در خلال حرفهای ایشان با آن شخص مشهدی خیلی برای بنده جالب بود، این بود که وقتی این شخص در وسط حرفهایش گفت: آقا یک سوال اقتصادی هم دارم و هنوز سوالش را مطرح نکرده بود که دیدیم آقای سیستانی در پاسخ به این سوال بدون اینکه سوال این شخص را بشنوند، فرمودند:« این سوال ها را بروید در ایران از آقای خامنهای و آقای مصباح بپرسید.»
شهدای ایران:برای زیارت اربعین امسال به عراق رفته بودم، اول به نجف رفتیم، دوستم گفت هرچه بخواهی اینجا هست، منم مبهوت عظمت مولا امیرالمومنین(ع) شده بودم واقعا یک ابهت خاصی در حرم ایشان وجود دارد ته دلم گفتم ای کاش وهابی ها هم بیایند اینجاها را ببینند که چه نورانیتی در این حرمهای شریف هست، نمیدانم بعد دیگر شاید نتوانند انکارکنند، فکرم مشغول بود که عراق کجا بروم و کجاها بیشتر بمانم، چکار کنم که بیشتر رزق معنوی برداشت کنم؛ مثل همه مردم ایران و مخصوصا طلبه ها علاوه بر علاقه شدید به زیارت مواطن مطهر حرمهای معصومین علیهم السلام دوست داشتم یک دیداری هم با آیت الله سیستانی داشته باشم، بعد از اینکه با فتوای جهادشان عراق را از شر شجره خبیثه داعش نجات داده بودند، علاقهام به ایشان دو چندان شده بود و گفتیم تا اینجا آمدهایم سری هم به دفتر آیت الله سیستانی یزنیم یکی گفت خیلی شلوغه ها نرین نمی تونین آقا رو ببینین! دل رو به دریا زدیم و یا علی گفتیم و راه افتادیم، سه روز به اربعین مونده بود بعد از سه ساعت صف، توفیق نصیب شد و محضر آیت الله العظمی سیستانی شرفیاب شدیم، وای عجب خانه ای خیلی ساده! خیلی خاکی! خانه اش مثل خانه یک عالم معمولی به تمام معنا زاهدانه بود، همه مون نشستیم روی زمین و ایشان هم مثل همه روی زمین نشستند، فردی که در صف دیدار جلوتر از بنده بود اهل مشهد بود و علیرغم ممانعت تیم حفاظتی اصرار داشت که با ایشان صحبت کند و همینطور که محافظین سعی در دور کردنش داشتند گفت آقا من از مشهد آمدهام اذیتم نکنید و...
محافظین که مشغول منعش بودند، دیدند خود آقا با این شخص شروع به صحبت کرده، رهایش کردند و این مرد یک نفس عمیقی کشید و آرام شد انگار که داشت با معشوقش صحبت می کرد و آقا هم حلیمانه پاسخ میدادند، چند دقیقه ای با اقا صحبت کرد، بنده هم پشت سرایشان نشسته بودم و توجه میکردم که آقا چطور فارسی صحبت میکنند و چه می گویند.
نکته ای که در خلال حرفهای ایشان با آن شخص مشهدی خیلی برای بنده جالب بود این بود که وقتی این شخص در وسط حرفهایش گفت: آقا یک سوال اقتصادی هم دارم و هنوز سوالش را مطرح نکرده بود که دیدیم آقا در پاسخ به این سوال بدون اینکه سوال این شخص را بشنوند و ظاهرا بدلیل ازدحام زیاد افراد و معطل نشدن سایرین فرمودند:« این سوال ها را بروید در ایران از آقای خامنهای و آقای مصباح بپرسید.»
بعد این شخص شروع به نقد کرد و گفت که آقا مشکل بنده اقتصادی است و املاک ما در مشهد غصب شده است و آقا گفتند :« اینکه به اونها مربوط نمیشود» و به ادامه حرفهای اون شخص توجه کردند و پاسخی دادند .
(محمد حسین باقری وند،طلبه حوزه علمیه قم، دانش پژوه کارشناسی ارشد مرکز تخصصی فلسفه اسلامی)
*حوزه
محافظین که مشغول منعش بودند، دیدند خود آقا با این شخص شروع به صحبت کرده، رهایش کردند و این مرد یک نفس عمیقی کشید و آرام شد انگار که داشت با معشوقش صحبت می کرد و آقا هم حلیمانه پاسخ میدادند، چند دقیقه ای با اقا صحبت کرد، بنده هم پشت سرایشان نشسته بودم و توجه میکردم که آقا چطور فارسی صحبت میکنند و چه می گویند.
نکته ای که در خلال حرفهای ایشان با آن شخص مشهدی خیلی برای بنده جالب بود این بود که وقتی این شخص در وسط حرفهایش گفت: آقا یک سوال اقتصادی هم دارم و هنوز سوالش را مطرح نکرده بود که دیدیم آقا در پاسخ به این سوال بدون اینکه سوال این شخص را بشنوند و ظاهرا بدلیل ازدحام زیاد افراد و معطل نشدن سایرین فرمودند:« این سوال ها را بروید در ایران از آقای خامنهای و آقای مصباح بپرسید.»
بعد این شخص شروع به نقد کرد و گفت که آقا مشکل بنده اقتصادی است و املاک ما در مشهد غصب شده است و آقا گفتند :« اینکه به اونها مربوط نمیشود» و به ادامه حرفهای اون شخص توجه کردند و پاسخی دادند .
(محمد حسین باقری وند،طلبه حوزه علمیه قم، دانش پژوه کارشناسی ارشد مرکز تخصصی فلسفه اسلامی)
*حوزه