خانواده شهید مدافع حرم حاج حبیب بدوی با پیکر شهیدشان دیدار کردند.
به گزارش شهدای ایران ،روز گذشته خانواده شهید مدافع حرم حاج حبیب بدوی با پیکر شهیدشان دیدار کردند.
لیلا میرزاوند همسر شهید مدافع حرم حبیب بدوی با پیکر همسرش در معراجالشهدا مرکز دیدار و وداع کرد.
وی گفت: من و حاج حبیب سال ۱۳۷۹ ازدواج کردیم و حاصل ازدواجمان دو دختر به نامهای مهربان و آسمان شد. همسرم در دوران دفاع مقدس علیرغم سنی کمی که داشت حضور یافت. پس از پایان هشت سال دفاع مقدس نیز به کار آزاد و شغل ساخت و ساز پرداخت.
وی افزود: پس از اینکه تروریستهای داعشی در منطقه حضور یافتند برای دفاع از حریم اسلام آرام و قرار نداشت و به دنبال راهی بود که خودش را به سوریه برساند. حبیب میگفت: «ما نباید اجازه بدهیم دشمن به خاکمان نفوذ کند و نباید آنها از اختلاف سلیقهها بهرهبرداری کنند». حبیب را از خیلی سال پیش میشناختم. او زمانی که ۱۳ سالش بود به جبهه رفت و تا سال ۷۰ در مرزها حضور داشت. پس از آن سال ۹۴ نخستین اعزامش انجام شد. آبان ماه سال گذشته از ناحیه شکم به شدت در حلب مجروح شد به گونهای که گمان نمیکردم بار دیگر به منطقه مراجعه کند چرا که دوران نقاهت سختی را پشت سر گذاشت اما به محض خوب شدن مجدد به سوریه رفت. اسفند، فروردین و اردیبهشتماه نیز در سوریه بود و برای چندمین بار شهریورماه به منطقه رفت تا اینکه ۲۰ آبانماه خبر شهادتش را دادند.
این همسر شهید توضیح داد: من هیچ وقت نمیتوانستم با او مقابله کنم. اگرچه قلبا راضی به حضورش نبودم اما پس از اینکه بیقراری او را در رابطه با دفاع از حرم دیدم متقاعد شدم. ممکن است خیلیها بگویند که این افراد برای پول یا مال به آنجا رفتهاند اما این گونه نبود چرا که ما از شرایط مالی بسیار خوبی برخوردار بودیم و حتی حبیب از ایران اقلام فرهنگی تهیه میکرد و به سوریه میبرد. حبیب شرایط آنجا را برای من میگفت و از آنجایی که من نیز خوزستانی هستم و جنگ را درک کرده بودم میدانستم که شرایط در آنجا چگونه است. من اکنون رسالت بزرگی در پیش دارم و باید راه حبیب را ادامه بدهم. روزی که همسرم به شهادت رسید بچهها در مدرسه بودند و هنگامی که به خانه آمدند و خبر را شنیدند دخترانم بودند که به من دلداری میدادند و میگفتند که باید صبور باشم. حبیب برای بچهها الگو بود و همواره سلامتی جسم و روح آنها را میخواست. بچهها نیز ارتباط نزدیکی با پدرشان داشتند.
وی افزود: بچهها خوشبختانه در سنی هستند که شرایط را درک میکنند . از طرف دیگر همرزمان حاج حبیب به خانه ما میآمدند و بچهها با این گونه مسائل ناآشنا نیستند. از صمیمیترین دوستان همسرم میتوانم به شهید سیاح طاهری اشاره کنم. او فرمانده حبیب بود. یکی از توصیههای همسرم این بود که قدر امنیتی که در کشور است را بدانیم و به خاطر این امنیت افراد بسیاری به شهادت رسیدهاند.
میرزاوند در پایان سخنانش گفت: وصیت همسرم به من این بود که شما و بچهها را خیلی دوست دارم. دعا کنید عاقبت بخیر بشوم و به شهادت برسم. او چون خالصانه در راه خدا قدم برمیداشت خدا نیز از او راضی شد.
*ایسنا
لیلا میرزاوند همسر شهید مدافع حرم حبیب بدوی با پیکر همسرش در معراجالشهدا مرکز دیدار و وداع کرد.
وی گفت: من و حاج حبیب سال ۱۳۷۹ ازدواج کردیم و حاصل ازدواجمان دو دختر به نامهای مهربان و آسمان شد. همسرم در دوران دفاع مقدس علیرغم سنی کمی که داشت حضور یافت. پس از پایان هشت سال دفاع مقدس نیز به کار آزاد و شغل ساخت و ساز پرداخت.
وی افزود: پس از اینکه تروریستهای داعشی در منطقه حضور یافتند برای دفاع از حریم اسلام آرام و قرار نداشت و به دنبال راهی بود که خودش را به سوریه برساند. حبیب میگفت: «ما نباید اجازه بدهیم دشمن به خاکمان نفوذ کند و نباید آنها از اختلاف سلیقهها بهرهبرداری کنند». حبیب را از خیلی سال پیش میشناختم. او زمانی که ۱۳ سالش بود به جبهه رفت و تا سال ۷۰ در مرزها حضور داشت. پس از آن سال ۹۴ نخستین اعزامش انجام شد. آبان ماه سال گذشته از ناحیه شکم به شدت در حلب مجروح شد به گونهای که گمان نمیکردم بار دیگر به منطقه مراجعه کند چرا که دوران نقاهت سختی را پشت سر گذاشت اما به محض خوب شدن مجدد به سوریه رفت. اسفند، فروردین و اردیبهشتماه نیز در سوریه بود و برای چندمین بار شهریورماه به منطقه رفت تا اینکه ۲۰ آبانماه خبر شهادتش را دادند.
این همسر شهید توضیح داد: من هیچ وقت نمیتوانستم با او مقابله کنم. اگرچه قلبا راضی به حضورش نبودم اما پس از اینکه بیقراری او را در رابطه با دفاع از حرم دیدم متقاعد شدم. ممکن است خیلیها بگویند که این افراد برای پول یا مال به آنجا رفتهاند اما این گونه نبود چرا که ما از شرایط مالی بسیار خوبی برخوردار بودیم و حتی حبیب از ایران اقلام فرهنگی تهیه میکرد و به سوریه میبرد. حبیب شرایط آنجا را برای من میگفت و از آنجایی که من نیز خوزستانی هستم و جنگ را درک کرده بودم میدانستم که شرایط در آنجا چگونه است. من اکنون رسالت بزرگی در پیش دارم و باید راه حبیب را ادامه بدهم. روزی که همسرم به شهادت رسید بچهها در مدرسه بودند و هنگامی که به خانه آمدند و خبر را شنیدند دخترانم بودند که به من دلداری میدادند و میگفتند که باید صبور باشم. حبیب برای بچهها الگو بود و همواره سلامتی جسم و روح آنها را میخواست. بچهها نیز ارتباط نزدیکی با پدرشان داشتند.
وی افزود: بچهها خوشبختانه در سنی هستند که شرایط را درک میکنند . از طرف دیگر همرزمان حاج حبیب به خانه ما میآمدند و بچهها با این گونه مسائل ناآشنا نیستند. از صمیمیترین دوستان همسرم میتوانم به شهید سیاح طاهری اشاره کنم. او فرمانده حبیب بود. یکی از توصیههای همسرم این بود که قدر امنیتی که در کشور است را بدانیم و به خاطر این امنیت افراد بسیاری به شهادت رسیدهاند.
میرزاوند در پایان سخنانش گفت: وصیت همسرم به من این بود که شما و بچهها را خیلی دوست دارم. دعا کنید عاقبت بخیر بشوم و به شهادت برسم. او چون خالصانه در راه خدا قدم برمیداشت خدا نیز از او راضی شد.
*ایسنا