مادر شهید بود و در تشییع فرزندش گریه نکرد. حواسش به تعدادی از بستگان بود که نگاه مخالفت با انقلاب اسلامی خمینی داشتند و حالا حتی اگر کنایههایشان هم نبود، از نگاههایشان سرزنش میبارید که زندگی زیر سایه جمهوری اسلامی یعنی این؟
شهدای ایران:مادر شهید بود و در تشییع فرزندش گریه نکرد. حواسش به تعدادی از بستگان بود که نگاه مخالفت با انقلاب اسلامی خمینی داشتند و حالا حتی اگر کنایههایشان هم نبود، از نگاههایشان سرزنش میبارید که زندگی زیر سایه جمهوری اسلامی یعنی این؟ که پسر بزرگ کنی بفرستی جبهه جنگ تا برای خمینی کشته شود؟ چه میفهمیدند مرگ در راه خدا و دین خدا یعنی چه! نمیدانند که زندگی بر مدار روح خدا، یعنی چه؛ آن هم فقط از این رو که حضرت روح الله خمینی بر مدار اسلام بود و گوش دادن به امر او عین اسلام بود. بی جهت که «امام» نامیده نمیشد. یکی از همین مادران شهدا رفته بود خدمت امام. عکسهای پسرانش را نشان میداد؛ به نوبت: این پسر اولم محسن است. عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت. عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ رفت بگوید این پسر سومم... سرش را بالا آورد، دید شانه های امام(ره) دارد می لرزد. طبیعی بود که امام(ره) گریهشان گرفته بود. با سرعت عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی به امام گفت: «چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم…» رهبر انقلاب از خاطرات دوران ریاست جمهوری اسلامیشان نقل میکنند که «خانومی آمد جلو، گفت که آقا تنها پسر من اسیر شده بود، چند روز پیش اطّلاع پیدا کردم که در اسارتگاه شهید شده؛ به امام بگویید که فدای سرتان؛ و اگر باز هم پسر داشته باشم، باز هم می فرستم. این پیغامی بود که یک مادر شهید گفت. ببینید این روحیّه را! من آمدم به امام این را عرض کردم، امام گریه اش گرفت...»
مادران شهدای زیادی بودند که گاه برای بهانه دست مخالفان ندادن، همهی داغ از دست دادن جوانشان را در خود میریختند و حتی جلوی جاری شدن اشکهایشان را هم میگرفتند. از دوران مبارزه برای پیروزی انقلاب تا دفاع مقدس که سالهای نوپایی جمهوری اسلامی بود تا همین سالهای اخیر و شهدای هستهای تا شهدای نبرد با تکفیریها در سوریه تا شهدای جنگ با ضدانقلاب در مرزها تا شهدای فتنه و آشوب شهری ضدانقلاب، مادران شهدا خیلی وقتها حتی اشکی نریختهاند که بهانه دست کسی نباشد. رهبری که رفته بودند منزل خانواده شهید مصطفی احمدیروشن، باب همین بحث گشوده شد. مادر مصطفی آرام به رهبر گفت: آقا دعا کنید خدا به من صبر بده. من تا حالا عیان گریه نکردم. آقا گفتند: نه؛ گریه کنید. مادر شهید گفت: نه گریه نمیکنم نمیخوام اونها خوشحال بشن. آقا ابرو در هم کشیدند و گفتند: غلط میکنند خوشحال میشوند. گریه برای مادر هیچ اشکالی ندارد. گریه کنید و دعا کنید هم برای اون شهید که الحمدلله درجاتش عالیست و از خدا بخواهید دعای او را شامل حال شماها و ما و همسر و فرزندش بکند. آقا حرفش تمام شده و نشده چشمهای مادر مصطفی خیس شد.
همهاش این نیست. مادرانی میشناسم که با دست خودشان پسرشان را در خاک گذاشتند. میگفتند امانت خدا را به او در بهترین راهی که میشد، به خودش برمیگردانیم. رهبری جایی به خوبی توصیف کرده بودند که «جز برای خدا یک چنین چیزهایی را انسان نمی تواند مشاهده کند که مادر دو شهید بچّههایش را خودش ببرد داخل قبر بگذارد و گریه نکند! یا بخواهد از دوروبری هایش که گریه نکنند، بگوید من بچّه هایم را در راه خدا داده ام، خوشحال هم باشد؛ اینها آن آرمان است.» روشن است که الگویشان حضرت ام البنین است؛ 4 پسرش ظهر عاشورا شهید شدند؛ خبر که به بانو ام البنین رسید، جویای حال امام حسین علیه السلام شد. گویی نشنیده که 4 پسرش پرپر شدهاند...
اینها را شاید خیلیهایمان شنیده باشیم. ماجراهایی که همه به بعد از شهادت شهدا برمیگردد و وقتی است که مادران شهدا و خانواده شهدا مورد توجه قرار میگیرند؛ اما نقش اصلی مادران شهدا در همه سالهای قبل از شهادت پسرانشان است. از همان ماههای بارداری تا وقتی فرزندشان آنقدر بزرگ میشود و قد میکشد که مدافع حریم و حرم اسلام و کشور و مردم میشود. اینکه لحظه لحظه همهی این 15 و 20 سال و 30 سال و ... چگونه برای تربیت فرزند تلاش کردهاند، چگونه رسم سربازی اسلام را به جان کودک خویش در طول سالیان متمادی ریختهاند که در دامنشان یک شهید تربیت شود. این بخش مغفول زندگی شهداست که اغلب به خانواده شهدا در فضای پس از شهادت شهید پرداخته شده است که گرچه بسیار مهم است، اما کافی نیست. سیر تربیتی که از یک کودک یک شهید میسازد و سبک زندگی خانواده شهدا که منجر به تربیت چنین جوانانی میشود، یقیناً الگوهای خوب و روشنی برای ترویج سبک زندگی اسلامی – ایرانی ارائه خواهد داد. مدل زندگی خانواده شهدا گنجینهای است که از آن میتوان گزارههای عینی و تجربی برای معرفی سبک زندگی اسلامی بیرون کشید و مقابل نسل جدید گذاشت.
همه آنچه گفتیم، نشانی بر بصیرت مادران شهداست. بصیرتی که نشات گرفته از آموزههای اسلام و انقلاب اسلامی در مورد نقش پررنگ و کلیدی زن در خانواده و جامعه است و خلاصهاش را میتوان در کلام امام یافت که «از دامن زن مرد به معراج میرود.» زنی که جایگاه دقیق و واقعی خود را یافته، به دنبال مردنمایی از خود نیست و ارزش در تشبه به مردان نمیبیند و به شکلی پررنگ هم در ساخت سرنوشت جامعه نقش ایفا میکند، بدون آنکه مسئولیت اداری و رسمی در ساختار مدیریتی کشور داشته باشد و دنبال تظاهر در جامعه باشد. چنین زنی حتماً بصیرت سیاسی هم دارد، وگرنه بی بصیرت سیاسی نخواهد توانست نقش خود را در جامعه انقلابی پیدا کند. فرزندش را به جهاد در راه خدا بفرستد و بعد بگوید فدای سر اسلام و امام و انقلاب. مادر شهیدی که متوجه ضرورت حضور ایران در سوریه نباشد، چگونه راضی به حضور فرزندش در نبرد با تکفیریها در خاک سوریه و عراق خواهد شد؟ همین بصیرت سیاسی هم به خوبی الگوی دختران نسل جدید ما میتواند باشد. مادرانی که نه متحجران خانه نشین و بی اطلاع هستند و نه مردنماهای کوی و برزن. این گنجینه گرانبها را باید تبیین کرد. به صورت گزارههای قابل استفاده و بهره برداری تئوری پردازی کرد و به عنوان نمونه های عینی موفق در مدارس تدریس کرد. در این زمینه یقیناً کم کاری شده است و ما الگوهای موفق را درست ارائه نکردهایم که الگوهای غربی و لیبرال در کشور جا باز کردهاند.
*فارس
مادران شهدای زیادی بودند که گاه برای بهانه دست مخالفان ندادن، همهی داغ از دست دادن جوانشان را در خود میریختند و حتی جلوی جاری شدن اشکهایشان را هم میگرفتند. از دوران مبارزه برای پیروزی انقلاب تا دفاع مقدس که سالهای نوپایی جمهوری اسلامی بود تا همین سالهای اخیر و شهدای هستهای تا شهدای نبرد با تکفیریها در سوریه تا شهدای جنگ با ضدانقلاب در مرزها تا شهدای فتنه و آشوب شهری ضدانقلاب، مادران شهدا خیلی وقتها حتی اشکی نریختهاند که بهانه دست کسی نباشد. رهبری که رفته بودند منزل خانواده شهید مصطفی احمدیروشن، باب همین بحث گشوده شد. مادر مصطفی آرام به رهبر گفت: آقا دعا کنید خدا به من صبر بده. من تا حالا عیان گریه نکردم. آقا گفتند: نه؛ گریه کنید. مادر شهید گفت: نه گریه نمیکنم نمیخوام اونها خوشحال بشن. آقا ابرو در هم کشیدند و گفتند: غلط میکنند خوشحال میشوند. گریه برای مادر هیچ اشکالی ندارد. گریه کنید و دعا کنید هم برای اون شهید که الحمدلله درجاتش عالیست و از خدا بخواهید دعای او را شامل حال شماها و ما و همسر و فرزندش بکند. آقا حرفش تمام شده و نشده چشمهای مادر مصطفی خیس شد.
همهاش این نیست. مادرانی میشناسم که با دست خودشان پسرشان را در خاک گذاشتند. میگفتند امانت خدا را به او در بهترین راهی که میشد، به خودش برمیگردانیم. رهبری جایی به خوبی توصیف کرده بودند که «جز برای خدا یک چنین چیزهایی را انسان نمی تواند مشاهده کند که مادر دو شهید بچّههایش را خودش ببرد داخل قبر بگذارد و گریه نکند! یا بخواهد از دوروبری هایش که گریه نکنند، بگوید من بچّه هایم را در راه خدا داده ام، خوشحال هم باشد؛ اینها آن آرمان است.» روشن است که الگویشان حضرت ام البنین است؛ 4 پسرش ظهر عاشورا شهید شدند؛ خبر که به بانو ام البنین رسید، جویای حال امام حسین علیه السلام شد. گویی نشنیده که 4 پسرش پرپر شدهاند...
اینها را شاید خیلیهایمان شنیده باشیم. ماجراهایی که همه به بعد از شهادت شهدا برمیگردد و وقتی است که مادران شهدا و خانواده شهدا مورد توجه قرار میگیرند؛ اما نقش اصلی مادران شهدا در همه سالهای قبل از شهادت پسرانشان است. از همان ماههای بارداری تا وقتی فرزندشان آنقدر بزرگ میشود و قد میکشد که مدافع حریم و حرم اسلام و کشور و مردم میشود. اینکه لحظه لحظه همهی این 15 و 20 سال و 30 سال و ... چگونه برای تربیت فرزند تلاش کردهاند، چگونه رسم سربازی اسلام را به جان کودک خویش در طول سالیان متمادی ریختهاند که در دامنشان یک شهید تربیت شود. این بخش مغفول زندگی شهداست که اغلب به خانواده شهدا در فضای پس از شهادت شهید پرداخته شده است که گرچه بسیار مهم است، اما کافی نیست. سیر تربیتی که از یک کودک یک شهید میسازد و سبک زندگی خانواده شهدا که منجر به تربیت چنین جوانانی میشود، یقیناً الگوهای خوب و روشنی برای ترویج سبک زندگی اسلامی – ایرانی ارائه خواهد داد. مدل زندگی خانواده شهدا گنجینهای است که از آن میتوان گزارههای عینی و تجربی برای معرفی سبک زندگی اسلامی بیرون کشید و مقابل نسل جدید گذاشت.
همه آنچه گفتیم، نشانی بر بصیرت مادران شهداست. بصیرتی که نشات گرفته از آموزههای اسلام و انقلاب اسلامی در مورد نقش پررنگ و کلیدی زن در خانواده و جامعه است و خلاصهاش را میتوان در کلام امام یافت که «از دامن زن مرد به معراج میرود.» زنی که جایگاه دقیق و واقعی خود را یافته، به دنبال مردنمایی از خود نیست و ارزش در تشبه به مردان نمیبیند و به شکلی پررنگ هم در ساخت سرنوشت جامعه نقش ایفا میکند، بدون آنکه مسئولیت اداری و رسمی در ساختار مدیریتی کشور داشته باشد و دنبال تظاهر در جامعه باشد. چنین زنی حتماً بصیرت سیاسی هم دارد، وگرنه بی بصیرت سیاسی نخواهد توانست نقش خود را در جامعه انقلابی پیدا کند. فرزندش را به جهاد در راه خدا بفرستد و بعد بگوید فدای سر اسلام و امام و انقلاب. مادر شهیدی که متوجه ضرورت حضور ایران در سوریه نباشد، چگونه راضی به حضور فرزندش در نبرد با تکفیریها در خاک سوریه و عراق خواهد شد؟ همین بصیرت سیاسی هم به خوبی الگوی دختران نسل جدید ما میتواند باشد. مادرانی که نه متحجران خانه نشین و بی اطلاع هستند و نه مردنماهای کوی و برزن. این گنجینه گرانبها را باید تبیین کرد. به صورت گزارههای قابل استفاده و بهره برداری تئوری پردازی کرد و به عنوان نمونه های عینی موفق در مدارس تدریس کرد. در این زمینه یقیناً کم کاری شده است و ما الگوهای موفق را درست ارائه نکردهایم که الگوهای غربی و لیبرال در کشور جا باز کردهاند.
*فارس