یک طرف انتخابات مردمند؛ اعم از آن 7/50 درصدی که به فرد منتخب رأی دادند و 3/49 درصدی که به دیگران رأی دادند. با این وصف باید در کاربست این عبارت که مردم به اعتدال رأی دادند دقت کرد. اینکه مردم ایران اهل اعتدالند درست و البته توضیح واضحات است اما اگر مراد آن باشد که صرفا آقای روحانی شاخص اعتدال است و 5 نامزد دیگر نماد افراط یا تفریط بودند! جای تأمل و تعجب دارد. اما صرفنظر از همه این ملاحظات، یک طرف انتخابات قاطبه مردم هستند که مسئولیت خدمت به آنان متوجه دولت است و یک طرف دیگر، برخی طوایف سیاسی مدعی حمایت از رئیسجمهور که هر کدام از ظن خود همراه شده و پدرجد رادیکالیزم و تندروی یا کمفروشی و کم گذاشتن در ادای امانت هستند. ماهعسل این طیف با رئیسجمهور بسیار زودتر از آنچه تصور میشود به سر خواهد آمد چندان که بعضا در محافل خود میگویند نسبت جنبش سبز با جریان بنفش (رنگ انتخاباتی ستاد روحانی در انتخابات) «همکاری تاکتیکی و تقابل استراتژیک» است یا میگویند روحانی تصادفی انتخاب شده و ما از سر اجبار از او حمایت کردیم و اگر جنبیده بودیم لازم نبود آقا بالاسری کسی را بپذیریم که سخنران راهپیمایی اعلان انزجار و برائت از آشوب تیرماه 78 بوده و دم از اسلام و انقلاب و ولایتفقیه و قانوناساسی میزند.
اگر به سیاق دعواهای جناحی به صحنه انتخابات و پس از آن نگریسته شود، معمولا رقبا انتظار میکشند بلکه تدارک میکنند تا کی رقیب مسندنشین آنها به زمین بخورد. این رفتار منحطی بود که طیف افراطیون مدعی اصلاحات و متأسفانه برخی زعمای دولت سازندگی از روزاول آغاز به کار دولت پیشین به آن مبادرت ورزیدند. نه در تیر 84 و نه در خرداد 88 این جماعت نه تنها به مردم و منتخب آنان تبریک نگفتند بلکه از همان روز نخست چنگ و دندان نشان دادند. اما از نگاه تیره و تنگ باندی که فراتر برویم، هر دولت جدید که تشکیل میشود دولت جمهوری اسلامی و خطمقدم منافع ملی است. وقتی نگاه، متعالی و دل، بیغل و غش شد و انسان توانست افقهای بلندتر را بنگرد آنگاه تلقی نیز متفاوت میشود؛ میشود افق نگاه رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه از نوع دولتها در متن نظام و انقلاب باید حمایت و پشتیبانی کرد یا آن بیان بلند که نوع جابجایی دولتها و آمدن چهرهها و مدیران تازه نفس برای کشور و نظام «عید» است. مردمان بیتعلق و منصف نیز به تأسی از این نگاه حکیمانه اولویت خود را حمایت از دولت میشمارند و یقین دارند که -خدای ناکرده- در صورت زمینخوردن دولت جدید و ناکامی در خدمتگزاری، آنچه لطمه میخورد کشور و نظام و انقلاب است. به این ترتیب حمایت از رئیس و دولت جدید- ولو شاهد بیانصافی و ناحقگویی و اغراق و افراط و تفریطهایی در مواضع برخی اجزای آن باشیم- یک مسئولیت شرعی و عقلی است. البته در متن همین حمایت باید نگاه از سر نصُح و نصیحت به عرصه داشت و نسبت به تهدیدهای مهمی که در کمین است تذکر داد.
میتوان ادعا کرد برخوردی که طی روزهای اخیر از سوی تندروهای سارق عنوان اصلاحطلبی با یک عضو شورای شهر تهران شد، زنگ خطر است. آنچه این روزها با عضو مذکور شورا- به خاطر تلقی و انتخاب متفاوت در ماجرای انتخاب شهردار تهران- رخ داد، آینه برخورد فردای همین طیف با رئیسجمهور است. دولت تا به این طیف امتیاز دهد و توقعات نامشروعشان را برآورده سازد، ائتلاف موجود نیز ادامه پیدا خواهد کرد اما آنجا که کارد به استخوان برسد و رئیسجمهور با عمل به حداقل لوازم شعار اعتدال، دست رد به سینه همین جماعت بزند، آن روی وصلت نامیمون رخ خواهد نمود. همین دیروز «سعید-ل» از فعالان فتنه 88 و همکار نشریات زنجیرهای به روزنامه آرمان گفته که «ما مجبور شدیم برویم سراغ حمایت از روحانی و او گزینه ناگزیر ما بود. البته ایشان تاکنون مافوق انتظار اصلاحطلبان ظاهر شده ولی وقتی مجبور میشویم، امکان اشتباه هم وجود دارد. همه که مثل آقای روحانی نمیشوند، طبیعی است که یکی هم مثل خانم راستگو پیدا میشود که اسب تروای اصولگرایان بود.» این جملات مشابه همان تعابیر حجاریان است که در اواخر دوره خاتمی گفت گروه خونی ما با خاتمی و مجمع روحانیون نمیخورد و او آخرین میخها را بر تابوت اصلاحات کوبید. آیا برای این گروه، روحانی محترمتر از خاتمی است؟
یکی از همین شبه روشنفکران که مورد اعتماد حلقه مشاوران آقای روحانی قرار گرفت و در فیلم تبلیغات انتخاباتی وی به ایفای نقش و اظهارنظر پرداخت، پیش از این به روزنامه بهار گفته بود «اگر در دوم خرداد 76 به جای محمد خاتمی تیرآهن 14 هم میگذاشتید رأی میآورد و آن 20 میلیون اصلا ربطی به خاتمی نداشت. موج انتخابات اخیر هم ربطی به هاشمی و خاتمی نداشت». همین فرد در مصاحبه با وبسایت روزنامه دولتی ایران میگوید «50 درصد رأی روحانی تصادفی و 50 درصد دیگر حاصل بدعمل کردن اصولگرایان بود... من حرصم میگیرد یک عدهای گفتند خاتمی رأی آورد چون ما توانستیم جامعه مدنی را گفتمان غالب مردم کنیم، که حرف مفتی بود.» اما نکتههای مهمتری در برخی اظهارنظرهای فرد یاد شده وجود دارد؛ اینکه «هاشمی دارد به اپوزیسیون تبدیل میشود و حاکمیت اندک اندک میگوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی... هاشمی 5 یا 10 سال دیگر با ما نخواهد بود اما جنبش ادامه پیدا میکند... ایدهآلمن نه تنها آقای روحانی بلکه حتی عارف و رئیسدولت اصلاحات هم نیست ایدهآل من واسلاو هاول، آنگسانسوچی، مهدی بازرگان و ماندلاست». (12 خرداد، مصاحبه با روزنامه بهار). وی دو هفته پیش از آن در مصاحبه با «مسیح-ع» روزنامهنگار زنجیرهای فراری تصریح میکند«اگر خداوند یک سیچهل سالی به هاشمی عمر بدهد ایشان هم [مانند دخترش] نه میگوید بهائیان خائن هستند و نه به مجاهدین میگوید منافق. منتها یادمان باشد هاشمی، واسلاو هاول و ایدهآل ما نیست».
جماعت معارض با اصل نظام و انقلاب در آخرین جمعبندی میگویند نباید خبط تندرویهای علنی دوره اصلاحات یا سال 88 را قبل از جمعآوری کافی نیرو و تصرف موقعیتها تکرار کرد و به اصطلاح باید با پنبه سر برید. همین شبه روشنفکر مورد اشاره یک ماه پیش -21 مرداد- در مصاحبه با ارگان فتنه درپاریس (سایت کلمه) ضمن مرور ناکامیهای مخالفان میگوید «یکی از دلایل ناکامی این است که وقتی به فضای باز رسیدیم روشنفکران به کمتر از شتر رضایت ندادهاند. مثلا دوران انقلاب کنار دانشگاه تهران چادر زده بودند و برای حزب [تروریست] کومله و دموکرات کردستان، لباس و پتو و غذا جمع میکردند در حالی که این احزاب در جنگ با سپاه و ارتش بودند. این مشخص بود که دوام نمیآورد. بعد از دوم خرداد فضا باز شد؛ ما چه کار کردیم؟ گفتیم درباره ولایتفقیه بحث کنیم، جنگ بعد از سومخرداد و فتح خرمشهر درست نبوده، قصاص اینگونه است، نعوذبالله خدا و پیغمبر آنگونه است. ببینید اگر این دفعه هم دچار همین خطا شویم نه روحانی و نه پدرجد روحانی کاری نمیتوانند بکنند. یاد بگیریم دموکراسی میلیمتر به میلیمتر جلو میرود».
اکنون قرار است آن حمایت لجستیک از معارضان جمهوری اسلامی، به جای پشت درهای دانشگاه، به داخل وزارت علوم و دانشگاهها یا به متن خانههای تیمی در پوشش تابلوی حزب و روزنامه و رسانه و هنر منتقل شود. وزارت علوم، وزارت ارشاد، وزارت کشور و وزارت اطلاعات از هماکنون تحت فشار هستند؛ از برخی عزل و نصبهای بیقاعده تا تزریق روحیه انفعال در برابر جریان ناتوی فرهنگی و حلقههای شبه روشنفکری سکولار که در گذشته خود سابقه تشکیل اتاق جنگ و خانههای تیمی منافقین در دانشگاهها و روزنامهها و احزاب را به یادگار گذاشتهاند.
همرنگنمایی و کشیدن خنجر خیانت به هنگام دست دادن فرصت، روش دیرین منافقان است. طبع آدمی البته غالبا با موافقت و تأیید سازگارتر است تا نقد و انتقاد و تذکر و هشدار. ما انسانها اغلب در معرض چنین تهدیدی قرار داریم اما طبیعتا آسیبپذیری صاحبمنصبان از قبل این تهدید، لطمات اجتماعی و ملی به مراتب بزرگتری در پی دارد. سزاوار است رئیسجمهور محترم در کنار اهتمام به نقد-بلکه تخطئه- رقیبان سیاسی درون نظام، مراقب پروژه موافق نمایان ناهمراه با ایشان و اصل انقلاب و جمهوری اسلامی باشند. منطقا معارضان قسم خورده به طورمستقیم سراغ نیروهای درون نظام نمیروند بلکه برای خود واسطه میتراشند و از معتمدانی که گاردشان باز است، پل و نردبان میسازند. این یک ضرورت است که رئیسجمهور محترم - به عنوان فرد مورد وثوق رهبر معظم انقلاب- از دولتمردان و منصوبان آنان بخواهد مرزبندیهای خود با جریانهای معارض با اسلام و انقلاب را در سطوح مدیریتی خود روشن کنند و اعلان نمایند. اگر این ملاحظه ضروری لحاظ شود دیگر از فلان مدیر منصوب نمیشنویم که به اسم جذب حداکثری بگوید «آیا اگر کسی فیلم ضد ایرانی ساخت نباید در جمهوری اسلامی مدیر شود؟»! باید دید افراد به چه قیمتی حاضرند مدیر شوند و سر بزنگاه فشارها تا کجا حاضرند بر سر اصول و ارزشها کوتاه بیایند؟