وقتی کسی در مورد نگارش یک فیلمنامه یا ساخت یک فیلم امین شمرده نشود چگونه میتوان مسئولیتهای مهمی همچون مدیریت بنیاد فارابی و مرکز گسترش را به او سپرد؟
به گزارش شهدای ایران به نقل از صراط؛ در برخی خبرهای غیر رسمی آمده است که مسئولان سازمان سینمایی در حال بررسی
محمد آفریده و رحمان سیفی آزاد هستند تا آنها را به مدیریت مرکز گسترش
سینمای تجربی و بنیاد سینمایی فارابی بگمارند. این مدیر تلویزیون و مدیر
سینمایی سابق، متأسفانه سوابق خوبی ندارند. در ذیل به کارنامه ایشان نگاهی
میاندازیم.
مسئولان جدید وزارت ارشاد گاهی خبرهایی از نامزدهای احتمالی برخی منصبها نشر میدهند و منتظر بازخوردهای آن میمانند. انتخاب آقای ایوبی به مدیریت سازمان سینمایی نیز به همین صورت اتفاق افتاد. چون اغلب سینماییها ایشان را نمیشناختند؛ لذا بازخوردی منفی از وی نیامد و ایشان به ریاست این سازمان منصوب شد! اما اکنون خبرهایی در خصوص دو نفر دیگر شنیده میشود، که نه تنها کارآمد نیستند بلکه سوء سابقه نیز دارند.
شنیده میشود که یکی از گزینههای بنیاد سینمایی فارابی جناب رحمان سیفیآزاد است. او فعلاً مدیر گروه فیلمهای تلویزیونی شبکههای اول و چهارم سیما است. در حوزه سینما دو فیلمنامه از او به کارگردانی فریدون جیرانی ساخته شده که جنجالی بودهاند؛ قصه پریا (1389) به دلیل سرقت فیلمنامه، و من مادر هستم (1391) به دلیل فضاحت فیلمنامه و ضد قصاص بودن آن.
محمد آفریده مدیر اسبق مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، سال گذشته به دلیل فیلم «یک خانواده محترم»/ مسعود بخشی (1390) به شهرت بیسابقهای رسید؛ شهرتی سوء که سوابق خوب وی را خدشهدار کرد. در ذیل مروری داریم بر برخی سوابق این دو گزینه احتمالی برای مدیریت برخی نهادهای سینمایی.
رحمان سیفیآزاد کیست؟
آقای رحمان سیفیآزاد متولد 1351 تهران، در رشته ادبیات نمایشی در دانشگاههای آزاد و تهران تحصیل کرد و به ترتیب مدرک کارشناسی و کارشناسیارشد گرفت. او که کارمند رسمی تلویزیون است از سال 1384 تاکنون مدیر گروه فیلم و نمایش شبکه چهارم سیما بوده و با حفظ سمت، از خرداد 1391 نیز در شبکه اول سیما مدیر گروه مجموعههای تلویزیونی (سریال) شده است.
مسئولان جدید وزارت ارشاد گاهی خبرهایی از نامزدهای احتمالی برخی منصبها نشر میدهند و منتظر بازخوردهای آن میمانند. انتخاب آقای ایوبی به مدیریت سازمان سینمایی نیز به همین صورت اتفاق افتاد. چون اغلب سینماییها ایشان را نمیشناختند؛ لذا بازخوردی منفی از وی نیامد و ایشان به ریاست این سازمان منصوب شد! اما اکنون خبرهایی در خصوص دو نفر دیگر شنیده میشود، که نه تنها کارآمد نیستند بلکه سوء سابقه نیز دارند.
شنیده میشود که یکی از گزینههای بنیاد سینمایی فارابی جناب رحمان سیفیآزاد است. او فعلاً مدیر گروه فیلمهای تلویزیونی شبکههای اول و چهارم سیما است. در حوزه سینما دو فیلمنامه از او به کارگردانی فریدون جیرانی ساخته شده که جنجالی بودهاند؛ قصه پریا (1389) به دلیل سرقت فیلمنامه، و من مادر هستم (1391) به دلیل فضاحت فیلمنامه و ضد قصاص بودن آن.
محمد آفریده مدیر اسبق مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، سال گذشته به دلیل فیلم «یک خانواده محترم»/ مسعود بخشی (1390) به شهرت بیسابقهای رسید؛ شهرتی سوء که سوابق خوب وی را خدشهدار کرد. در ذیل مروری داریم بر برخی سوابق این دو گزینه احتمالی برای مدیریت برخی نهادهای سینمایی.
رحمان سیفیآزاد کیست؟
آقای رحمان سیفیآزاد متولد 1351 تهران، در رشته ادبیات نمایشی در دانشگاههای آزاد و تهران تحصیل کرد و به ترتیب مدرک کارشناسی و کارشناسیارشد گرفت. او که کارمند رسمی تلویزیون است از سال 1384 تاکنون مدیر گروه فیلم و نمایش شبکه چهارم سیما بوده و با حفظ سمت، از خرداد 1391 نیز در شبکه اول سیما مدیر گروه مجموعههای تلویزیونی (سریال) شده است.
سیفی آزاد، نویسندگی را در تلویزیون با نگارش فیلمنامۀ سریال کلبۀ سفید (1379) آغاز کرد. سپس فیلمنامه آخرین گناه (1385)/ حسین سهیلیزاده (سریال ماه رمضان شبکه دوم سیما) را نوشت و در نهایت سریال دولت مخفی (1391) که به نویسندگی مشترک او و داریوش ربیعی انجام شد. (عبدالحسین برزیده ثلث اول سریال را کارگردانی کرده است لکن تولید سریال اکنون متوقف است). جناب سیفی در چند سریال نیز مشاور بوده است از جمله برای آقای علیرضا محمودی در نگارش مرگ تدریجی یک رؤیا (1386). ایشان در نیمۀ نخست سال 1387 وقتی که سریال مرگ تدریجی از شبکۀ دوم سیما پخش میشد مدیر پخش آن شبکه بود.
فعالیت سیفی آزاد در سینما محدود میشود به نگارش سه فیلمنامه که هر سه را به کمک خانم لیلا لاریجانی (یکی از همکاران خود در شبکه چهار) نوشته و از قضا هر سه فیلم را فریدون جیرانی کارگردانی کرده است. فیلمنامههای سیفی آزاد به ترتیب عبارتند از: قصۀ پریا (1389)، من مادر هستم (1390) و خوابزدهها (1392) (که تهیه کنندگی آن را نیز بر عهده دارد). تولید فیلم سوم، که پیشتر «زندگانی دوگانه فیروز» نام داشت به تازگی به پایان رسیده و هنوز اکران عمومی نیافته است که بتوان در مورد آن قضاوت کرد.
از سرقت فیلمنامه تا فیلم ضد قصاص
جناب رحمان سیفی آزاد گرچه در رشته ادبیات نمایشی تحصیل کرده ولی قریحهای در نگارش فیلمنامه ندارد. هر دو فیلمنامه او که نمایش داده شدهاند بسیار بی مایه و ضعیف هستند. قصه پریا در مورد سیاوش مسرور (مصطفی زمانی) است، یک روزنامهنگار خوشفکر که ناگهان عاشق دختری معتاد به نام سروین (مهناز افشار) میشود و برای آنکه قدرت اراده را در ترک اعتیاد به او نشان دهد خودش را معتاد میکند! اعتیادی که بلای جان او میگردد.
یک نویسنده سینمایی به نام علی نعیمی مدعی شد که فیلمنامهاش را در سال 1384 در خانۀ سینما ثبت کرده و سپس آن را برای ساخت به فریدون جیرانی سپرده است. او نیز از فیلمنامه استقبال کرده و حتی میخواسته پس از سریال مرگ تدریجی آن را بسازد ولی بعداً اعلام کرده که هیچ تهیهکنندهای حاضر به سرمایهگذاری برای این فیلمنامه نیست. اما جیرانی سه سال بعد، قصۀ پریا را بر مبنای آن فیلمنامه ساخته است. شورای داوری خانۀ سینما در رأی خود که در پانزدهم آبان 1390 صادر شد حق را به علی نعیمی داد و فیلمنامه نویسان این اثر (رحمان سیفیآزاد و لیلا لاریجانی) را محکوم کرد. به این ترتیب مرتضی شایسته به عنوان تهیه کننده ملزم شد تا نام علی نعیمی را در عنوانبندی فیلم داخل کند و حقوق وی را تأدیه نماید. حدود دو ماه بعد، خانۀ سینما تعطیل شد و این شکایت مسکوت ماند.
آقای سیفی آزاد میگوید که علی نعیمی را نمیشناسد. و البته نعیمی نیز ادعا نکرده که فیلمنامه خود را به سیفی آزاد سپرده باشد. چنانچه حکم خانۀ سینما صحیح و مطابق با واقع باشد آنگاه میتوان نتیجه گرفت که جناب جیرانی طرح علی نعیمی را بدون نام بردن از او برای جناب سیفیآزاد بازگو نموده و ایشان فیلمنامه را به کمک خانم لاریجانی نوشته است. در تیتراژ فیلم، نام جیرانی در شمار نویسندگان نیامده و لذا محکومیتی نیز برای ایشان در پی نداشته است. هر چند جناب جیرانی برای دو فیلم شام آخر (1380) و سالاد فصل (1383) نیز به سرقت فیلمنامه محکوم گشته و مجبور شده بود نام سرقتشدهها (بهارک ملکخانی و فیروز زنوزی جلالی) را در تیتراژ نسخه خانگی بیاورد.
اما من مادر هستم (1391) موضوع قصاص را دستمایه خود قرار داده و ادعا دارد که طبقه اشراف را نقد میکند. در حالیکه این فیلم را میتوان در شمار مزخرفترین آثار تاریخ سینمای ایران قلمداد کرد که فیلمفارسیهای قبل از انقلاب را روسفید میکند. ذکر ایرادهای حقوقی و سینمایی و فیلمنامه و شخصیت در این فیلم، مثنوی هفتاد من کاغذ است که سایت مشرق در سال گذشته مستدل و مبسوط به آن پرداخت (فیلمی که در نقد طبقۀ اشراف و روشنفکری نیست) و جناب سیفی آزاد نیز جوابی به آن ایرادها نداشتند. اکران این فیلم در برخی شهرهای کشورمان ممنوع شده بود.
به نظر میرسد قلم فریدون جیرانی و سیفی آزاد خشکیده است و آنها حتی قادر نیستند برای شخصیتهای خود نام جدیدی انتخاب کنند. مثلاً دقت کنید در استعمال نام «مشرقی» در فیلم و سریالهایی که این دو با هم کار کردهاند:
ـ آراس مشرقی (پولاد کیمیایی) در مرگ تدریجی یک رؤیا (1386)
ـ ناهید مشرقی (ستاره اسکندری) در قصه پریا (1389)
ـ ناهید مشرقی (هنگامه قاضیانی) در فیلم من مادر هستم (1391)
ـ نازگل مشرقی (ساره بیات) در فیلم خوابزدهها (1392)
باید دقت کرد که جناب سیفی آزاد کسی است که متون نمایشی بسیاری را به دلیل شغل خود میخواند لکن بضاعت او اندک است و فیلمهای سخیف قصه پریا و من مادر هستم که ارزش تماشا ندارند نوشته او است. آیا میتوان اندیشید در صورتی که ایشان به مدیریت سینمایی برسد، این بضاعت اندک منشأ چه آثار سوئی خواهد شد؟
علاوه بر این مشکلات، برخی از آنهایی که با جناب سیفی آزاد کار کردهاند خبر میدهند که او پروژهها را فقط به رفقای تهیه کننده خود میسپارد و به دیگران اجازه فعالیت نمیدهد. اگر این موضوع صحت داشته باشد باید منتظر باشیم که ایشان بعد از انتصاب، گروه رفقای خود را به بنیاد فارابی بیاورد و پروژههای سینمایی را به آنها حوالت دهد.
در نهایت باید تأمل کرد که مدیران تلویزیون که مدیریتهای سینمایی را بر عهده میگیرند آیا از عهده برخواهند آمد یا نه؟ تجربه مدیریت دکتر مجید شاهحسینی بر بنیاد فارابی که از گروه معارف شبکه اول به آنجا آمده بود متأسفانه خوب نبوده است و سینمای ایران هنوز تبعات فیلمهای اسفباری چون ملک سلیمان (1389) و بیداری (1390) را که با تصمیم مستقیم ایشان تصویب و ساخته شدهاند میپردازد.
محمد آفریده کیست؟
جناب محمد آفريده متولد 1341 تهران، تحصیل کرده کارشناسی الهيات است. او تا سال 1388 مدیر مرکز گسترش سینمای تجربی بود که در چهار سال اخیر جای خود را به شفیع آقامحمدیان داده است. آفریده پیش از این نیز مدیر عامل انجمن سینمای جوانان ایران بود و در این مدت از ساخت صدها فیلم کوتاه و بلند، مستند و انیمیشن حمایت کرد. در کارنامه او نگارش فیلمنامه شش فیلم سینمایی به چشم میخورد که مهمترینشان اینها هستند: بازگشت قهرمان (شاپور قریب/ 1369) و عاشقانه (علیرضا داوودنژاد/ 1374) (نگارش مشترک با داوودنژاد و اسماعیل رحیمزاده).
اما این شهرت خوب به یکباره با تهیه کنندگی فیلم یک خانواده محترم (مسعود بخشی/ 1390) خراب شد. مسعود بخشی کارگردان این فیلم با مستند تهران انار ندارد (1385) که در دوران محمد آفریده در مرکز گسترش ساخته بود به شهرت رسید. سپس اولین فیلم داستانی خود را به نام یک خانواده محترم در مرکز سیمافیلم ساخت. بعد از آنکه فیلم در جشنواره کن سال گذشته به نمایش درآمد و چهره ایران و رزمندگان دفاع مقدس را مشوّه نمایش داد انتقادات بسیاری به سوی مسئولان سیمافیلم سرازیر شد.
حجت الاسلام حسین رحیمزاده مدیر گروه انقلاب و دفاع مقدس در سیمافیلم ،پس از ارزیابی بسیار در نهایت در کنفرانس مطبوعاتی هفتم آبان 1391 نهایتاً عنوان کرد که تهیه کننده (محمد آفریده) از اعتماد آنها سوء استفاده کرده است:
جاهایی در این فیلم سیاهنمایی شدهاست، ما به آقای آفریده اعتماد کرده بودیم و این کار ایشان درس عبرتی شد که به امثال ایشان به این زودی اعتماد نکنیم. در حال حاضر محمد آفریده یک شرکت فرانسوی را مسئول پخش فیلم کرده است. ایشان به تعهداتش به سیمافیلم وفادار نبوده و سیمافیلم هم قطعاً پیگیر شکایتش خواهد بود. ما خواستیم که این موضوع را دوستانه حل و فصل کنیم که ظاهرا آقای آفریده نمیخواهند چنین چیزی اتفاق بیفتد.
حسین رحیمزاده در نهایت در چهاردهم آذر 91 استعفا کرد و متعاقباً در اردیبهشت امسال نیز آقای حسن اسلامیمهر از مدیریت سیمافیلم کنار گذاشته شد. هر دوی این استعفاها به دلیل تبعات منفی ساخت این فیلم بوده است. در حالیکه خطای اصلی از سوی محمد آفریده صورت گرفته است که مراحل پستولید فیلم (تبدیل نسخه دیجیتال به 35 میلیمتری و نیز صداگذاری دالبی) را به یک شرکت فرانسوی سپرده است و در عوض دستمزد، حقوق پخش فیلم را به آنها واگذار کرده است. آن شرکت نیز برای به دست آوردن هزینه خود، فیلم را در جشنوارههای مختلف شرکت داده است، فیلمی که در مدت ساخت فیلمنامهاش تغییر یافته و فیلمی ضدایرانی تبدیل شده است.
آیا این مدیران امین هستند؟
مسعود بخشی که مدتها به دنبال ویزای فرانسه بود با ساخت فیلم یک خانواده محترم، جاده خود را هموار کرد و با خانواده خود به فرانسه مهاجرت نمود. کوتاه سخن اینکه وقتی کسی در مورد یک فیلمنامه یا یک فیلم، امین شمرده نشود چگونه میتوان مسئولیتهای مهمی همچون مدیریت بنیاد فارابی و مرکز گسترش را به او سپرد؟