مرا به جرم خواندن دعای کمیل به بازداشتگاه 12 منتقل کردند، وقتی از آنها پرسیدم که به چه جرمی مرا بازداشت میکنید، گفتند به جرم حمل اسلحه. پرسیدم کدام اسلحه؟!
به گزارش شهدای ایران ، در سال های اخیر کتاب هایی که دربرگیرنده خاطرات دفاع مقدس است، میان مردم محبوبیت شگفتی به دست آورده اند و بارها و بارها تجدید چاپ شده و همواره جزء پرفروش های بازار نشر بوده اند.
یکی از این کتاب های شاهکار «پایی که جا ماند» است که خاطرات سیدناصر حسینی پور جانباز و آزاده دفاع مقدس را دربر می گیرد، در این کتاب خاطراتی از دوران اسارت می خوانید که واقعا تاثیرگذار است.
در بخش هایی از این کتاب راوی از ماه مبارک رمضان در اسارت می نویسد که بخشی از آن را برای شما انتخاب کرده ایم و با هم مرور می کنیم: «آخرین جمعه ماه مبارک رمضان بود. رمضان صفای خاصی داشت. یک روز بعد از عید نوروز، ماه مبارک رمضان شروع شده بود. صبح بعد از آمار، مرا به جرم خواندن دعای کمیل به بازداشتگاه 12 منتقل کردند.
وقتی از آنها پرسیدم که به چه جرمی مرا بازداشت میکنید، گفتند به جرم حمل اسلحه. پرسیدم کدام اسلحه؟!
گفتند شما ایرانیها تنها اسلحهای که دارید، دعاست! و غیر از این چیزی ندارید. قبل از ظهر ستوان فاضل وارد بازداشتگاه شد و در جمع تعدادی از بچهها از خاطراتش در سوسنگرد گفت.
فاضل راست یا دروغ میگفت: من ایرانیهای زیادی را در اوایل جنگ در هویزه و بستان کشتهام. یکی از بهترین خاطرات ستوان فاضل از اوایل جنگ، کشتن گاومیشها در رودخانه اطراف سوسنگرد بود. آنطور که میگفت لذت کشتن گاومیشها، از کشتن ایرانیها بیشتر بود.
یکی از اسرا، حسن بهشتیپور بود که برای بچهها کلاس درس میگذاشت. آن روز کنارش نشستم.
گفت: الان در ایران روز قدس است. دلم میخواهد امروز به درخواستی از عراقیها داشته باشیم. بهشتیپور که همیشه فکرهای بکری داشت، گفت: میخواهم به سروان خلیل بگویم که شما عربید و فلسطینیها هم عربند. عربیت شما حکم میکند که هوای فلسطینیها را داشته باشید، ارتباط یاسر عرفات و صدام هم که عالیه. اگر واقعا ادعاتون میشه که غمخوار ملت مردم فلسطین هستید، از مقامات عالی کشورتان بخواهید که اسرای ایرانی به جای اینکه در اردوگاههای عراق بپوسند از آنها بخواهید که ما را ببرند فلسطین تا با اسرائیلیها بجنگیم.
یکی از این کتاب های شاهکار «پایی که جا ماند» است که خاطرات سیدناصر حسینی پور جانباز و آزاده دفاع مقدس را دربر می گیرد، در این کتاب خاطراتی از دوران اسارت می خوانید که واقعا تاثیرگذار است.
در بخش هایی از این کتاب راوی از ماه مبارک رمضان در اسارت می نویسد که بخشی از آن را برای شما انتخاب کرده ایم و با هم مرور می کنیم: «آخرین جمعه ماه مبارک رمضان بود. رمضان صفای خاصی داشت. یک روز بعد از عید نوروز، ماه مبارک رمضان شروع شده بود. صبح بعد از آمار، مرا به جرم خواندن دعای کمیل به بازداشتگاه 12 منتقل کردند.
وقتی از آنها پرسیدم که به چه جرمی مرا بازداشت میکنید، گفتند به جرم حمل اسلحه. پرسیدم کدام اسلحه؟!
گفتند شما ایرانیها تنها اسلحهای که دارید، دعاست! و غیر از این چیزی ندارید. قبل از ظهر ستوان فاضل وارد بازداشتگاه شد و در جمع تعدادی از بچهها از خاطراتش در سوسنگرد گفت.
فاضل راست یا دروغ میگفت: من ایرانیهای زیادی را در اوایل جنگ در هویزه و بستان کشتهام. یکی از بهترین خاطرات ستوان فاضل از اوایل جنگ، کشتن گاومیشها در رودخانه اطراف سوسنگرد بود. آنطور که میگفت لذت کشتن گاومیشها، از کشتن ایرانیها بیشتر بود.
یکی از اسرا، حسن بهشتیپور بود که برای بچهها کلاس درس میگذاشت. آن روز کنارش نشستم.
گفت: الان در ایران روز قدس است. دلم میخواهد امروز به درخواستی از عراقیها داشته باشیم. بهشتیپور که همیشه فکرهای بکری داشت، گفت: میخواهم به سروان خلیل بگویم که شما عربید و فلسطینیها هم عربند. عربیت شما حکم میکند که هوای فلسطینیها را داشته باشید، ارتباط یاسر عرفات و صدام هم که عالیه. اگر واقعا ادعاتون میشه که غمخوار ملت مردم فلسطین هستید، از مقامات عالی کشورتان بخواهید که اسرای ایرانی به جای اینکه در اردوگاههای عراق بپوسند از آنها بخواهید که ما را ببرند فلسطین تا با اسرائیلیها بجنگیم.