حَسّان بن ثابت شاعر پیامبر(ص) بود و شاعر بزرگی بود. یکی از بزرگان در تلویزیون میگفت شعرهای حَسّان در دست است و قسمت قابل ملاحظه ای مدح مولا است. بنده اهل جستجو و تحقیق در منابع و کتاب ها هستم ، در دیوانی که از حَسّان چاپ شده یک خط از مولا نیست.
شهدای ایران: استاد فاطمی نیا در جلسه هفتگی شرح صحیفه سجادیه در مسجد جامع ازگل ، دقایقی هم درباره مرحوم حبیب الله چایچیان (حسان) صحبت کرد.
در ادامه متن سخنان استاد فاطمی نیا را بخوانید:
قبل از بحث اصلی می خواستم چند دقیقه ای یادی کنم از مرحوم حسان ، این شاعر بزرگ که گردن همه ما حق دارد. بنده با ایشان خیلی مانوس بودم . اولا شاعر توانمندی بود، با من که صحبت می کرد می گفت : من عهد کرده ام در مسیر شاعری از راه اهل بیت(ع) خارج نشوم ، و اینگونه هم بود. خیلی هم اهل شوخی و مزاح هم بود، یادم هست خاطره ای نقل میکرد، میگفت : سوم شعبان رفتم کربلا، به خدا و سیدالشهدا گفتم، یا سیدالشهدا(ع) اگر من در میان اهل بیت(ع) رو سفیدم ، با نشانه ای برایم معلوم کن. میگفت: آن ایام عده ای در حال بنایی داخل حرم بودند ، همین طور که در حرم راه می رفتم یک استانبولی گچ چپ شد و برگشت روی سر و لباسم ، و اینگونه رو سفید شدم.
ایشان تخلصش حِسان بود . روزی من به او گفتم چرا شما تخلصت را حَسّان قرار نداده ای؟ حَسّان بن ثابت شاعر پیامبر(ص) بود و شاعر بزرگی بود. یکی از بزرگان در تلویزیون میگفت شعرهای حَسّان در دست است و قسمت قابل ملاحظه ای مدح مولا است. خب ایشان مرد بزرگی است و بنده خاک پای ایشان هم نمی شوم . ولی بنده اهل جستجو و تحقیق در منابع و کتاب ها هستم ، در دیوانی که از حَسّان چاپ شده و بنده همه چاپ های آن را دیده ام ، یک خط از مولا در آن نیست. بنده خواستم بروم بگویم آخر چگونه شما این حرف را زده ای. اما دیدم علامه امینی در الغدیر از حَسّان شعر نقل کرده است. که حَسّان غدیر را به شعر کشیده است و علامه امینی رفته زحمت کشیده است و این را پیدا کرده است. اما در چاپ های فعلی اینگونه نیست.
به هر حال بنده به مرحوم چایچیان گفتم چرا حَسّان تخلص نکرده ای ؟ ایشان یک مزاحی کرد و گفت: آخر حَسّان دُم داشت. پرسیدم یعنی چه ؟ گفت چون پیغمبر(ص) فرمودند: خدا تو را کمک کند مادامی که مارا یاری می کنی. این حرف بزرگی است، یعنی امکان دارد بین راه ما را ول کنی. برای همین می گفت: حَسّان دُم داشت. به هرحال شاعر توانمندی بود. امتیازهای آقای حِسان یکی هم این بود که ایشان 40 سال همراه علامه امینی بود. از خداوند می خواهم از این مجلس برکتی و نوری را به روح ایشان بفرستد.
ایشان می گفت: یک جلسه ای داشتیم با علامه امینی که بنده یک شعری برای آن هفته می ساختم و می بردم. علامه امینی هم نجف . علامه امینی خیلی دارای کرامت بود. آقای چایچیان هم 40 سال همراه ایشان بود. می گفت: هر هفته شعری می ساختم و برای علامه امینی می خواندم. ، علامه امینی در محله امیریه صحبت میکردند، یک روز بیدار شدم و دیدم من برای این هفته شعر نگفته ام. با خودم گفتم، برای این هفته یک شعر قدیمی را می برم. می گفت وقتی شعر را خواندم ، علامه امینی یک جمله ترکی به من گفتند، خب علامه امینی ترک بودند. علامه به شوخی من گفتند: حِسان ! جانت دربیاید این که قدیمی بود!
ایشان زحمات زیادی کشید و نوارهای سخنرانی علامه امینی را پیاده کرد و یک کتاب از این سخنرانی ها منتشر شد. امیدواریم از این مجلس هم ثوابی به روح ایشان برسد.
سه چیز است که در آن دنیا هم به درد شما می خورد:
1- صدقه جاری است. مثلا کسی مدرسه ای ساخته است،پلی ساخته است ، این ها همیشگی است و مردم از آن استفاده می کند.
2- فرزندی صالحی که برای او آمرزش بطلبد. ای مردم والدینتان یادتان نرود. این مهم است.
3- این خیلی مهم است. و آن این است که برگهای یا کتابی باشد که از آن نفع برده می شود.شیخ عباس قمی چقدر کتاب نوشته است. می گویند علما رفته بودند کربلا در اربعین و شیخ عباس نتوانسته بود برود و غصه خورده بود. شخصی به ایشان گفت: دیگر شما غصه نخورید که هرکس می رود حرم یک کتابی از شما دارد.
در ادامه متن سخنان استاد فاطمی نیا را بخوانید:
قبل از بحث اصلی می خواستم چند دقیقه ای یادی کنم از مرحوم حسان ، این شاعر بزرگ که گردن همه ما حق دارد. بنده با ایشان خیلی مانوس بودم . اولا شاعر توانمندی بود، با من که صحبت می کرد می گفت : من عهد کرده ام در مسیر شاعری از راه اهل بیت(ع) خارج نشوم ، و اینگونه هم بود. خیلی هم اهل شوخی و مزاح هم بود، یادم هست خاطره ای نقل میکرد، میگفت : سوم شعبان رفتم کربلا، به خدا و سیدالشهدا گفتم، یا سیدالشهدا(ع) اگر من در میان اهل بیت(ع) رو سفیدم ، با نشانه ای برایم معلوم کن. میگفت: آن ایام عده ای در حال بنایی داخل حرم بودند ، همین طور که در حرم راه می رفتم یک استانبولی گچ چپ شد و برگشت روی سر و لباسم ، و اینگونه رو سفید شدم.
ایشان تخلصش حِسان بود . روزی من به او گفتم چرا شما تخلصت را حَسّان قرار نداده ای؟ حَسّان بن ثابت شاعر پیامبر(ص) بود و شاعر بزرگی بود. یکی از بزرگان در تلویزیون میگفت شعرهای حَسّان در دست است و قسمت قابل ملاحظه ای مدح مولا است. خب ایشان مرد بزرگی است و بنده خاک پای ایشان هم نمی شوم . ولی بنده اهل جستجو و تحقیق در منابع و کتاب ها هستم ، در دیوانی که از حَسّان چاپ شده و بنده همه چاپ های آن را دیده ام ، یک خط از مولا در آن نیست. بنده خواستم بروم بگویم آخر چگونه شما این حرف را زده ای. اما دیدم علامه امینی در الغدیر از حَسّان شعر نقل کرده است. که حَسّان غدیر را به شعر کشیده است و علامه امینی رفته زحمت کشیده است و این را پیدا کرده است. اما در چاپ های فعلی اینگونه نیست.
به هر حال بنده به مرحوم چایچیان گفتم چرا حَسّان تخلص نکرده ای ؟ ایشان یک مزاحی کرد و گفت: آخر حَسّان دُم داشت. پرسیدم یعنی چه ؟ گفت چون پیغمبر(ص) فرمودند: خدا تو را کمک کند مادامی که مارا یاری می کنی. این حرف بزرگی است، یعنی امکان دارد بین راه ما را ول کنی. برای همین می گفت: حَسّان دُم داشت. به هرحال شاعر توانمندی بود. امتیازهای آقای حِسان یکی هم این بود که ایشان 40 سال همراه علامه امینی بود. از خداوند می خواهم از این مجلس برکتی و نوری را به روح ایشان بفرستد.
ایشان می گفت: یک جلسه ای داشتیم با علامه امینی که بنده یک شعری برای آن هفته می ساختم و می بردم. علامه امینی هم نجف . علامه امینی خیلی دارای کرامت بود. آقای چایچیان هم 40 سال همراه ایشان بود. می گفت: هر هفته شعری می ساختم و برای علامه امینی می خواندم. ، علامه امینی در محله امیریه صحبت میکردند، یک روز بیدار شدم و دیدم من برای این هفته شعر نگفته ام. با خودم گفتم، برای این هفته یک شعر قدیمی را می برم. می گفت وقتی شعر را خواندم ، علامه امینی یک جمله ترکی به من گفتند، خب علامه امینی ترک بودند. علامه به شوخی من گفتند: حِسان ! جانت دربیاید این که قدیمی بود!
ایشان زحمات زیادی کشید و نوارهای سخنرانی علامه امینی را پیاده کرد و یک کتاب از این سخنرانی ها منتشر شد. امیدواریم از این مجلس هم ثوابی به روح ایشان برسد.
سه چیز است که در آن دنیا هم به درد شما می خورد:
1- صدقه جاری است. مثلا کسی مدرسه ای ساخته است،پلی ساخته است ، این ها همیشگی است و مردم از آن استفاده می کند.
2- فرزندی صالحی که برای او آمرزش بطلبد. ای مردم والدینتان یادتان نرود. این مهم است.
3- این خیلی مهم است. و آن این است که برگهای یا کتابی باشد که از آن نفع برده می شود.شیخ عباس قمی چقدر کتاب نوشته است. می گویند علما رفته بودند کربلا در اربعین و شیخ عباس نتوانسته بود برود و غصه خورده بود. شخصی به ایشان گفت: دیگر شما غصه نخورید که هرکس می رود حرم یک کتابی از شما دارد.