در مطلب زیر متن نامه یک جوان اسیر ایرانی در اردوگاه عراق در جواب نامه پدرش را مشاهده میکنید.
به گزارش شهدای ایران، آنچه پیش رو دارید، متن نامهای است که یک جوان اسیر ایرانی از اردوگاهِ حکومت بعث عراق، در جواب نامه پدرش نوشته است و گوشه هائی را از آنچه بر اسرای ایرانی در بندِ بعثیون میگذشت را بیان کرده است. با توجه به این نکته که نامه از سانسور شدید عواملِ رژیم عراق گذشته است.
در ادامه مطلب متن نامه را مشاهده کنید:
*متن نامهی پدر*
به نام خدا
خدمت فرزند عزیزم سلام عرض میکنم. پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم. باری اگر حال پدر و مادر خود را خواسته باشید، بحدالله سلامتی برقرار است، به جز دوری شما که آن هم ان شاءالله به زودی دیدارها تازه گردد. باری در نامه قبل نوشته بودید که ۱۰ ماه است نامه ما به دست شما نرسیده و ما هر نامهای که شما دادید، جواب آن را دادهایم. در [ناخوانا]هر ماه یک نامه از [ناخوانا]گرفتیم و برای شما فرستادیم. حسین هم نامه برای شما فرستاده، برو [ناخوانا]رسیده است یا نه.
پدر و مادرت از راه دور سلام میرسانند. حسین با خانواده سلام میرساند. اکبر و خانواده سلام میرساند. آقا رضا با خانواده سلام میرسانند. سید محمد [ناخوانا]با خانواده سلام میرساند. رمضان با خانواده سلام میرساند. دیگر عرضی ندارم. [ناخوانا]ان شاءالله به زودی.
نامه «پدر» و جواب «پسر» اسیر در بند بعثیها +عکس
*متن جواب جوان بسیجی*
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار
سلام به پدر و مادر مهربان و مادری که در این دوران سختی و مشقت همچون علی و فاطمه (صلوات الله علیهما) صبر میکنند و هیچگونه ناراحتی به خود راه نمیدهند و امیدوارم که در زیر سایه پروردگار عالم خداوند متعال، زندگی خود و خانواده را به خوبی بگذرانید.
مادر عزیزم! سلام گرم مرا به تمامی فامیل و آشنایان و دوستان و غیر برسانید. چندین نامه از شما و برادرم حسین به دستم رسید، بسیار خوشحال شدم. مادر جان! در اینجا به ما خیلی خوش میگذرد. چه خوشی. امیدوارم که این خوشی نصیب گرگ بیابان نشود. شلنگ پلو، خورش پوست بادمجان، در روز دو وعده، نان سفید آن هم چه نانی. جایتان خالی. دسرمان ۱۵ الی ۲۰ دانه انگور آن هم چه انگوری.
راستی دربارهی جایمان، در هر بند ۵۵ نفر هستیم که هر نفر ۱۰ کاشی در ۹ کاشی. البته اندازه کاشیهاحمامی خانمان، سفیدها. خود دیگر حساب کنید. درضمن نمیگذارند که ما با دیگر اسیران ملاقات کنیم. آن هم ایرانی با ایرانی. درباره حمام بگویم. آب حمام تابستان و زمستان ندارد. همه اش سرد است. آخ جان؛ برای اعصاب من یکی خیلی خوب است. در ضمن در روز ۵ الی ۶ ساعت آزادمان میکنند، آنهم چه آزادی. اینهم مقداری از وضع ما در اینجا. زیاد دیگر از ما گله نکنید، چون ما اسیر هستیم نه مثل شما آزاد.
*مشرق
در ادامه مطلب متن نامه را مشاهده کنید:
*متن نامهی پدر*
به نام خدا
خدمت فرزند عزیزم سلام عرض میکنم. پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم. باری اگر حال پدر و مادر خود را خواسته باشید، بحدالله سلامتی برقرار است، به جز دوری شما که آن هم ان شاءالله به زودی دیدارها تازه گردد. باری در نامه قبل نوشته بودید که ۱۰ ماه است نامه ما به دست شما نرسیده و ما هر نامهای که شما دادید، جواب آن را دادهایم. در [ناخوانا]هر ماه یک نامه از [ناخوانا]گرفتیم و برای شما فرستادیم. حسین هم نامه برای شما فرستاده، برو [ناخوانا]رسیده است یا نه.
پدر و مادرت از راه دور سلام میرسانند. حسین با خانواده سلام میرساند. اکبر و خانواده سلام میرساند. آقا رضا با خانواده سلام میرسانند. سید محمد [ناخوانا]با خانواده سلام میرساند. رمضان با خانواده سلام میرساند. دیگر عرضی ندارم. [ناخوانا]ان شاءالله به زودی.
نامه «پدر» و جواب «پسر» اسیر در بند بعثیها +عکس
*متن جواب جوان بسیجی*
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار
سلام به پدر و مادر مهربان و مادری که در این دوران سختی و مشقت همچون علی و فاطمه (صلوات الله علیهما) صبر میکنند و هیچگونه ناراحتی به خود راه نمیدهند و امیدوارم که در زیر سایه پروردگار عالم خداوند متعال، زندگی خود و خانواده را به خوبی بگذرانید.
مادر عزیزم! سلام گرم مرا به تمامی فامیل و آشنایان و دوستان و غیر برسانید. چندین نامه از شما و برادرم حسین به دستم رسید، بسیار خوشحال شدم. مادر جان! در اینجا به ما خیلی خوش میگذرد. چه خوشی. امیدوارم که این خوشی نصیب گرگ بیابان نشود. شلنگ پلو، خورش پوست بادمجان، در روز دو وعده، نان سفید آن هم چه نانی. جایتان خالی. دسرمان ۱۵ الی ۲۰ دانه انگور آن هم چه انگوری.
راستی دربارهی جایمان، در هر بند ۵۵ نفر هستیم که هر نفر ۱۰ کاشی در ۹ کاشی. البته اندازه کاشیهاحمامی خانمان، سفیدها. خود دیگر حساب کنید. درضمن نمیگذارند که ما با دیگر اسیران ملاقات کنیم. آن هم ایرانی با ایرانی. درباره حمام بگویم. آب حمام تابستان و زمستان ندارد. همه اش سرد است. آخ جان؛ برای اعصاب من یکی خیلی خوب است. در ضمن در روز ۵ الی ۶ ساعت آزادمان میکنند، آنهم چه آزادی. اینهم مقداری از وضع ما در اینجا. زیاد دیگر از ما گله نکنید، چون ما اسیر هستیم نه مثل شما آزاد.
*مشرق