سرپرست تیم که بانویی چادریست منافقانه به تیپ فوتبالیست های خانم گیر می دهد، خبر چینی می کند، دوبه هم زنی و بی اخلاقی می کند و ... .
به گزارش شهدای ایران، عرق سرد فیلمی به کارگردانی و نویسندگی «سهیل بیرقی» و تهیهکنندگی «مهدی داوری» محصول سال ۱۳۹۶ است. روایت فیلم افروز اردستانی (باران کوثری) کاپیتان تیم ملی فوتسال زنان ایران است. با گلزنی افروز تیم ملی برای اولین بار به فینال بازی های آسیایی راه پیدا می کند و عازم مالزی می شود، در فرودگاه افروز متوجه می شود که توسط شوهرش یاسر ممنوع الخروج است و از اینجا به بعد آغاز جنگی بین یاسر و افروز است...
داستان فیلم بر گرفته از داستانی واقعی بوده(نیلوفر اردلان کاپیتان تیم فوتسال) هر چند دخل و تصرف نویسنده و سمپاتی وی با برخی شخصیت ها حاکی از خروج داستان از مسیر واقعی دارد. شخصیت یاسر در داستان، خام بود و بازیگر نیز خیلی خوب از پس نقش بر نیامد. دوست نزدیک افروز نیز بود و نبودش در داستان خیلی تاثیرگذار نبود. رئیس فدراسیون و قاضی نیز مثل سایر فیلم ها نقشی کلیشه ای و خشک را بازی کردند. تعقیب و گریز خیابانی بیش از حد بود و نماهای تکراری...
داستان فیلمنامه تلاش کرده ظاهرا بی طرف گام به گام جلو رود، به طوری که در طول داستان و با توجه به برخی دیالوگ ها تماشاچی حق را به طرفین می داد. البته با نگاهی دقیق تر به مسیر داستان، می توان گفت داستان خیلی هم بی طرفی نبود.
تماشاچی در ابتدا ممنون الخروج کردن افروز را، حق همسرش -یاسر – می داند؛ چرا افروز حقوق همسرش را رعایت نکرده و تنها زندگی می کندو... و. ولی از آنجا که کار افروز قابل توجیه نیست، نویسنده تلاش می کند، شخصیت مقابل او که- همان یاسر-است، بیشتر تخریب کرده تا تماشاچی حق را به فرد کمتر مقصر دهد.
یاسر چهره ای موجه، ظاهر الصلاح و مجری برنامه صدا وسیماست، که در داخل منزل طوری دیگر لباس می پوشد، زیر قولش می زند، گاهی عصبی شده و رفتار غیر منطق از خود بروز می دهد.
داستان تلاشش را برای تخریب چهره یاسر کرد ولی بالاخره پیچ مخالف های او با افروز معلوم نشد.
معلوم نیست چرا یاسر نه افروز را طلاق می دهد و نه اجازه خروج وی را امضا می کند؟ کنار قرار دادن پشت سرهم صحنه های اجرای تلویزیونی یاسر با بی اخلاقی های وی در حق یک زن بی دفاع نشان از نفاق و تعارض در شخصیت وی و ساختاری است که باز هم حق را به یاسر می دهد.
در برخی سکانس ها همچون سکانس دادگاه، رفتار یاسر با آنکه بی منطق است ولی باز هم قانون طرفدار اوست، از اینجا به بعد فیلم انگشت اتهام را به سمت قانون می برد، قانونی که براساس شریعت بناشده!! قانونی خشک و بی انعطاف که شرایط افراد را درک نمی کند!! و ... دوربین، قاضی را نشان نمی دهد، بلکه از نگاه او و از منظر بالا به پایین به افروز نگاه می کند...
البته نویسنده کم و بیش نگاه خود به مذهب را از ابتدا فیلم نشان داده بود. سرپرست تیم که بانویی چادریست منافقانه به تیپ فوتبالیست های خانم گیر می دهد، خبر چینی می کند، دوبه هم زنی و بی اخلاقی می کند و ... افراطی و نامطلوب نشان دادن رفتار یک فرد مذهبی نشان از نگاه کلیشه ای و جهت دار داستان فیلم نسبت به مذهب است، به طوری که در طول فیلم همه افراد مذهبی دارای یک نوعی نفاق، تعارض در رفتار و بی اخلاقی می باشند. البته این نگاه از فیلم هایی که پز روشنفکری می دهند، چیز دور از ذهنی نیست... فیلم شرایط اعتراض به این وضعیت را به صورت ناامیدانه بسته می داند و هیچ راه حلی را ارائه نمی دهد!!
در انتها داستان با نشان دادن قانونی بی رحم و جولان مذهبی های منافق و بی اخلاق، دو راه را برای افروز مشروع می داند یا مهاجرت و یا اکنون که درها بسته است، "بی اخلاقی نسبت به آنان که به تو بی اخلاقی کرده اند"!
جالب آنکه در انتهای فیلم در قالب نوشته ای، کارگردان، داستان خود را شبیه 8 فوتبالیست زن که ممنون الخروج شده اند، می داند، باید پرسید آیا چنین داستان تخیلی و جهداری را می توان به زندگی آن 8 خانواده نسبت داد؟
داستان فیلم بر گرفته از داستانی واقعی بوده(نیلوفر اردلان کاپیتان تیم فوتسال) هر چند دخل و تصرف نویسنده و سمپاتی وی با برخی شخصیت ها حاکی از خروج داستان از مسیر واقعی دارد. شخصیت یاسر در داستان، خام بود و بازیگر نیز خیلی خوب از پس نقش بر نیامد. دوست نزدیک افروز نیز بود و نبودش در داستان خیلی تاثیرگذار نبود. رئیس فدراسیون و قاضی نیز مثل سایر فیلم ها نقشی کلیشه ای و خشک را بازی کردند. تعقیب و گریز خیابانی بیش از حد بود و نماهای تکراری...
داستان فیلمنامه تلاش کرده ظاهرا بی طرف گام به گام جلو رود، به طوری که در طول داستان و با توجه به برخی دیالوگ ها تماشاچی حق را به طرفین می داد. البته با نگاهی دقیق تر به مسیر داستان، می توان گفت داستان خیلی هم بی طرفی نبود.
تماشاچی در ابتدا ممنون الخروج کردن افروز را، حق همسرش -یاسر – می داند؛ چرا افروز حقوق همسرش را رعایت نکرده و تنها زندگی می کندو... و. ولی از آنجا که کار افروز قابل توجیه نیست، نویسنده تلاش می کند، شخصیت مقابل او که- همان یاسر-است، بیشتر تخریب کرده تا تماشاچی حق را به فرد کمتر مقصر دهد.
یاسر چهره ای موجه، ظاهر الصلاح و مجری برنامه صدا وسیماست، که در داخل منزل طوری دیگر لباس می پوشد، زیر قولش می زند، گاهی عصبی شده و رفتار غیر منطق از خود بروز می دهد.
داستان تلاشش را برای تخریب چهره یاسر کرد ولی بالاخره پیچ مخالف های او با افروز معلوم نشد.
معلوم نیست چرا یاسر نه افروز را طلاق می دهد و نه اجازه خروج وی را امضا می کند؟ کنار قرار دادن پشت سرهم صحنه های اجرای تلویزیونی یاسر با بی اخلاقی های وی در حق یک زن بی دفاع نشان از نفاق و تعارض در شخصیت وی و ساختاری است که باز هم حق را به یاسر می دهد.
در برخی سکانس ها همچون سکانس دادگاه، رفتار یاسر با آنکه بی منطق است ولی باز هم قانون طرفدار اوست، از اینجا به بعد فیلم انگشت اتهام را به سمت قانون می برد، قانونی که براساس شریعت بناشده!! قانونی خشک و بی انعطاف که شرایط افراد را درک نمی کند!! و ... دوربین، قاضی را نشان نمی دهد، بلکه از نگاه او و از منظر بالا به پایین به افروز نگاه می کند...
البته نویسنده کم و بیش نگاه خود به مذهب را از ابتدا فیلم نشان داده بود. سرپرست تیم که بانویی چادریست منافقانه به تیپ فوتبالیست های خانم گیر می دهد، خبر چینی می کند، دوبه هم زنی و بی اخلاقی می کند و ... افراطی و نامطلوب نشان دادن رفتار یک فرد مذهبی نشان از نگاه کلیشه ای و جهت دار داستان فیلم نسبت به مذهب است، به طوری که در طول فیلم همه افراد مذهبی دارای یک نوعی نفاق، تعارض در رفتار و بی اخلاقی می باشند. البته این نگاه از فیلم هایی که پز روشنفکری می دهند، چیز دور از ذهنی نیست... فیلم شرایط اعتراض به این وضعیت را به صورت ناامیدانه بسته می داند و هیچ راه حلی را ارائه نمی دهد!!
در انتها داستان با نشان دادن قانونی بی رحم و جولان مذهبی های منافق و بی اخلاق، دو راه را برای افروز مشروع می داند یا مهاجرت و یا اکنون که درها بسته است، "بی اخلاقی نسبت به آنان که به تو بی اخلاقی کرده اند"!
جالب آنکه در انتهای فیلم در قالب نوشته ای، کارگردان، داستان خود را شبیه 8 فوتبالیست زن که ممنون الخروج شده اند، می داند، باید پرسید آیا چنین داستان تخیلی و جهداری را می توان به زندگی آن 8 خانواده نسبت داد؟
*مشرق