در قسمتی از این گفتگو آمده است: همانطور که اشاره کردم حاج احمد آقا در امور دفتر دخالت نمیکرد. امام آنچه را که قابل تفویض بود، به ایشان و همینطور به ما تفویض کرده بودند. امام به هر کسی در حد خودش اعتماد داشتند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از سایت جامع امام خمینی(ره)، حجت الاسلام محمدحسن رحیمیان، از یاران دیرین حضرت امام و در واپسین دهه از حیات آن بزرگ، عضو دفتر ایشان بوده است. ارتباط عاطفی و کاری وی با یادگار گرامی امام مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی، وی را در مکانت یکی از صاحبنظران درباره سیره و کارنامه آن مرحوم قرار داده است.
وی در گفتگویی که هماینک پیش روی شماست، بخشی از خاطرات خویش از منش نظری و عملی فرزند امام را بیان کرده است.
* با تشکر ازجنابعالی به لحاظ شرکت در این گفتگو، لطفا در آغاز بفرمایید که از چه مقطعی و چگونه با مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من اساساً به عشق حضرت امام طلبه شدم و به قم رفتم تا در سال ۴۴ که ایشان به ترکیه تبعید شدند، من هم فرار کردم و به عراق رفتم. من با مرحوم حاج آقا مصطفی خیلی رفیق بودم و به منزلش رفت و آمد داشتم. تا آن موقع هنوز حاج سید احمد آقا را ندیده بودم و خیلی ایشان را نمیشناختم. در سال ۴۵ یا ۴۶ بود که ایشان به نجف آمد و در آنجا با هم آشنا شدیم و بعد هم رفاقتمان خیلی صمیمانه شد. حاج احمد آقا این سفر را فقط برای دیدار با حضرت امام آمده بود و خیلی هم نماند و برگشت.
* در برخورد اول، چه ویژگیهایی در ایشان برای شما جالب بود؟
ما هر دو ۱۷، ۱۸ ساله و بسیار جوان بودیم. چیزی که در ایشان خیلی بارز بود، سرحالی و شور و نشاط جوانی بود. از سوی دیگر پسر امام بودن ایشان برای من از هر مسئلهای مهمتر بود، چون من هرچیز و هرکسی را که به نوعی با امام ارتباط داشت، عاشقانه دوست داشتم. حاج احمد آقا از نظر همسویی با نهضت و حرکت امام، همچون آقا سیدمصطفی بیبدیل بود. من هرگز کمترین تفاوتی در شیوه و روش ایشان با حاج آقا مصطفی در پیروی از سیره امام ندیدم.
* با گذشت دوره تبعید حضرت امام، ارتباط شما با مرحوم حاج احمد آقا از چه دورهای صمیمیتر شد؟
وقتی که امام به جماران آمدند و مستقر شدند. از آن به بعد بود که رابطه ما مستمر و نزدیک شد.
* پس از ورود حضرت امام به ایران، به چه کاری مشغول شدید؟
ما مدت زیادی در دوران غربت حضرت امام، در خدمت ایشان بودیم. به ایران که برگشتند، در نزدیکی مدرسه علوی دفتری تشکیل شد که در آن نامههایی را که برای امام میآمد و تعدادشان هم خیلی زیاد بود، در کنار آقای رسولی محلاتی بررسی میکردیم و پاسخ میدادیم. بعد هم همراه امام به قم میرفتیم. من چند ساعتی در قم بودم و بعد به اصفهان رفتم و چند ماه در آنجا بودم. بعد که شنیدم حال جسمی امام وخیم شده است و ایشان را به تهران بردهاند، سریع خودم را به تهران رساندم و به دیدار ایشان رفتم و مجدداً از من خواستند که مسئولیتهایی را قبول کنم. آن روز از حسنین هیکل نامهای برای امام آمده بود. من آن را ترجمه و بازنویسی کردم و بردم تحویل دادم. امام خط مرا شناخته و فرموده بودند که باید بمانید. بعد هم که ایشان به جماران رفتند، در دفتر ایشان مشغول خدمت شدم.
* از نحوه اداره دفتر توسط حاج احمد آقا و تاثیرگذاری ایشان برایمان بگویید؟
اوایل کار، دفتر چندان گسترده نبود و چند نفری که آنجا بودیم، به صورت نوبتی میماندیم. بعد امام فرمودند که به صورت ثابت در آنجا باشیم، لذا به جماران منتقل و ماندگار شدیم. در مجموع هفت هشت نفر بیشتر نبودیم که آبدارچی و کارکنان خدماتی را هم شامل میشد. بعدها دو دکتر هم به صورت شیفت میآمدند و در دو اتاق بالای حسینیه اقامت میکردند. در مجموع دفتر امام از نظر سیستم اداری، چندان گسترده نبود. پاسخ دادن به انبوه نامهها و دریافت وجوه شرعیهای و صدور قبض و حساب و کتاب به عهده آقای رسولی محلاتی، شهید سلیمی و بنده بود و حاج احمد آقا در کار ما دخالت نمیکرد. اوایل در مورد دریافت وجوهات، آقای رسولی با امام ارتباط داشت و بعد از چند ماه طبق دستور امام، من هم به ایشان ملحق شدم. حاج احمد آقا کلاً در مورد مسائل مالی و دریافت و پرداختها دخالت نمیکرد و ما مستقیم زیر نظر امام کار میکردیم. آقای رسولی دریافتها و آقای صانعی پرداختها را انجام میداد و هر روز در مورد مهر شدن قبضها و وجوهات، خدمت امام میرسیدیم.
* از نقش حاج احمد آقا برایمان بگویید. ایشان در دفتر چه مسئولیتی داشتند؟
ایشان ملاقاتهای امام و تنظیم برنامههای غیرمالی را به عهده داشت. چون دفتر عریض و طویل نبود، لازم نبود که رئیس و مرئوس داشته باشد. خود احمد آقا هم چنین روحیهای نداشت که خودش را رئیس بداند، به همین دلیل اعضای دفتر، غالباً خودشان مستقیماً مسائل را با امام مطرح میکردند و حاج احمدآقا گاهی در جریان امور قرار میگرفت. گاهی راهنمایی و در حاشیه نقش ایفا میکرد، ولی هیچ تلاشی برای دخالت در برنامههای ما نمیکرد. البته اینها در مورد مسائل دفتر بود، وگرنه در حیطه مسائل نظام، اکثر ارتباطات از طریق حاج احمد آقا صورت میگرفت و ایشان رابط حضرت امام با دیگران بود و امام مسائل اساسی مربوط به نظام و جنگ را از طریق احمد آقا ابلاغ میکردند. البته امام در مسائل بسیار مهم، خودشان مستقیماً مباشرت داشتند، خودشان احضار میکردند و خودشان میگفتند و طبقهبندی بسیار دقیقی داشتند، اما مسائلی را که میشد با پیغام انجام داد، حاج احمد آقا انجام میداد.
* برخی مدعی شده اند که حاج احمد آقا حضرت امام را کانالیزه کرده بود و اجازه نمیداد اخبار آنگونه که ضرورت دارد به امام برسند. تحلیل شما چیست؟
همانطور که اشاره کردم حاج احمد آقا در امور دفتر دخالت نمیکرد. امام آنچه را که قابل تفویض بود، به ایشان و همینطور به ما تفویض کرده بودند. امام به هر کسی در حد خودش اعتماد داشتند. مثلاً اگر حاج عیسی میگفت: این استکان نجس است، امام میپذیرفتند. اگر ما میگفتیم: فلانی آدم موثقی است، اجازه امور حسبیه برایش صادر میکردند. حاج احمد آقا معتمد امام بود و بدیهی است که بسیاری از مسائل به ایشان احاله میشد. حاج احمد آقا در قبال حضرت امام و رای ایشان، برای خود و نظر خود و وجود خود، هیچ ارزش و شانی قائل نبود. کافی بود امام کوچکترین اشاره بکنند تا در همان لحظه در مقابل هر کسی، پیگیر قضیه بشود. ایشان قبل از اینکه فرزند امام باشد، امین و معتمد امام بود. اکثر اوقات با امام زندگی میکرد و کمتر از ایشان جدا میشد. هرگز در زندگی برای خود چیزی فراهم نکرد. فقط یک اتاق در کنار دفتر امام ساخت که همیشه به امام نزدیک باشد و پا به رکاب! دشمنان انقلاب خیلی تمایل داشتند بگویند امام چون حالش را نداشتند، امور را به حاج احمد آقا تفویض کرده بودند که ایشان به میل خودش یکی را عزل و یکی را نصب کند و یا تلاش کند که در ذهن امام نفوذ کند. اینها یا خود را به تجاهل میزدند و یا امام را درست نشناخته بودند. امام شخصیتی نبودند که در مسائل سرنوشتساز کشور و آنچه که شان خاص نظم بود، به احدی اجازه دخالت بدهند، وگرنه دیگر امام نبودند. سازمانهای عریض و طویل جاسوسی و امنیتی و کارشناسی دنیا نتوانستند روی دست امام بزنند و امام روی دست همه آنها زدند. حاج احمد آقا آدم باهوشی بود، ولی فاصله ایشان و دیگران با امام، از زمین تا آسمان بود! امام شخصیتی نابغه، خارقالعاده و بینظیر بودند. فراست حیرتانگیز امام حاصل هفتاد سال زندگی توام با تقوا، ریاضت و عبادت بود.
* به نظر شما دلیل آن همه هجمهای که متوجه حاج احمد آقا میشد وهماینک نیز می شود، چه بود؟
طیفهای مختلفی وقتی از طرف حضرت امام نظری را میشنیدند که با نظرات خودشان سازگاری نداشت و یا آن اعتقاد و باور عمیق قلبی را به امام نداشتند و از سوئی جرئت هم نداشتند تعریضی به امام داشته باشند، حاج احمد قا را هدف قرار میدادند و میگفتند که: او آن کار را کرده است! این حرف بیش از آنکه توهین به حاج احمد آقا باشد، افترا به امام است. امامی که نتواند فرزندش و یا دفترش را جمع کند و در تصمیمهای مهم تحتتاثیر کسی باشد که دیگر امام نیست. پس از رحلت حضرت امام هم خیلیها در مورد موضوعاتی که خلاف میلشان بود، وقتی نمیتوانستند مستقیماً امام را زیر سوال ببرند، این مسائل را به حاج احمد آقا نسبت میدادند. من هرگز یادم نمیآید که حاج احمد آقا در هیچیک از امور امام دخالت کرده باشد، مگر در دورانی که پزشکان سفارش اکید کردند که شنیدن هر نوع خبر بدی برای قلب امام خطر دارد و حاج احمد آقا به شدت ملاقات را کنترل میکرد و به ما هم سفارش اکید میکرد که مراقب اوضاع باشیم. در غیر این موارد، من به یاد ندارم که ایشان جلوی ایجاد ارتباط افراد با امام یا رسیدن اخبار به ایشان را گرفته باشد. مخصوصاً که امام از کانالهای مختلف خبر دریافت میکردند و ابداً در این مورد به کسی یا جایی متکی نبودند. اعضای دفتر هم هرکدام به طیف متفاوتی گرایش داشتند و طبیعتاً از این طریق هم اخبار و تحلیلهای بسیار متفاوتی به امام میرسید و کسی هم نمیتوانست مانع ارتباط آنها با امام بشود. برخی از اعضای دفتر، ارتباط ثابت و مستمر با امام داشتند و حاج احمد آقا در این ارتباطات هیچ نقشی نداشت. غیر از ما ،افراد دیگری هم با امام ارتباط مستمر داشتند و کسی هم نمیتوانست مانع از ورود آنها بشود، از جمله مرحوم آقای پسندیده و مرحوم آقای لواسانی. آقای پسندیده هر وقت اراده میکرد، میآمد و هر چه هم دلش میخواست میگفت. امام هم با حوصله تمام گوش میدادند و هر وقت ایشان میآمدند، اگر ما حضور داشتیم، اشاره میکردند که برویم.
حاج احمد آقا در وصیتنامهاش اشاره کرده که تمام تلاش او به خاطر امام بوده است! من که در طول آن سالها همواره در کنار امام و حاج آقا بودم، میدانم که این عین واقعیت است و هرگز عملکردی را در ایشان سراغ ندارم که خلاف میل امام یا در جهت کتمان موضوعی از ایشان باشد. ایشان هر کاری را که انجام میداد، طبق دستور و با اطلاع امام بود و فرامین را با قاطعیت و جدیت تمام پیگیری میکرد. هرگز براساس خواست شخصی با کسی برخورد نمیکرد و دقیقاً انعکاسدهنده نفی و اثباتهای امام بود.
* در قضیه آقای منتظری چطور؟چون بخشی از ادعا ها،در حوزه این رویداد تاریخی مطرح می شود؟
در آنجا هم ندیدم که حاج احمد آقا حتی یک قدم جلوتر از امام بردارد. همیشه پشت سر امام حرکت میکرد. من در طول سالیان آشنائی دیده بودم که حاج احمد آقا چقدر صمیمانه و عمیقانه به آقای منتظری علاقه داشت، اما در جریاناتی که پیش آمد، دقیقاً پا جای پای امام گذاشت.
* علت دشمنی شدید طیف آقای منتظری با حاج احمد آقا را چه میدانید؟
قضیه هم موضوعیت داشت، هم طریقیت. ایشان هم به عنوان کسی که کاملاً از امام اطاعت میکرد مورد غضب این طیف بود، هم همانطور که اشاره کردم کسانی که جرئت اعتراض به امام را نداشتند به ایشان حمله میکردند.
* وبه عنوان آخرین سوال، چه ویژگیهایی را در ایشان بارز میدیدید؟
مهمترین نکته این بود که ایشان با اینکه جایگاه بسیار رفیعی داشت، هرگز به عنوان فرزند امام، نفیاً و اثباتاً در کار ما دخالت نمیکرد. روح بسیار بلند و افق دید بسیار وسیعی داشت و ابداً از تحکم و فرمانروائی و دستور دادن خوشش نمیآمد. ابداً اهل هواهای نفسانی و حب و بغضهای شخصی نبود. با اینکه علاقه زیادی به سفر داشت، اما به علت نگرانی از حال امام، بسیار به ندرت به سفر رفت. در سفرها هم برای اینکه بتواند با مردم در تماس نزدیک باشد، تغییر لباس میداد و خود را به شکل مردم عادی درمیآورد.
با اینکه فرزند امام بود، از نظر مادی یا اشغال مسئولیتهای بالای سیاسی و اجتماعی کمترین بهرهای نداشت. همواره در پی انجام مسئولیتهای سنگین نهضت و خدمت بدون اسم و رسم بود و از هیچ رانت سیاسی و اقتصادیای استفاده نکرد. از نظر اقتصادی و معیشتی یک زندگی طلبگی داشت و مثل امام در خانهای اجارهای زندگی میکرد، در حالی که خیلی راحت میتوانست خانه بخرد. از نظر سادهزیستی و کمهزینه بودن مقلد واقعی امام بود. حاج احمد آقا از بسیاری از جنبهها شبیه امام بود، از جمله علاقه عمیقی به خانوادههای شهدا داشت و به آنان توجه زیادی میکرد. ایشان همواره سعی میکرد همه نیروهای انقلاب را حفظ کند.
* با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.
وی در گفتگویی که هماینک پیش روی شماست، بخشی از خاطرات خویش از منش نظری و عملی فرزند امام را بیان کرده است.
* با تشکر ازجنابعالی به لحاظ شرکت در این گفتگو، لطفا در آغاز بفرمایید که از چه مقطعی و چگونه با مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من اساساً به عشق حضرت امام طلبه شدم و به قم رفتم تا در سال ۴۴ که ایشان به ترکیه تبعید شدند، من هم فرار کردم و به عراق رفتم. من با مرحوم حاج آقا مصطفی خیلی رفیق بودم و به منزلش رفت و آمد داشتم. تا آن موقع هنوز حاج سید احمد آقا را ندیده بودم و خیلی ایشان را نمیشناختم. در سال ۴۵ یا ۴۶ بود که ایشان به نجف آمد و در آنجا با هم آشنا شدیم و بعد هم رفاقتمان خیلی صمیمانه شد. حاج احمد آقا این سفر را فقط برای دیدار با حضرت امام آمده بود و خیلی هم نماند و برگشت.
* در برخورد اول، چه ویژگیهایی در ایشان برای شما جالب بود؟
ما هر دو ۱۷، ۱۸ ساله و بسیار جوان بودیم. چیزی که در ایشان خیلی بارز بود، سرحالی و شور و نشاط جوانی بود. از سوی دیگر پسر امام بودن ایشان برای من از هر مسئلهای مهمتر بود، چون من هرچیز و هرکسی را که به نوعی با امام ارتباط داشت، عاشقانه دوست داشتم. حاج احمد آقا از نظر همسویی با نهضت و حرکت امام، همچون آقا سیدمصطفی بیبدیل بود. من هرگز کمترین تفاوتی در شیوه و روش ایشان با حاج آقا مصطفی در پیروی از سیره امام ندیدم.
* با گذشت دوره تبعید حضرت امام، ارتباط شما با مرحوم حاج احمد آقا از چه دورهای صمیمیتر شد؟
وقتی که امام به جماران آمدند و مستقر شدند. از آن به بعد بود که رابطه ما مستمر و نزدیک شد.
* پس از ورود حضرت امام به ایران، به چه کاری مشغول شدید؟
ما مدت زیادی در دوران غربت حضرت امام، در خدمت ایشان بودیم. به ایران که برگشتند، در نزدیکی مدرسه علوی دفتری تشکیل شد که در آن نامههایی را که برای امام میآمد و تعدادشان هم خیلی زیاد بود، در کنار آقای رسولی محلاتی بررسی میکردیم و پاسخ میدادیم. بعد هم همراه امام به قم میرفتیم. من چند ساعتی در قم بودم و بعد به اصفهان رفتم و چند ماه در آنجا بودم. بعد که شنیدم حال جسمی امام وخیم شده است و ایشان را به تهران بردهاند، سریع خودم را به تهران رساندم و به دیدار ایشان رفتم و مجدداً از من خواستند که مسئولیتهایی را قبول کنم. آن روز از حسنین هیکل نامهای برای امام آمده بود. من آن را ترجمه و بازنویسی کردم و بردم تحویل دادم. امام خط مرا شناخته و فرموده بودند که باید بمانید. بعد هم که ایشان به جماران رفتند، در دفتر ایشان مشغول خدمت شدم.
* از نحوه اداره دفتر توسط حاج احمد آقا و تاثیرگذاری ایشان برایمان بگویید؟
اوایل کار، دفتر چندان گسترده نبود و چند نفری که آنجا بودیم، به صورت نوبتی میماندیم. بعد امام فرمودند که به صورت ثابت در آنجا باشیم، لذا به جماران منتقل و ماندگار شدیم. در مجموع هفت هشت نفر بیشتر نبودیم که آبدارچی و کارکنان خدماتی را هم شامل میشد. بعدها دو دکتر هم به صورت شیفت میآمدند و در دو اتاق بالای حسینیه اقامت میکردند. در مجموع دفتر امام از نظر سیستم اداری، چندان گسترده نبود. پاسخ دادن به انبوه نامهها و دریافت وجوه شرعیهای و صدور قبض و حساب و کتاب به عهده آقای رسولی محلاتی، شهید سلیمی و بنده بود و حاج احمد آقا در کار ما دخالت نمیکرد. اوایل در مورد دریافت وجوهات، آقای رسولی با امام ارتباط داشت و بعد از چند ماه طبق دستور امام، من هم به ایشان ملحق شدم. حاج احمد آقا کلاً در مورد مسائل مالی و دریافت و پرداختها دخالت نمیکرد و ما مستقیم زیر نظر امام کار میکردیم. آقای رسولی دریافتها و آقای صانعی پرداختها را انجام میداد و هر روز در مورد مهر شدن قبضها و وجوهات، خدمت امام میرسیدیم.
* از نقش حاج احمد آقا برایمان بگویید. ایشان در دفتر چه مسئولیتی داشتند؟
ایشان ملاقاتهای امام و تنظیم برنامههای غیرمالی را به عهده داشت. چون دفتر عریض و طویل نبود، لازم نبود که رئیس و مرئوس داشته باشد. خود احمد آقا هم چنین روحیهای نداشت که خودش را رئیس بداند، به همین دلیل اعضای دفتر، غالباً خودشان مستقیماً مسائل را با امام مطرح میکردند و حاج احمدآقا گاهی در جریان امور قرار میگرفت. گاهی راهنمایی و در حاشیه نقش ایفا میکرد، ولی هیچ تلاشی برای دخالت در برنامههای ما نمیکرد. البته اینها در مورد مسائل دفتر بود، وگرنه در حیطه مسائل نظام، اکثر ارتباطات از طریق حاج احمد آقا صورت میگرفت و ایشان رابط حضرت امام با دیگران بود و امام مسائل اساسی مربوط به نظام و جنگ را از طریق احمد آقا ابلاغ میکردند. البته امام در مسائل بسیار مهم، خودشان مستقیماً مباشرت داشتند، خودشان احضار میکردند و خودشان میگفتند و طبقهبندی بسیار دقیقی داشتند، اما مسائلی را که میشد با پیغام انجام داد، حاج احمد آقا انجام میداد.
* برخی مدعی شده اند که حاج احمد آقا حضرت امام را کانالیزه کرده بود و اجازه نمیداد اخبار آنگونه که ضرورت دارد به امام برسند. تحلیل شما چیست؟
همانطور که اشاره کردم حاج احمد آقا در امور دفتر دخالت نمیکرد. امام آنچه را که قابل تفویض بود، به ایشان و همینطور به ما تفویض کرده بودند. امام به هر کسی در حد خودش اعتماد داشتند. مثلاً اگر حاج عیسی میگفت: این استکان نجس است، امام میپذیرفتند. اگر ما میگفتیم: فلانی آدم موثقی است، اجازه امور حسبیه برایش صادر میکردند. حاج احمد آقا معتمد امام بود و بدیهی است که بسیاری از مسائل به ایشان احاله میشد. حاج احمد آقا در قبال حضرت امام و رای ایشان، برای خود و نظر خود و وجود خود، هیچ ارزش و شانی قائل نبود. کافی بود امام کوچکترین اشاره بکنند تا در همان لحظه در مقابل هر کسی، پیگیر قضیه بشود. ایشان قبل از اینکه فرزند امام باشد، امین و معتمد امام بود. اکثر اوقات با امام زندگی میکرد و کمتر از ایشان جدا میشد. هرگز در زندگی برای خود چیزی فراهم نکرد. فقط یک اتاق در کنار دفتر امام ساخت که همیشه به امام نزدیک باشد و پا به رکاب! دشمنان انقلاب خیلی تمایل داشتند بگویند امام چون حالش را نداشتند، امور را به حاج احمد آقا تفویض کرده بودند که ایشان به میل خودش یکی را عزل و یکی را نصب کند و یا تلاش کند که در ذهن امام نفوذ کند. اینها یا خود را به تجاهل میزدند و یا امام را درست نشناخته بودند. امام شخصیتی نبودند که در مسائل سرنوشتساز کشور و آنچه که شان خاص نظم بود، به احدی اجازه دخالت بدهند، وگرنه دیگر امام نبودند. سازمانهای عریض و طویل جاسوسی و امنیتی و کارشناسی دنیا نتوانستند روی دست امام بزنند و امام روی دست همه آنها زدند. حاج احمد آقا آدم باهوشی بود، ولی فاصله ایشان و دیگران با امام، از زمین تا آسمان بود! امام شخصیتی نابغه، خارقالعاده و بینظیر بودند. فراست حیرتانگیز امام حاصل هفتاد سال زندگی توام با تقوا، ریاضت و عبادت بود.
* به نظر شما دلیل آن همه هجمهای که متوجه حاج احمد آقا میشد وهماینک نیز می شود، چه بود؟
طیفهای مختلفی وقتی از طرف حضرت امام نظری را میشنیدند که با نظرات خودشان سازگاری نداشت و یا آن اعتقاد و باور عمیق قلبی را به امام نداشتند و از سوئی جرئت هم نداشتند تعریضی به امام داشته باشند، حاج احمد قا را هدف قرار میدادند و میگفتند که: او آن کار را کرده است! این حرف بیش از آنکه توهین به حاج احمد آقا باشد، افترا به امام است. امامی که نتواند فرزندش و یا دفترش را جمع کند و در تصمیمهای مهم تحتتاثیر کسی باشد که دیگر امام نیست. پس از رحلت حضرت امام هم خیلیها در مورد موضوعاتی که خلاف میلشان بود، وقتی نمیتوانستند مستقیماً امام را زیر سوال ببرند، این مسائل را به حاج احمد آقا نسبت میدادند. من هرگز یادم نمیآید که حاج احمد آقا در هیچیک از امور امام دخالت کرده باشد، مگر در دورانی که پزشکان سفارش اکید کردند که شنیدن هر نوع خبر بدی برای قلب امام خطر دارد و حاج احمد آقا به شدت ملاقات را کنترل میکرد و به ما هم سفارش اکید میکرد که مراقب اوضاع باشیم. در غیر این موارد، من به یاد ندارم که ایشان جلوی ایجاد ارتباط افراد با امام یا رسیدن اخبار به ایشان را گرفته باشد. مخصوصاً که امام از کانالهای مختلف خبر دریافت میکردند و ابداً در این مورد به کسی یا جایی متکی نبودند. اعضای دفتر هم هرکدام به طیف متفاوتی گرایش داشتند و طبیعتاً از این طریق هم اخبار و تحلیلهای بسیار متفاوتی به امام میرسید و کسی هم نمیتوانست مانع ارتباط آنها با امام بشود. برخی از اعضای دفتر، ارتباط ثابت و مستمر با امام داشتند و حاج احمد آقا در این ارتباطات هیچ نقشی نداشت. غیر از ما ،افراد دیگری هم با امام ارتباط مستمر داشتند و کسی هم نمیتوانست مانع از ورود آنها بشود، از جمله مرحوم آقای پسندیده و مرحوم آقای لواسانی. آقای پسندیده هر وقت اراده میکرد، میآمد و هر چه هم دلش میخواست میگفت. امام هم با حوصله تمام گوش میدادند و هر وقت ایشان میآمدند، اگر ما حضور داشتیم، اشاره میکردند که برویم.
حاج احمد آقا در وصیتنامهاش اشاره کرده که تمام تلاش او به خاطر امام بوده است! من که در طول آن سالها همواره در کنار امام و حاج آقا بودم، میدانم که این عین واقعیت است و هرگز عملکردی را در ایشان سراغ ندارم که خلاف میل امام یا در جهت کتمان موضوعی از ایشان باشد. ایشان هر کاری را که انجام میداد، طبق دستور و با اطلاع امام بود و فرامین را با قاطعیت و جدیت تمام پیگیری میکرد. هرگز براساس خواست شخصی با کسی برخورد نمیکرد و دقیقاً انعکاسدهنده نفی و اثباتهای امام بود.
* در قضیه آقای منتظری چطور؟چون بخشی از ادعا ها،در حوزه این رویداد تاریخی مطرح می شود؟
در آنجا هم ندیدم که حاج احمد آقا حتی یک قدم جلوتر از امام بردارد. همیشه پشت سر امام حرکت میکرد. من در طول سالیان آشنائی دیده بودم که حاج احمد آقا چقدر صمیمانه و عمیقانه به آقای منتظری علاقه داشت، اما در جریاناتی که پیش آمد، دقیقاً پا جای پای امام گذاشت.
* علت دشمنی شدید طیف آقای منتظری با حاج احمد آقا را چه میدانید؟
قضیه هم موضوعیت داشت، هم طریقیت. ایشان هم به عنوان کسی که کاملاً از امام اطاعت میکرد مورد غضب این طیف بود، هم همانطور که اشاره کردم کسانی که جرئت اعتراض به امام را نداشتند به ایشان حمله میکردند.
* وبه عنوان آخرین سوال، چه ویژگیهایی را در ایشان بارز میدیدید؟
مهمترین نکته این بود که ایشان با اینکه جایگاه بسیار رفیعی داشت، هرگز به عنوان فرزند امام، نفیاً و اثباتاً در کار ما دخالت نمیکرد. روح بسیار بلند و افق دید بسیار وسیعی داشت و ابداً از تحکم و فرمانروائی و دستور دادن خوشش نمیآمد. ابداً اهل هواهای نفسانی و حب و بغضهای شخصی نبود. با اینکه علاقه زیادی به سفر داشت، اما به علت نگرانی از حال امام، بسیار به ندرت به سفر رفت. در سفرها هم برای اینکه بتواند با مردم در تماس نزدیک باشد، تغییر لباس میداد و خود را به شکل مردم عادی درمیآورد.
با اینکه فرزند امام بود، از نظر مادی یا اشغال مسئولیتهای بالای سیاسی و اجتماعی کمترین بهرهای نداشت. همواره در پی انجام مسئولیتهای سنگین نهضت و خدمت بدون اسم و رسم بود و از هیچ رانت سیاسی و اقتصادیای استفاده نکرد. از نظر اقتصادی و معیشتی یک زندگی طلبگی داشت و مثل امام در خانهای اجارهای زندگی میکرد، در حالی که خیلی راحت میتوانست خانه بخرد. از نظر سادهزیستی و کمهزینه بودن مقلد واقعی امام بود. حاج احمد آقا از بسیاری از جنبهها شبیه امام بود، از جمله علاقه عمیقی به خانوادههای شهدا داشت و به آنان توجه زیادی میکرد. ایشان همواره سعی میکرد همه نیروهای انقلاب را حفظ کند.
* با تشکر از فرصتی که دراختیار ما قرار دادید.