قبل از رفتنش گفتم: «رضا، نمیشود نروی؟» گفت: «الان بچهها رو در روی اسرائیل دارند میجنگند ما دوسال جنگیدیم که به اینجا برسیم که بتوانیم با اسرائیل رو در رو باشیم. میروم تا حداقل چند گلوله به سمت اسرائیل شلیک کنم...»
به گزارش شهدای ایران ، «رضا بخشی» با نام جهادی «فاتح» فرزند خیرمحمد در 9 مهرماه سال 65 متولد شد و در نهم اسفند ماه سال 93 به شهادت رسید. او جانشین فرمانده لشکر فاطمیون بود که در تل قرین سوریه توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید. او جانشین جوان فرمانده فاطمیون بود؛ مردی که در میدان جهاد و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم(س) همه او را «فاتح» میخواندند. جوانی که بورسیه تحصیلی مسکو را به بهای شهادت رها کرد و خود را به سربازان آخر الزمانی(عج)، در دفاع از حریم اهل بیت(علیهم السلام) رساند. شهیدرضا بخشی شهیدی است که، تحصیلات حوزوی را در مقطع کارشناسی ارشد، رشته فقه و معارف اسلامی در جامعه المصطفی العالمیه و تحصیلات دانشگاهی را در مقطع کارشناسی، رشته حقوق در دانشگاه پیام نور فریمان گذراند و بعنوان پژوهشگر و دانشجوی برتر معرفی شد.
فاتح، در گذراندن دورههای مربیگری فوتسال، طرح ازدواج مطهره، علوم و فنون کامپیوتر، تافل زبان انگلیسی، طراحی، خطاطی، شنا و ... نیز فعالیت داشت و موفقیتهایی نیز بدست آورد. سرانجام در سال 92 وارد فاطمیون شد که آن زمان گردان بود و بعد از شش ماه و پس از شهادت سردار شهید «سیدحسین حسینی» بدلیل تواناییهای علمی و شخصیتی توانست به سمت جانشینی تیپ فاطمیون انتخاب شود. خیلی از رزمندههای ایرانی و عراقی و سوری و دیگر مدافعان حرم، او را به نام «فاتح» میشناختند و میدانستند هر جا که فاتح پا بگذارد، عملیات حتما با پیروزی همراه است.
نبرهای رودررویش با تکفیریها و رشادتها و دلیریهای شهید بخشی همچنان در (عتیبه و ملیحه و درعا و غوطه شرقی و حلب) بر زبان رزمندههای مقاومت جاری است. سرانجام سردار جوان فاطمیون شهید «رضا بخشی» با نام جهادی(فاتح) بعد از دو سال خدمات خالصانه در جبهه دفاع از حریم اهل البیت (علیهم السلام) توانست ثمره تمامی زحمات خودرا با شهادت به دست آورد. او در حال و هوای ایام فاطمیه سال 93، در تل قرین؛ 15 کیلومتری حائل مرز اسرائیل همراه با فرمانده خود ابوحامد هم زمان در یک مکان به شهادت رسیدند.
خواهر شهید فاتح در شب قبل شهادت برادرش خواب دید. خوابی که به حقیقت پیوست. او در این باره میگوید: شهادتش براى ما خیلی سخت بود به قدری که سه بار بعد خبر شهادتش حالم بد شد و درمانگاه رفتم. شب قبل شهادتش خوابش را دیدم؛ اما اصلا فکر نمیکردم که آخرین دیدار ما باشد. خواب دیدم؛ جایى بودیم که خیلى مرتفع و سر سبز بود. با هم رفتیم بالا از آنجا یک دیوار بسیار طولانى را دیدم. آن طرف دیوار آدمهاى زیادى دور یک میز به صورت رسمى کنار هم نشسته بودند.
از او پرسیدم: «داداش آنجا کجاست؟» دقیق به یاد دارم، در پاسخ من این کلمه را گفت: «اسرائیل» گفتم: «پس چرا شما اینقدر نزدیک هستید؟ تو را به خدا مواظب خودت باش...!» گفت: «من مواظبم؛ کافیست دیگر. برویم پایین.» روز دوشنبه که خبر شهادتش را آوردند، دقیقا من شب قبل از شهادتش یعنی شب جمعه خوابش را دیدم. وقتى خبر شهادتش را آورده بودند، گفته بودند که روی تل شهید شده است. به یاد خوابم افتادم که بىدلیل خوابش را ندیده بودم...
یکی از همرزمان شهید فاتح میگوید، قبل از رفتنش گفتم: «رضا، نمیشود نروی؟» گفت: «الان بچهها رو در روی اسرائیل دارند میجنگند ما دوسال جنگیدیم که به اینجا برسیم که بتوانیم با اسرائیل رو در رو باشیم. میروم تا حداقل چند گلوله به سمت اسرائیل شلیک کنم...»
فاتح، در گذراندن دورههای مربیگری فوتسال، طرح ازدواج مطهره، علوم و فنون کامپیوتر، تافل زبان انگلیسی، طراحی، خطاطی، شنا و ... نیز فعالیت داشت و موفقیتهایی نیز بدست آورد. سرانجام در سال 92 وارد فاطمیون شد که آن زمان گردان بود و بعد از شش ماه و پس از شهادت سردار شهید «سیدحسین حسینی» بدلیل تواناییهای علمی و شخصیتی توانست به سمت جانشینی تیپ فاطمیون انتخاب شود. خیلی از رزمندههای ایرانی و عراقی و سوری و دیگر مدافعان حرم، او را به نام «فاتح» میشناختند و میدانستند هر جا که فاتح پا بگذارد، عملیات حتما با پیروزی همراه است.
نبرهای رودررویش با تکفیریها و رشادتها و دلیریهای شهید بخشی همچنان در (عتیبه و ملیحه و درعا و غوطه شرقی و حلب) بر زبان رزمندههای مقاومت جاری است. سرانجام سردار جوان فاطمیون شهید «رضا بخشی» با نام جهادی(فاتح) بعد از دو سال خدمات خالصانه در جبهه دفاع از حریم اهل البیت (علیهم السلام) توانست ثمره تمامی زحمات خودرا با شهادت به دست آورد. او در حال و هوای ایام فاطمیه سال 93، در تل قرین؛ 15 کیلومتری حائل مرز اسرائیل همراه با فرمانده خود ابوحامد هم زمان در یک مکان به شهادت رسیدند.
خواهر شهید فاتح در شب قبل شهادت برادرش خواب دید. خوابی که به حقیقت پیوست. او در این باره میگوید: شهادتش براى ما خیلی سخت بود به قدری که سه بار بعد خبر شهادتش حالم بد شد و درمانگاه رفتم. شب قبل شهادتش خوابش را دیدم؛ اما اصلا فکر نمیکردم که آخرین دیدار ما باشد. خواب دیدم؛ جایى بودیم که خیلى مرتفع و سر سبز بود. با هم رفتیم بالا از آنجا یک دیوار بسیار طولانى را دیدم. آن طرف دیوار آدمهاى زیادى دور یک میز به صورت رسمى کنار هم نشسته بودند.
از او پرسیدم: «داداش آنجا کجاست؟» دقیق به یاد دارم، در پاسخ من این کلمه را گفت: «اسرائیل» گفتم: «پس چرا شما اینقدر نزدیک هستید؟ تو را به خدا مواظب خودت باش...!» گفت: «من مواظبم؛ کافیست دیگر. برویم پایین.» روز دوشنبه که خبر شهادتش را آوردند، دقیقا من شب قبل از شهادتش یعنی شب جمعه خوابش را دیدم. وقتى خبر شهادتش را آورده بودند، گفته بودند که روی تل شهید شده است. به یاد خوابم افتادم که بىدلیل خوابش را ندیده بودم...
یکی از همرزمان شهید فاتح میگوید، قبل از رفتنش گفتم: «رضا، نمیشود نروی؟» گفت: «الان بچهها رو در روی اسرائیل دارند میجنگند ما دوسال جنگیدیم که به اینجا برسیم که بتوانیم با اسرائیل رو در رو باشیم. میروم تا حداقل چند گلوله به سمت اسرائیل شلیک کنم...»