در کشوری که حقوق پایهی کار نزدیک به بیست میلیون کارگر ایرانی ماهی هفتصد هزار تومان است. و در کشوری که بسیاری چون کارگران آذراب و هپکو ماه هاست همان حقوق را هم نگرفتهاند.
به گزارش شهدای ایران، علی علیزاده. فعال رسانه ای ساکن در لندن در کانال تلگرامی اش نوشت: از دیروز در فضای مجازی عکسی دست به دست میشود از هدیه ماشین لکسوس پدری به دخترش به مناسبت قبول شدن دختر در دانشگاه.
در کشوری که حقوق پایهی کار نزدیک به بیست میلیون کارگر ایرانی ماهی هفتصد هزار تومان است. و در کشوری که بسیاری چون کارگران آذراب و هپکو ماه هاست همان حقوق را هم نگرفتهاند. وبسیاری دیگر چون معدنچیان یورت و آق دره همین چند ماه پیش برای همین ماهی هفتصد هزار تومان زنده به گور شدند. و کولبران کرد برای کمتر از این کشته میشوند.
با اینحال مساله من اینجا فرهنگ اشرافیگری و نابرابریهای اقتصادی به تنهایی نیست. از دوبی و بمبئی و شانگهای تا لندن، از تهران و مشهد تا نیویورک پر از کسانی است که اغلب از طریق غارت توام با فساد و رانت ثروتمند شدهاند. پیچ و مهرههای سیستم ناعادلانه سرمایهداری، آنهم در شکل بیرحمانه و بدون افسار متاخرش در تاریخ، یعنی نئولیبرالیسم.
مساله من اینجا حتی شکل غلو شده نمایش دادن بدون ظرافت این ثروت حاصل از غارت هم نیست. نمایشی که حداقل در لندنی که من هستم سه یا چهار دهه پیش در لفافه بیشتری انجام میشد. ولی امروزه با یکه تاز شدن سیستم سرمایهداری و از بین رفتن عدالت اجتماعی در ذهن افراد، بدون شرم و حیا و ترس از خشم ندارها، به عنوان حقی طبیعی بر سر قربانیان همین غارتها کوفته میشود.
مساله من بازخوردها و واکنشها به این عکس بود. واکنش فقیرترها و ندارهای فضای مجازی یکسره حسرت بود و یا دست انداختن ناتوانی اقتصادی خانواده خود. هیچ کس برخلاف واکنش غالب دهه شصتی که من در آن بزرگ شدم نپرسید از کجا آورده اید. هیچ کس حتی اشاره ای هم نکرد که چنین نابرابری تحمل ناپذیر و غیرانسانی است. هیچ کس نگفت کاخی برپا نمیشود مگر صدها کوخ ساخته شود.
واکنشها زوال ارزشهای انقلابی فراموش شده بود. جامعه ای که نابرابری اقتصادی وطبقاتی را امری طبیعی میداند وتمها دردش این است که چرا خودش در جایی بالاتر در این سیستم ناعادلانه نیست.
به یاد خبطه معروف مرحوم هاشمی رفسنجانی در پایان دهه شصت افتادم. خطبه ای که تجمیع ثروت را نه تنها با اسلام مخالف ندانست بلکه ادعا کرد اسلام آن را تشویق کرده است. خطبهای که عدالت را که شعار اصلی انقلاب بود، به تبعید و زندانی فرستاد که هنوز ادامه دارد.
در کشوری که حقوق پایهی کار نزدیک به بیست میلیون کارگر ایرانی ماهی هفتصد هزار تومان است. و در کشوری که بسیاری چون کارگران آذراب و هپکو ماه هاست همان حقوق را هم نگرفتهاند. وبسیاری دیگر چون معدنچیان یورت و آق دره همین چند ماه پیش برای همین ماهی هفتصد هزار تومان زنده به گور شدند. و کولبران کرد برای کمتر از این کشته میشوند.
با اینحال مساله من اینجا فرهنگ اشرافیگری و نابرابریهای اقتصادی به تنهایی نیست. از دوبی و بمبئی و شانگهای تا لندن، از تهران و مشهد تا نیویورک پر از کسانی است که اغلب از طریق غارت توام با فساد و رانت ثروتمند شدهاند. پیچ و مهرههای سیستم ناعادلانه سرمایهداری، آنهم در شکل بیرحمانه و بدون افسار متاخرش در تاریخ، یعنی نئولیبرالیسم.
مساله من اینجا حتی شکل غلو شده نمایش دادن بدون ظرافت این ثروت حاصل از غارت هم نیست. نمایشی که حداقل در لندنی که من هستم سه یا چهار دهه پیش در لفافه بیشتری انجام میشد. ولی امروزه با یکه تاز شدن سیستم سرمایهداری و از بین رفتن عدالت اجتماعی در ذهن افراد، بدون شرم و حیا و ترس از خشم ندارها، به عنوان حقی طبیعی بر سر قربانیان همین غارتها کوفته میشود.
مساله من بازخوردها و واکنشها به این عکس بود. واکنش فقیرترها و ندارهای فضای مجازی یکسره حسرت بود و یا دست انداختن ناتوانی اقتصادی خانواده خود. هیچ کس برخلاف واکنش غالب دهه شصتی که من در آن بزرگ شدم نپرسید از کجا آورده اید. هیچ کس حتی اشاره ای هم نکرد که چنین نابرابری تحمل ناپذیر و غیرانسانی است. هیچ کس نگفت کاخی برپا نمیشود مگر صدها کوخ ساخته شود.
واکنشها زوال ارزشهای انقلابی فراموش شده بود. جامعه ای که نابرابری اقتصادی وطبقاتی را امری طبیعی میداند وتمها دردش این است که چرا خودش در جایی بالاتر در این سیستم ناعادلانه نیست.
به یاد خبطه معروف مرحوم هاشمی رفسنجانی در پایان دهه شصت افتادم. خطبه ای که تجمیع ثروت را نه تنها با اسلام مخالف ندانست بلکه ادعا کرد اسلام آن را تشویق کرده است. خطبهای که عدالت را که شعار اصلی انقلاب بود، به تبعید و زندانی فرستاد که هنوز ادامه دارد.