی فر برای نوجوان ها و جوان ها احترام زیادی قائل بود. همیشه قبل از آنکه آنها به وی سلام کنند، او به این بچه ها سلام می کرد و آنها را بانام های «گلم» «شاخه نباتم» « پروانه من» خطاب می کرد. هرگاه کسی زودتر به او سلام می گفت، علاوه بر جواب سلام رزمنده ها ، دست آنها را می بوسید. وقتی رزمنده ها تلافی می کردند او گریه می کرد و می گفت: من باید دست شما را ببوسم، شما بسیجی هستید و پاک، ولی شما از گذشته من چه می دانید؟
عمو حسن همیشه در، دیوار و ساختمان های دوکوهه را دست می کشید و به صورت خود می مالید.وی می گفت: دوکوهه متبرک است و با این کار خودم را متبرک می کنم. علاوه بر این لباسی را به یادگار از حاج ابراهیم همت گرفته بود که علاقه زیاد این لباس باعث شده بود تا این رزمنده کمتر لباس نو بخرد.
شهید حسن امینی فر همیشه برای رزمندگان اسلام حنا می گذاشت. وقتی به او می گفتند چرا برای خود حنا نمی گذاری، در جواب می گفت قرار است محاصن من به خون خضاب شود.عمو حسن بارها در زیر آوار جنگ ماند و هر بار که بیرون می آمد با خود می گفت این بار نیز نشد.
اما سرانجام انتظار عمو حسن نیز به پایان رسید و وعده صادق محقق شد. در عملیات کربلای چهار محاصن عمو حسن به خون پاک خود خضاب شد، تا روز های پایانی دی ماه 1365 با پرواز در 70 سالگی او رقم بخورد، خدایش بیامرزد.
درست است که امروز پادگان دوکوهه از لحاظ ظاهری تغییراتی داشته است، اما وقتی که وارد این پادگان می شوید حستان همچون رزمنده ای است که به دوکوهه آمده تا برای رفتن به خط مقدم جبهه اعزام شود.
پادگان دوکوهه به دلیل این که یکی از مقرهای اصلی رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بود، بیشتر رزمندگان و شهدا در این پادگان خاطرات و داستان های زیادی از خود به جای گذاشته اند. قصه امروز ما، داستان پیرمردی است که تقریبا همه بچه های جبهه جنوب با او آشنایی داشتند. پیرمردی که برای هر یک از بچه های دوکوهه بیانگر خاطرات بسیاری است. حسن امیری نام شهید قصه ماست.
هشت سال دفاع مقدس رزمنده های پیر، اما جواندل بسیاری همچون حاج بخشی داشت. مشهورترین آنها شهید حسن امینی فر بود. او در لشکر 27 محمد رسول الله بهخصوص بین بچه های تهران معروف به عمو حسن بود. آنها همیشه می گفتند جبهه جایی است که عمو حسن آنجاست.
عموحسن متولد 1295 در جنوب تهران بود. محله زندگی او در خیابان وحدت اسلامی و چهار راه مختاری بود. عمو حسن قبل از انقلاب اسلامی در مختاری دکه یخ فروشی داشت و در فصل تابستان یخ می فروخت. با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ او دکه یخ فروشی خود را رها کرد؛ نگاهی به سن وسال بالای خود نکرد و به جنوب کشور رفت تا به رزمنده های بسیجی بپیوندد.
پادگان دوکوهه به دلیل نزدیکی که به خط راه آهن و حضور لشکر 27 محمد رسول الله، باعث شده بود تا نیروهای بسیجی اعزامی از تهران، به دوکوهه بروند، حسن امینی فر نیز یکی از این نیروها بود. پس از اسکان در این پادگان میشد عمو حسن را در بخش های مختلف پادگان مثل تدارکات، تبلیغات، پشتیبانی، آشپزخانه و ایستگاه صلواتی یافت. عشق به رزمندگان باعث شده بود این پیرمرد نتواند زیاد به مرخصی برود، تا بماند و به آنها خدمت کند.
مراسم صبحگاه پادگان دو کوهه برای دویدن بر روی سطح ناهموار آن کمی سخت است. اما عمو حسن طوری در مراسم صبحگاه می دوید که جوانان هم به وجد می آمدند. او از همان روز های نخست در پادگان دوکوهه با مهربانی که نسبت به رزمنده ها داشت آنها را نسبت به خود جذب کرد، طوری که مخزن اسرار خیلی از این رزمنده ها شده بود.
عمو حسن کارهای جالب بسیاری انجام داده است. نقل است زمانی که برای دریافت غذای گردان به آشپزخانه می رفت، آمار رزمنده ها را بیشتر از تعداد واقعی می داده تا غذای بیشتری برای آنها بگیرد. وقتی هم که این موضوع را به او می گفتند، پاسخ می داد این ها رزمنده اند، باید بخورند تا تقویت شوند.
نکته جالب زندگی عمو حسن در دوکوهه این بود که وی بعد از ورود، عکسی را با حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله گرفت و هر مانعی را در جبهه با این عکس پشت سر می گذاشت، در واقع عکس با حاج همت به برگه مجوز وی تبدیل شده بود. گفتنی است او وقتی به واحد تبلیغات می رفت، بچه هایی تنبل آنجا تنبلیغات می گفت.
شهید حسن امینی فر برای نوجوان ها و جوان ها احترام زیادی قائل بود. همیشه قبل از آنکه آنها به وی سلام کنند، او به این بچه ها سلام می کرد و آنها را بانام های «گلم» «شاخه نباتم» « پروانه من» خطاب می کرد. هرگاه کسی زودتر به او سلام می گفت، علاوه بر جواب سلام رزمنده ها ، دست آنها را می بوسید. وقتی رزمنده ها تلافی می کردند او گریه می کرد و می گفت: من باید دست شما را ببوسم، شما بسیجی هستید و پاک، ولی شما از گذشته من چه می دانید؟
عمو حسن همیشه در، دیوار و ساختمان های دوکوهه را دست می کشید و به صورت خود می مالید.وی می گفت: دوکوهه متبرک است و با این کار خودم را متبرک می کنم. علاوه بر این لباسی را به یادگار از حاج ابراهیم همت گرفته بود که علاقه زیاد این لباس باعث شده بود تا این رزمنده کمتر لباس نو بخرد.
شهید حسن امینی فر همیشه برای رزمندگان اسلام حنا می گذاشت. وقتی به او می گفتند چرا برای خود حنا نمی گذاری، در جواب می گفت قرار است محاصن من به خون خضاب شود.عمو حسن بارها در زیر آوار جنگ ماند و هر بار که بیرون می آمد با خود می گفت این بار نیز نشد.
اما سرانجام انتظار عمو حسن نیز به پایان رسید و وعده صادق محقق شد. در عملیات کربلای چهار محاصن عمو حسن به خون پاک خود خضاب شد، تا روز های پایانی دی ماه 1365 با پرواز در 70 سالگی او رقم بخورد، خدایش بیامرزد.