«فرشتگان قصاب» فیلم پرحاشیه جشنواره سی و یکم فجر بود که نهایتاً با کج سلیقگی مدیران سینمایی از جشنواره سی و یکم فجر حذف شد؛ اما نکته جالب آنکه در حاشیه همان جشنواره، «جایزه ویژه جبهه فرهنگی انقلاب» یعنی «ققنوس» را از آن خود کرد.
جایزهای که کارگردان فیلم پس از دریافت آن گفت: «برای من افتخار است که جایزه گفتمان انقلاب اسلامی را برای تفکر ارایه میدهند، نه برای باندبازیهای سینمایی، به عقیده من یک ققنوس به از 100 سیمرغ است؛ من راهی را انتخاب کردم که با بیمهریها مواجه شدم، اما باز هم همین راه را ادامه خواهم داد».
«فرشتگان قصاب» یک فیلم تماماً ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی است و اینها در حالی است که توانسته با دوری از شعار زدگی، یک اثر قابل قبول، چه در محتوا و چه در تکنیک را به تماشاچی عرضه کند؛ اما در کنار همه نقاط قوت و ضعف فیلم، آنچه که جالب و صدالبته تأسف آور است، داستانی است که بر سر فیلم، چه در حضور در جشنواره فیلم فجر و چه در اکران آمده است.
هنوز مدت زیادی از سر و صداهای فیلم «آرگو» نمیگذرد و دیدیم که همه حضرات آمریکایی (از دولت و دولت مردان گرفته تا فعالان فرهنگی و سینمایی و همه و همه) چگونه به صحنه آمدند و چهها که نکردند و چه طور این فیلم را سر دست گرفته و بر سر نشاندند و از همه مدل جایزه دادن کوتاهی نکردند و حتی بانوی اول ایالت متحده را نیز به میدان آوردند و اسکار و گلدن گلوپ گذاشتند زیر بغلهای کارگردانش تا که این فیلم را همه جهانیان از کوچک و بزرگ گرفته و لابد تا ارواح مردگان سی، چهل سال اخیر ـ ببینند و البته پیامش را بشنوند.
اما آن وقت ما...
راستی اگر «فرشتگان قصاب» را و البته با همین کیفیت که به نظرم از خیلی فیلمهای این سالها و حتی برخی مشابههای خارجیاش یک سر و گردن بالاتر بود هالیوود، بر ضد ما میساخت، برای پخش و دیده شدنش در جهان چهها که نمیکرد، اما ما چه کردیم؟
«فرشتگان قصاب» حتی اکران سینمایی نشد و راستی اگر نبود حادثه یازده سپتامبر و البته تر اگر نبود خطر حمله آمریکا به سوریه، قطعاً تلویزیون هم زیاد به خودش زحمت نمیداد و فیلم را پخش نمیکرد.
«فرشتگان قصاب» حرف برای گفتن داشته و فیلمنامه بدی ندارد (هرچند که عالی هم نیست) و به عنوان اولین ساخته کارگردانش، نه خوب، که عالی است؛ اما انگار همان طور که در این دیار، حزب اللهیها و سربازان حضرت روح الله باید هم نشین غربت و تهمت و تنهایی باشند، آثار حزب اللهی هم، باید این چنین باشند.
«فرشتگان قصاب» ویژگیهای منحصر بفردی دارد؛ اول از همه موضوع فیلم است که در نوع خود، تازه و بدیع است؛ فیلم تماماً در افغانستان اشغال شده روایت میشود؛ شروع فیلم بسیار خوب است، هر چند ضرباهنگ کند فیلم در نیمه اول آن به آن آسیب زده، اما با جلو رفتن داستان، این مشکل حل شده و به نقطه قوتش تبدیل میشود.
بازی بازیگران فیلم، در کل خوب از آب درآمده است، هرچند که نکات ضعف هم، مشهود، دیده میشوند؛ به نظرم در بین خارجیها، بهترین بازی از آنِ «الیزابت دبث»، در نقش کیسی کلارک است؛ زن سرجوخهای که در گروه نظامی آمریکایی حضور دارد، او مادرست و البته مدتهاست که از فرزندش دور مانده، فرزندی که پدرش را در حادثه یازده سپتامبر نیویورک از دست داده است.
از بازی «پیر داغر» در نقش دیوید، فرمانده گروه آمریکایی خوب نبود؛ بازیاش تصنعی بود و به نظر، یکی از نقاط ضعف کار. بازی «دارین حمزه» در نقش پرستار قصاب هم اصلاً خوب نبود؛ دارین حمزهای که بیشترِ حاشیههای به وجود آمده برای «فرشتگان قصاب» به دلیل حضور او در این فیلم بود.
در بین بازیگران ایرانی بازی «ستاره پسیانی» در نقش گیسو خیلی خوب از کار درآمده است، به ویژه «به لهجه افغانی صحبت کردنش» که الحق خیلی خوب و البته دل نشین در آمده است.
جلوههای ویژه فیلم نیز یکی از نقاط قوت آن است؛ تصاویری چون حرکت دوربین به درون ساک بمب گذاری شده، حرکتهای اسلوموشن گلوله و نیز تصاویر سلاخی بدنهای کودکان کشته شده و خارج کردن اعضاء آنها که به نظرم شاهکار جلوههای ویژه فیلم است.
تک اصطلاحات افغانی استفاده شده در دیالوگها همچون «خیر پیش رویت» یا گفتن کلمه «کوچک» در مقام تحقیر هم جالب بودند و در این بلبشوی فارسی عامیانه آمیخته با هزار و یک لغت هرجایی و فارسی گاهاً اعجاب آور فرهنگستان، نیشگونی را میمانست به ما برای یادآوری زیباییهای زبان مادری.
دیالوگ فرهاد در پاسخ به دیوید که پرسیده بود، انگلیسی هم که بلدی، جالب بود؛ آنجا که گفت: «اگر اسلحه دستتون نبود، الان شما باید فارسی صحبت میکردید».
نکته مهم دیگر موجود در فیلم نیز نمادگرایی زیاد و البته حساب شده آن است که البته با توجه به حضور حسن عباسی در کنار کار، عجیب به نظر نمیرسد.
گیسو، نماد افغانستان است؛ افغانستان همیشه در بند و البته خسته، اما امیدوار به آینده (بارداری گیسو)، نظامی زن آمریکایی میتواند نمادی از مردم از همه جا بیخبر آمریکا باشد؛ نماد ستاره 5 پر و حتی گلوله و دیگر نمادهای به کار رفته در فیلم هم گفتنیهای «فرشتگان قصاب» را بیشتر میکند.
تصاویر و نماهایی که به ویژه از طبیعت رنگارنگ اطراف محل حادثه گرفته شده نیز، دل نشین و جذاب است؛ اگر از ریتم کند بخش ابتدایی فیلم بگذریم، تعلیق و نیز ضرباهنگ مناسب بخش دوم آن، فیلم را جذابتر میکند.
در کل، نمره سلیمی در کار اولش، نمرهای بالاتر از خوب است، نمرهای که بابت محتوای غنی و نیز تکنیک خوب به فیلمش تعلق میگیرد؛ نمرهای که در مقابل نمره «تک» مسئولان فرهنگی و سینمایی خوب رخ نمایی میکند.
«فرشتگان قصاب»، یک تهاجم حساب شده و البته محکم در عرصهای است که طرف روبرو، به سان قانون جنگل، انجام هرگونه رفتار و حتی جنایتی را تنها برای خودش مجاز میداند و جسورانه دست به آن میزند؛ «فرشتگان قصاب» اگر خوب پخش شود و اگر دیده شود، میتواند اثرهای فراوانی بر روی مخاطب عادی جهان بگذارد.
راستش که امیدی به متولیان و مسئولین دولتی نمیتوان داشت، اما میشود که برای دیده شدن فیلم دست به حرکتهای جهادی زد؛ پخش خوب فیلم در داخل کشور و تلاش برای پخش آن در کشورهای دیگر، به ویژه در کشورهای منطقه، حرکتی است که میتواند ثمرههای فراوانی به همراه داشته باشد.
فیلم که تمام شد، نخستین جملهای که به ذهنم رسید این بود که: «ای کاش این فیلم را آمریکاییها ساخته بودند، آن وقت همه دنیا آن را میدیدند».