فریاد «یا حسین» برادر «سوری» قطع شد. بچهها تصور کردند «الیاس سوری» شهید شده، با عبور نیروهای رزمنده از روی بدن خونین او، کمینهای دشمن منهدم و خط دشمن شکست.
به گزارش شهدای ایران ، «شهید الیاس سوری» تیرماه سال ۱۳۴۷ در روستای خاصی آباد از توابع شهرستان رومشکان متولد شد. هنوز پنج سال از عمرش سپری نشده بود که طعم تلخ بیمادری را چشید. یک سال پس از درگذشت مادر و فقدان محبت مادری در سال ۱۳۵۳ در دبستان مسجدی روستای شیراوند به سنگر تعلیم و تربیت برای کسب علم و دانش پرداخت. در سن ۹ سالگی در حین کار کشاورزی با پدر، یکبار خطر مرگ به طور جدی او را تهدید کرد و از ناحیه سر جراحتی سختی به او رسید، اما استقامت او در برابر زخمهایش، پدر را به تعجب واداشت.
او در سالهای ابتدایی شروع جنگ که هنوز به سن حضور در جنگ و جهاد و جبهه نرسیده بود، چندینبار بطور مکرر به سپاه منطقه جهت اعزام به جبهههای حق علیه باطل مراجعه کرد، اما به علت صغر سنی از اعزامش ممانعت کردند.
تا اینکه در سال ۱۳۶۴ به خیل سپاهیان اسلام در جبهههای جنوبی کشور پیوست و پس از سپری کردن دورههای آموزشی و مقدماتی با لباس بسیجی به مدت دو سال متوالی خدمت کرد. در طی این دو سال یکبار در سال ۱۳۶۴ در حین گشتزنی به علت سقوط در گودال ستون فقراتش مورد عمل جراحی قرار گرفت و یک بار دیگر در عملیات نصر ۸ (شمال شرق سلیمانیه عراق) به دست دژخیمان رژیم بعث عراق مجروح شد.
الیاس سوری در سال ۱۳۶۶ به عضویت رسمی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی درآمد و در گردان مهندسی رزمی لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) استان لرستان در کسوت تخریبچی شروع به فعالیت جدید کرد و تقریبا در تمام عملیاتهایی که لشکر ۵۷ در آن حضور داشت به عنوان تخریبچی و خط شکن و بازکننده معابر و میادین مین فعالیتهای متهورانه و جسورانهای از خود به نمایش گذاشت.
به طوری که در عملیات «نصر ۸» که در آبانماه سال ۱۳۶۶ در شمال شرق سلیمانیه جهت تصرف ارتفاعات «گرده رش» و «آسوس» عراق و به طور غافلگیر کنندهای انجام شد، او در حین بازکردن معبر به دو رشته سیم خاردار توپی که ارتفاع آنها بیش از یک متر بود میرسد و تیربارچی دشمن در فاصله ۲۰ متری نیروهای خودی قرار داشت که او زیپ اورکتش را میبندد و خود را به روی سیم خاردار پل میکند و میگوید از روی بدن من عبور کنید.
یکی از همرزمانش نقل میکند: «در آن عملیات وقت آنچنان تنگ بود که حتی ایشان فرصت پوشیدن دستکش را نداشت و هنوز لباسهای پاره پاره شده و جراحاتی که در اثر دراز کشیدن روی سیم خاردار بر دست وسینهاش وارد شده بود و خون از آنها جاری میشد را فراموش نمیکنم. چرا که گلوله باران شدت گرفت. مدام تلفات میدادیم و هرچه زمان میگذشت ممکن بود حادثه ناگوار دیگری اتفاق بیفتد. همه به تکاپو افتادند تا راه چارهای بیندیشد. در آن شرایط ابتدا بچهها قبول نمیکردند، ولی چون دیدند چارهای نیست، با اکراه از روی بدنش عبور کردند. او مدام «یاحسین» و «یازهرا» میگفت و بچهها زیر رگبار گلوله از روی بدنش عبور میکردند. دشمن ضمن تیراندازی، پشت سر هم نارنجک پرتاب میکرد.
برادر سوری همچنان "یا حسین" گویان زیر پوتین بچههایی که از روی بدنش بالا میرفتند تا کمین دشمن را منهدم کنند، بچهها را به عبور از روی بدن خودش تشویق میکرد و در همان حال به وسیله نارجک دشمن از ناحیه دستها مجروح شد. فریاد «یاحسین» برادر «سوری» قطع شد. بچهها تصور کردند که او شهید شده است. با عبور نیروها رزمنده از روی بدن خونین و مطهر آن مجاهد ایثارگر، کمینهای دشمن منهدم و خط دشمن شکست. بدن الیاس دلاور به وسیله سیم خاردار سوراخ سوراخ و دستانش بر اثر ترکش نارنجک مجروح شده بود. نیروهای امداد او را که بیهوش شده بود برای مداوا به پشت خط منتقل کردند. به برکت ایثار و خون رزمندگانی مانند الیاس سوری، گردان انبیاء(ع) توانست در همان ساعت اول عملیات، تمام خطوط را درهم شکسته و بر دشمن مسلط شود. در عملیات نصر۸ بود که همه فرماندهان جنگ به ویژه مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه زبان به تحسین او گشودند و آن را «فاو کوچک» لقب دادند.
شهید الیاس سوری پس از گذراندن دورههای متعدد مربیگری تخریب در پادگان شهید منتظری کرمانشاه و شهید حبیب اللهی نیروی زمینی سپاه و پس از طی فرماندهی دسته از گردان تخریب از تاریخ ۲۰/۱/۶۶ تا ۱۵/۹/۱۳۶۶ با عضویت بسیجی و از تا ریخ ۱/۱۰/۶۶ تا ۱۰/۱/۷۰ فرمانده گروهان دوم از گردان تخریب و در سال ۱۳۷۱ به عنوان فرمانده گردان تخریب تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل در آمد. مأموریت فرمانده جوان و بچههای تخریب هنوز تمام نشده بود بلکه تازه کار آنها شروع شده است چرا که باید پیکر بسیاری از بچههایی که در مرزها و مناطق جنگی جا مانده بودند به خاک ایران انتقال داده می شد و بسیاری از مناطق از و جود مینهای کار گذاشته شده توسط دشمنان پاکسازی می شد.
شاید بتوان گفت تنها بچههای تخریب بودند که با بسیاری از مناطقی که مین گذاری شده بودند آشنایی داشتند و در مورد نحوه پاکسازی مناطق آگاهی کامل داشتند. الیاس بعد از جنگ تحمیلی در راستای همین مأموریت از هیچ کوششی جهت پیشبرد اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی دریغ نکرد تا اینکه در اردیبهشت سال ۱۳۷۳ به صورتی که در زیر امده است به آرزوی دیرینهاش میرسد.
*ایسنا
او در سالهای ابتدایی شروع جنگ که هنوز به سن حضور در جنگ و جهاد و جبهه نرسیده بود، چندینبار بطور مکرر به سپاه منطقه جهت اعزام به جبهههای حق علیه باطل مراجعه کرد، اما به علت صغر سنی از اعزامش ممانعت کردند.
تا اینکه در سال ۱۳۶۴ به خیل سپاهیان اسلام در جبهههای جنوبی کشور پیوست و پس از سپری کردن دورههای آموزشی و مقدماتی با لباس بسیجی به مدت دو سال متوالی خدمت کرد. در طی این دو سال یکبار در سال ۱۳۶۴ در حین گشتزنی به علت سقوط در گودال ستون فقراتش مورد عمل جراحی قرار گرفت و یک بار دیگر در عملیات نصر ۸ (شمال شرق سلیمانیه عراق) به دست دژخیمان رژیم بعث عراق مجروح شد.
الیاس سوری در سال ۱۳۶۶ به عضویت رسمی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی درآمد و در گردان مهندسی رزمی لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) استان لرستان در کسوت تخریبچی شروع به فعالیت جدید کرد و تقریبا در تمام عملیاتهایی که لشکر ۵۷ در آن حضور داشت به عنوان تخریبچی و خط شکن و بازکننده معابر و میادین مین فعالیتهای متهورانه و جسورانهای از خود به نمایش گذاشت.
به طوری که در عملیات «نصر ۸» که در آبانماه سال ۱۳۶۶ در شمال شرق سلیمانیه جهت تصرف ارتفاعات «گرده رش» و «آسوس» عراق و به طور غافلگیر کنندهای انجام شد، او در حین بازکردن معبر به دو رشته سیم خاردار توپی که ارتفاع آنها بیش از یک متر بود میرسد و تیربارچی دشمن در فاصله ۲۰ متری نیروهای خودی قرار داشت که او زیپ اورکتش را میبندد و خود را به روی سیم خاردار پل میکند و میگوید از روی بدن من عبور کنید.
یکی از همرزمانش نقل میکند: «در آن عملیات وقت آنچنان تنگ بود که حتی ایشان فرصت پوشیدن دستکش را نداشت و هنوز لباسهای پاره پاره شده و جراحاتی که در اثر دراز کشیدن روی سیم خاردار بر دست وسینهاش وارد شده بود و خون از آنها جاری میشد را فراموش نمیکنم. چرا که گلوله باران شدت گرفت. مدام تلفات میدادیم و هرچه زمان میگذشت ممکن بود حادثه ناگوار دیگری اتفاق بیفتد. همه به تکاپو افتادند تا راه چارهای بیندیشد. در آن شرایط ابتدا بچهها قبول نمیکردند، ولی چون دیدند چارهای نیست، با اکراه از روی بدنش عبور کردند. او مدام «یاحسین» و «یازهرا» میگفت و بچهها زیر رگبار گلوله از روی بدنش عبور میکردند. دشمن ضمن تیراندازی، پشت سر هم نارنجک پرتاب میکرد.
برادر سوری همچنان "یا حسین" گویان زیر پوتین بچههایی که از روی بدنش بالا میرفتند تا کمین دشمن را منهدم کنند، بچهها را به عبور از روی بدن خودش تشویق میکرد و در همان حال به وسیله نارجک دشمن از ناحیه دستها مجروح شد. فریاد «یاحسین» برادر «سوری» قطع شد. بچهها تصور کردند که او شهید شده است. با عبور نیروها رزمنده از روی بدن خونین و مطهر آن مجاهد ایثارگر، کمینهای دشمن منهدم و خط دشمن شکست. بدن الیاس دلاور به وسیله سیم خاردار سوراخ سوراخ و دستانش بر اثر ترکش نارنجک مجروح شده بود. نیروهای امداد او را که بیهوش شده بود برای مداوا به پشت خط منتقل کردند. به برکت ایثار و خون رزمندگانی مانند الیاس سوری، گردان انبیاء(ع) توانست در همان ساعت اول عملیات، تمام خطوط را درهم شکسته و بر دشمن مسلط شود. در عملیات نصر۸ بود که همه فرماندهان جنگ به ویژه مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه زبان به تحسین او گشودند و آن را «فاو کوچک» لقب دادند.
شهید الیاس سوری پس از گذراندن دورههای متعدد مربیگری تخریب در پادگان شهید منتظری کرمانشاه و شهید حبیب اللهی نیروی زمینی سپاه و پس از طی فرماندهی دسته از گردان تخریب از تاریخ ۲۰/۱/۶۶ تا ۱۵/۹/۱۳۶۶ با عضویت بسیجی و از تا ریخ ۱/۱۰/۶۶ تا ۱۰/۱/۷۰ فرمانده گروهان دوم از گردان تخریب و در سال ۱۳۷۱ به عنوان فرمانده گردان تخریب تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل در آمد. مأموریت فرمانده جوان و بچههای تخریب هنوز تمام نشده بود بلکه تازه کار آنها شروع شده است چرا که باید پیکر بسیاری از بچههایی که در مرزها و مناطق جنگی جا مانده بودند به خاک ایران انتقال داده می شد و بسیاری از مناطق از و جود مینهای کار گذاشته شده توسط دشمنان پاکسازی می شد.
شاید بتوان گفت تنها بچههای تخریب بودند که با بسیاری از مناطقی که مین گذاری شده بودند آشنایی داشتند و در مورد نحوه پاکسازی مناطق آگاهی کامل داشتند. الیاس بعد از جنگ تحمیلی در راستای همین مأموریت از هیچ کوششی جهت پیشبرد اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی دریغ نکرد تا اینکه در اردیبهشت سال ۱۳۷۳ به صورتی که در زیر امده است به آرزوی دیرینهاش میرسد.
*ایسنا