مواضع رژیم صهیونیستی و برخی رژیمهای عربی در تحمیل واقعیتهای اشغالگرایانه به ملت فلسطین نمود استراتژی ثابت این رژیم از اعلام موجودیت آن بوده که تاکنون نیز ادامه پیدا کرده است.
به گزارش شهدای ایران، طرحی که این روزها تحت عنوان «معامله قرن» برای از بین بردن آرمان فلسطین در منطقه مطرح شده، شامل بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای و عوامل و تحولات مختلف در خاورمیانه است.
کنار هم گذاشتن پازلهای این طرح آمریکایی- صهیونیستی، پشت پرده بسیاری از تحولات و رویکردها طی سالهای اخیر در حاکمیت کشورهای مربوطه را نشان می دهد. طرحی که آمریکا برای تضمین امنیت رژیم صهیونیستی در منطقه دنبال میکند، با حمایتهای بیدریغ عربستان سعودی، اردن و تعداد دیگری از رژیم های عربی حاشیه خلیح فارس دنبال میشود.
این کشورها پیش از این برای امتیازهای قابل توجهی که در موضوع فلسطین تقدیم دشمن میکردند، دستاوردهای حداقلی نظیر ادامه روند سازش و پیشبرد مذاکرات را مطالبه میکردند، اما این روزها تنها برای جلب رضایت آمریکا و رژیم صهیونیستی در روند عادی سازی روابط با تلآویو، حاضرند حتی شهر راهبردی قدس را قربانی کنند.
آنچه در این گزارش که مرکز مطالعاتی باحث آن را تهیه کرد، مورد توجه قرار گرفته است، بررسی طرفهای مرتبط با توطئه بین المللی موسوم به معامله قرن و مراحل مختلف این طرح برای از بین آرمان فلسطین است. با وجود اینکه بسیاری از این عوامل نشان میدهد که فرصتی بیسابقه برای رژیم صهیونیستی جهت تحمیل مطالبات نژاد پرستانه خود به ملت فلسطین به وجود آمده، اما عنصر تاثیرگذار در این روند جوانان انقلابی و مقاوم فلسطین و سایر کشورهای عربی است که میتواند تمامی معادلات را به هم زده و دشمن را در رسیدن به اهداف خود ناکام بگذارد.
در تاریخ درگیریها، بیشتر مسئولان رژیم صهیونیستی و برخی رژیم های رسمی عربی از فلسطینیان می خواهند وقایع سیاسی و میدانی تحمیل شده به آنها در اراضی فلسطین را به رسمیت بشناسند. آنها ادعای خود را اینگونه توجیه می کنند که رد تسلیم در برابر این واقعیتها و مقاومت در برابر آن غیر از قربانیان بیشتر چیزی عاید آنها نمیکند و نمیتواند واقعیتها را تغییر دهند. این درخواست بارها از زبان بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی مطرح شده و در میان مقامات فلسطینی نیز به عنوان مبنا و اساسی برای توجیه روند سازش تکرار شده است.
مواضع رژیم صهیونیستی و برخی رژیمهای عربی در این رابطه بیهوده نبود، بلکه نمود استراتژی ثابت از زمان شهرک سازی صهیونیستی قبل از اعلام دولت اسرائیل در سال 1948 است که تاکنون نیز ادامه پیدا کرده است. این استراتژی مبتنی بر تحمیل وقایع شهرک سازی در سایه همبستگی و همراهی کامل با دولتهای بزرگ غربی است تا واقعیت های جدید را به دیگران تحمیل کنند.
اولین پیامدهای رسمی این استراتژی در قطعنامه شماره 181 سازمان ملل متحد خود را نشان داد که بر تشکیل دولت یهودی در سال 1947 تاکید کرد. استناد قطعنامه مذکور این بود که درگیریهای فلسطینی که در آن زمان وجود داشت و در صورت تقسیم فلسطین بین دو دولت یهودی و فلسطینی قابل حل نیست. دولت فلسطین نیز در نهایت تشکیل نشد. در واقع مصوبه سازمان ملل متحد تنها در راستای مشروعیت بخشیدن به واقعیتی بود که جنبش صهیونیسم طی سالهای قبل به فلسطین اشغالی تحمیل کرده بود. آنها صدها هزار شهرکنشین را به سرزمین های اشغالی کشانده بودند و آنها را در شهرک های صهیونیستی که با حمایت و پشتیبانی اشغالگران انگلیسی تاسیس شده بود، اسکان دادند. این موضوع منجر به ایجاد واقعیت مردم شناختی جدیدی در اراضی فلسطین شد که مصوبه تجزیه این منطقه از سوی سازمان ملل متحد نیز مبتنی بر این موضوع پایهگذاری شد.
بعد از اعلام رسمی" دولت اسرائیل" مرز های"خط سبز" ترسیم شد. اما در ادامه شهرک سازی صهیونیستی در بخشی که بر اساس قطعنامه 181 سازمان ملل متحد مختص دولت فلسطین بود، با شدت بیشتری به کار خود ادامه داد. رژیم صهیونیستی به ادامه شهرک سازی در این مناطق با هدف تحمیل واقعیتهای جدید به آن و دور کردن این منطقه از هر نوع مذاکره در آینده اصرار داشت.
از جنگ سال 67، رژیم صهیونیستی اجرای استراتژی تحمیل واقعیتهای شهرکسازی جدید مبتنی بر تقویت اشغالگری و یهودی سازی اراضی فلسطین را آغاز کردند. اسرائیلیها در کرانه باختری بعد از مذاکرات سازش موفق شدند پروژه تشکیل دولت فلسطین- در سقف معاهدات اوسلو- را ناکام بگذارند. آنها نقشه شهرک سازی برنامهریزی شدهای را ترسیم کردند که در مناطق مختلف و دارای اهمیت استراتژیک کرانه باختری شکل گرفته بود. به این ترتیب شهرکهای صهیونیستنشین بزرگ در کرانه باختری نظیر آرئیل و معالیه ادومیم و غوش عتصیون تشکیل شده و اکثریت قریب به اتفاق ساکنان یهودی کنونی در کرانه باختری در این شهرکها اسکان پیدا کردند که در حال حاضر تعداد آنها به علاوه شهرکنشینان قدس شرقی به حدود یک میلیون نفر می رسد. این در حالی بود که هیچ امکانی برای تخلیه این افراد در راه حل نهایی احتمالی با تشکیلات خودگردان متصور نیست. این مفهوم از آنجا شکل می گیرد که سردمداران رژیم صهیونیستی هر نوع تخلیه شهرکهای صهیونیستنشین در راه حل توافق نهایی را رد می کنند و آمریکا نیز به صورت رسمی آن را در نامه ای از سوی جورج بوش پسر به آریل شارون در سال 2004 مورد تاکید قرار داد که این مناطق صهیونیست نشین بخشی از تمامیت ارضی این رژیم در هر راه حل نهایی است.
بستر اعلام ترامپ در انتقال سفارت آمریکا به قدس
بسیاری از گزارشهای اسرائیلی نشان میدهد که هیئت فلسطینی مذاکره کننده خواستار تبادل اراضی در مقابل این شهرکهای صهیونیست نشین شده است. این موضوع تلویحا به معنی تایید این مطلب است که این مناطق بخشی از اراضی دولت اسرائیل است.
استراتژی تحمیل واقعیت در شهرقدس شرقی نیز از مدتها پیش آغاز شده است در مرحله اول شهرداری قدس کنترل اراضی فلسطینی ها را در دست گرفت. در ادامه سیاست شهرک سازی گسترده در قدس شرقی آغاز شد و در سال 1980 قانون اساسی در کنیست رژیم صهیونیستی به تصویب رسید که قدس را پایتخت رژیم اسرائیل معرفی کرد و به موجب آن قدس شرقی به عنوان بخشی از پایتخت اسرائیل لقب گرفت.
قانون تصویب شده توسط رژیم صهیونیستی با اجماع سیاسی تمامی جریان ها و احزاب یهودی در اسرائیل تقویت شد. آنها همچنین تخلیه مناطق یهودی نشین در قدس شرقی در هر توافق نهایی آینده را رد کردند. این اجماع همچنین در زمینه مبنای تقسیم قدس نیز وجود داشت.
نگاهی به روند استراتژی رژیم صهیونیستی نشان میدهد که چیزی که اسرائیلیها را تشویق به ادامه این روند میکند، حمایتهای آمریکا و غرب از آنها و این مطلب است که رژیمهای عربی از تحمل مسئولیتهای خود سرباز میزنند و با هر سقفی از واقعیتهای میدانی که در نتیجه شهرکسازی صهیونیستی به آنها تحمیل می شود، تعامل میکنند. از زمان آغاز روند سازش این رویکرد در میان رژیم های عربی وجود دارد که کسانی که امروز در برابر واقعیتهای تحمیل شده، تسلیم شوند؛ فردا نیز این کار را خواهند کرد و کسانی که امروز با اسرائیل به صورت محرمانه ارتباط میگیرند، فردا ارتباطات خود با این رژیم را علنی خواهند کرد.
اعلام موضع جدید دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا مبنی بر اعلام قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی که در واقع همان مشروعیت بخشیدن آمریکا به وقایع تحمیل شده از سوی اسرائیل در عرصه میدانی است، با سکوت رژیم های عربی و پذیرش طرح آمریکا مواجه شده است. با این وجود پیامدهای این اقدامات و مواضع آمریکا و اسرائیل همچنان به گزینههای ملت فلسطین مرتبط است، چرا که آنها نوک پیکان مبارزه در اراضی فلسطین هستند. همچنین در این رابطه برخی قدرتهای منطقهای حامی فلسطین نیز تاثیرگذار هستند.
مبالغه نیست اگر بگوییم که تجاوز آمریکا به قدس فرصت های زیادی را به وجود آورده است، چرا که این واقعیت را نشان داد که نمیتوان روی نقشه آمریکا و ایجاد توازن ادعایی آن - حتی با معیارهای گروه سازشکار فلسطینی- حساب کرد. اتفاقی که عمر ملت فلسطین و موضوع فلسطین را گرفته و نیروهای آن را در مسیرهای بیهوده به فرسایش کشانده است. این بدان معنا است که شرایطی که فلسطین و تحولات منطقه ای دارد، فرصت و انگیزه ای برای ایجاد گزینه های ارائه کرده که میتواند پیامدها و تاثیرات تاریخی در حال و آینده فلسطین و منطقه داشته باشد. به این ترتیب است که می توان برخی زنجیرههای این روند تاریخی را به هم بریزد. زنجیرههایی که باعث می شد اسرائیل در گذشته بتواند واقعیتهای مدنظر خود را به طرف عربی تحمیل کرده و آنها با این واقعیتها سازگاری کنند.
نشانههای معامله قرن
دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا به وعده انتخاباتی خود عمل کرد و قدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی معرفی کرد. انگیزه های پشت پرده این موضوع مهم نیست. بلکه آنچه که مهم است، نحوه مقابله و براندازی این اقدام است. ترامپ در سخنرانی این موضوع را مخفی نکرد که به رسمیت شناختن قدس و آغاز انتقال سفارت آمریکا به این شهر اشغالی در چهارچوب طرحی است که دولت وی به خصوص از طریق جارد کوشنر مشاور و دامادش در دست اجرا دارد. همان طرحی که در رسانههای خبری با عنوان معامله قرن شناخته میشود.
در صورتی که این اعتقاد وجود دارد که طرح مورد نظرسندی است که به دو طرف عرضه میشود تا آنها آن را بعد از مذاکره و گفتگو یا بدون مذاکره بپذیرند، اما حوادث موجود نشان می دهد که سند مذکور تنها مجموعه ای از اقدامات و وقایعی است که آمریکا به دنبال تقویت آن از طریق مجموعه تماسهای محرمانه و مستقیم خود بوده و به این ترتیب می خواهد کسی نسبت به آن اعتراضی نداشته باشد و اعتراض های احتمالی نیز مهار شود.
ترامپ در آستانه صدور اعلامیه خود در مورد قدس، مجموعه ای از تماس ها را با رهبران منطقه برقرار کرد تا با آنها در رابطه با تصمیمی که گرفته بود، صحبت کند. میتوان این نتیجه را گرفت که تماسهای مذکور برای مشاوره با آنها نبود، بلکه بیشتر برای ابلاغ یک طرح قطعی بود که شکل دستور مانند آن در نیروهای نظامی معمول است. به خوبی میداند که دولتهای سابق آمریکا با دو مانع اساسی مواجه بودند که تمامی تلاشها برای رسیدن به سازش نهایی را با شکست مواجه می کرد. این دو مانع اساسی قدس و موضوع آوارگان فلسطینی هستند. قدس یک نماد دینی و ملی و تاریخی و فرهنگی به شمار میرود و اگر تیم مذاکره کننده فلسطینی و کشورهای عربی بارها آمادگی خود را برای ارائه امتیازات بزرگ در موضوع آوارگان مطرح کرده اند، اما در خصوص قدس هرگز چنین چیزی مشاهده نشده است. البته برخی سیگنال ها نشان میدهد که این آمادگی نیز در میان هیئت مذاکره کننده و سازشطلب فلسطینی و عربی وجود دارد.
کنار هم گذاشتن پازلهای این طرح آمریکایی- صهیونیستی، پشت پرده بسیاری از تحولات و رویکردها طی سالهای اخیر در حاکمیت کشورهای مربوطه را نشان می دهد. طرحی که آمریکا برای تضمین امنیت رژیم صهیونیستی در منطقه دنبال میکند، با حمایتهای بیدریغ عربستان سعودی، اردن و تعداد دیگری از رژیم های عربی حاشیه خلیح فارس دنبال میشود.
این کشورها پیش از این برای امتیازهای قابل توجهی که در موضوع فلسطین تقدیم دشمن میکردند، دستاوردهای حداقلی نظیر ادامه روند سازش و پیشبرد مذاکرات را مطالبه میکردند، اما این روزها تنها برای جلب رضایت آمریکا و رژیم صهیونیستی در روند عادی سازی روابط با تلآویو، حاضرند حتی شهر راهبردی قدس را قربانی کنند.
آنچه در این گزارش که مرکز مطالعاتی باحث آن را تهیه کرد، مورد توجه قرار گرفته است، بررسی طرفهای مرتبط با توطئه بین المللی موسوم به معامله قرن و مراحل مختلف این طرح برای از بین آرمان فلسطین است. با وجود اینکه بسیاری از این عوامل نشان میدهد که فرصتی بیسابقه برای رژیم صهیونیستی جهت تحمیل مطالبات نژاد پرستانه خود به ملت فلسطین به وجود آمده، اما عنصر تاثیرگذار در این روند جوانان انقلابی و مقاوم فلسطین و سایر کشورهای عربی است که میتواند تمامی معادلات را به هم زده و دشمن را در رسیدن به اهداف خود ناکام بگذارد.
در تاریخ درگیریها، بیشتر مسئولان رژیم صهیونیستی و برخی رژیم های رسمی عربی از فلسطینیان می خواهند وقایع سیاسی و میدانی تحمیل شده به آنها در اراضی فلسطین را به رسمیت بشناسند. آنها ادعای خود را اینگونه توجیه می کنند که رد تسلیم در برابر این واقعیتها و مقاومت در برابر آن غیر از قربانیان بیشتر چیزی عاید آنها نمیکند و نمیتواند واقعیتها را تغییر دهند. این درخواست بارها از زبان بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی مطرح شده و در میان مقامات فلسطینی نیز به عنوان مبنا و اساسی برای توجیه روند سازش تکرار شده است.
مواضع رژیم صهیونیستی و برخی رژیمهای عربی در این رابطه بیهوده نبود، بلکه نمود استراتژی ثابت از زمان شهرک سازی صهیونیستی قبل از اعلام دولت اسرائیل در سال 1948 است که تاکنون نیز ادامه پیدا کرده است. این استراتژی مبتنی بر تحمیل وقایع شهرک سازی در سایه همبستگی و همراهی کامل با دولتهای بزرگ غربی است تا واقعیت های جدید را به دیگران تحمیل کنند.
اولین پیامدهای رسمی این استراتژی در قطعنامه شماره 181 سازمان ملل متحد خود را نشان داد که بر تشکیل دولت یهودی در سال 1947 تاکید کرد. استناد قطعنامه مذکور این بود که درگیریهای فلسطینی که در آن زمان وجود داشت و در صورت تقسیم فلسطین بین دو دولت یهودی و فلسطینی قابل حل نیست. دولت فلسطین نیز در نهایت تشکیل نشد. در واقع مصوبه سازمان ملل متحد تنها در راستای مشروعیت بخشیدن به واقعیتی بود که جنبش صهیونیسم طی سالهای قبل به فلسطین اشغالی تحمیل کرده بود. آنها صدها هزار شهرکنشین را به سرزمین های اشغالی کشانده بودند و آنها را در شهرک های صهیونیستی که با حمایت و پشتیبانی اشغالگران انگلیسی تاسیس شده بود، اسکان دادند. این موضوع منجر به ایجاد واقعیت مردم شناختی جدیدی در اراضی فلسطین شد که مصوبه تجزیه این منطقه از سوی سازمان ملل متحد نیز مبتنی بر این موضوع پایهگذاری شد.
بعد از اعلام رسمی" دولت اسرائیل" مرز های"خط سبز" ترسیم شد. اما در ادامه شهرک سازی صهیونیستی در بخشی که بر اساس قطعنامه 181 سازمان ملل متحد مختص دولت فلسطین بود، با شدت بیشتری به کار خود ادامه داد. رژیم صهیونیستی به ادامه شهرک سازی در این مناطق با هدف تحمیل واقعیتهای جدید به آن و دور کردن این منطقه از هر نوع مذاکره در آینده اصرار داشت.
از جنگ سال 67، رژیم صهیونیستی اجرای استراتژی تحمیل واقعیتهای شهرکسازی جدید مبتنی بر تقویت اشغالگری و یهودی سازی اراضی فلسطین را آغاز کردند. اسرائیلیها در کرانه باختری بعد از مذاکرات سازش موفق شدند پروژه تشکیل دولت فلسطین- در سقف معاهدات اوسلو- را ناکام بگذارند. آنها نقشه شهرک سازی برنامهریزی شدهای را ترسیم کردند که در مناطق مختلف و دارای اهمیت استراتژیک کرانه باختری شکل گرفته بود. به این ترتیب شهرکهای صهیونیستنشین بزرگ در کرانه باختری نظیر آرئیل و معالیه ادومیم و غوش عتصیون تشکیل شده و اکثریت قریب به اتفاق ساکنان یهودی کنونی در کرانه باختری در این شهرکها اسکان پیدا کردند که در حال حاضر تعداد آنها به علاوه شهرکنشینان قدس شرقی به حدود یک میلیون نفر می رسد. این در حالی بود که هیچ امکانی برای تخلیه این افراد در راه حل نهایی احتمالی با تشکیلات خودگردان متصور نیست. این مفهوم از آنجا شکل می گیرد که سردمداران رژیم صهیونیستی هر نوع تخلیه شهرکهای صهیونیستنشین در راه حل توافق نهایی را رد می کنند و آمریکا نیز به صورت رسمی آن را در نامه ای از سوی جورج بوش پسر به آریل شارون در سال 2004 مورد تاکید قرار داد که این مناطق صهیونیست نشین بخشی از تمامیت ارضی این رژیم در هر راه حل نهایی است.
بستر اعلام ترامپ در انتقال سفارت آمریکا به قدس
بسیاری از گزارشهای اسرائیلی نشان میدهد که هیئت فلسطینی مذاکره کننده خواستار تبادل اراضی در مقابل این شهرکهای صهیونیست نشین شده است. این موضوع تلویحا به معنی تایید این مطلب است که این مناطق بخشی از اراضی دولت اسرائیل است.
استراتژی تحمیل واقعیت در شهرقدس شرقی نیز از مدتها پیش آغاز شده است در مرحله اول شهرداری قدس کنترل اراضی فلسطینی ها را در دست گرفت. در ادامه سیاست شهرک سازی گسترده در قدس شرقی آغاز شد و در سال 1980 قانون اساسی در کنیست رژیم صهیونیستی به تصویب رسید که قدس را پایتخت رژیم اسرائیل معرفی کرد و به موجب آن قدس شرقی به عنوان بخشی از پایتخت اسرائیل لقب گرفت.
قانون تصویب شده توسط رژیم صهیونیستی با اجماع سیاسی تمامی جریان ها و احزاب یهودی در اسرائیل تقویت شد. آنها همچنین تخلیه مناطق یهودی نشین در قدس شرقی در هر توافق نهایی آینده را رد کردند. این اجماع همچنین در زمینه مبنای تقسیم قدس نیز وجود داشت.
نگاهی به روند استراتژی رژیم صهیونیستی نشان میدهد که چیزی که اسرائیلیها را تشویق به ادامه این روند میکند، حمایتهای آمریکا و غرب از آنها و این مطلب است که رژیمهای عربی از تحمل مسئولیتهای خود سرباز میزنند و با هر سقفی از واقعیتهای میدانی که در نتیجه شهرکسازی صهیونیستی به آنها تحمیل می شود، تعامل میکنند. از زمان آغاز روند سازش این رویکرد در میان رژیم های عربی وجود دارد که کسانی که امروز در برابر واقعیتهای تحمیل شده، تسلیم شوند؛ فردا نیز این کار را خواهند کرد و کسانی که امروز با اسرائیل به صورت محرمانه ارتباط میگیرند، فردا ارتباطات خود با این رژیم را علنی خواهند کرد.
اعلام موضع جدید دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا مبنی بر اعلام قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی که در واقع همان مشروعیت بخشیدن آمریکا به وقایع تحمیل شده از سوی اسرائیل در عرصه میدانی است، با سکوت رژیم های عربی و پذیرش طرح آمریکا مواجه شده است. با این وجود پیامدهای این اقدامات و مواضع آمریکا و اسرائیل همچنان به گزینههای ملت فلسطین مرتبط است، چرا که آنها نوک پیکان مبارزه در اراضی فلسطین هستند. همچنین در این رابطه برخی قدرتهای منطقهای حامی فلسطین نیز تاثیرگذار هستند.
مبالغه نیست اگر بگوییم که تجاوز آمریکا به قدس فرصت های زیادی را به وجود آورده است، چرا که این واقعیت را نشان داد که نمیتوان روی نقشه آمریکا و ایجاد توازن ادعایی آن - حتی با معیارهای گروه سازشکار فلسطینی- حساب کرد. اتفاقی که عمر ملت فلسطین و موضوع فلسطین را گرفته و نیروهای آن را در مسیرهای بیهوده به فرسایش کشانده است. این بدان معنا است که شرایطی که فلسطین و تحولات منطقه ای دارد، فرصت و انگیزه ای برای ایجاد گزینه های ارائه کرده که میتواند پیامدها و تاثیرات تاریخی در حال و آینده فلسطین و منطقه داشته باشد. به این ترتیب است که می توان برخی زنجیرههای این روند تاریخی را به هم بریزد. زنجیرههایی که باعث می شد اسرائیل در گذشته بتواند واقعیتهای مدنظر خود را به طرف عربی تحمیل کرده و آنها با این واقعیتها سازگاری کنند.
نشانههای معامله قرن
دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا به وعده انتخاباتی خود عمل کرد و قدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی معرفی کرد. انگیزه های پشت پرده این موضوع مهم نیست. بلکه آنچه که مهم است، نحوه مقابله و براندازی این اقدام است. ترامپ در سخنرانی این موضوع را مخفی نکرد که به رسمیت شناختن قدس و آغاز انتقال سفارت آمریکا به این شهر اشغالی در چهارچوب طرحی است که دولت وی به خصوص از طریق جارد کوشنر مشاور و دامادش در دست اجرا دارد. همان طرحی که در رسانههای خبری با عنوان معامله قرن شناخته میشود.
در صورتی که این اعتقاد وجود دارد که طرح مورد نظرسندی است که به دو طرف عرضه میشود تا آنها آن را بعد از مذاکره و گفتگو یا بدون مذاکره بپذیرند، اما حوادث موجود نشان می دهد که سند مذکور تنها مجموعه ای از اقدامات و وقایعی است که آمریکا به دنبال تقویت آن از طریق مجموعه تماسهای محرمانه و مستقیم خود بوده و به این ترتیب می خواهد کسی نسبت به آن اعتراضی نداشته باشد و اعتراض های احتمالی نیز مهار شود.
ترامپ در آستانه صدور اعلامیه خود در مورد قدس، مجموعه ای از تماس ها را با رهبران منطقه برقرار کرد تا با آنها در رابطه با تصمیمی که گرفته بود، صحبت کند. میتوان این نتیجه را گرفت که تماسهای مذکور برای مشاوره با آنها نبود، بلکه بیشتر برای ابلاغ یک طرح قطعی بود که شکل دستور مانند آن در نیروهای نظامی معمول است. به خوبی میداند که دولتهای سابق آمریکا با دو مانع اساسی مواجه بودند که تمامی تلاشها برای رسیدن به سازش نهایی را با شکست مواجه می کرد. این دو مانع اساسی قدس و موضوع آوارگان فلسطینی هستند. قدس یک نماد دینی و ملی و تاریخی و فرهنگی به شمار میرود و اگر تیم مذاکره کننده فلسطینی و کشورهای عربی بارها آمادگی خود را برای ارائه امتیازات بزرگ در موضوع آوارگان مطرح کرده اند، اما در خصوص قدس هرگز چنین چیزی مشاهده نشده است. البته برخی سیگنال ها نشان میدهد که این آمادگی نیز در میان هیئت مذاکره کننده و سازشطلب فلسطینی و عربی وجود دارد.
*تسنیم