شهدای ایران:هفدهم اسفند سالگرد شهادت حاجهمت در جريان عمليات خيبر بود. اين روز را بهانهاي قرار داديم تا در گفتوگو با سردار جعفر جهروتيزاده از بنيانگذاران لشكر27 محمد رسولالله(ص)، شهيد همت را از جنبه فرماندهي بيشتر بشناسيم.
اگر قرار باشد شهداي دفاع مقدس را از حيث شهرت و محبوبيت دستهبندي كنيم، شهيد محمدابراهيم همت جزو شهداي بنامي است كه تقريباً تمام مردم ايران او را دوست دارند و ميشناسند. شايد يكي از دلايل اين امر فرماندهي حاجهمت بر لشكر27 محمد رسولالله(ص) به عنوان لشكر پايتخت باشد، اما به حتم اخلاصي كه حاجي در جهاد و زندگياش داشت، مزدي جز ماندگاري نامش در تاريخ و قلوب مردم ايران نخواهد داشت. هفدهم اسفند سالگرد شهادت حاجهمت در جريان عمليات خيبر است. اين روز را بهانهاي قرار داديم تا در گفتوگو با سردار جعفر جهروتيزاده از بنيانگذاران لشكر27 محمد رسولالله(ص)، شهيد همت را از جنبه فرماندهي بيشتر بشناسيم.
اولين بار شهيد همت را كجا ديديد؟
اوايل جنگ بنده جزو نيروهاي حاجاحمد متوسليان در مريوان بودم. حاجاحمد فرمانده سپاه مريوان بود و شهيد همت فرمانده سپاه پاوه. در جلساتي كه بين فرماندهان برگزار ميشد، اين دو بزرگوار همديگر را ديده بودند و ميشناختند اما بنده هنوز حاجهمت را از نزديك نديده بودم. وقتي حاجاحمد و حاجهمت و آقاي شريعتمداري كه اكنون مدير مسئول كيهان هستند به سفر حج رفتند سپاه مريوان و سپاه پاوه يك عمليات مشترك براي آزادسازي منطقه اورامانات انجام دادند. شهيد رضا چراغي كه در پاسگاه شهدا مستقر بود و اشراف خوبي به منطقه داشت، اين عمليات را فرماندهي كرد. عمليات موفق بود و حاجاحمد و حاجهمت در برگشت از شنيدن اين خبر خوشحال شدند. از همان جا من با حاجهمت آشنايي پيدا كردم. كمي بعد هم كه عمليات محمد رسولالله(ص) توسط نيروهاي حاجاحمد و بچههاي حاجهمت انجام گرفت كه مقدمه تشكيل تيپ محمد رسولالله(ص) شد.
شهيد همت معلم بود و در مقطعي هم در سپاه پاوه مسئوليت فرهنگي داشت. با چنين سابقهاي گفته ميشود بُعد فرهنگي ايشان به بُعد نظامياش غلبه داشت. نظر شما چيست؟
شهيد همت يك مدت مسئول روابط عمومي سپاه پاوه بود كه بعد از رفتن شهيد ناصر كاظمي، فرمانده سپاه اين شهر شد. البته من شايد نتوانم منظور شما را از بعد فرهنگي خوب درك كنم. بالاخره ما در جنگ خلأها و كمبودهايي داشتيم كه بايد آن را پر ميكرديم. شهيد همت توصيه زيادي روي تقويت معنويات داشت تا با سلاح ايمان و اعتقاد، كمبودهاي مادي و تسليحاتيمان را جبران كنيم. در دفاع مقدس ما هميشه در مقابل دشمن از نظر تسليحاتي كمبودهايي داشتيم. لذا اين خلأ را حاجهمت توصيه ميكرد كه با بالابردن مسائل معنوي پر كنيم. حاجاحمد متوسليان هم با روشهاي ديگري آمادگي ايجاد ميكرد. هر كدام از اين عزيزان شيوههاي خاص خودشان را داشتند.
اتفاقاً سؤال بعدي ما در مورد تفاوت روحيه و متعاقبش شيوه فرماندهي حاجاحمد و حاجهمت بود. شما كه هر دوي آنها را درك كردهايد ميتوانيد اين تفاوت را براي ما بهتر باز كنيد.
حاجاحمد در كار جدي و محكم بود اما در مواقع عادي مثل يك دوست با نيروهايش بگو، بخند و مراوده داشت. حتي نزديكترين فرد به حاجاحمد هم ميدانست كه در حين كار با او بايد مثل خودش جدي باشد اما شهيد همت آرامتر بود. با نرمشش همان كاري را ميكرد كه حاجاحمد انجام ميداد. شيوههاي فرماندهي اين دو از جهت روحيه و نوع كار تفاوت داشت اما به نظر من هر دو آنها مصداق اشداء علي الكفار و رحماء بينهم بودند. هر دو به نحو احسن كارشان را انجام ميدادند، ولي هر كسي به شيوه خودش.
قبلاً كه با برخي از همرزمان قديمي حاجاحمد و حاجهمت گفتوگو ميكردم، اين برداشت را داشتم كه قديميترها فرماندهي حاجاحمد را بيشتر ميپسنديدند، در حالي كه محبوبيت حاجهمت در نسلهاي جوانتر بيشتر است.
حاجاحمد خيلي زود از بين ما رفت. بعد از تشكيل تيپ 27 ايشان فقط دو عمليات را به عنوان فرماندهي تيپ انجام داد. يكي فتحالمبين و ديگري الي بيتالمقدس. بعد كه حاجهمت فرماندهي را برعهده گرفت، مدت بيشتري در خدمتشان بوديم. خب به هر حال حاجي فرمانده لشكر تهران بود و نام فرماندهان اين لشكر هميشه پرآوازه بود. لشكر27 در طول دفاع مقدس از حيث خطشكني و حماسهآفريني زبانزد بود. به همين خاطر شهيد همت به عنوان فرمانده اين لشكر بيشتر شناخته شد ولي حاجاحمد چون غريبانه به اسارت درآمد و هنوز هم غريب است، در بين نسل جوان كمتر شناخته شده است. ببينيد الان كه سي و چند سال از ربايش حاجاحمد گذشته، هيچ كس حتي نميداند ايشان زنده است يا شهيد شده. ابهامهايي كه در ماجراي حاجاحمد وجود دارد، باعث غربت نام ايشان شده است.
بخش اول سؤالم بيپاسخ ماند. اجازه بدهيد اينطور بپرسم كه خود شما فرماندهي حاجاحمد را بيشتر ميپسنديد يا حاجهمت را؟
قطعاً هر دو را. عرض كردم هر دوي اين بزرگوار شيوههاي فرماندهي خودشان را داشتند ولي هر دو زحمت كشيدند و از جان مايه گذاشتند. هم حاجاحمد و هم حاجهمت فرماندهان سنگرنشين نبودند. دوشادوش نيروهايشان در خط مقدم حضور پيدا ميكردند و ميجنگيدند. نيرو وقتي ميديد فرمانده در سختترين شرايط كنارش است، قوت قلب ميگرفت.
پس از ربايش حاجاحمد، از چه زماني حاجهمت فرماندهي لشكر را برعهده گرفت؟
شهيد همت قائممقام لشكر بود. اول كه تيپ تشكيل شد، ايشان رئيس ستاد تيپ شدند. حاجاحمد هم كه فرمانده بود و شهيد شهبازي جانشين. در عمليات اليبيتالمقدس شهيد شهبازي مسئول محور شد و شهيد همت جانشين لشكر. شهبازي در جريان عمليات به شهادت رسيد. وقتي كه ما به لبنان رفتيم، شهيد همت همچنان جانشيني لشكر را برعهده داشت. وقتي يك فرمانده لشكر به شهادت ميرسيد، همه نيروها ميدانند كه خود به خود جانشين لشكر مسئوليت را به عهده ميگيرد. بعد از ربايش حاجاحمد وقتي به ايران برگشتيم، عمليات رمضان در جريان بود. به فرماندهي شهيد همت خودمان را به مرحله سوم عمليات رسانديم و به آن ورود كرديم.
گويا پذيرش حاجهمت در لشكر27 از طرف برخي نيروها با دشواري صورت پذيرفته بود.
خب حاشيههايي وجود داشت. اگر بگوييم چيزي نبود، دروغ گفتهايم ولي در هر صورت بچهها اگر مخالفتي ميكردند يا مطلبي ميگفتند اينطور نبود كه ضد شخص همت باشند. گاهي روش يا تكنيك ايشان را قبول نداشتند و مسائلي را عنوان ميكردند. مثلاً ميگفتند حاجهمت مطيع فرماندهان بالادستي است و اين مورد ميتواند به نيروها لطمه بزند. به جرأت ميتوانم بگويم اگر كسي با شيوههاي شهيد همت يا فلان فرمانده هم موافقت نداشت، در كار كوتاهي نميكرد. در مورد لشكر27 و فرماندهي شهيد همت هم همين طور بود.
اگر ميشود روي اين مسائل بيشتر صحبت كنيم. مثلاً شنيدهام كه بحث شهرستاني بودن حاجهمت مطرح شده بود. يا يكي از فرماندهان گردان لشكر در مصاحبهاي گفته بود بحث اطاعت حاجهمت از فرماندهان بالادستي را برخي مورد انتقاد قرار ميدادند.
من در مورد شهرستاني بودن ايشان و اينكه مثلاً چون شهرضايي بود نبايد فرمانده لشكر تهرانيها ميشد، چيزي نشنيدهام. اصلاً اين حرفها مطرح نبود اما همان طور كه قبلاً هم اشاره كردم، بعضيها ميگفتند حاجي از فرماندهان بالادستي اطاعت بيچون و چرا دارد و اين ميتواند به لشكر و نيروهايش لطمه وارد كند. بعدها همه پذيرفتند كه اگر يك نيروي بسيجي شهيد ميشد، حاجي بيشتر از همه ما ميسوخت. اينطور نبود كه هر فرماني را بيچون و چرا اطاعت كند و فكر نيروهايش نباشد. خيلي از كساني كه اين حرفها را به حاجي ميزدند از گفتهشان پشيمان شدند. تك و توكي هم از لشكر رفتند كه آنها هم بعدها پي به اشتباهشان بردند.
يكي از نفراتي كه از لشكر رفت هم سردار سعيد قاسمي بود.
بله، ايشان خودشان در رونمايي كتاب شرارههاي خورشيد كه آقاي گلعلي بابايي نوشته، عنوان كردند كه من در اين كتاب و بخش خاطراتي كه مربوط به خودم است خودزني كردم. حالا موضوع اختلافشان با شهيد همت هر چه بود، حاجسعيد در مقطعي از لشكر كنارهگيري كرد. خود سردار سعيد قاسمي در آن جلسه رونمايي گفت از اينكه همت را كمك نكرده و از لشكر رفته، پشيمان است.
خود شما هم در كتاب خاطراتتان «نبرد درالوك» در يك بخشي بحث و جدل شهيدان عباس كريمي و رضا دستواره با شهيد همت را آوردهايد. موضوع چه بود؟
اجازه بدهيد من اين موضوعات را براي شما و خصوصاً قشر جوان روشن كنم. همه اين مشكلات و اختلافها در كار بود. همه جا و در همه لشكرها هم ميتوانست بروز كند. در يك عمليات وقتي شرايط سخت ميشود، هر كس نظري دارد تا نيروها كمتر آسيب ببينند. شرايط سخت است و شهيد و جانباز ميدهيم. پس همه سعي ميكنند طوري رفتار كنند كه كار به نحو احسن پيش برود. حالا يك نفر نظرش با فرمانده لشكر متفاوت است. آن را بيان ميكند و بحث پيش ميآيد وگرنه غير از كار و در شرايط ديگر هيچ بحث و جدلي وجود نداشت. همت فرمانده بود و همه ما نيروهايش. در همان موردي كه شما عرض كرديد در كتاب خاطراتم آوردهام، در عمليات خيبر و محور طلائيه كنار دژي بوديم كه خيلي از نيروها آنجا آسيب ديده بودند. قرارگاه فرماندهي ميگفت بايد جلوتر برويد و ما كه در صحنه نبرد بوديم ميگفتيم امكانپذير نيست. شهيد همت هم از پشت بيسيم گفت فرماندهي كل دستور داده و بايد نيروها پيشروي كنند. بعد از بحثي كه بين شهيد همت و شهيدان دستواره و كريمي پيش آمد، فرماندهان مجاب شدند كه پيشروي نشدني است و نهايتاً پيشروي هم انجام نداديم. اين حرفها در شرايط سخت ميدان نبرد طبيعي بود. فقط بحث همت و دستواره و كريمي و اينها مطرح نيست. همه جا امكان دارد پيش بيايد. نسل جوان بايد بداند ما با چه سختيهايي عمليات ميكرديم و در چه شرايط دشواري كار پيش ميرفت.
حرف به عمليات خيبر كشيد. آخرين آوردگاهي كه شهيد همت به آن ورود كرد. در محور طلائيه لشكر27 خيلي آسيب ديد، آنجا چه شرايطي حاكم بود؟
بحث طلائيه بحث مفصلي است. آنجا هر نيرويي وارد عمل شد، نتوانست كاري از پيش ببرد. يك سه راهي بود كه هر كس وارد ميشد، بيبرو برگرد به شهادت ميرسيد. بعد از لشكر27 قرار شد لشكر14 امام حسين(ع) وارد عمل شود كه آنها از سه راهي جلوتر رفتند، ولي به اهدافي كه تعيين شده بود، نرسيدند. لشكر ما آنجا 9 شبانهروز به خط زد و خيلي از نيروها آسيب ديدند. در طلائيه هيچ كدام از واحدها و لشكرها نتوانستند موفقيتي كسب كنند. ما بعد از 9 الي 10 شب عمليات سخت، از طلائيه وارد مجنون شديم كه نشان از همت والاي حاجهمت و بچههايش دارد. البته قبل از اينكه از طلائيه به مجنون برويم هم دو تا از گردانهاي لشكر مثل گردان مالك به فرماندهي شهيد كارور در مجنون ميجنگيدند. خيبر عرصه حماسهآفريني لشكر27 و فرمانده توانمندش حاجمحمدابراهيم همت بود.
شهيد همت در جريان عمليات خيبر فشار زيادي را تحمل ميكرد. لشكرش آسيب زيادي ديده بود و كار در طلائيه گره خورده بود. حتي گفته ميشود ايشان بنا به دلايلي هنگام شهادتش مسئوليتي برعهده نداشت.
نه آقا اصلاً چنين چيزي نيست. در خيبر من از صفر شروع كار تا لحظاتي قبل از شهادت همت با او بودم. همت به عنوان فرمانده لشكر به شهادت رسيد اما اينكه گفته ميشود شهيد همت از طرف قرارگاه تحت فشار بود، خب خود قرارگاه هم به جهت اهميتي كه عمليات خيبر داشت تحت فشار بود و متعاقباً فرماندهان لشكر را تحت فشار قرار ميداد. ما در خيبر خيلي شهيد داديم. وقتي بعد از 9 شبانهروز به جزيره مجنون رفتيم، احساس كردم با شرايط پيش آمده همت خودش خواست كه شهيد بشود. خصوصاً وقتي خبر شهادت اكبر زجاجي را شنيد، ميشد درك كرد كه شهادت را طلب ميكند و به آن هم رسيد. همان طور كه در وصيتنامهاش نوشته بود: دوست دارم همچون مولايم بيسر بروم، گلوله مستقيم تانك به سرش خورد و بدون سر به ديدار معبودش شتافت.
از مظلوميت حاجهمت در عمليات خيبر روايتهاي زيادي ميشود. چه شرايطي در جزيره مجنون حاكم بود؟
در جزيره مجنون كار به جايي رسيد كه همت به دنبال 30 نفر نيرو بود تا خطش را تقويت كند. بعد هم كه قضيه درخواست نيرو از لشكر41 ثارالله و سردار سليماني پيش آمد. نميشود خيبر را به اين راحتيها شرح داد. چه آن 9 شبانهروزي كه در طلائيه بوديم و واقعاً با جانفشاني مقاومت كرديم، چه بعد كه وارد مجنون شديم همهشان شرح حماسهآفريني مرداني مثل حاجهمت است كه همتي خدايي داشتند. جزيره مجنون وسعت كمي دارد، خيلي وقتها 50 فروند جنگنده و هواپيماي دشمن با هم روي سرمان ظاهر ميشدند و بمباران ميكردند. بمباران شيميايي هم كه در عمليات خيبر براي اولين بار به صورت گسترده انجام شد. همين شد كه شهيد همت وقتي وارد مجنون ميشد، گفت انگار خدا ما را طلبيده است.
نسل جوان كشورمان همت را آن طور شناخته كه نيروهايش از ته دل او را دوست داشتند. دليل اين همه محبوبيت او در بين نيروهايش چه بود؟
علتش اين بود كه همت با همه نيروها يكسان برخورد ميكرد. با اخلاق خوش و چهره بشاشش وقتي براي سخنراني به جمع نيروها ميآمد، بچه بسيجيها از سر و كولش بالا ميرفتند. بس كه دوستش داشتند به زحمت آنها را از همت جدا ميكرديم. پيش ميآمد اگر يك بچه بسيجي نامهاي به شهيد همت ميداد، حاجي آن را در جلسه فرماندهان گردان مطرح ميكرد و ميگفت حالا كه يك بسيجي اينطور پاي كار آمده است، وظيفه داريم به حرفش گوش بدهيم و خواستهاش را محقق كنيم. شهيد همت مخلص بود و پاداش اخلاص هم محبتي است كه خدا از او در دل ديگران مياندازد.
چه تصويري از شهيد همت در ذهنتان ماندگار شده است؟
در عمليات خيبر يك بنهاي داشتيم كه توسط شناور هاوركرافت به آنجا آذوقه و ساير ملزومات رسانده ميشد. يك روز كه ارتباط شناور با بنه قطع شد شهيد همت گفت برويم ببينيم موضوع چيست. من روي موتور نشستم و همت هم تركم بود. رفتيم و يك هواپيماي دشمن ما را ديد. سه بار از بالاي سرمان رفت و كاري نداشت. دفعه چهارم بمبش را ريخت روي سرمان كه بمب توي باتلاق كنار جاده افتاد. موج انفجار ما را پرت كرد آن طرف جاده و بين نيزارها افتاديم. من چند ثانيه از حال رفتم. بعد كه چشم باز كردم ديدم همت تا زانو توي باتلاق فرورفته و دارد موتور را بيرون ميكشد. آن لحظه كه او را در چنين هيبتي ديدم، هيچ وقت از ذهنم پاك نميشود. تقريباً يك هفته بعد هم به شهادت رسيد.
نظر شما در مورد نامهايي كه ميآورم چيست؟
احمد متوسليان؛ كسي بود كه اگر اراده ميكرد ميتوانست به تنهايي كار يك لشكر را انجام بدهد.
محمدابراهيم همت؛ رزمنده و فرمانده مخلصي كه اخلاص و خلق نيكويش دل همه بچههاي بسيجي را ربوده بود.
رضا چراغي؛ ذرهاي ترس در وجود اين آدم نبود.
عباس كريمي؛ شيرمردي كه امروز جاي او و امثال او واقعاً خالي است.
*جوان
اگر قرار باشد شهداي دفاع مقدس را از حيث شهرت و محبوبيت دستهبندي كنيم، شهيد محمدابراهيم همت جزو شهداي بنامي است كه تقريباً تمام مردم ايران او را دوست دارند و ميشناسند. شايد يكي از دلايل اين امر فرماندهي حاجهمت بر لشكر27 محمد رسولالله(ص) به عنوان لشكر پايتخت باشد، اما به حتم اخلاصي كه حاجي در جهاد و زندگياش داشت، مزدي جز ماندگاري نامش در تاريخ و قلوب مردم ايران نخواهد داشت. هفدهم اسفند سالگرد شهادت حاجهمت در جريان عمليات خيبر است. اين روز را بهانهاي قرار داديم تا در گفتوگو با سردار جعفر جهروتيزاده از بنيانگذاران لشكر27 محمد رسولالله(ص)، شهيد همت را از جنبه فرماندهي بيشتر بشناسيم.
اولين بار شهيد همت را كجا ديديد؟
اوايل جنگ بنده جزو نيروهاي حاجاحمد متوسليان در مريوان بودم. حاجاحمد فرمانده سپاه مريوان بود و شهيد همت فرمانده سپاه پاوه. در جلساتي كه بين فرماندهان برگزار ميشد، اين دو بزرگوار همديگر را ديده بودند و ميشناختند اما بنده هنوز حاجهمت را از نزديك نديده بودم. وقتي حاجاحمد و حاجهمت و آقاي شريعتمداري كه اكنون مدير مسئول كيهان هستند به سفر حج رفتند سپاه مريوان و سپاه پاوه يك عمليات مشترك براي آزادسازي منطقه اورامانات انجام دادند. شهيد رضا چراغي كه در پاسگاه شهدا مستقر بود و اشراف خوبي به منطقه داشت، اين عمليات را فرماندهي كرد. عمليات موفق بود و حاجاحمد و حاجهمت در برگشت از شنيدن اين خبر خوشحال شدند. از همان جا من با حاجهمت آشنايي پيدا كردم. كمي بعد هم كه عمليات محمد رسولالله(ص) توسط نيروهاي حاجاحمد و بچههاي حاجهمت انجام گرفت كه مقدمه تشكيل تيپ محمد رسولالله(ص) شد.
شهيد همت معلم بود و در مقطعي هم در سپاه پاوه مسئوليت فرهنگي داشت. با چنين سابقهاي گفته ميشود بُعد فرهنگي ايشان به بُعد نظامياش غلبه داشت. نظر شما چيست؟
شهيد همت يك مدت مسئول روابط عمومي سپاه پاوه بود كه بعد از رفتن شهيد ناصر كاظمي، فرمانده سپاه اين شهر شد. البته من شايد نتوانم منظور شما را از بعد فرهنگي خوب درك كنم. بالاخره ما در جنگ خلأها و كمبودهايي داشتيم كه بايد آن را پر ميكرديم. شهيد همت توصيه زيادي روي تقويت معنويات داشت تا با سلاح ايمان و اعتقاد، كمبودهاي مادي و تسليحاتيمان را جبران كنيم. در دفاع مقدس ما هميشه در مقابل دشمن از نظر تسليحاتي كمبودهايي داشتيم. لذا اين خلأ را حاجهمت توصيه ميكرد كه با بالابردن مسائل معنوي پر كنيم. حاجاحمد متوسليان هم با روشهاي ديگري آمادگي ايجاد ميكرد. هر كدام از اين عزيزان شيوههاي خاص خودشان را داشتند.
اتفاقاً سؤال بعدي ما در مورد تفاوت روحيه و متعاقبش شيوه فرماندهي حاجاحمد و حاجهمت بود. شما كه هر دوي آنها را درك كردهايد ميتوانيد اين تفاوت را براي ما بهتر باز كنيد.
حاجاحمد در كار جدي و محكم بود اما در مواقع عادي مثل يك دوست با نيروهايش بگو، بخند و مراوده داشت. حتي نزديكترين فرد به حاجاحمد هم ميدانست كه در حين كار با او بايد مثل خودش جدي باشد اما شهيد همت آرامتر بود. با نرمشش همان كاري را ميكرد كه حاجاحمد انجام ميداد. شيوههاي فرماندهي اين دو از جهت روحيه و نوع كار تفاوت داشت اما به نظر من هر دو آنها مصداق اشداء علي الكفار و رحماء بينهم بودند. هر دو به نحو احسن كارشان را انجام ميدادند، ولي هر كسي به شيوه خودش.
قبلاً كه با برخي از همرزمان قديمي حاجاحمد و حاجهمت گفتوگو ميكردم، اين برداشت را داشتم كه قديميترها فرماندهي حاجاحمد را بيشتر ميپسنديدند، در حالي كه محبوبيت حاجهمت در نسلهاي جوانتر بيشتر است.
حاجاحمد خيلي زود از بين ما رفت. بعد از تشكيل تيپ 27 ايشان فقط دو عمليات را به عنوان فرماندهي تيپ انجام داد. يكي فتحالمبين و ديگري الي بيتالمقدس. بعد كه حاجهمت فرماندهي را برعهده گرفت، مدت بيشتري در خدمتشان بوديم. خب به هر حال حاجي فرمانده لشكر تهران بود و نام فرماندهان اين لشكر هميشه پرآوازه بود. لشكر27 در طول دفاع مقدس از حيث خطشكني و حماسهآفريني زبانزد بود. به همين خاطر شهيد همت به عنوان فرمانده اين لشكر بيشتر شناخته شد ولي حاجاحمد چون غريبانه به اسارت درآمد و هنوز هم غريب است، در بين نسل جوان كمتر شناخته شده است. ببينيد الان كه سي و چند سال از ربايش حاجاحمد گذشته، هيچ كس حتي نميداند ايشان زنده است يا شهيد شده. ابهامهايي كه در ماجراي حاجاحمد وجود دارد، باعث غربت نام ايشان شده است.
بخش اول سؤالم بيپاسخ ماند. اجازه بدهيد اينطور بپرسم كه خود شما فرماندهي حاجاحمد را بيشتر ميپسنديد يا حاجهمت را؟
قطعاً هر دو را. عرض كردم هر دوي اين بزرگوار شيوههاي فرماندهي خودشان را داشتند ولي هر دو زحمت كشيدند و از جان مايه گذاشتند. هم حاجاحمد و هم حاجهمت فرماندهان سنگرنشين نبودند. دوشادوش نيروهايشان در خط مقدم حضور پيدا ميكردند و ميجنگيدند. نيرو وقتي ميديد فرمانده در سختترين شرايط كنارش است، قوت قلب ميگرفت.
پس از ربايش حاجاحمد، از چه زماني حاجهمت فرماندهي لشكر را برعهده گرفت؟
شهيد همت قائممقام لشكر بود. اول كه تيپ تشكيل شد، ايشان رئيس ستاد تيپ شدند. حاجاحمد هم كه فرمانده بود و شهيد شهبازي جانشين. در عمليات اليبيتالمقدس شهيد شهبازي مسئول محور شد و شهيد همت جانشين لشكر. شهبازي در جريان عمليات به شهادت رسيد. وقتي كه ما به لبنان رفتيم، شهيد همت همچنان جانشيني لشكر را برعهده داشت. وقتي يك فرمانده لشكر به شهادت ميرسيد، همه نيروها ميدانند كه خود به خود جانشين لشكر مسئوليت را به عهده ميگيرد. بعد از ربايش حاجاحمد وقتي به ايران برگشتيم، عمليات رمضان در جريان بود. به فرماندهي شهيد همت خودمان را به مرحله سوم عمليات رسانديم و به آن ورود كرديم.
گويا پذيرش حاجهمت در لشكر27 از طرف برخي نيروها با دشواري صورت پذيرفته بود.
خب حاشيههايي وجود داشت. اگر بگوييم چيزي نبود، دروغ گفتهايم ولي در هر صورت بچهها اگر مخالفتي ميكردند يا مطلبي ميگفتند اينطور نبود كه ضد شخص همت باشند. گاهي روش يا تكنيك ايشان را قبول نداشتند و مسائلي را عنوان ميكردند. مثلاً ميگفتند حاجهمت مطيع فرماندهان بالادستي است و اين مورد ميتواند به نيروها لطمه بزند. به جرأت ميتوانم بگويم اگر كسي با شيوههاي شهيد همت يا فلان فرمانده هم موافقت نداشت، در كار كوتاهي نميكرد. در مورد لشكر27 و فرماندهي شهيد همت هم همين طور بود.
اگر ميشود روي اين مسائل بيشتر صحبت كنيم. مثلاً شنيدهام كه بحث شهرستاني بودن حاجهمت مطرح شده بود. يا يكي از فرماندهان گردان لشكر در مصاحبهاي گفته بود بحث اطاعت حاجهمت از فرماندهان بالادستي را برخي مورد انتقاد قرار ميدادند.
من در مورد شهرستاني بودن ايشان و اينكه مثلاً چون شهرضايي بود نبايد فرمانده لشكر تهرانيها ميشد، چيزي نشنيدهام. اصلاً اين حرفها مطرح نبود اما همان طور كه قبلاً هم اشاره كردم، بعضيها ميگفتند حاجي از فرماندهان بالادستي اطاعت بيچون و چرا دارد و اين ميتواند به لشكر و نيروهايش لطمه وارد كند. بعدها همه پذيرفتند كه اگر يك نيروي بسيجي شهيد ميشد، حاجي بيشتر از همه ما ميسوخت. اينطور نبود كه هر فرماني را بيچون و چرا اطاعت كند و فكر نيروهايش نباشد. خيلي از كساني كه اين حرفها را به حاجي ميزدند از گفتهشان پشيمان شدند. تك و توكي هم از لشكر رفتند كه آنها هم بعدها پي به اشتباهشان بردند.
يكي از نفراتي كه از لشكر رفت هم سردار سعيد قاسمي بود.
بله، ايشان خودشان در رونمايي كتاب شرارههاي خورشيد كه آقاي گلعلي بابايي نوشته، عنوان كردند كه من در اين كتاب و بخش خاطراتي كه مربوط به خودم است خودزني كردم. حالا موضوع اختلافشان با شهيد همت هر چه بود، حاجسعيد در مقطعي از لشكر كنارهگيري كرد. خود سردار سعيد قاسمي در آن جلسه رونمايي گفت از اينكه همت را كمك نكرده و از لشكر رفته، پشيمان است.
خود شما هم در كتاب خاطراتتان «نبرد درالوك» در يك بخشي بحث و جدل شهيدان عباس كريمي و رضا دستواره با شهيد همت را آوردهايد. موضوع چه بود؟
اجازه بدهيد من اين موضوعات را براي شما و خصوصاً قشر جوان روشن كنم. همه اين مشكلات و اختلافها در كار بود. همه جا و در همه لشكرها هم ميتوانست بروز كند. در يك عمليات وقتي شرايط سخت ميشود، هر كس نظري دارد تا نيروها كمتر آسيب ببينند. شرايط سخت است و شهيد و جانباز ميدهيم. پس همه سعي ميكنند طوري رفتار كنند كه كار به نحو احسن پيش برود. حالا يك نفر نظرش با فرمانده لشكر متفاوت است. آن را بيان ميكند و بحث پيش ميآيد وگرنه غير از كار و در شرايط ديگر هيچ بحث و جدلي وجود نداشت. همت فرمانده بود و همه ما نيروهايش. در همان موردي كه شما عرض كرديد در كتاب خاطراتم آوردهام، در عمليات خيبر و محور طلائيه كنار دژي بوديم كه خيلي از نيروها آنجا آسيب ديده بودند. قرارگاه فرماندهي ميگفت بايد جلوتر برويد و ما كه در صحنه نبرد بوديم ميگفتيم امكانپذير نيست. شهيد همت هم از پشت بيسيم گفت فرماندهي كل دستور داده و بايد نيروها پيشروي كنند. بعد از بحثي كه بين شهيد همت و شهيدان دستواره و كريمي پيش آمد، فرماندهان مجاب شدند كه پيشروي نشدني است و نهايتاً پيشروي هم انجام نداديم. اين حرفها در شرايط سخت ميدان نبرد طبيعي بود. فقط بحث همت و دستواره و كريمي و اينها مطرح نيست. همه جا امكان دارد پيش بيايد. نسل جوان بايد بداند ما با چه سختيهايي عمليات ميكرديم و در چه شرايط دشواري كار پيش ميرفت.
حرف به عمليات خيبر كشيد. آخرين آوردگاهي كه شهيد همت به آن ورود كرد. در محور طلائيه لشكر27 خيلي آسيب ديد، آنجا چه شرايطي حاكم بود؟
بحث طلائيه بحث مفصلي است. آنجا هر نيرويي وارد عمل شد، نتوانست كاري از پيش ببرد. يك سه راهي بود كه هر كس وارد ميشد، بيبرو برگرد به شهادت ميرسيد. بعد از لشكر27 قرار شد لشكر14 امام حسين(ع) وارد عمل شود كه آنها از سه راهي جلوتر رفتند، ولي به اهدافي كه تعيين شده بود، نرسيدند. لشكر ما آنجا 9 شبانهروز به خط زد و خيلي از نيروها آسيب ديدند. در طلائيه هيچ كدام از واحدها و لشكرها نتوانستند موفقيتي كسب كنند. ما بعد از 9 الي 10 شب عمليات سخت، از طلائيه وارد مجنون شديم كه نشان از همت والاي حاجهمت و بچههايش دارد. البته قبل از اينكه از طلائيه به مجنون برويم هم دو تا از گردانهاي لشكر مثل گردان مالك به فرماندهي شهيد كارور در مجنون ميجنگيدند. خيبر عرصه حماسهآفريني لشكر27 و فرمانده توانمندش حاجمحمدابراهيم همت بود.
شهيد همت در جريان عمليات خيبر فشار زيادي را تحمل ميكرد. لشكرش آسيب زيادي ديده بود و كار در طلائيه گره خورده بود. حتي گفته ميشود ايشان بنا به دلايلي هنگام شهادتش مسئوليتي برعهده نداشت.
نه آقا اصلاً چنين چيزي نيست. در خيبر من از صفر شروع كار تا لحظاتي قبل از شهادت همت با او بودم. همت به عنوان فرمانده لشكر به شهادت رسيد اما اينكه گفته ميشود شهيد همت از طرف قرارگاه تحت فشار بود، خب خود قرارگاه هم به جهت اهميتي كه عمليات خيبر داشت تحت فشار بود و متعاقباً فرماندهان لشكر را تحت فشار قرار ميداد. ما در خيبر خيلي شهيد داديم. وقتي بعد از 9 شبانهروز به جزيره مجنون رفتيم، احساس كردم با شرايط پيش آمده همت خودش خواست كه شهيد بشود. خصوصاً وقتي خبر شهادت اكبر زجاجي را شنيد، ميشد درك كرد كه شهادت را طلب ميكند و به آن هم رسيد. همان طور كه در وصيتنامهاش نوشته بود: دوست دارم همچون مولايم بيسر بروم، گلوله مستقيم تانك به سرش خورد و بدون سر به ديدار معبودش شتافت.
از مظلوميت حاجهمت در عمليات خيبر روايتهاي زيادي ميشود. چه شرايطي در جزيره مجنون حاكم بود؟
در جزيره مجنون كار به جايي رسيد كه همت به دنبال 30 نفر نيرو بود تا خطش را تقويت كند. بعد هم كه قضيه درخواست نيرو از لشكر41 ثارالله و سردار سليماني پيش آمد. نميشود خيبر را به اين راحتيها شرح داد. چه آن 9 شبانهروزي كه در طلائيه بوديم و واقعاً با جانفشاني مقاومت كرديم، چه بعد كه وارد مجنون شديم همهشان شرح حماسهآفريني مرداني مثل حاجهمت است كه همتي خدايي داشتند. جزيره مجنون وسعت كمي دارد، خيلي وقتها 50 فروند جنگنده و هواپيماي دشمن با هم روي سرمان ظاهر ميشدند و بمباران ميكردند. بمباران شيميايي هم كه در عمليات خيبر براي اولين بار به صورت گسترده انجام شد. همين شد كه شهيد همت وقتي وارد مجنون ميشد، گفت انگار خدا ما را طلبيده است.
نسل جوان كشورمان همت را آن طور شناخته كه نيروهايش از ته دل او را دوست داشتند. دليل اين همه محبوبيت او در بين نيروهايش چه بود؟
علتش اين بود كه همت با همه نيروها يكسان برخورد ميكرد. با اخلاق خوش و چهره بشاشش وقتي براي سخنراني به جمع نيروها ميآمد، بچه بسيجيها از سر و كولش بالا ميرفتند. بس كه دوستش داشتند به زحمت آنها را از همت جدا ميكرديم. پيش ميآمد اگر يك بچه بسيجي نامهاي به شهيد همت ميداد، حاجي آن را در جلسه فرماندهان گردان مطرح ميكرد و ميگفت حالا كه يك بسيجي اينطور پاي كار آمده است، وظيفه داريم به حرفش گوش بدهيم و خواستهاش را محقق كنيم. شهيد همت مخلص بود و پاداش اخلاص هم محبتي است كه خدا از او در دل ديگران مياندازد.
چه تصويري از شهيد همت در ذهنتان ماندگار شده است؟
در عمليات خيبر يك بنهاي داشتيم كه توسط شناور هاوركرافت به آنجا آذوقه و ساير ملزومات رسانده ميشد. يك روز كه ارتباط شناور با بنه قطع شد شهيد همت گفت برويم ببينيم موضوع چيست. من روي موتور نشستم و همت هم تركم بود. رفتيم و يك هواپيماي دشمن ما را ديد. سه بار از بالاي سرمان رفت و كاري نداشت. دفعه چهارم بمبش را ريخت روي سرمان كه بمب توي باتلاق كنار جاده افتاد. موج انفجار ما را پرت كرد آن طرف جاده و بين نيزارها افتاديم. من چند ثانيه از حال رفتم. بعد كه چشم باز كردم ديدم همت تا زانو توي باتلاق فرورفته و دارد موتور را بيرون ميكشد. آن لحظه كه او را در چنين هيبتي ديدم، هيچ وقت از ذهنم پاك نميشود. تقريباً يك هفته بعد هم به شهادت رسيد.
نظر شما در مورد نامهايي كه ميآورم چيست؟
احمد متوسليان؛ كسي بود كه اگر اراده ميكرد ميتوانست به تنهايي كار يك لشكر را انجام بدهد.
محمدابراهيم همت؛ رزمنده و فرمانده مخلصي كه اخلاص و خلق نيكويش دل همه بچههاي بسيجي را ربوده بود.
رضا چراغي؛ ذرهاي ترس در وجود اين آدم نبود.
عباس كريمي؛ شيرمردي كه امروز جاي او و امثال او واقعاً خالي است.
*جوان
وقتی که به دولت بعد از جنگ بنگریم .
و کارنامه دولت سازندگی را بنگریم .
و اینکه نفس کشیدن هم مجوز می خواست .
و اینکه رعب و وحشت حکمفرما بود .
پی می بریم که امام خامنه ای عزیز :
از کوروش بزرگ ؛
و از امیر کبیر ؛
و از مصدق ؛ هم بیشتر به ایران خدمت کرده است .
و جلوی دیکتاتوری بیشتر را گرفت .
و جناب آقای ناطق نوری که به دوران سیاسی خودش پایان داد :
با طرح کردن دائمی کردن ریاست جمهوری رئیس سازندگی در مجلس .
و اینکه جلوی همه این دیکتاتوری ها و تاریکی را آقای خامنه ای گرفت .
و ایران را نجات داد .
و ما و همه ایران مدیون امام خامنه ای عزیز هستیم و از ایشان
تشکر می کنیم .
و از مجلس و از دولت می خواهیم مدال درجه یک ایران دوستی
را به ایشان اهداء کنند .
و از ایشان تشکر و قدردانی کنند .
متشکریم .
...
...
حجت الاسلام شهیدی عزیز ریاست محترم بنیاد شهید و امور ایثارگران
و کارمندان عزیز بنیاد شهید تهران ؛
چه مهربان مردمانند .
و عطر و بوی جبهه دارند .
خدا حفظشان کند .
...
عید نوروز .
به شهدای عزیز .
به خانواده شهدای عزیز .
به جانبازان عزیز .
به رزمندگان عزیز .
به امام خامنه ای عزیز ( حفظ الله )
به مردم ایران عزیز مبارک باشد .
...
http://khakpour1396.blogfa.com
...