نام بردن از جنگ بين حق و باطل، انسان مدرن را ياد تكليف و تلاش و جهاد و هزينه كردن و ترك لذت و اين جور چيزها مي اندازد. حتي نام بردن از كساني كه اينگونه بوده اند منجر به ياد آوري تكليف ميشود و انسان مدرن را ناخوشنود مي كند.
گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ کار كردن براي خدا توفيق ميخواهد. خيلي از بزرگان در دعاهاشون از خدا ميخواستن كه ياري شون كنه كه حتي كوچكترين اعمالشون رو فقط و فقط براي اون انجام بدهند. چه بسا كساني كارهائي ميكنند كه سودش به ما هم ميرسه اما توي دلشون نيت ميكنند كه فقط و فقط خالصانه اون رو براي خدا انجام بدن.
اما حالا اگه كسي كارش رو خالص براي خدا انجام داد، ديگران در قبال او مسئوليتي ندارن؟ مثلا اگه كسي براي خدا جونش رو كف دستش گرفت، ترك ديار كرد، زن و بچه و زندگي و دار و ندارش رو سپرد به خدا و مثلا رفت به جهاد، من و شما بايد بي تفاوت باشيم؟ ما به كنار؛
هر كس خودش ميدونه و خداي خودش! مسئولين چي؟ اونائي كه به واسطه انقلاب همين مردم و مشروعيت مشروطي كه از ولي زمان و نائبش گرفته اند تونستن پشت اين ميزها بشينن؟
بذار شفاف تر بگم؛
وقتي چند تا مرد پيدا ميشن و اراده ميكنن برن تو دل آتش و خون، تو بارون گلوله و خطر تا من و شما بهتر بفهميم اونجا چي ميگذره. وقتي هادي باغباني يا اسماعيل حيدري ميخواستن برن سوريه، جائي كه پر است از كور دلاني كه صرفا به خاطر محبت شخص به "علي عليه السلام" خون وي را ميريزند و در آرزوي بهشت خيال پردازي ميكنند، كسي به آنها قول واردات پورشه و مازراتي و لامبورگيني نداده بود.
آنچه داغ بر دال انسان ميگذارد بي توجهي مسئولين صنفي حرفه اين عزيزان است. امروز كه آن دو مستند ساز رفته اند و در اين راه جان شيرينشان را به خدا فروخته اند، مسئولين در بگو مگوهاي بازگشائي خانه سينما و دفاع از حقوق صنفي هنرمندان و سينما گران، در خوابي عميق به سر ميبرند.
سرتون رو درد نيارم؛ چند روز پيش وقتي خبر برنامه جمعه شب گذشته "هفت" را ميديدم، كه در آن به همه چيز پرداخته بود جز آنچه بايد، دست به قلم شدم و چند خطي نوشتم. بد نديدم آنرا منتشر كنم بلكه بدانيد به كدام سو در حركتيم :
انسان مدرن به جاي آنكه از يادآوري تكليف و وظيفه خودش خرسند شود دوست دارد از حقش سخن به ميان آيد. يكي از دلايلش هم اين است كه در زندگي راه بدون هدف و مقصدي را مي پيمايد.(شايد ديده ايد كه يكي از شاه بيت هاي روانشناسي مدرن هم همين عبارت است كه خوشبختي همين زندگي امروز ماست و بايد از آن "لذت" ببريم. يعني هدفي بالاتر را يادآوري نمي كنند)
لذا وقتي هدفمان مشخص نباشد يا آنقدر برايمان ارزشمند نباشد، قطعا براي رسيدن به آن تكليفي را هم روي دوش خود احساس نمي كنيم و يا دوست تر داريم كه آنرا فراموش كنيم.
در واقع انسان مدرن از زندگي در غفلت لذت ميبرد. بگذار براي اين گفته ام دليل بياورم.
يكي از كاركردهاي موسيقي(به خصوص موسيقي هاي تند يا بي كلام) جابجائي تمركز ذهن از روي مشكلات و دغدغه ها و سختي ها بر روي اوهام است. يعني يكي از دلايلي كه باعث مي شود افراد به موسيقي اعتياد مزمن پيدا كنند خاصيت آن در ايجاد غفلت است. حالا ببينيد چقدر انسان مدرن و معتاد به موسيقي داريم؟ دليلش هم همان است. ميخواهد مشكلاتش را فراموش كند. البته اين اثر فقط وقتي وجود دارد كه موسيقي قطع نشده است. زندگي مدرن با خود مشكلات زيادي به بشر تحميل ميكند و برخي براي فرار از آن مشكلات خود را مجبور به غفلت از آنها ميكنند.
برگرديم سر بحث خودمان؛
نام بردن از جنگ بين حق و باطل، انسان مدرن را ياد تكليف و تلاش و جهاد و هزينه كردن و ترك لذت و اين جور چيزها مي اندازد. حتي نام بردن از كساني كه اينگونه بوده اند منجر به ياد آوري تكليف ميشود و انسان مدرن را ناخوشنود مي كند. مستند سازان ما احساس تكليف كردند. ترك ديار كردند. ترك لذت كردند. و انسان مدرن با سبك زندگي مدرن دوست ندارد كسي باز هم به او ياد آوري كند كه خدائي هست همين نزديكي و تو را بازخواست خواهد كرد از زندگي اي كه به تو داده و در قبال آن تكليفي به گردنت نهاده.
ديديد؛ باز هم برگشتيم به همان تكيه كلام هميشگي دنياي غرب؛ آنها ميخواهند همه جا القاء كنند كه خدا مرده است. اصلا از اول خدائي نبوده است. دين افيون ملتهاست. براي من مهم نيست كه همسايه به يك خدا اعتقاد دارد يا به بيست خدا يا اصلا به خدا اعتقادي ندارد. فقط وقتي پايش را از خانه اش بيرون مي گذارد نبايد خدا نقشي در زندگي اجتماعي اش داشته باشد. آنها مي خواهند دين را امري صرفا فردي نشان دهند لذا براي اينكه بتوانند همه اعتقادات متناقض را هم قابل قبول و جمع با يكديگر نشان دهند مجبور به پذيرفتن پلوراليسم(نسبي گرائي) شدند.
احتمالا تلقي مسئولين هم همين است كه هنردوستان دوست تر مي دارند كه چيزي آنها را ياد تكاليفشان در برابر خدا نيندازد. تا آنجا كه گاهي برخي با آسمان به ريسمان بافتن، تكاليف را نفي مي كنند. غافل از اينكه حق و تكليف همواره ملازم يكديگرند.
همانطور كه حقوقي داريم وظايفي هم داريم. نه فقط ما كه مسئولين هم دارند و تكاليف آنها سنگين ترست. وطبيعتا اگر در انجام اون موفق بشن اجرشون هم بيشتره و اين ، غير از آبروئي است كه در دنيا نصيبشان مي شود.
از اينها كه بگذريم. كجاي دنيا وقتي يك مجموعه اي، نظام حاكمي، يا اصلا گروهي، با كساني كه براي تحقق اراده شان تلاش مي كنند اينطور بي تفاوت برخورد مي كنند؟ شايد جواب بدهيد كه «نه، فقط مجموعه هنرمندان و سينما گران با بي تفاوتي برخورد كردند. بقيه ارگانها و مردم اينگونه نيستند» در واقع شما به دو موضوع اعتراف كرده ايد. اول اينكه حوزه فرهنگ و هنر خاکریز فتح نشده انقلاب است و دوم اينكه متاسفانه در برخورد با مسائل، مجموعه هاي مختلف درون نظام با همديگر همآهنگي و انسجام ندارد و لذا گاه موضع گروهاي هنر و سينماي رسانه ملي با موضع گروه سياسي آن متفاوت است. اين براي يك نهاد مهم مثل صدا و سيما كه حكم تريبون نظام را دارد فاجعه است.
فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُون سوره حجر آيه 92 و 93 .
اما حالا اگه كسي كارش رو خالص براي خدا انجام داد، ديگران در قبال او مسئوليتي ندارن؟ مثلا اگه كسي براي خدا جونش رو كف دستش گرفت، ترك ديار كرد، زن و بچه و زندگي و دار و ندارش رو سپرد به خدا و مثلا رفت به جهاد، من و شما بايد بي تفاوت باشيم؟ ما به كنار؛
هر كس خودش ميدونه و خداي خودش! مسئولين چي؟ اونائي كه به واسطه انقلاب همين مردم و مشروعيت مشروطي كه از ولي زمان و نائبش گرفته اند تونستن پشت اين ميزها بشينن؟
بذار شفاف تر بگم؛
وقتي چند تا مرد پيدا ميشن و اراده ميكنن برن تو دل آتش و خون، تو بارون گلوله و خطر تا من و شما بهتر بفهميم اونجا چي ميگذره. وقتي هادي باغباني يا اسماعيل حيدري ميخواستن برن سوريه، جائي كه پر است از كور دلاني كه صرفا به خاطر محبت شخص به "علي عليه السلام" خون وي را ميريزند و در آرزوي بهشت خيال پردازي ميكنند، كسي به آنها قول واردات پورشه و مازراتي و لامبورگيني نداده بود.
آنچه داغ بر دال انسان ميگذارد بي توجهي مسئولين صنفي حرفه اين عزيزان است. امروز كه آن دو مستند ساز رفته اند و در اين راه جان شيرينشان را به خدا فروخته اند، مسئولين در بگو مگوهاي بازگشائي خانه سينما و دفاع از حقوق صنفي هنرمندان و سينما گران، در خوابي عميق به سر ميبرند.
سرتون رو درد نيارم؛ چند روز پيش وقتي خبر برنامه جمعه شب گذشته "هفت" را ميديدم، كه در آن به همه چيز پرداخته بود جز آنچه بايد، دست به قلم شدم و چند خطي نوشتم. بد نديدم آنرا منتشر كنم بلكه بدانيد به كدام سو در حركتيم :
انسان مدرن به جاي آنكه از يادآوري تكليف و وظيفه خودش خرسند شود دوست دارد از حقش سخن به ميان آيد. يكي از دلايلش هم اين است كه در زندگي راه بدون هدف و مقصدي را مي پيمايد.(شايد ديده ايد كه يكي از شاه بيت هاي روانشناسي مدرن هم همين عبارت است كه خوشبختي همين زندگي امروز ماست و بايد از آن "لذت" ببريم. يعني هدفي بالاتر را يادآوري نمي كنند)
لذا وقتي هدفمان مشخص نباشد يا آنقدر برايمان ارزشمند نباشد، قطعا براي رسيدن به آن تكليفي را هم روي دوش خود احساس نمي كنيم و يا دوست تر داريم كه آنرا فراموش كنيم.
در واقع انسان مدرن از زندگي در غفلت لذت ميبرد. بگذار براي اين گفته ام دليل بياورم.
يكي از كاركردهاي موسيقي(به خصوص موسيقي هاي تند يا بي كلام) جابجائي تمركز ذهن از روي مشكلات و دغدغه ها و سختي ها بر روي اوهام است. يعني يكي از دلايلي كه باعث مي شود افراد به موسيقي اعتياد مزمن پيدا كنند خاصيت آن در ايجاد غفلت است. حالا ببينيد چقدر انسان مدرن و معتاد به موسيقي داريم؟ دليلش هم همان است. ميخواهد مشكلاتش را فراموش كند. البته اين اثر فقط وقتي وجود دارد كه موسيقي قطع نشده است. زندگي مدرن با خود مشكلات زيادي به بشر تحميل ميكند و برخي براي فرار از آن مشكلات خود را مجبور به غفلت از آنها ميكنند.
برگرديم سر بحث خودمان؛
نام بردن از جنگ بين حق و باطل، انسان مدرن را ياد تكليف و تلاش و جهاد و هزينه كردن و ترك لذت و اين جور چيزها مي اندازد. حتي نام بردن از كساني كه اينگونه بوده اند منجر به ياد آوري تكليف ميشود و انسان مدرن را ناخوشنود مي كند. مستند سازان ما احساس تكليف كردند. ترك ديار كردند. ترك لذت كردند. و انسان مدرن با سبك زندگي مدرن دوست ندارد كسي باز هم به او ياد آوري كند كه خدائي هست همين نزديكي و تو را بازخواست خواهد كرد از زندگي اي كه به تو داده و در قبال آن تكليفي به گردنت نهاده.
ديديد؛ باز هم برگشتيم به همان تكيه كلام هميشگي دنياي غرب؛ آنها ميخواهند همه جا القاء كنند كه خدا مرده است. اصلا از اول خدائي نبوده است. دين افيون ملتهاست. براي من مهم نيست كه همسايه به يك خدا اعتقاد دارد يا به بيست خدا يا اصلا به خدا اعتقادي ندارد. فقط وقتي پايش را از خانه اش بيرون مي گذارد نبايد خدا نقشي در زندگي اجتماعي اش داشته باشد. آنها مي خواهند دين را امري صرفا فردي نشان دهند لذا براي اينكه بتوانند همه اعتقادات متناقض را هم قابل قبول و جمع با يكديگر نشان دهند مجبور به پذيرفتن پلوراليسم(نسبي گرائي) شدند.
احتمالا تلقي مسئولين هم همين است كه هنردوستان دوست تر مي دارند كه چيزي آنها را ياد تكاليفشان در برابر خدا نيندازد. تا آنجا كه گاهي برخي با آسمان به ريسمان بافتن، تكاليف را نفي مي كنند. غافل از اينكه حق و تكليف همواره ملازم يكديگرند.
همانطور كه حقوقي داريم وظايفي هم داريم. نه فقط ما كه مسئولين هم دارند و تكاليف آنها سنگين ترست. وطبيعتا اگر در انجام اون موفق بشن اجرشون هم بيشتره و اين ، غير از آبروئي است كه در دنيا نصيبشان مي شود.
از اينها كه بگذريم. كجاي دنيا وقتي يك مجموعه اي، نظام حاكمي، يا اصلا گروهي، با كساني كه براي تحقق اراده شان تلاش مي كنند اينطور بي تفاوت برخورد مي كنند؟ شايد جواب بدهيد كه «نه، فقط مجموعه هنرمندان و سينما گران با بي تفاوتي برخورد كردند. بقيه ارگانها و مردم اينگونه نيستند» در واقع شما به دو موضوع اعتراف كرده ايد. اول اينكه حوزه فرهنگ و هنر خاکریز فتح نشده انقلاب است و دوم اينكه متاسفانه در برخورد با مسائل، مجموعه هاي مختلف درون نظام با همديگر همآهنگي و انسجام ندارد و لذا گاه موضع گروهاي هنر و سينماي رسانه ملي با موضع گروه سياسي آن متفاوت است. اين براي يك نهاد مهم مثل صدا و سيما كه حكم تريبون نظام را دارد فاجعه است.
فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُون سوره حجر آيه 92 و 93 .