این شهدا پیروزی انقلاب اسلامی را ندیدند اما تاثیر بسزای آنان باعث شد تا به مرور زمان و پس از فرار شاه از کشور و ورود امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسیده و 12 فرودین 1358 نیز رسما از سوی مردم انتخاب شود.
به گزارش شهدای ایران، سرتاسر تاریخ پرروغ انقلاب اسلامی، پر است از رشادتهای فرزندان این مرز و بوم؛ فرزندانی که در هر برحهای از زمان پای اعتقاداتشان ایستادند و نهال نوپای انقلاب را بارورتر کردند.
چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران میگذرد و نقش اقشار و بخشهای مختلف در شکلگیری جمهوری اسلامی، همچنان قابل بررسی است؛ یکی از این بخشها دانشگاه و دانشجویانش است.
بی تردید دانشجویان یکی از عوامل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی بودند؛ دانشجویانی که واپسین روزهای پر تلاطم خشن حکومت پهلوی را پا به پای مردم انقلابی سپری کردند و جمهوری اسلامی را شکل دادند.
شاید دلیل اصلی جملهی معروف و تاریخی امام خمینی(ره) _ که دانشگاه مبداء تحولات است – را نیز بتوان دستمایهی همین حضور چشمگیر و از خودگذشتهی دانشجویان و اساتید انقلابی دانست.
به هر حال هر چه هست، ردپای محسوس دانشگاهیان در شکلگیری انقلاب اسلامی را بیشتر از هر چیزی پدیدار میکند. به پاس این حضور شاید نگاهی به سبقه و معرفی شهدای انقلاب اسلامی که برامده از دل دانشگاه بودند چندان هم خالی از لطف نباشد اما تعداد بسیار بالا و پراکندگی و همچنین نبود آماری دقیقی از این شهدا، ما را بر این داشت تا 5 شهید نخبهی دانشگاهی کشور را به نمایندگی از شهدای دانشجوی انقلاب اسلامی معرفی کنیم.
شهدایی که پیروزی انقلاب اسلامی را ندیدند اما تاثیر بسزای آنان باعث شد تا به مرور زمان و پس از فرار شاه از کشور و ورود امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسیده و 12 فرودین 1358 نیز رسما از سوی مردم انتخاب شود.
شهید محمود ضیاء بشرحق سى ام فروردین 1328 ، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش احمد و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسى در رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت ایران درس خواند. دبیر بود. بیست و یکم بهمن 1357 ، در زادگاهش هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهى بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار وى در بهشت زهراى همان شهرستان واقع است.
روز 22 بهمن بالباس مبدل صبح زود از نارمک بهطرف مرکز شهر میآمد و در مسیر حرکت باتجربهای که داشت به برادرانی که در خیابانها سنگر گرفته بودند روش درست عمل کردن را صبورانه به آنها آموزش میداد و اگر جایی اشکال یا بیاحتیاطی میدید فوراً به آنها میگفت که باید چهکار کرد و چگونه عمل کرد و چنان تعصبی در آموختن به آنها نشان میداد، گویی مسئول مستقیم آنهاست و همین ترتیب ادامه داد تا به پادگان عشرتآباد سابق رسید و در آنجا پس از شرکت در فتح پادگان و گرفتن تلفنخانه پادگان به فیض شهادت نائل گشت.
با قیام پرشکوه خود چنان ضربه سختی به رژیم زدندکه تمام مردم ایران را به حرکت واداشت. عظیم از اوجگیری سریع انقلاب فوقالعاده خوشحال بود تا اینکه نقشهای طرح کردند که در چهلم شهدای تبریز در یک عملیات گسترده و وسیع بانکهای این دستگاه فساد را که در دست سرمایهگذاران بیگانه بود و سالها خون ملت را مکیده بودند به آتش بکشند. در صبحگاه 9/1/57 به علت لو رفتن نقشه آنان توسط ساواک و شهربانی دستگیر میشوند و در دم او را زیر شکنجه قرار میدهند. شکنجه آنان از ساعت 6 صبح تا 10 شب یکسره ادامه داشت. در پی شکنجه، عظیم بارها به مزدوران حمله میکند. او در زیر شکنجه مقاومت کرده و کوچکترین تقاضایی از این مزدوران کثیف نمیکند او هیچگونه نشانی از خود و خانواده خود نمیدهد. مزدوران تمام آلات و ابزار شکنجه را به کار میبرند ولی حتی یک کلمه مبنی بر ضعف عظیم نمیشنوند. مزدوران موقعی که عجز و ناتوانی خود را میبینند، عظیم را تا سر حد مرگ شکنجه میکنند و عظیم هم با تلاوت قرآن و شعار دشمنشکن (لااله الا الله) مقاومت میکند تا اینکه در ساعت 10 شب عظیم به حالت اغماء میافتد. عظیم را به بیمارستان انتقال میدهند و در آنجا است که روح پرعظمت وی به ملکوت اعلی پر میکشد و به لقاءالله میپیوندد.
محرم 57 بود که اما فرمودند محرم امسال را با شکوه برگذار کنید و از طاغوت نترسید. برخی از کسبه بازار تصمیم گرفتند تا در روز اول محرم راهپیمایی به راه بیاندازند.رضا هم با آنان همراه شد. جمعیت از گلوبندک به سمت چهار راه سیروس در حال حرکت بود. وقتی به سرچشمه می رسند شخصی روحانی سخنرانی می کند و بعد می گوید بنشینید و تکبیر بگوید:استقلال آزادی جمهوری اسلامی . حسین حسین ... سر بدهید. در همین لحظه بود که سربازان گارد سلطنتی شروع به تیر اندازی می کنند.افراد یکی پس از دیگری به زمین می افتند. یکی از دوستان رضا دست وی را می کشد تا او را خارج کند که شهید رضا حاجی بهرامی نگاهش به یک نفر مجروح می افتد و به سمتش می دود که ناگهان تیری از پشت به قلبش اصابت می کند.
شبهنگام 23/9/57 حسن مجتهد زاده براثر انفجار بمبی که از طرف عناصر انقلابی در کنار منزل یکی از مزدوران کثیف ساواک کار گذاشتهشده بود مجروح میگردد و به بیمارستان شهیدی منتقل میشود که بلافاصله از طرف مزدوران ساواک، شهربانی و ارتش بیمارستان را محاصره نموده و او را با تن مجروح به بند کشیده به بیمارستان نیروی دریایی خرمشهر منتقل و از همان لحظه اول به زیر شکنجه روحی برده و بازجوییهای ممتد آغاز میگردد؛ و درحالیکه دکتر معالج وی احتمال مرگ وی را صفر بیان میدارد براثر عدم رسیدگی و معالجه او از طرف دژخیمان پهلوی و در اثر شکنجه مستمر در بعدازظهر 28/9/57 شربت سرخ شهادت را مینوشد.
چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران میگذرد و نقش اقشار و بخشهای مختلف در شکلگیری جمهوری اسلامی، همچنان قابل بررسی است؛ یکی از این بخشها دانشگاه و دانشجویانش است.
بی تردید دانشجویان یکی از عوامل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی بودند؛ دانشجویانی که واپسین روزهای پر تلاطم خشن حکومت پهلوی را پا به پای مردم انقلابی سپری کردند و جمهوری اسلامی را شکل دادند.
شاید دلیل اصلی جملهی معروف و تاریخی امام خمینی(ره) _ که دانشگاه مبداء تحولات است – را نیز بتوان دستمایهی همین حضور چشمگیر و از خودگذشتهی دانشجویان و اساتید انقلابی دانست.
به هر حال هر چه هست، ردپای محسوس دانشگاهیان در شکلگیری انقلاب اسلامی را بیشتر از هر چیزی پدیدار میکند. به پاس این حضور شاید نگاهی به سبقه و معرفی شهدای انقلاب اسلامی که برامده از دل دانشگاه بودند چندان هم خالی از لطف نباشد اما تعداد بسیار بالا و پراکندگی و همچنین نبود آماری دقیقی از این شهدا، ما را بر این داشت تا 5 شهید نخبهی دانشگاهی کشور را به نمایندگی از شهدای دانشجوی انقلاب اسلامی معرفی کنیم.
شهدایی که پیروزی انقلاب اسلامی را ندیدند اما تاثیر بسزای آنان باعث شد تا به مرور زمان و پس از فرار شاه از کشور و ورود امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسیده و 12 فرودین 1358 نیز رسما از سوی مردم انتخاب شود.
شهید محمود ضیاء بشرحق سى ام فروردین 1328 ، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش احمد و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسى در رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت ایران درس خواند. دبیر بود. بیست و یکم بهمن 1357 ، در زادگاهش هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهى بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار وى در بهشت زهراى همان شهرستان واقع است.
روز 22 بهمن بالباس مبدل صبح زود از نارمک بهطرف مرکز شهر میآمد و در مسیر حرکت باتجربهای که داشت به برادرانی که در خیابانها سنگر گرفته بودند روش درست عمل کردن را صبورانه به آنها آموزش میداد و اگر جایی اشکال یا بیاحتیاطی میدید فوراً به آنها میگفت که باید چهکار کرد و چگونه عمل کرد و چنان تعصبی در آموختن به آنها نشان میداد، گویی مسئول مستقیم آنهاست و همین ترتیب ادامه داد تا به پادگان عشرتآباد سابق رسید و در آنجا پس از شرکت در فتح پادگان و گرفتن تلفنخانه پادگان به فیض شهادت نائل گشت.
با قیام پرشکوه خود چنان ضربه سختی به رژیم زدندکه تمام مردم ایران را به حرکت واداشت. عظیم از اوجگیری سریع انقلاب فوقالعاده خوشحال بود تا اینکه نقشهای طرح کردند که در چهلم شهدای تبریز در یک عملیات گسترده و وسیع بانکهای این دستگاه فساد را که در دست سرمایهگذاران بیگانه بود و سالها خون ملت را مکیده بودند به آتش بکشند. در صبحگاه 9/1/57 به علت لو رفتن نقشه آنان توسط ساواک و شهربانی دستگیر میشوند و در دم او را زیر شکنجه قرار میدهند. شکنجه آنان از ساعت 6 صبح تا 10 شب یکسره ادامه داشت. در پی شکنجه، عظیم بارها به مزدوران حمله میکند. او در زیر شکنجه مقاومت کرده و کوچکترین تقاضایی از این مزدوران کثیف نمیکند او هیچگونه نشانی از خود و خانواده خود نمیدهد. مزدوران تمام آلات و ابزار شکنجه را به کار میبرند ولی حتی یک کلمه مبنی بر ضعف عظیم نمیشنوند. مزدوران موقعی که عجز و ناتوانی خود را میبینند، عظیم را تا سر حد مرگ شکنجه میکنند و عظیم هم با تلاوت قرآن و شعار دشمنشکن (لااله الا الله) مقاومت میکند تا اینکه در ساعت 10 شب عظیم به حالت اغماء میافتد. عظیم را به بیمارستان انتقال میدهند و در آنجا است که روح پرعظمت وی به ملکوت اعلی پر میکشد و به لقاءالله میپیوندد.
محرم 57 بود که اما فرمودند محرم امسال را با شکوه برگذار کنید و از طاغوت نترسید. برخی از کسبه بازار تصمیم گرفتند تا در روز اول محرم راهپیمایی به راه بیاندازند.رضا هم با آنان همراه شد. جمعیت از گلوبندک به سمت چهار راه سیروس در حال حرکت بود. وقتی به سرچشمه می رسند شخصی روحانی سخنرانی می کند و بعد می گوید بنشینید و تکبیر بگوید:استقلال آزادی جمهوری اسلامی . حسین حسین ... سر بدهید. در همین لحظه بود که سربازان گارد سلطنتی شروع به تیر اندازی می کنند.افراد یکی پس از دیگری به زمین می افتند. یکی از دوستان رضا دست وی را می کشد تا او را خارج کند که شهید رضا حاجی بهرامی نگاهش به یک نفر مجروح می افتد و به سمتش می دود که ناگهان تیری از پشت به قلبش اصابت می کند.
شبهنگام 23/9/57 حسن مجتهد زاده براثر انفجار بمبی که از طرف عناصر انقلابی در کنار منزل یکی از مزدوران کثیف ساواک کار گذاشتهشده بود مجروح میگردد و به بیمارستان شهیدی منتقل میشود که بلافاصله از طرف مزدوران ساواک، شهربانی و ارتش بیمارستان را محاصره نموده و او را با تن مجروح به بند کشیده به بیمارستان نیروی دریایی خرمشهر منتقل و از همان لحظه اول به زیر شکنجه روحی برده و بازجوییهای ممتد آغاز میگردد؛ و درحالیکه دکتر معالج وی احتمال مرگ وی را صفر بیان میدارد براثر عدم رسیدگی و معالجه او از طرف دژخیمان پهلوی و در اثر شکنجه مستمر در بعدازظهر 28/9/57 شربت سرخ شهادت را مینوشد.