شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۶۱۸۲۳
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۴:۲۷
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت:
در همین راستا یکی از فرزندان مرحوم هاشمی، اخیرا به یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس که دانشگاه آزاد هم در آنجا واحد دارد، سفر می‌کند و زمانی که به فرودگاه می‌رسد طی تماسی با رئیس واحد دانشگاه آزاد در این کشور از وی می‌خواهد از دانشگاه خودرویی به فرودگاه اعزام شود و در اختیار این آقازاده قرار گیرد!
سرویس سیاسی شهدای ایران:یکی از فرزندان مرحوم هاشمی که اخیرا به یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس سفر کرده در یک اقدام عجیب از رئیس واحد دانشگاه آزاد این کشور یک در خواست غیرمنطقی می‌کند که رئیس دانشگاه هم پس از کسب تکلیف به درخواست این آقازاده پاسخ رد می‌دهد.

ویژه خواری های ژن های ویژه/درخواست نابجای یک آقازاده از دانشگاه آزاد!؟

بنابر این گزارش، بعد از تغییرات مدیریتی در دانشگاه آزاد شاهد اتفاقاتی بودیم که واکنش‌های مختلفی را به دنبال داشت، از اخراج استاد هتاک گرفته تا تاکید بر استفاده از نیروهای انقلابی و بخشنامه‌هایی که در رابطه با تاکیدات و بیانات رهبری تدوین و ابلاغ شد که در مجموع این اتفاقات واکنش مثبت اساتید و دانشجویان انقلابی را درپی داشت.

در همین راستا یکی از فرزندان مرحوم هاشمی، اخیرا به یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس که دانشگاه آزاد هم در آنجا واحد دارد، سفر می‌کند و زمانی که به فرودگاه می‌رسد طی تماسی با رئیس واحد دانشگاه آزاد در این کشور از وی می‌خواهد از دانشگاه خودرویی به فرودگاه اعزام شود و در اختیار این آقازاده قرار گیرد.

به نوشته فارس، از آنجایی که رئیس این دانشگاه متوجه تغییر رویکرد در دانشگاه آزاد بوده، با تهران تماس می‌گیرد و پس از کسب تکلیف به این آقازاده جواب رد می‌دهد. گویا رئیس این دانشگاه بعد کسب تکلیف جواب داده: « آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»



انتشار یافته: ۲
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۵ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۸
0
0
يعني استفاده حتي در حد يك خودرو براي انتقال از فرودگاه اينها با اين همه ثروت كه چاپيدن روحيه گدا صفتي خود را ترك نمي كنند
مرتضی خاکپور
|
United States of America
|
۲۱:۰۳ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۹
0
0
...

امروز جایی بودم .

فرزند یک شهید هم بود با زنش .

داد ؛ که بیکار و بی پول و بی خانه است .

زنش را راهنمایی می کردم که بجای داد نامه

بنویسد .

وقتی خواندم گریه ام می گرفت .

بعد از چند دقیقه آمد مقداری از بدبختیش

بگوید : گفتم خانم محترم دیگر نگو ؟!

که طاقت شنیدن ندارم و گریه ام می گیرد .

نزدیک بود کتک های داد و بیداد او را من بخورم .

...

راستی شما می دانید چند فرزند شهید خودکشی

کرده است ؟!

...
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار