شهدای ایران shohadayeiran.com

به این ترتیب این جامعه و رسانه‌ها نیستند که فرزندان ما و فرهنگ ما را می‌سازند بلکه این دقیقا والدینند که با کنار گذاردن وظایف والدگری خویش و عدم استفاده از ابزارهای قدرتمندی از جمله نفوذ مادی و معنوی در فرزندانشان، نسل آینده را همچون نسلی یتیم در میان امواج مسموم رسانه‌ای و فرهنگ مهاجم رها کرده‌اند و علی‌رغم غنای دینی و فرهنگی خود همانند والدین فقیری عمل کرده‌اند که نوزاد نسل آینده را در سبدی در کنار خیابان رها کرده باشند! می‌توانید حدس بزنید که بر سر نوزاد یتیم این نسل چه خواهد آمد؟!
به گزارش شهدای ایران،  سال‌هاست که با آن آشناییم، به سال‌های نوجوانی خودمان یا نوجوانی فرزندانمان برمی‌گردد. نگرانی‌های ما از مسیر مدرسه و دوستان فرزندمان. شک و تردیدهایمان از رفتارهایی که به تازگی تغییر کرده و خود را با پرخاشگری، زودرنجی و میل به تنهایی و گریه کردن و شب نخوابی‌ها نشان می‌دهد! از زمانی هم که با اصرارهای مداومش او را صاحب گوشی همراه کرده‌ایم به سختی سر از صفحه آن بیرون می‌کشد  و در برابر تذکرات پیاپی ما بر پرهیز از شب بیداری و کار با گوشی بارها از زیر رو انداز یا گوشه درب اتاقش نور صفحه گوشی او را دیده‌ایم. مدت‌هاست که می‌دانیم بحث دوستی با جنس مخالف بحث رایج همکلاسی‌های او در دوران راهنمایی و دبیرستانش است اما این دانستن و تلاش‌ها و تذکرات و گفت‌وگو با اولیای دبیرستان و دوستان دانشگاهی‌اش از نگرانی‌های ما کم نکرده.  بارها با کنجکاوی و تحسین به جوانانی نگاه می‌کنیم که وظایف تحصیلی و یادگیری‌های اجتماعیشان را در اولویت خود قرار داده‌اند و والدینشان نسبت به آنها نگرانی را احساس نمی‌کنند. اما بالاخره این روزها را با همه کش و قوس‌هایش سپری کردیم و امروز فرزندمان در سن ازدواج تفکری متفاوت و عملکردی برخلاف میلمان را پیش گرفته است که دیگر با تذکر و تحکم رفتارش را تغییر نمی‌دهد. بحث‌های ما گاه به دعوا ختم می‌شود و او در آستانه 30 سالگی خواستگارهای متعدد خود را به دلیل وابستگی عاطفی چندساله‌اش کنار می‌زند. نوشتار ذیل به نقل از مجله زن روز(از گروه مجلات موسسه کیهان) به بررسی یکی از معضلات مهم این روزهای نوجوانان و جوانان جامعه می‌پردازد.
 
 دوستی‌های قبل از ازدواج چالش امروز بسیاری از پدران و مادران است که آنان را به استیصال کشانده و در بسیاری از موارد احساس ناکامی، حسی است که در برابر تلاش‌های چندساله‌شان برای آنچه آن را آسیب و خطر آینده فرزندشان می‌پندارند به آنان دست می‌دهد و البته بسیارند والدینی که سرانجام در برابر جهان‌بینی جوان و نوجوانشان تسلیم شده و خود را نسبت به اعلام رضایت برای ازدواج فرزندشان با فرد مورد نظر خودش ناچار می‌بینند.
اکنون سؤال اساسی آن است که این تقابل و این نزاع مزمن چندین ساله باید به کجا ختم شود و به واقع حق با کدام است؟ آیا استدلال جوان و نوجوانمان درست است که همواره جملات پرتکراری چون: «لازمه شناخت کافی پیش از ازدواج» و «لازمه ازدواج با کسی که عاشقانه دوستش داریم و عاشقانه دوستمان دارد» و «لازمه شناخت پسران برای دختران و دختران برای پسران پیش از ورود آن‌ها به ازدواج» و «همه دارند و من نداشته باشم عقب افتاده و مطرود قلمداد می‌شوم» دارد یا حق با ماست که همواره از خطرات روحی و جسمی دوستی با جنس مخالف برای فرزندمان سخن گفتیم و بیش از هرچیز آن را غیرمشروع و مخاطره‌آمیز برای آبرویمان برشمردیم.
مادران مضطرب
مواجهه والدین با این مسئله به چند دسته تقسیم می‌شود؛ صرف نظر از تعدادی والدین و به ویژه مادرانی که خود با تفکر جوانانشان موافقند و در این زمینه مربی و مشوق آنان محسوب می‌شوند و چالش آنان بیش از هرچیز با خواسته فرهنگ و اجتماعی است که در آن زندگی می‌کنند؛ اغلب والدین(خانه و مدرسه) و به ویژه مادران در روبرویی با این چالش خطایی رایج و اشتباهی فاحش دارند و آن تفکری اضطراب‌انگیز پیرامون جایگاه اجتماعی خانواده و آبروی آنهاست که همراه می‌شود با استدلال‌های ضعیف برای نوجوان و جوانی که در معرض رسانه‌های مکتوب و صوتی و تصویری با بمباران اطلاعات و استدلال‌های به ظاهر نیرومند تربیت یافته است. این نگرانی سبب فرایندی بنام «فرار روانی» می‌شود و آن پدیده‌ای است که انسان برای مواجه نشدن با مسائل بغرنج و پیچیده برمی‌گزیند. آنچه امروز در جامعه ما حاکم است فرار متولیان و والدین از مواجهه موشکافانه و روشن با مسئله‌ای است که جوانان به گونه‌ای مستقیم با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، حال این مواجهه مستقیم باید چگونه باشد و شامل چه مراحلی است؟
گردابی که باید دید...
روابط پیش از ازدواج مسئله‌ای است که بسیار گسترده‌تر از جامعه ایران و بسیار پیش‌تر از آن، گستره جوامع غرب و شرق را درنوردیده و برای نظاره تصویر 50 سال آینده جامعه خودمان در این زمینه می‌توان آن جوامع را مشاهده کرد و پیش‌بینی نمود که با گسترش و اجرایی شدن این امر، خانواده و اجتماع در کشور ما به سوی چه سرنوشتی حرکت خواهد کرد. پمپاژ رسانه‌ای در این زمینه با بزک کردن روابط پیش از ازدواج و به تصویر کشیدن تصویر پرهیجان و لذت‌بخش از آن به اقناع جوانان و نوجوانان می‌پردازد و آن را امری لازم و مهم و نشانه‌ای از تمدن و تفکر آزاد می‌نماید و تنها راه ممکن برای یافتن زندگی سرشار از خوشبختی و آسودگی! روابطی که با عشق و لذت شروع می‌شود و پا به پای هم پیر می‌شوند، تصویری ایده‌آل و افسانه‌ای با چشم‌پوشی عمدی به روی آسیب‌هایی که در این مسیر جوامع غرب و شرق را به آن مبتلا کرده. ضربه‌های عاطفی شدید، ناامیدی و پوچی، ساییدگی روانی به دلیل شکست‌های پیاپی، افسردگی و اضطراب‌های شدید، بدبینی و منفی‌نگری، تخریب عزت نفس و اعتماد به نفس و عقب افتادگی نوجوانان و جوانان از مسیر رشد تنها تعدادی از پیامدهای شخصیتی این روابط فارغ از آسیب‌های اجتماعی و روابط بین فردی است. امری که در متون و مقالات علمی غرب نیز به آن پرداخته شده اما آن زمان که قرار باشد با عموم مردم سخن بگویند با همان زبان رسانه که همگان شاهد آنیم سخن می‌گویند. به عبارتی در متون علمی‌شان از آسیب‌های ناشی از رواج این روابط می‌گویند و از نگرانی‌های دهشت‌انگیزشان و در رسانه‌هایشان به بزک کردن چهره آن می‌پردازند!
گویا «دوستی‌های قبل از ازدواج» مبدل به قاعده‌ای شده است که در تمامی رسانه‌ها حاکم است و در ذهن مردمان رخنه می‌کند و در کوی و برزن و در مدرسه و دانشگاه جاریست و در رابطه خود با ویژگی کنجاوی و هیجان انسان در حرکتی دایره‌ای شکل یکدیگر را تقویت می‌کنند و به مثل یک گرداب هر چیز مجاور از جمله انسان و به ویژه از نوع جوانش را به درون خود فرو می‌برد. اکنون با استدلال‌های ضعیف مادران مضطرب که در بسیاری از مواقع با تهدید همراه می‌شود در کنار ظرف سرریز شده هیجانات نوجوانان و جوانان؛ محصول طبیعی، رخدادیست که امروز شاهد آنیم و آن گسترش روابط آشکار و پنهان پیش از ازدواج است.
آنچه والدین و به ویژه مادران و نیز نوجوانان و جوانان به آن نیازمندند مواجه مستقیم است و آن به معنای پذیرش وجود چنین جریانی است که می‌توانید آن را بیماری یا ویروس بنامید؛ و سپس شناخت آن و در نهایت مواجهه حساب شده و عمیق و دقیق با آن است حتی اگر لازم باشد در برخی افکار و رفتارهای غلط خود نیز بازنگری کنیم.
وجود یک خلأ
همواره وجود یک خلأ موجب می‌شود که امری موهوم آن را پر کند. این خاصیت ذهن انسان است. در این زمان ایراد بر امر موهوم نیست بلکه مشکل وجود آن خلأ است. آسیب‌شناسی فرهنگ ازدواج در کشور ما نشان می‌دهد که همواره در نظریه‌پردازی و مدیریت امر ازدواج علی‌رغم وجود چارچوب‌های غنی مبتنی بر فرهنگ خود خلأ داشته‌ایم. چرا که در این امر صاحب تاریخی هستیم که یا ازدواج را بیرون از انتخاب و خواست جوانان بلکه در دست بزرگان قوم تعریف می‌کند و دست به تحکم و اجبار می‌زند و در سویی دیگر و با ورود فرهنگ‌های غریبه، ازدواج امری نامرتبط با والدین تفسیر می‌شود که صفر تا صد آن در اختیار و انتخاب جوانانی است که در عین حال آسوده‌خواه و مسئولیت‌گریز هم تربیت شده‌اند. مبتنی بر متون علمی دقیق برگرفته از منابع اصیل تاریخی و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی، روش‌ها و راه حل‌هایی وجود دارد که متأسفانه نه در جامعه ما بلکه در جوامع جهانی نیز به کار برده نشده است. برخلاف تصور، جوامع جهانی فارغ از حاکمیت علمی تکنولوژیکی؛ به لحاظ جامعه‌شناسی و روان‌شناسی هیچ‌گاه مبتنی بر بدیهیات تجربی و علمی مدیریت نشده‌اند و از همین روی دنباله‌روی از این فرآیند جامعه و جوانان ما را مبتلا به همان آسیب‌هایی خواهد کرد که آن جوامع به لحاظ آسیب‌های شدید روانی و اجتماعی با آن دست به گریبانند که تنها یک قلم مهم و اساسی آن از هم پاشیدگی مفهوم خانواده و نسبت‌های درون آن است. حال به آسیب‌شناسی دوستی‌های قبل از ازدواج و پیامدهای آن در جوامع جهانی و در ایران خواهیم پرداخت.
دوستی‌های قبل از ازدواج امروز دیگر به امری معمول در سراسر جهان و گزینه‌ای رقابتی در میان جوانان و نوجوانان ما بدل شده. پسران آن را نشان مردانگی و عامل پذیرش اجتماعی و شجاعت و قدرتمندی خود برمی‌شمارند و دختران نشانی از پذیرش و دوست داشتنی بودن و عامل افزایش اعتماد به نفس خود می‌دانند و طبعاً فقدان آن را عامل طرد اجتماعی و ضعف‌های هویتی و شخصیتی و ظاهری! به این ترتیب عامل غالب مشوق به سمت این رفتاری که در بسیاری از مواقع آغاز آن به پیش از بلوغ نیز کشیده شده یک رقابت اجتماعی و پیامد آن غلبه هیجانی است و نه با هدایت عقل و به سوی هدفی مشخص به نام یافتن شریک مناسب زندگی زوجی.
عوامل شکل‌دهی
شکل‌گیری تصویر فوق چگونه رخ داده است؟ آیا جوانان امروز موجوداتی متفاوت با دیروز هستند؟ آیا جامعه و رسانه خواه ناخواه آنان را این‌گونه ساخته است؟ چرا نوجوانان و جوانان نسل‌های گذشته با تمام شیطنت‌های جوانی‌شان کمتر در چنین وادی ورود می‌کردند و نسبت به جنس مخالف واکنش‌های دوری گزین داشتند و حتی همسران خود را بر سر سفره عقد می‌دیدند؟ آیا این گذشته همان سبک صحیح همسرگزینی است که می‌خواهیم جوانانمان آن‌گونه باشند و یا آنکه با نیازهای طبیعی و مقدس جوانی مواجه هستیم که در پاسخگویی به آنها خطا کردیم و دیگران جای پای خطای ما را با روش خود پر کرده‌اند؟!
در هر آسیب‌شناسی یافتن علل پیدایش گام نخست است، چرا که به شکل طبیعی از دل آن راه حل‌ها استخراج خواهد شد. این خبر بسیاری از خوانندگان را برآشفته و مغضوب خواهد کرد اما نخستین گام برای حل هر مشکل مواجهه واقع‌بینانه با آن پدیده است و از این رو چاره‌ای جز بیان این خبر که منطبق بر علم و تجربه است نداریم؛ برخلاف تصور و ادعای خانواده‌ها و در رأس آن مادران؛ علل گرایش دختران و پسرانشان به سمت دوستی‌های جنس مخالف نه جامعه و نه رسانه بلکه دقیقا خود خانواده و باز هم در رأس آن خود مادران هستند! اولین و ساده ترین دلایل درستی این خبر هم آن است که فرد فرد مادران و تک تک خانواده‌ها هستند که جامعه را می‌سازند و رسانه نیز ابزاری تحت مدیریت آنان است و فرزندان نیز در بهترین سن شکل‌دهیشان نه در دستان جامعه و رسانه، بلکه نفس در نفس در کنار خانواده و مادران خود هستند. سرگرم بودن والدین به مسائل اقتصادی و تلاش برای مادری و پدری کردن تنها به ضرب پول، مادران شاغل و پدران غافل، طلاق از نوع عاطفی و واقعیش، سبک‌های فرزندپروری مستبدانه یا سهل‌گیرانه که امروزه نوع سهل‌گیرانه آن سبک غالب بیش از 60 درصد خانواده‌هاست، وجود اختلافات خانوادگی و اعتیاد هریک از والدین از نوع مجازی یا موادی و نهایتا غفلت مادران از عوامل به ظاهر کوچک اما به واقع بزرگ اثرگذار بر رشد باورهای کودک و نوجوانشان همچون شیوه پوشش و آرایش خود در خانه و بیرون از خانه یا مشاهده خانوادگی تصاویر و فیلم‌های حتی نامناسب برای سن خود. این امر البته در حالت معکوسش؛ در بسیاری از مادران و خانواده‌های تحت مدیریتشان حالتی افراط‌گون به خود گرفته که نتیجه‌ای مشابه و بلکه بدتر از گروه اول دارد و محدودیت‌های ناشیانه و متعصبانه والدین، نوجوان و جوان را به سمت نافرمانی و انتخاب سبک زندگی معکوس خواسته والدین سوق می‌دهد، امری که در آشکار و پنهان علی‌رغم تلاش‌های نظارتی و محدودیت‌زای والدین رخ می‌دهد و رشته ارتباط و دوستی والدین با فرزندان را می‌گسلد. در این حالت با والدین مضطرب و آشفته‌ای مواجه‌ایم که آینده‌ای سیاه و مبهم برای فرزند خود متصورند و گویی هرچه برای جلوگیری از آن تلاش می‌کنند اوضاع بیش از پیش از کنترل خارج می‌شود.
باید اذعان نمود که نفوذ رسانه‌ای عصر حاضر تنها بهانه‌ای برای به نمایش گذاردن خطاها و اشتباهات تربیتی در خانواده و دستگاه‌های فرهنگی است و بیش از آنکه یک تهدید تلقی شود فرصتی برای خودشناسی و خطایابی‌های ماست. چه آنکه حتی در صورت نبود تهدیدات عصر مدرن، رشد و شکوفایی انسان تنها در سایه تربیت صحیح رخ می‌دهد و تهدیدهای فرهنگی عصر حاضر تنها فرصتی برای شناخت و بهبود خطاها و ارتقای تربیت از شیوه‌های سطحی و آبکی به تربیت عمیق و ساختن انسان‌های شکوفا شده و محکم و سالم و هدفمند است. سبک صحیح پاسخ‌گویی خانواده و مادران به گرایش طبیعی فرزندانشان به جنس مخالف امری نیازمند طرح ریزی و آموزش به وسیله روان‌شناسان و متولیان فرهنگیست.
آسیب‌های مخرب
 دوستی‌ قبل از ازدواج
اکنون با وجود نقاط ضعف خانواده و متولیان فرهنگی در امر تربیت و هدایت نوجوانان و جوانان که ما را از مرحله پیشگیری محروم کرده و به سمت درمان پدیده‌های ناشی از گسترش دوستی‌ها در میان جوانانمان سوق می‌دهد؛ با فاصله‌ای پنجاه ساله از سایر جوامع که آینه آینده ما در صورت تداوم فرآیند جاریست، همگان و به ویژه خانواده‌ها و مادران باید تلاش کنند ضمن آشنایی خود با آسیب‌های ناشی از دوستی‌های پیش از ازدواج که نه ناشی از سلیقه و تعصب بلکه برگرفته از علم و تجربه است، آن را با زبان مشاوره‌ای و نه تحکم به جوانانشان نیز انتقال دهند:
1. تحقیقات متعدد در داخل و خارج از کشور نشان می‌دهد که دختران اغلب از روابط دوستی با جنس مخالف به دنبال همسری مناسب و ازدواجی عاشقانه‌اند اما پسرها به دنبال تأمین نیازهای عاطفی و مادیشان. نتایج یکی از این پژوهش‌ها نشان داد که تنها 10 درصد دوستی‌ها به ازدواج و در 90 درصد باقی مانده به جدایی ختم می‌شود. در تحقیق دیگری از تعدادی از  پسران سؤال شد که در صورت تصمیم‌گیری برای ازدواج آیا حاضر به ازدواج با دوست دختر قبلی یا کنونیشان هستند که در 84 درصد موارد پاسخ آنان منفی بود، بنابراین دخترها اغلب در این روابط با شکست عاطفی مواجه می‌شوند و در دستیابی به هدفشان ناکام می‌مانند.
2. بدبینی یکی از پیامدهای دوستی‌های پیش از ازدواج است و این امر علت بسیاری از طلاق‌هاست. دوستان پیش از ازدواج چه با یکدیگر ازدواج کنند یا با دیگری، بدبینی محصول این دوستی‌ها را با خود حمل می‌کنند. دکتر کاترین کوهان (استاد دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا) در پژوهش خود نشان داد، افرادی که پیش از ازدواج با یکدیگر رابطه داشته‌اند، بعد از ازدواج در حل مشکلات خود عاجزند، چرا که به یکدیگر بدبین هستند.
3. دوستی‌های پیش از ازدواج در اکثریت قریب به اتفاقشان با آشنایی‌های زودگذر در میهمانی‌ها یا گذرگاه‌ها و نه برگرفته از محاسبات منطقی بلکه منطبق بر هیجانات زودگذر شکل می‌گیرد؛ این امر در ادامه سبب دلبستگی و وابستگی می‌شود امری که جوانان اغلب آن را با عشق‌های افسانه‌ای اشتباه می‌گیرند و چنانچه به ازدواج ختم شود با گذر چندماه تا یکسال و خوابیدن آتش هیجانات طرفین و دیده شدن ملاک‌هایی که هم‎کُف بودن را به چالش می‌کشد به جدایی ختم خواهد شد.
4. پایان یافتن دوستی‌های پیش از ازدواج در 90 درصد به امری غیر از ازدواج معنایش تجربه شکست، افسردگی، تشویش و اضطراب، اختلالات خواب، اختلالات خوردن و حتی در مواردی خودزنی و خودکشی، به تکرار تجربه دوستی‌هاست، به این معنا که دختران یا پسران هریک از آسیب‌های فوق را به تعداد تجربیات دوستیشان تجربه خواهند کرد و نهایتا «اختلالات حاد شخصیتی و روحی» و احساس «بی ارزشی» و «پوچی» آخرین پیامد آن است.
5. تنوع‌طلبی از پیامدهای رایجی است که به ویژه در پسرانی که به دوستی‌های قبل از ازدواج اعتیاد داشته‌اند دیده می‌شود. این پسران پس از ازدواج نیز طبق عادت گذشته خود عمل کرده و آشکارا یا دور از چشم همسرشان با دختران و زنان دیگر در ارتباط هستند.
6. علی‌رغم یکی از انگیزه‌های رایج برای دوستی‌ها که همان آشنایی با روحیات جنس مخالف است، باورهای نادرست پسران راجع به دخترها و بالعکس، پیامد نگران‌کننده‌ای است که در بسیاری از موارد موجبات ترس از ازدواج یا برقراری رابطه عاطفی را سبب می‌شود. این باورها خود پیامد شکست‌های 90 درصدی است که پیش از این ذکر شد.
7. جایگزینی لذت‌طلبی به جای هدفمندی در این روابط، طلاق به جای زندگی‌های پردوام، مسئولیت‌گریزی به جای مسئولیت‌پذیری که از دختران زنانی ارزشمند و از پسران مردانی بزرگ می‌سازد، بالا رفتن سن ازدواج و کاهش تولید نسل و یا تولد فرزندان مشکل‌دار به دلیل بارداری‌های در سنین بالا از جمله دیگر پیامدهای دوستی‌های پیش از ازدواج است.
8. آسیب‌های ناخواسته جسمانی، بارداری‌های ناخواسته، تولد فرزندانی که پدران خود را نمی‌شناسند، شیوع بیماری‌های جسم و روان ناشی از آن از جمله پیامدهایی است که امروزه وسعت کشورهای غرب و شرق عالم را به دلیل دوستی‌های پیشرونده پیش از ازدواج درنوردیده و آینه هشدارآمیز جوانانی از سرزمینمان است که هنوز خود را آلوده بدان نکرده‌اند یا آن‌که خود را مصون می‌پندارند و تصمیم به تجربه دارند.
9. از هم پاشیدگی مفهوم خانواده امری است که امروزه سینمای فاسد هالیوود را هم به واکنش واداشته تا فیلم‌ها و سریال‌هایی با فصل‌های متعدد بسازد و مفهوم خانواده و ارزشمندی نسبت‌های برادری و خواهری و پدر و مادری را مورد تأکید و بازسازی قرار دهد. آب رفته‌ای که به جوی بازنخواهد گشت و اعترافی که در پس فیلم‌ها و در آشکار مقالات علمیشان نمود یافته است.
پیامدهایی که سخت جبران می‌شوند
اگرچه آغاز دوستی‌های پیش از ازدواج می‌تواند در میان نسل جوان و نوجوان ما از سرکنجکاوی یا بازی و یا رقابت با همسالان و جو حاکم بر روابط آنان باشد و واکنش آنها در برابر هشدارهای افراد با تجربه یا والدین خانه و مدرسه اگر پرخاشگری و یا پنهان‌کاری نباشد بیان جمله «حواسم به خطرات و تهدیدها هست و دیگران حواسشان نبوده» است، اما آن آغاز راهی است که جوانان را با پیامدهای ناخواسته‌ای مواجه می‌کند که ترمیم آسیب‌های ناشی از آن را بسیار دشوار کرده و اغلب به قیمت تغییر سرنوشت به سمت و سویی ناخواسته و غیرقابل پیش‌بینی و گاه به قیمت نابودی سرنوشت و زندگی آنان تمام می‌شود. مشابه راننده‌ای که خطرات سرعت و ویراژ رفتن را برای دیگران می‌پندارد و سرانجام جان خود را بر سر هیجان و حماقت خود می‌گذارد.
واکنش ما چه باید باشد؟
اکنون پس از آگاهی از ابعاد دوستی‌های قبل از ازدواج و شناخت علل و آسیب‌های ناشی از آن، نوبت آن است که به یک سؤال اساسی پاسخ دهیم: «واکنش ما چه باید باشد؟» این واکنش تنها در برابر پدیده فوق‌الذکر نیست بلکه واکنشی است که بزرگ‌ترها و والدین خانواده و اجتماع باید در برابر نیاز قدیمی و طبیعی نسل جوان و نوجوان خود داشته باشند. واکنشی که برای دستیابی به مدل صحیح آن صاحب تجربیات ارزشمندی از گذشته جامعه خویش و امروز جوامع مدرن‌اند و ابزارشان در کوله‌باری از علم و تجربه انباشته است.
سؤال پرتکرار اما بی‌پاسخ!
سؤالی که سال‌هاست والدین با نگرانی از خود و دیگران می‌پرسند و به دنبال پاسخ آن در میان کتاب‌های ترجمه شده روان‌شناسی یا فیلم‌هایی با تم‌های اجتماعی می‌گردند و یا به گفت‌وگو راجع به آن با هم نسل‌هایشان می‌نشینند و پاسخی که از نتیجه این تلاش‌هایشان بدان دست می‌یابند در قریب به اتفاق موارد آن است که «زمانه عوض شده است و دیگر جوانان همانند قدیم نیستند و نمی‌توان به آنها دستور داد یا حکم کرد بلکه باید به آنها اجازه داد تا آزادانه انتخاب و زندگی کنند!» این پاسخی است که اغلب در برابر این سؤال پر تکرار داده می‌شود: «چه باید کرد؟»
سؤالی که هنوز روان‌شناسان با تولید کتب و سخنرانی‌های برگرفته از فرهنگ و آیین ایرانی پاسخ نداده‌اند و رسانه‌ها، تولیدی مبتنی بر آن نساخته‌اند و با نگاهی گذرا می‌توان علاوه بر خانواده‌ها، آنان را نیز در پاسخ‌گویی به این سؤال سرگردان دید؛ دور باطلی از سرگردانی در میان همگان. در این میان متولیان امور دینی نیز بر آسیب‌های آن تأکید ورزیده و بر منع آن اصرار دارند اما دست والدین همچنان از داشتن مدلی مناسب برای هدایت جوانانشان به سمت پاسخ‌گویی درست به نیازهایشان و مواجه اصولی با فرهنگ نامتناسب با سلامت انسانی و آیین ایرانی خالیست.
پاسخی با گام‌های چهارگانه
در شرایط خالی بودن جای اقدام‌های ملی و فرهنگی، چنانچه والدین اصول صحیح مواجه را بدانند و به اجرای الگویی متناسب بپردازند خواهند توانست نیاز جوان و نوجوان خویش را در همین فضای آلوده رسانه‌ای و خلا داخلی پاسخ گویند و خود طلایه‌دار فرهنگی ملی از دل خانواده‌های ایرانی باشند و نه تنها هدایت‌گر توانمند فرزندان خود، بلکه الهام‌بخش دستگاه‌های فرهنگی و متولیان تربیت و آموزش شوند. کافی است گام‌هایی را که در این مقال به عنوان راه حل پیش روی مخاطبین گرامی قرار می‌گیرد به دقت و وسواس بدانند و بپرسند و به اجرا درآورند:
گام نخست: پذیرش
در اولین قدم، والدین لازم است به نقش اثرگذار خود واقف شده و باور کنند که در شرایط امروز همچنان قدرت تربیتی در دستان خودشان است و آنان در برابر امواج رسانه‌ای یا فشارهای اجتماعی مدافع و منفعل نیستند! این تصور رایج در میان والدین وجود دارد که گمان می‌کنند حتی اگر تمامی تلاش خود را برای ساختن تصویر ایده‌آل ذهنیشان از فرزند خویش به کار بگیرند در نهایت این اجتماع است که خواسته‌های خود را غالب خواهد کرد و والدین را به تسلیم وامی‌دارد، حال آنکه همه ما خانواده‌های بسیاری را می‌شناسیم که در قلب فرهنگ مدرن، سنتی زندگی می‌کنند یا در قلب مسیحیت، مسلمان می‌زیند. باور کردن نقش فعال و اثرگذار خود توسط والدین و خروج از انفعال و در دست گرفتن مجدد فرمان ماشین خانواده خود نخستین و مهم‌ترین گام در اجرای طرحی کارآمد  است.
گام دوم: مرزداری
تربیت در بیانی دیگر به معنای مرزسازی و مرزبانی والدین و متولیان تربیتی و جدی گرفتن توان فهم و درک فرزندان از همان لحظه تولد است. پس از آن که دریافتیم فرزندانمان از همان دوران نوزادی قابلیت یادگیری دارند و این امر را جدی گرفتیم باید بدانیم که آنها از همان ابتدا باید در زندگی خود مرزهایی داشته باشند و با مرزهایی آشنا شوند که عبور از آنها را تنها والدین تعیین می‌کنند. والدین همزمان با رشد کودک خود به سمت نوجوانی و سپس جوانی، مرزها را تغییر داده و به طور پیوسته به فرزندان خود معرفی می‌کنند. از سن 7 سالگی کودکان می‌آموزند که هر رابطه‌ای در محیط خانواده شامل مرز است. کسی نمی‌تواند بدون اجازه به مرز ارتباط او با مادرش یا خواهر کوچک‌ترش ورود کند و او نیز نمی‌تواند بدون اجازه به مرز روابط والدینش ورود کند. کمد یا اتاق کودک مرز دارد و کسی نمی‌تواند بدون در زدن و کسب اجازه وارد شود. دیدن فیلم‌ها و تصاویر مرز دارد و مرز آن برای والدین و خواهران و برادران بزرگتر و خود او گوناگون است. حضور در بین گفت‌وگوی بزرگ‌ترها مرز دارد و کودکان نمی‌بایست بر سر سفره هر گفت‌وگویی بنشینند و شما گمان کنید آنان نخواهند فهمید یا مشغول بازی‌اند و متوجه گفت‌وگوی شما نیستند. والدین و به ویژه مادران در این اسلوب مرزدارانی غیورند و هیچ چیز حتی عشق و محبت و دلسوزیشان به فرزندانشان آنان را در دفاع از این مرزهای اساسی سست نخواهد کرد.
گام سوم: تغییر مرزها به تناسب سن
در جریان تربیت هفت سال اول و دوم، والدین و به ویژه مادران در هر مرحله با زبانی متناسب با سن فرزندشان به ارائه اطلاعاتی متناسب به آنها خواهند پرداخت که چگونگی و محتوای آن نیازمند آموزش‌های لازم به والدین است. این بدان معناست که در دنیای ارتباط و رسانه، بستن ذهن فرزندان با اطلاعات محدود و عدم ارائه اطلاعات لازم برای سن آنان، طبیعتاً در کودکی و نوجوانی آنان را به سمت کسب اطلاعات از منابع غیره چون رسانه یا دوستان که اغلب با محتوا و سبکی نامتناسب با میل والدین ارائه می‌شود، خواهد کشاند و به این ترتیب کنترل تربیتی را از دستان مادران خارج خواهد کرد. در این سبک، پدران دوستان صمیمی برای پسران خویش و مادران برای دختران خویشند و فرزندان خوب می‌دانند که بهترین و مطمئن‌ترین منبع سؤالات و کسب اطلاعات لازم والدینشان هستند.
گام چهارم: مداخله
در امر ازدواج برخلاف تصور رایج امروزی، والدین منفعل یا تحکم‌کننده نیستند اما در عین حال کاملا مداخله‌گرند. این بدان معناست که از سن 18 سالگی دغدغه اساسی و مورد تأکید والدین باید پیدا شدن زوجی مناسب برای فرزندشان باشد. امری که در سایه دوستی‌های مدام بین نوجوانان و والدینشان کسب می‌شود. در این گام تصورات غلطی چون: «باید نوجوانم را رها کنم تا زوج خود را بیابد» یا «او لازم است مدتی را در دوستی با جنس مخالف تمرین کند» یا «متناسب با سن و نیازهای او شکل گیری دوستی‌ها با جنس مخالف طبیعی است» یا «لازم است پسر یا دخترم کسی را که انتخاب کرده چند سالی را باهم بگذرانند تا یکدیگر را بشناسند» یا آنکه  «جوان یا نوجوانم هر زمان که احساس نیاز کند به من خواهد گفت که می‌خواهد ازدواج کند و این امری در اختیار اوست» وجود دارد. در مرحله مداخله بازهم والدینند که مرزها را از دوران کودکی تا جوانی فرزندشان در گفتار و الگوی رفتاری به آنان آموزش داده‌اند و اکنون هم فعالانه مرزبان آن هستند. فرزندان شما باید بدانند که از 18 سالگی باید به دنبال زوجی مناسب با محوریت عقل و سپس عشق برای خود باشند و به محض مواجه شدن با چنین فردی در کمتر از 8 ماه با همکاری و مشورت والدین تکلیف ازدواج یا عدم ازدواج آنان مشخص شود و در صورت هم‌کُف بودنشان با ملاک‌های صحیح انسانی و فرهنگی، والدین هرگونه مانعی را که موجب تأخیر در فرآیند ازدواج است از سر راه فرزندانشان برداشته و آنان را به سوی ازدواجی موفق و درست سوق می‌دهند و پس از ازدواج نیز ضمن پرهیز از مداخلات مازاد، در صورت مشاهده خطر و آسیب‌های جدی در روابط زوج جوان با مشاوره و انجام رفتارهای مؤثر آنان را به سمت صبر و تلاش و همدلی سوق می‌دهند و همچون یک نجات غریق نقش والدگری خود را پس از ازدواج نیز حفظ خواهند کرد.
به این ترتیب والدین و به ویژه مادران نه منفعل‌اند و نه مداخله‌گر، بلکه مشاورانی با جایگاه ارزشمند و تکیه‌گاه‌هایی قابل اتکا  نزد فرزندانشان هستند.
نسل یتیم؟!
امروزه والدین تحت‌تأثیر اشتباهات گذشتگان خود در فرایند ازدواج خودشان و القائات رسانه‌ای مبنی بر لازمه دوستی‌ها و هم باشی‌ها و آزادی جوانان، خود را از فرایند ازدواج کنار کشیده و در سوی دیگر پشت بام، کاملا منفعل شده‌اند! والدین منفعل در چنین شرایطی آنقدر دخالت نمی‌کنند و امر را به فرزندانشان واگذار می‌کنند که علی‌رغم آنکه دو جوان در حالتی خوشبینانه در ابعاد مختلف هم‌کُف و متناسب به نظر می‌رسند سال‌ها می‌گذرد و در نهایت نیز جوانان بی‌تجربه با خوابیدن تب ازدواج و بالارفتن میل به تنوع‌طلبی تحت‌تأثیر القائات جو حاکم اجتماعی و القائات رسانه‌ای به این نتیجه می‌رسند که به درد هم نمی‌خورند، چراکه ترس از مسئولیت‌پذیری بر آنان غلبه می‌کند و والدین باز هم در کناری نشسته‌اند و نظاره می‌کنند که تمایل به آزادی و خامی و میل به عدم مسئولیت که ویژگی بسیاری از جوانان تحت‌تأثیر سبک تربیت خانوادگیشان است، آنان را به سمت زندگی‌ای بدون مرز و مسئولیت سوق می‌دهد. به این ترتیب این جامعه و رسانه‌ها نیستند که فرزندان ما و فرهنگ ما را می‌سازند بلکه این دقیقا والدینند که با کنار گذاردن وظایف والدگری خویش و عدم استفاده از ابزارهای قدرتمندی از جمله نفوذ مادی و معنوی در فرزندانشان، نسل آینده را همچون نسلی یتیم در میان امواج مسموم رسانه‌ای و فرهنگ مهاجم رها کرده‌اند و علی‌رغم غنای دینی و فرهنگی خود همانند والدین فقیری عمل کرده‌اند که نوزاد نسل آینده را در سبدی در کنار خیابان رها کرده باشند! می‌توانید حدس بزنید که بر سر نوزاد یتیم این نسل چه خواهد آمد؟!

*زهرا کیانی
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار