توی یکی از عملیات ها چهار، پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن. شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو عراق...
سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛
خاطره مجید اخوان از شهید برونسی
گردان عبدالله معروف شده بود به گردان خط شکن. حتی یک عملیات نداشتیم که نیروی پشتیبانی یا مثلا نیروی احتیاط باشد، فقط خط شکن بود. یادم هست آن وقتها مسئول تخریب لشگر بودم. حاجی برونسی می آمد پیشم و می گفت: اخوان، تخریب چی هایی رو به من بده که تا آخر کار، پای رفتن داشته باشند.
می پرسیدم: چطور؟
می گفت: چون گردان من گردان عبدالله هست؛ یعنی گردان خط شکن.
راست هم می گفت. همیشه دورترین، سخت ترین و صعب العبور ترین مسیرها را توی عملیات ها به گردان او می دادند. رو همین حساب اسم برونسی هم پیش خودی ها معروف بود، هم پیش دشمن. بارها تو رادیو عراق اسمش را با غیظ می آوردند و کلی ناسزا می گفتند. برای سرش هم مثل سر شهید کاوه جایزه گذاشته بودند.
توی یکی از عملیات ها چهار، پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن. شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو عراق. همان اول اخبارش گوینده با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله با فرماندهی بروسلی تار و مار شد!
تا این را شنیدیم دوتایی باهم زدیم زیر خنده. دنباله وراجی شان از کشتن بروسلی گفتند و دروغ های شاخ دار دیگر. حاجی بلند می خندید. به او گفتم: پس من برم بگم برات حلوا درست کنند که یک مراسم ختمی بگیریم.
با خنده گفت: منم باید برم به مسئول لشگر بگم دیگه من فرمانده گردان نیستم فرمانده تیپم.
کمی بعد رادیو را خاموش کرد. قیافه جدی به خودش گرفت و آهسته گفت: اخوان، یک گلوله ای روش نوشته برونسی، فقط اون گلوله میاد میخوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله دیگه ای نمی آد. مطمئن مطمئنم!
خاطره مجید اخوان از شهید برونسی
گردان عبدالله معروف شده بود به گردان خط شکن. حتی یک عملیات نداشتیم که نیروی پشتیبانی یا مثلا نیروی احتیاط باشد، فقط خط شکن بود. یادم هست آن وقتها مسئول تخریب لشگر بودم. حاجی برونسی می آمد پیشم و می گفت: اخوان، تخریب چی هایی رو به من بده که تا آخر کار، پای رفتن داشته باشند.
می پرسیدم: چطور؟
می گفت: چون گردان من گردان عبدالله هست؛ یعنی گردان خط شکن.
راست هم می گفت. همیشه دورترین، سخت ترین و صعب العبور ترین مسیرها را توی عملیات ها به گردان او می دادند. رو همین حساب اسم برونسی هم پیش خودی ها معروف بود، هم پیش دشمن. بارها تو رادیو عراق اسمش را با غیظ می آوردند و کلی ناسزا می گفتند. برای سرش هم مثل سر شهید کاوه جایزه گذاشته بودند.
توی یکی از عملیات ها چهار، پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن. شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو عراق. همان اول اخبارش گوینده با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله با فرماندهی بروسلی تار و مار شد!
تا این را شنیدیم دوتایی باهم زدیم زیر خنده. دنباله وراجی شان از کشتن بروسلی گفتند و دروغ های شاخ دار دیگر. حاجی بلند می خندید. به او گفتم: پس من برم بگم برات حلوا درست کنند که یک مراسم ختمی بگیریم.
با خنده گفت: منم باید برم به مسئول لشگر بگم دیگه من فرمانده گردان نیستم فرمانده تیپم.
کمی بعد رادیو را خاموش کرد. قیافه جدی به خودش گرفت و آهسته گفت: اخوان، یک گلوله ای روش نوشته برونسی، فقط اون گلوله میاد میخوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله دیگه ای نمی آد. مطمئن مطمئنم!
کاش خدا توفیق شهادت به ماهم بده