ابوصالح جوانی پاکستانی است که حمایت هنری و فرهنگی از جبهه مقاومت اسلامی را داوطلبانه انتخاب کرده است. خادمالشهدایی که ارادتش به اهل بیت(ع) و جبهه مقاومت را با طراحی چهره شهدا به شکل گرافیکی و زیبا نشان میدهد.
به گزارش شهدای ایران ، ابوصالح جوانی پاکستانی است که حمایت هنری و فرهنگی از جبهه مقاومت اسلامی را داوطلبانه انتخاب کرده است.
خادمالشهدایی که ارادتش به اهل بیت(ع) و جبهه مقاومت را با طراحی چهره شهدا به شکل گرافیکی و زیبا نشان میدهد. این جوان 22ساله و دانشجوی پاکستانی اگرچه نمیتواند در جنگ علیه تروریستهای تکفیری شرکت کند، اما سعی دارد تا دین خود را به اسلام و رزمندگان با طراحیهای زیبایش ادا کند. مشتاق بودیم تا با ابوصالح مصاحبهای انجام دهیم. اما ازآنجایی که ایشان به زبان فارسی مسلط نبود کارمان سخت شد. وقتی موضوع را با خواهر شهید مدافع حرم لشکر زینبیون شهید عدیل حسینی در میان گذاشتم به کمکمان آمد تا با تشکیل یک گروه تلگرامی سه نفره صحبتهای ابوصالح را از زبان پاکستانی و انگلیسی به فارسی ترجمه کند. این نوشتار ماحصل همین گفتوگوی سه نفره است که پیش رو دارید.
آقای ابوصالح اولین شهیدی که تصویرش را طراحی کردید کدام شهید بود؟
من کار طراحی و گرافیکی برای شهدا را از شهید حزبالله لبنان ابوصالح و شهیدی از لشکر زینبیون به نام جاوید حسین آغاز کردم.
پس نام مستعار ابوصالح هم برگرفته از این شهید حزبالله است؟
بله، من نام مستعار ابوصالح را برای خودم انتخاب کردم؛ چراکه قدم گذاشتن در این مسیر و خادمی را مدیون و مرهون اذن خدا و شهدایی میدانم که سعادت پرداختن به آنها را به دست آوردم.
اصلاً چرا این راه را برای خادمی شهدا انتخاب کردید؟
به خوبی میدانم امروز شرایط موجود در پاکستان به من اجازه نمیدهد که به صفوف مدافعان حرم لشکر زینبیون بپیوندم. میدانم که جهاد و همپایی مردان قافله حسینی شدن سعادتی میخواهد که نصیب من نشده است. اما دلم میخواست که در روز قیامت در محضر حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) شرمنده نباشم. نمیخواستم شرمنده شهدا باشم. نمیخواستم شهدا اینگونه تصور کنند که بعد از شهادت کسی به آنها فکر نکرده و توجهی ندارد.
چقدر شهدایی را که برایشان طراحی میکنید میشناسید؟
من آشنایی زیادی با این شهدا ندارم، اما خوب میدانم که اگر اینها نبودند ما الان در خانههایمان راحت و آسوده نبودیم و زندگی عادی خودمان را نداشتیم. من به قربان این شهدا بروم، وقتی تصویرشان را میبینم احساس افتخار میکنم. در عین حال برای خودم تأسف میخورم که این شهدا در عین خوشرویی و جوانی، نقش علیاکبر را در قافله کربلا در پیش گرفتند و من فقط اینجا نشستهام و فقط حرف میزنم. به خدا قسم از وقتی این شهدا را میبینم که این چنین زندگی را به بازی گرفته و دل از تعلقاتش میکنند، مرگ برای من مانند عروس زیباست. مرگ با شهادت از هر حلاوتی شیرینتر است.
در عوض این خادمی از شهدا چه خواستهای دارید؟
همیشه یک خواسته از شهدا داشته و دارم و آن این است که اگر این خادمی را از من میپذیرند برایم دعا کنند تا از محیط آلوده و گناه دور شوم و مثل خودشان باشم. من در محیط خیلی مذهبی رشد نکردم از طرفی کاری هم انجام ندادهام که نشان بدهم حق بندگی را ادا کردهام. شاید به جرأت میتوانم بگویم تنها چیزی که در کودکی در مذهبی شدنم نقش ایفا کرد، برنامه دعای کمیلی بود که هر پنجشنبه برگزار میکردیم. ولی وقتی بزرگ شدیم زمان پاکیزگی را از ما گرفت و در محیط آلوده چشم باز کردیم. دیدیم که در محیط غیرمذهبی هستیم، اما همان بند بند دعای کمیل در دل ما همچنان باقی است. هنوز هم دستم را میگیرد. من حال و روز امروز و این خادمی شهدا را مرهون همان دعاها میدانم. در اینجا به یاد یک جمله پر ایمان شهید عدیل میافتم که فرمود: من خدا را در دو قدمی خودم میبینم.
میخواهید تا چه زمانی به خادمی شهدا ادامه بدهید؟
من تصمیم دارم که در این راه خودم را قربانی کنم. وقتی بزرگانی چون علیاکبر(ع) و قاسم(ع) که بهترین بندگان خدا بودند، در راه امام حسین(ع) و اسلام شهید شدند، من کسی نیستم که بخواهم از این جان ناقابلم در راه شهدا و اسلام نگذرم. پدر و مادرم هم باید بدانند که من و فرزندان دیگرشان را باید فدای راه اسلام و خدا کنند. چراکه این دنیا بالاخره تمام میشود و ما باید کاری کنیم که همیشه زنده و جاودان بمانیم. من همین راه را در پیش میگیرم. حتی اگر جانم را در این راه فدا کنم، از عشق من در این راه کم نمیشود. سه سال پیش تکفیریها یک جوان 12 ساله که پدر هم نداشت را به شهادت رساندند. بعد از آن من و دوستانم گروهی به نام سربازان گمنام امام زمان(عج) در پاکستان تشکیل دادیم. هدفمان تربیت جوانان شیعه بود که با انقلاب و اسلام بیشتر آشنا و مأنوس بشوند. تا انشاءالله بتوانیم از آنها و عقایدشان در مقابل دشمنان اسلام استفاده کنیم. در منطقه ما بارها و بارها درگیری رخ داده و تعدادی به شهادت رسیدهاند. الحمدالله در این راه هم موفق بودهایم. هر چند با مشکلات زیادی هم روبهرو شدیم که بسیار طبیعی است.
بسیاری از طرحهای شما در مورد شهدای مجاهد زینبیون است که از پاکستان به سوریه اعزام شدهاند. چقدر این لشکر و رزمندگانش را میشناسید؟
همانطور که امام خامنهای در مورد زینبیون فرمودند: «زینبیون خیلی خوب میجنگند، خیلی خوب مجاهدت میکنند.» به نظر من اگر به زینبیون کمک شود آنها حزبالله لبنانی دیگر خواهند شد. چراکه ما در پاکستان با مشکل وهابی- سعودی روبهرو هستیم. از 25 تا 30 سال قبل این برخورد مذاهب به خاطر همین نگرش سعودی در پاکستان شدت گرفته است و این مسائل حل نخواهد شد تا زمانی که حزبالله دیگری در پاکستان شروع به کار کند. بعد از شهید عارف حسینی، نعمت بزرگی به نام لشکر زینبیون به شیعیان پاکستان عطا شده و اگر به شکل صحیحی پیش برود ما در پاکستان یک جبهه مقاومت اسلامی خواهیم داشت که نظیرش در لبنان دیده میشود. ما در این راه مشکلات زیادی خواهیم داشت و شهدای زیادی را تقدیم خواهیم کرد. اما قطعاً حق بر باطل پیروز خواهد شد.
آقای ابوصالح چه میزان انقلاب اسلامی ایران را میشناسید؟
بهتر است به جای اینکه بگوییم انقلاب اسلامی ایران، بگوییم انقلاب اسلامی، چراکه این انقلاب مربوط به ایران و محدود به ایران نیست. به نظر من این انقلاب شیعه علی(ع) و انقلاب مستضعفین است. وعده خدا محقق خواهد شد که فرمود: من مستضعفین را وارث زمین خواهم کرد. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) بعد از 1400 سال به وقوع پیوست. فرزندی از سلاله رسول خدا به میدان آمد و این امر خطیر را در ایران به مقصد رساند. انشاءالله این انقلاب موجی خواهد شد در دنیا که مقابل ظلم و کفر خواهد ایستاد. امتداد خواهد داشت تا انشاءالله زمینهساز ظهور انقلاب امام زمان(عج) خواهد شد. امروز هم رهبری این انقلاب به دستان پرتوان امام خامنهای که عاشقانه دوستش دارم، است. از همین جا به ایشان میگویم خونی که در رگ ما است هدیه به ایشان است. من وقتی سخنرانی رهبری را بعد از فتنه 88 شنیدم دلم گرفت. قلبم به درد آمد و گریه کردم. از خدا طول عمر برایشان خواستم. زندگی من فدای ایشان. خداوند نعمتی مانند امام خمینی به مردم مسلمان داده بود که ما در زمان ایشان نبودیم و نتوانستیم ایشان را به خوبی درک کنیم. اما نعمت بزرگی چون امام خامنهای تکرارنشدنی است. من افتخار دارم که در زمان رهبری ایشان زندگی میکنم.
به عنوان یک دانشجو نوع نگاهتان به جنگ سوریه و جبهه مقاومت چیست؟
جبهه برحق مقاومت اسلامی انشاءالله مقدمهساز ظهور مهدی(عج) شود. به نظر من دفاع از حریمی که در سوریه به همت مدافعان حرم انجام میشود، به معنای دفاع از مذهب اهل بیت(ع) است. در واقع دفاع از حرم، دفاع از مظلوم است. این دفاع، دفاع از ولایت فقیه است که برای زمینهسازی ظهور امام زمان(عج) بسیار نیاز است. جنگ در سوریه یک آمادهسازی و بسترسازی مناسب برای ظهور مهدی(عج) است که توسط لشکریان امام زمان(عج) به منصه ظهور خواهد رسید.
ضمن تشکر از شما به خاطر قبول مصاحبه، اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.
من عکس بزرگی از شهید علی قادمون در اتاق پذیرایی خانهمان نصب کردهام. به این عکس خیره شده و عشقی عجیب به ایشان پیدا کردم. با توجه به شناختی که از خانواده این شهید لبنانی دارم با مادرش همکلام شدهام. ایشان یک خاطره از دوران کودکی هادی برایم تعریف کرد. مادر شهید میگفت: وقتی هادی کودک بود، یک بار یک غذایی دادم تا برای همسایهمان ببرد.
اما بعد از چند دقیقه دیدم هادی نشسته است. از او سؤال کردم چرا نمیروی؟ گفت مادر جان کمی صبر کنید تا هوا تاریک شود. من میروم این ظرف را پشت در میگذارم که من را نبینند تا شرمنده نشوند. مادرش دائم تکرار میکرد که هادی معلم من بود. من خیلی چیزها از ایشان آموختم.
مادر شهید تعریف میکرد: وقتی پسرم هادی میخواست برای آخرین بار به سوریه برود میگفتم لاالهالاالله و هادی در جواب میگفت محمد رسولالله. همان جا حس و حال ایشان را دیدم و متوجه شدم که هادی دیگر بازنمیگردد و شهید میشود. هادی شهید شد و شوهر خواهر هادی هم به شهادت رسید. من خانواده شهید سمیر علی سلوم را خوب میشناختم. شهید دختری به نام ملیکا داشت. وقتی پدر ملیکا شهید شد قلبم به درد آمد و سخت اذیت شدم و به خودم گفتم دیگر بس است و من هم باید بروم. با خود گفتم شهدا فرزندانشان را در راه خدا رها میکنند و میروند. شاید اگر من میرفتم دیگر پدر ملیکا که زن و فرزند داشت نمیرفت و شهید نمیشد. جایش خالی نمیماند، اما خب امکان اعزام وجود ندارد و من فعلاً در این جبهه فرهنگی در خدمت شهدا هستم. همه انگیزه من برای طراحی عکس شهدا و بهخصوص شهید هادی است. امیدوارم خدا من را نیز در زمره شهدا قرار دهد.
خادمالشهدایی که ارادتش به اهل بیت(ع) و جبهه مقاومت را با طراحی چهره شهدا به شکل گرافیکی و زیبا نشان میدهد. این جوان 22ساله و دانشجوی پاکستانی اگرچه نمیتواند در جنگ علیه تروریستهای تکفیری شرکت کند، اما سعی دارد تا دین خود را به اسلام و رزمندگان با طراحیهای زیبایش ادا کند. مشتاق بودیم تا با ابوصالح مصاحبهای انجام دهیم. اما ازآنجایی که ایشان به زبان فارسی مسلط نبود کارمان سخت شد. وقتی موضوع را با خواهر شهید مدافع حرم لشکر زینبیون شهید عدیل حسینی در میان گذاشتم به کمکمان آمد تا با تشکیل یک گروه تلگرامی سه نفره صحبتهای ابوصالح را از زبان پاکستانی و انگلیسی به فارسی ترجمه کند. این نوشتار ماحصل همین گفتوگوی سه نفره است که پیش رو دارید.
آقای ابوصالح اولین شهیدی که تصویرش را طراحی کردید کدام شهید بود؟
من کار طراحی و گرافیکی برای شهدا را از شهید حزبالله لبنان ابوصالح و شهیدی از لشکر زینبیون به نام جاوید حسین آغاز کردم.
پس نام مستعار ابوصالح هم برگرفته از این شهید حزبالله است؟
بله، من نام مستعار ابوصالح را برای خودم انتخاب کردم؛ چراکه قدم گذاشتن در این مسیر و خادمی را مدیون و مرهون اذن خدا و شهدایی میدانم که سعادت پرداختن به آنها را به دست آوردم.
اصلاً چرا این راه را برای خادمی شهدا انتخاب کردید؟
به خوبی میدانم امروز شرایط موجود در پاکستان به من اجازه نمیدهد که به صفوف مدافعان حرم لشکر زینبیون بپیوندم. میدانم که جهاد و همپایی مردان قافله حسینی شدن سعادتی میخواهد که نصیب من نشده است. اما دلم میخواست که در روز قیامت در محضر حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) شرمنده نباشم. نمیخواستم شرمنده شهدا باشم. نمیخواستم شهدا اینگونه تصور کنند که بعد از شهادت کسی به آنها فکر نکرده و توجهی ندارد.
چقدر شهدایی را که برایشان طراحی میکنید میشناسید؟
من آشنایی زیادی با این شهدا ندارم، اما خوب میدانم که اگر اینها نبودند ما الان در خانههایمان راحت و آسوده نبودیم و زندگی عادی خودمان را نداشتیم. من به قربان این شهدا بروم، وقتی تصویرشان را میبینم احساس افتخار میکنم. در عین حال برای خودم تأسف میخورم که این شهدا در عین خوشرویی و جوانی، نقش علیاکبر را در قافله کربلا در پیش گرفتند و من فقط اینجا نشستهام و فقط حرف میزنم. به خدا قسم از وقتی این شهدا را میبینم که این چنین زندگی را به بازی گرفته و دل از تعلقاتش میکنند، مرگ برای من مانند عروس زیباست. مرگ با شهادت از هر حلاوتی شیرینتر است.
در عوض این خادمی از شهدا چه خواستهای دارید؟
همیشه یک خواسته از شهدا داشته و دارم و آن این است که اگر این خادمی را از من میپذیرند برایم دعا کنند تا از محیط آلوده و گناه دور شوم و مثل خودشان باشم. من در محیط خیلی مذهبی رشد نکردم از طرفی کاری هم انجام ندادهام که نشان بدهم حق بندگی را ادا کردهام. شاید به جرأت میتوانم بگویم تنها چیزی که در کودکی در مذهبی شدنم نقش ایفا کرد، برنامه دعای کمیلی بود که هر پنجشنبه برگزار میکردیم. ولی وقتی بزرگ شدیم زمان پاکیزگی را از ما گرفت و در محیط آلوده چشم باز کردیم. دیدیم که در محیط غیرمذهبی هستیم، اما همان بند بند دعای کمیل در دل ما همچنان باقی است. هنوز هم دستم را میگیرد. من حال و روز امروز و این خادمی شهدا را مرهون همان دعاها میدانم. در اینجا به یاد یک جمله پر ایمان شهید عدیل میافتم که فرمود: من خدا را در دو قدمی خودم میبینم.
میخواهید تا چه زمانی به خادمی شهدا ادامه بدهید؟
من تصمیم دارم که در این راه خودم را قربانی کنم. وقتی بزرگانی چون علیاکبر(ع) و قاسم(ع) که بهترین بندگان خدا بودند، در راه امام حسین(ع) و اسلام شهید شدند، من کسی نیستم که بخواهم از این جان ناقابلم در راه شهدا و اسلام نگذرم. پدر و مادرم هم باید بدانند که من و فرزندان دیگرشان را باید فدای راه اسلام و خدا کنند. چراکه این دنیا بالاخره تمام میشود و ما باید کاری کنیم که همیشه زنده و جاودان بمانیم. من همین راه را در پیش میگیرم. حتی اگر جانم را در این راه فدا کنم، از عشق من در این راه کم نمیشود. سه سال پیش تکفیریها یک جوان 12 ساله که پدر هم نداشت را به شهادت رساندند. بعد از آن من و دوستانم گروهی به نام سربازان گمنام امام زمان(عج) در پاکستان تشکیل دادیم. هدفمان تربیت جوانان شیعه بود که با انقلاب و اسلام بیشتر آشنا و مأنوس بشوند. تا انشاءالله بتوانیم از آنها و عقایدشان در مقابل دشمنان اسلام استفاده کنیم. در منطقه ما بارها و بارها درگیری رخ داده و تعدادی به شهادت رسیدهاند. الحمدالله در این راه هم موفق بودهایم. هر چند با مشکلات زیادی هم روبهرو شدیم که بسیار طبیعی است.
بسیاری از طرحهای شما در مورد شهدای مجاهد زینبیون است که از پاکستان به سوریه اعزام شدهاند. چقدر این لشکر و رزمندگانش را میشناسید؟
همانطور که امام خامنهای در مورد زینبیون فرمودند: «زینبیون خیلی خوب میجنگند، خیلی خوب مجاهدت میکنند.» به نظر من اگر به زینبیون کمک شود آنها حزبالله لبنانی دیگر خواهند شد. چراکه ما در پاکستان با مشکل وهابی- سعودی روبهرو هستیم. از 25 تا 30 سال قبل این برخورد مذاهب به خاطر همین نگرش سعودی در پاکستان شدت گرفته است و این مسائل حل نخواهد شد تا زمانی که حزبالله دیگری در پاکستان شروع به کار کند. بعد از شهید عارف حسینی، نعمت بزرگی به نام لشکر زینبیون به شیعیان پاکستان عطا شده و اگر به شکل صحیحی پیش برود ما در پاکستان یک جبهه مقاومت اسلامی خواهیم داشت که نظیرش در لبنان دیده میشود. ما در این راه مشکلات زیادی خواهیم داشت و شهدای زیادی را تقدیم خواهیم کرد. اما قطعاً حق بر باطل پیروز خواهد شد.
آقای ابوصالح چه میزان انقلاب اسلامی ایران را میشناسید؟
بهتر است به جای اینکه بگوییم انقلاب اسلامی ایران، بگوییم انقلاب اسلامی، چراکه این انقلاب مربوط به ایران و محدود به ایران نیست. به نظر من این انقلاب شیعه علی(ع) و انقلاب مستضعفین است. وعده خدا محقق خواهد شد که فرمود: من مستضعفین را وارث زمین خواهم کرد. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) بعد از 1400 سال به وقوع پیوست. فرزندی از سلاله رسول خدا به میدان آمد و این امر خطیر را در ایران به مقصد رساند. انشاءالله این انقلاب موجی خواهد شد در دنیا که مقابل ظلم و کفر خواهد ایستاد. امتداد خواهد داشت تا انشاءالله زمینهساز ظهور انقلاب امام زمان(عج) خواهد شد. امروز هم رهبری این انقلاب به دستان پرتوان امام خامنهای که عاشقانه دوستش دارم، است. از همین جا به ایشان میگویم خونی که در رگ ما است هدیه به ایشان است. من وقتی سخنرانی رهبری را بعد از فتنه 88 شنیدم دلم گرفت. قلبم به درد آمد و گریه کردم. از خدا طول عمر برایشان خواستم. زندگی من فدای ایشان. خداوند نعمتی مانند امام خمینی به مردم مسلمان داده بود که ما در زمان ایشان نبودیم و نتوانستیم ایشان را به خوبی درک کنیم. اما نعمت بزرگی چون امام خامنهای تکرارنشدنی است. من افتخار دارم که در زمان رهبری ایشان زندگی میکنم.
به عنوان یک دانشجو نوع نگاهتان به جنگ سوریه و جبهه مقاومت چیست؟
جبهه برحق مقاومت اسلامی انشاءالله مقدمهساز ظهور مهدی(عج) شود. به نظر من دفاع از حریمی که در سوریه به همت مدافعان حرم انجام میشود، به معنای دفاع از مذهب اهل بیت(ع) است. در واقع دفاع از حرم، دفاع از مظلوم است. این دفاع، دفاع از ولایت فقیه است که برای زمینهسازی ظهور امام زمان(عج) بسیار نیاز است. جنگ در سوریه یک آمادهسازی و بسترسازی مناسب برای ظهور مهدی(عج) است که توسط لشکریان امام زمان(عج) به منصه ظهور خواهد رسید.
ضمن تشکر از شما به خاطر قبول مصاحبه، اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.
من عکس بزرگی از شهید علی قادمون در اتاق پذیرایی خانهمان نصب کردهام. به این عکس خیره شده و عشقی عجیب به ایشان پیدا کردم. با توجه به شناختی که از خانواده این شهید لبنانی دارم با مادرش همکلام شدهام. ایشان یک خاطره از دوران کودکی هادی برایم تعریف کرد. مادر شهید میگفت: وقتی هادی کودک بود، یک بار یک غذایی دادم تا برای همسایهمان ببرد.
اما بعد از چند دقیقه دیدم هادی نشسته است. از او سؤال کردم چرا نمیروی؟ گفت مادر جان کمی صبر کنید تا هوا تاریک شود. من میروم این ظرف را پشت در میگذارم که من را نبینند تا شرمنده نشوند. مادرش دائم تکرار میکرد که هادی معلم من بود. من خیلی چیزها از ایشان آموختم.
مادر شهید تعریف میکرد: وقتی پسرم هادی میخواست برای آخرین بار به سوریه برود میگفتم لاالهالاالله و هادی در جواب میگفت محمد رسولالله. همان جا حس و حال ایشان را دیدم و متوجه شدم که هادی دیگر بازنمیگردد و شهید میشود. هادی شهید شد و شوهر خواهر هادی هم به شهادت رسید. من خانواده شهید سمیر علی سلوم را خوب میشناختم. شهید دختری به نام ملیکا داشت. وقتی پدر ملیکا شهید شد قلبم به درد آمد و سخت اذیت شدم و به خودم گفتم دیگر بس است و من هم باید بروم. با خود گفتم شهدا فرزندانشان را در راه خدا رها میکنند و میروند. شاید اگر من میرفتم دیگر پدر ملیکا که زن و فرزند داشت نمیرفت و شهید نمیشد. جایش خالی نمیماند، اما خب امکان اعزام وجود ندارد و من فعلاً در این جبهه فرهنگی در خدمت شهدا هستم. همه انگیزه من برای طراحی عکس شهدا و بهخصوص شهید هادی است. امیدوارم خدا من را نیز در زمره شهدا قرار دهد.
*جوان