جانباز «سیدعلیاصغر حسینی» با وجود سابقه چندین دهه حضور خانوادهاش در جبهههای مقاومت آرزو دارد که به زودی در نبرد با اسرائیل و آل سعود شرکت کند.
به گزارش شهدای ایران، در اوج جوانی بیشتر از 15 ماه است که راه رفتنش تنها با ویلچر امکان پذیر است، اما این وضعیت نه او را از راهی که رفته پشیمان کرده نه زمینگیر، روحیه شکست ناپذیری و امیدش برای بهتر شدن، از او یک قهرمان ساخته، قهرمانی که در گمنامی این روزهای سربازان حضرت زینب (س)، برای یاری دین خدا خانه و زندگی اش را برای رفتن به سوریه رها کرد و حالا با وجود آسیب دیدگی پاهایش امید دارد هرچه زودتر خوب شود و دوباره برای جهاد به این کشور بازگردد، از ما هم می خواهد که برایش دعا کنیم، می گوید دنیا مثل یک قفس کوچک است، ماندن در او سخت است، می خواهم زودتر از این قفس نجات پیدا کنم. جنگ اصلی ما با اسرائیل و آل سعود مانده و امید دارم به این جنگ برسم.
سیدعلیاصغر جانباز 33 ساله افغانستانی متولد سال 63 در مشهد، اصالتا اهل مزار شریف افغانستان است اما ده ها سال می شود که در ایران سکونت دارند. سن زیادی نداشت که ازدواج کرد و حالا دو دختر 11 ساله به نام اسما و حسنی دو ساله دارد. برای دیدار با او به محله حاشیه نشین گلشهر مشهد رفتیم، محله ای که اغلب ساکنان آن را مهاجران افغانستانی تشکیل می دهند و طی سال های گذشته نام این محله با بیش از 100 شهید افغانستانی مدافع حرم گره خورده است، گلشهر را باید به نام شهدای مهاجرش شناخت که بی ادعا عزم سفر عشق کردند و دلاوریهایشان در صحنه نبرد سوریه زبانزد رزمندگان مقاومت است.
جانبازی و سربازی، راه و رسم خانواده حسینی است، نمی شود نام «حسین» در کنار اسمشان باشد و مرام حسینی نداشته باشند، نمی شود جایی از سرزمین اسلامی مورد تعرض قرار بگیرد و خون حسینی شیعیان علی به جوش نیاید. اعتقاد خانواده حسینی به اسلام بدون مرز، قواعد مرزهای قراردادی را هم بهم ریخته، این را می شود از سابقه جهاد در خانواده، عشق آن ها به انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری فهمید. عشق رهبر و انقلاب اسلامی چنان در جان آن ها ریشه دوانده که می گویند ما برای فرمان مقام معظم رهبری جانمان را هم می دهیم.
پدر، پدربزرگ و عموی سید علی اصغر همه در میدان جهاد خوش درخشیدند. پدربزرگ از رزمندگان دوران دفاع مقدس است کسی که سال ها در کنار همرزمان ایرانی اش جنگید چرا که اعتقاد داشت انقلاب اسلامی تنها برای ایرانی ها نیست، وقتی از اسلام صحبت می شود یعنی همه مسلمانان؛ پس دفاع از خاک ایران دفاع از اسلام است، «سید میر آقا حسینی» پدر سید علی اصغر نیز ماه ها در جبهه های جنگ حضور داشته و جانباز شیمیایی دفاع مقدس است. عموی خانواده از نیروهای سپاه محمد بود که در جبهه های جهاد افغانستان به شهادت رسید. سید علی اصغر با شرمندگی می گوید با اینکه پدر و پدربزرگم ده ها ماه در جبهه دفاع مقدس حضور داشتند ولی من فقط سه ماه در سوریه بودم و جانباز شدم که این مرا شرمنده می کند.
کار تخصصی سید علی اصغر پیش از رفتن به سوریه نقاشی و سفت کاری ساختمان بود با این وجود هر کاری از دستش بر می آمد از لوله کشی گرفته تا کارهای دیگر انجام می داد. سال 95 تقریبا سه ماه از ورود سید علی اصغر به سوریه می گذشت که عملیات آزادسازی حلب کلید خورد و او در این عملیات به شدت از ناحیه پا مجروح شد. خودش می گوید من اولین جانباز آزادسازی حلب در بین بچه های فاطمیون هستم. سه بار در سوریه تحت عمل جراحی قرار گرفت، بعد از آن طی ماه ها بستری در بیمارستان بقیه الله، 16 بار جراحی شد و سپس به بیمارستان امام حسین (ع) در مشهد مقدس منتقل شد و حالا چند ماه است که به خانه بازگشته اما هنوز عمل ها ادامه دارند. در بیمارستان بقیه الله بود که حاج قاسم به دیدارش رفت. خودش می گوید به خاطر شدت جراحت و اثر داروها چیزی به خاطر ندارم اما عکس یادگاری او با پدر و حاج قاسم در گوشه ای از خانه قرار دارد.
سید علی اصغر در بین صحبت هایش اشاره ای هم به برخی حرف ها و رفتارهای نادرست مردم با مدافعان حرم دارد و مثال می زند: «بارها دلم شکسته است و دیده ام که اطرافیان گفته اند که ما به خاطر پول به سوریه رفتیم. البته خیلی از همسایه ها چنین نظری ندارند و حتی برای انجام بعضی کارها به من کمک می کنند».
*دفاع پرس
سیدعلیاصغر جانباز 33 ساله افغانستانی متولد سال 63 در مشهد، اصالتا اهل مزار شریف افغانستان است اما ده ها سال می شود که در ایران سکونت دارند. سن زیادی نداشت که ازدواج کرد و حالا دو دختر 11 ساله به نام اسما و حسنی دو ساله دارد. برای دیدار با او به محله حاشیه نشین گلشهر مشهد رفتیم، محله ای که اغلب ساکنان آن را مهاجران افغانستانی تشکیل می دهند و طی سال های گذشته نام این محله با بیش از 100 شهید افغانستانی مدافع حرم گره خورده است، گلشهر را باید به نام شهدای مهاجرش شناخت که بی ادعا عزم سفر عشق کردند و دلاوریهایشان در صحنه نبرد سوریه زبانزد رزمندگان مقاومت است.
جانبازی و سربازی، راه و رسم خانواده حسینی است، نمی شود نام «حسین» در کنار اسمشان باشد و مرام حسینی نداشته باشند، نمی شود جایی از سرزمین اسلامی مورد تعرض قرار بگیرد و خون حسینی شیعیان علی به جوش نیاید. اعتقاد خانواده حسینی به اسلام بدون مرز، قواعد مرزهای قراردادی را هم بهم ریخته، این را می شود از سابقه جهاد در خانواده، عشق آن ها به انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری فهمید. عشق رهبر و انقلاب اسلامی چنان در جان آن ها ریشه دوانده که می گویند ما برای فرمان مقام معظم رهبری جانمان را هم می دهیم.
پدر، پدربزرگ و عموی سید علی اصغر همه در میدان جهاد خوش درخشیدند. پدربزرگ از رزمندگان دوران دفاع مقدس است کسی که سال ها در کنار همرزمان ایرانی اش جنگید چرا که اعتقاد داشت انقلاب اسلامی تنها برای ایرانی ها نیست، وقتی از اسلام صحبت می شود یعنی همه مسلمانان؛ پس دفاع از خاک ایران دفاع از اسلام است، «سید میر آقا حسینی» پدر سید علی اصغر نیز ماه ها در جبهه های جنگ حضور داشته و جانباز شیمیایی دفاع مقدس است. عموی خانواده از نیروهای سپاه محمد بود که در جبهه های جهاد افغانستان به شهادت رسید. سید علی اصغر با شرمندگی می گوید با اینکه پدر و پدربزرگم ده ها ماه در جبهه دفاع مقدس حضور داشتند ولی من فقط سه ماه در سوریه بودم و جانباز شدم که این مرا شرمنده می کند.
کار تخصصی سید علی اصغر پیش از رفتن به سوریه نقاشی و سفت کاری ساختمان بود با این وجود هر کاری از دستش بر می آمد از لوله کشی گرفته تا کارهای دیگر انجام می داد. سال 95 تقریبا سه ماه از ورود سید علی اصغر به سوریه می گذشت که عملیات آزادسازی حلب کلید خورد و او در این عملیات به شدت از ناحیه پا مجروح شد. خودش می گوید من اولین جانباز آزادسازی حلب در بین بچه های فاطمیون هستم. سه بار در سوریه تحت عمل جراحی قرار گرفت، بعد از آن طی ماه ها بستری در بیمارستان بقیه الله، 16 بار جراحی شد و سپس به بیمارستان امام حسین (ع) در مشهد مقدس منتقل شد و حالا چند ماه است که به خانه بازگشته اما هنوز عمل ها ادامه دارند. در بیمارستان بقیه الله بود که حاج قاسم به دیدارش رفت. خودش می گوید به خاطر شدت جراحت و اثر داروها چیزی به خاطر ندارم اما عکس یادگاری او با پدر و حاج قاسم در گوشه ای از خانه قرار دارد.
سید علی اصغر در بین صحبت هایش اشاره ای هم به برخی حرف ها و رفتارهای نادرست مردم با مدافعان حرم دارد و مثال می زند: «بارها دلم شکسته است و دیده ام که اطرافیان گفته اند که ما به خاطر پول به سوریه رفتیم. البته خیلی از همسایه ها چنین نظری ندارند و حتی برای انجام بعضی کارها به من کمک می کنند».
*دفاع پرس