شهدای ایران:آیت الله مصباح یزدی از جمله فیلسوفانِ اسلام شناسی بوده که بیشترینِ تخریب ها ،تهمت ها و انتساب سخنان خلاف واقع به ایشان، رایج بوده است. وی با حضور فعالانه و اجتهادی به حوزۀ سیاست ورزی مومنانه در کشور و با تحمل هزینه های سنگینِ در حوزه اقامه عدالت و اصلاح گری اجتماعی،همواره مورد شماتت اصحاب سیاسی بازان بودند. از جمله اتهامات جریان سیاسی کار به ایشان که شامل گروه های زیادی از اپوزیسیون و ضدانقلاب تا جریان اصلاح طلب و هاشمی رفسنجانی شامل می شود،انتسابِ دروغ آلودِ «رأی تزیینی مردم در حکومت اسلامی» به آیت الله مصباح یزدی بوده است.
- روزنامه اصلاح طلب جامعه در 20 تیر 1377 تیتر زد: مصباح یزدی:«پذیرفتن اسلام با پذیرش دموکراسی در قانون گذاری سازگار نیست.»
- روزنامه آزاد در 13 شهریور 1378 تیتر زد: «مصباح یزدی:ملاک قرار دادن سلیقه ی مردم،اندیشه ی غربی است و از نظر اسلام باطل است.»
- روزنامه صبح امروز در 27 آبان 1378 تیتر زد: «مصباح یزدی:این حکومت باید از سوی مردم پذیرفته شود چون حکم خداست»
- روزنامه صبح امروز در 19 بهمن 1378 در مقاله «حکم مصباح،حکم مطهری» تیتر زد:«مصباح یزدی:اینها ارزش های اسلامی نیست،مثل دموکراسی و آزادی.»
- روزنامه ایران در 8 آذر 1379 تیتر زد: «مصباح یزدی:میزان رأی ملت است برخوردی جدلی است.»
- روزنامه آفتاب یزد در 15 بهمن 1379 تیتر زد:«مصباح یزدی:قرار دادن هدفی به نام جمهوری در کنار اسلام نوعی شرک است.»
- روزنامه حیات نو در 15 بهمن 1379 تیتر زد: «مصباح یزدی:انتخاب واژه ی جمهوری برای نفی سلطنت بود نع جمهوری تحت آرا و هوس های مردم.»
- روزنامه نوروز در 5 خرداد 1380 تیتر زد: «مصباح یزدی:باید حکومت اسلامی را بپذیرید ولو اینکه این حکومت به زور متوسل شده باشد.»
- روزنامه حیات نو در 4 خرداد 1382 تیتر زد: «مصباح یزدی:عده ای بی شرمانه می گویند امام برای حکومت جمهوری قیام کرد.»
- روزنامه همبستگی در 11 آذر 1382 تیتر زد: «مصباح یزدی:انتخابات به اندازه ی مسائل روزمره هم برای مردم اهمیت ندارد.»
- روزنامه شرق در 18 دی 1384 تیتر زد: «مصباح یزدی:قبول جمهوریت توسط امام برآمده از یک مصلحت بود و نه اعتقاد.»
- هاشمی رفسنجانی:« کسانی که میگویند «رأی مردم تزیینی است»، دانسته یا ندانسته برای بدنامی اسلام تلاش میکنند.»(16 فروردین 1393)
- غلامعلی رجایی: «نظر آن هایی که رای مردم را تزیینی می دانند، ریشه در اسلام ناب ندارد.»(در مصاحبه با سایت جماران، کدخبر: 38507، 12/1/93)
- موسوی تبریزی:«عده ای هستند که معتقدند رای مردم تزيیني است/ حتی فرمایشات امام را تحریف کردند و گفتند اینکه امام در پاریس مصاحبه میکرد و به رای مردم تاکید میکرد، ظاهرسازی در برابر اروپایی ها بوده! »(در مصاحبه سایت انتخاب، کد خبر: ۳۰۱۳۲۵،9 آبان 1395)
- محمد خاتمی در 17 تیر 182 به نقل روزنامه انتخاب گفته است:«حفظ جمهوری اسلامی ایران در گرو این است که تفکری که جمهوریت را نفی می کند،در جامعه غلبه پیدا نکند وگرنه هیچ کس نمی تواند تلاش در جهت حفظ جمهوری اسلامی را به ثمر رساند.»
- موسوی خوئینی ها گفته بود:«او طرفدار خشونت است و باید نابود شود!»(آفتاب امروز 26 اسفند 78 )
- عباس سلیمی نمین:« من نظر آیت الله مصباح را نزدیک به نظر امام نمیدانم. نظر ایشان نه با نظر امام و نه نظر مقام معظم رهبری نزدیک نیست. هر دوی این بزرگواران نظراتی متفاوت از نظر آیتالله مصباح در بحث جمهوریت دارند.رهبری به صراحت گفتند که جمهوریت یک اصل ثابت در نظام جمهوری اسلامی است و ما نمیتوانیم خدشه ای بر آن وارد کنیم. این همان نظر امام هم بود که رهبری بر آن مهر تایید زدند و استمرار آن را خواستار شدند. این با نظر آیت الله مصباح متفاوت است، البته اشکالی هم ندارد.»(در مصاحبه با سایت خبرآنلاین،21 آذر 1394)
فضای رسانه ای اصلاح طلب با نقل جملات تقطیع شده از مباحث نظری و استدلالی استاد مصباح به مقابله با ایشان برخاست و حتی برخی از اصولگرایان را هم تحت تأثیر فضاسازی های خود قرار دادند. اصلاح طلبان که نظریه «موزه رفتن افکار امام» را تئوریزه می نمودند، بسترساز هجمه شدید به ایشان به عنوان «تحریف گر خط امام» شدند.
مجید انصاری (قائم مقام موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره ) به استناد همین جملات تقطیع شده جوابیۀ مفصلی به سخنان تقطیع شده آیت الله مصباح داده و از انحراف تفسیری خط امام توسط ایشان سخن راند! و مدتی بعد کتابی علیه آیت الله مصباح منتشر نمود؛درحالیکه انصاری استناد به سخنان تقطیع شده که توسط روزنامه های زنجیره ای منتشرشده بود، نموده است.
اصل ماجرا چیست؟/ تقطیع، حربه همیشگی مخالفان مدعی آزادی اندیشه
اما آیت الله مصباح در واقع چه گفته بود که همه رسانه های اصلاح طلب علیه ایشان تخریب ها و افتراها را روا پنداشتند؟ مطلبی با عنوان «نظر آیت الله مصباح یزدی درباره رأی مردم» بصورت وسیع به نقل از آیت الله مصباح منتشر گردیده است که منبع آن را نشریه پرتوی سخن مورخ ۱۳۸۴/۱۰/۷ ذکر کرده اند اما اکثر قریب به اتفاق آن با سخنان ایشان تفاوت دارد و ثانیاً چند جمله ای هم که شبیه جملات علامه مصباح هستند، به دلیل تقطیعی که صورت گرفته است عملاً معنی متفاوتی پیدا نموده است. ابتدا باید دقت کنید که آیا اصلاَ ایشان چنین جملهای گفتهاند؟ کی و کجا؟ ثانیاً حتی اگر آیات قرآن کریم و یا فرمایشات اهل عصت علیهم السلام و یا سایر حکیمان را تجزیه و منقطع کنند و سپس یک بخش مورد نظر را که میتواند منفی یا مشتبه باشد مورد بحث قرار دهند، نه تنها معنا و مفهوم درستی ندارد، بلکه چه بسا معانی و مفاهیم نادرسی را حمل و القا نماید. مَثَل معروفی از گذشتگان وجود دارد که میگویند: از شخصی پرسیدند: «تو چرا نماز نمیخوانی؟!» گفت: «به حکم قرآن»! پرسیدند: «در کجای قرآن کریم آمده است که نماز نخوانید؟» گفت فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ – این مؤمنین به نماز نزدیک نشوید»! و مابقی آیه را نخوانده بود: « وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ – هنگامی که مست هستید، تا بدانید که چه میگویید / النساء، 43».
فردی گفت: حافظ شیرازی، نه تنها از فقها، حافظ قرآن، حکیم و عارف نبوده، بلکه بسیار هم شرابخوار و شهوتگرا بوده است! پرسیدند: «به چه دلیل؟»، گفت: هم بسیار از ساقی، جام و شراب گفته است و هم مستقیماً اقرار کرده که «دستم اندر ساق سیمین ساق بود»!
محدوده اعتبار و مشروعیت رای مردم
بحث ایشان در خصوص "مشروعیت فلسفی" است و نه "مشروعیت جامعه شناختی"؛ و در این بحث مطرح مینمایند که در علم، حکمت و مشیّت الهی و بالتبع در حکومت اسلامی، مبنای تمامی حقوق و بالتبع تمامی قوانین، "حکم خداست"، نه آرای مردم. به عنوان مثال چنین نیست که فقه (حقوق، احکام و قوانین) اسلامی، که توسط "فقیه" بیان میشود، در جامعه اسلامی بگوید: «نوشیدن شراب حرام است»، اما اگر فقیه رفت در امریکا و یا اروپا زندگی کرد، بگوید: «چون اینجا اکثریت شرابخوارند، پس اینجا اشکالی ندارد».
از این رو، رأی مردم در حکومت اسلامی، فقط تا جایی "اعتبار" و مشروعیت دارد که در چارچوب احکام اسلام باشد، و اگر از این چارچوب خارج شد، دیگر هیچ اعتبار و مشروعیتی ندارد [هر چند که نزد مردم مقبول باشد و اکثریتی بدان عمل نمایند]. این همان معنایی است که مقام معظم رهبری، از آن به «مردم سالاری اسلامی»، تعبیر نمودند.
بدیهی است که اگر رأی اکثریت مردم این باشد که به جای حکومت اسلامی، حکومت دیگری بر آنان مسلط گردد، هیچ مشروعیتی نزد خداوند متعال ندارد، اگر چه نزد مردم مقبول است و همان خواهد شد. اگر اکثریت مردمانی (مثل صدر اسلام)، موافق خانه نشینی امیرالمؤمنین علیه السلام، یا حاکمیت معاویه لعنة الله علیه، ولو به صورت مقطعی (معاهده با امام حسن)، یا حتی قتل امام حسین (علیهم السلام) باشد، این امر واقع میشود، اما هیچ مشروعیتی ندارد. اگر مفاسدی چون: زنا، شرابخواری، قمار، رشوه، رانت، تجملگرایی، اختلاف طبقاتی سران قدرت و ثروت و ...، نزد مردمانی عادی و حتی مقبول شده باشد، دلیل بر آن نمیشود که از نظر حکومت اسلامی (نزد خدا و در دین خدا)، مشروع باشد، بلکه همه خلاف قانون الهی میباشند، اگر چه مردمان و تمامی مجلسهای قانونگذاری دنیا به آن رأی مثبت دهند.گفتنی است این سخنان در مقام «حوزه نظری و تئوریکی» است و در نظام جمهوری اسلامی خوشبختانه این رذایل اخلاقی مشروعیت جلوه نمی کند.
بررسی اصل سخنان آیت الله مصباح بدون تقطیع
1-متن تقطیع شده: «در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست جمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری»
اصل بیانات آیت الله مصباح:
«به نظر ما تمام مقرراتی که در کشور اسلامی ایران اجرا میشود همه اعتبارش به امر ولایت فقیه و امضای او است اگر بدانیم در جایی در یک مورد راضی نیست، هیچ اعتباری ندارد. گاه مورد خاصی را تعیین و گاهی هم نهادی را تصویب میکند. این که امام قانون اساسی را تصویب کرد این یعنی من دستور میدهم اینگونه عمل کنید و اعتبار پیدا میکند چون او امضا کرده است. اگر امضا نکرده بود هیچ اثری نداشت. حتی اگر تمام مردم هم رأی میدادند هیچ اعتبار قانونی و شرعی نداشت همانطور که خودش فرمود. بر اساس نظریه نصب اصلاً اعتبار قانون اساسی از امضای او سرچشمه می گیرد اما طبق نظریه انتخاب توجیه اعتبار قوانین و تصرفات مشکل است. می گویند اعتبار دهنده نظر اکثریت است اما اقلیتی که قبول نکردند نسبت به آنان چگونه توجیه میشود؟ همه مشکلاتی که در دموکراسی وجود دارد اینجا مطرح میشود.»
آیت الله خامنه ای در همین باب به سخنان مهمی اشاره نمودند:
«آن کسی که حق دارد قانون اساسی را برای جامعه قرار بدهد،او «ولی فقیه» است،او همان امام اسلامی است و دستگاهی است که حاکمیت الهی را از طریق وراثت پیغمبر و وراثت ائمه معصومین در اختیار دارد.او (ولی فقیه) چون به خبرگان دستور داد که بنشینند قانون اساسی بنویسند و او چون امضا کرد قانون اساسی را،قانون اساسی شد «قانون». حتی اصل نظام جمهوری اسلامی مشروعیتش،به عنوان یک حکم از طرف ولی فقیه است.این ولی فقیه است که نظام جمهوری اسلامی را به عنوان یک نظام،برای جامعه اسلامی به وجود می آورد و جعل می کند و لازم الاتّباع می کند.و مخالفت با این نظام «حرام» می شود و جزء گناهان کبیره می شود و مبارزه با مخالفین این نظام واجب می شود.» ( کتاب ولایت و حکومت،بخش جریان ولایت در دوران غیبت،ص 267-269)
2-متن تقطیع شده: «ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن رضایت ولایت فقیه است»
اصل بیانات آیت الله مصباح:
«اگر قبول کردیم که مسأله ولایت فقیه انتصابی است یعنی ولی فقیه منصوب به نصب عام است. یعنی ملاک اعتبار و مشروعیت به خدای متعال میرسد فقیه واجد شرایط اختیار جان و مال مسلمانها را دارد. البته در مقام عمل بدون مقبولیت مردمی احکام آن قابل اجرا نیست. فرض کنید ما کشف کردیم که از طرف امام زمان آقای x مصداق آن نصب عام است اما مردم نمیشناسند، عملاً چیزی تحقق پیدا نمیکند. طبق نظریه انتصاب اگر او دستور داد پارلمان تشکیل شود و مردم نمایندگان مجلس را تعیین کنند به حرف او این کار اعتبار پیدا میکند. آنها قانون تصویب میکنند اعتبار این قانون به حرف او است که میگوید این مجلس رسمیت دارد و یا این دولت اطاعتش واجب است. این از همان ولایت الهی نشأت گرفته و متفرع بر حکومت او است.»
حضرت امام خمینی ره می فرمایند:
«به حرفهای آنهایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمیفهمند اسلام چه است؛ نمیفهمند فقیه چه است؛ نمیفهمند که ولایت فقیه یعنی چه. آنها خیال میکنند که یک فاجعه به جامعه است! اینها اسلام را فاجعه میدانند، نه ولایت فقیه را. اینها اسلام را فاجعه میدانند، ولایت فقیه فاجعه نیست. ولایت فقیه، تَبَع (دنباله) اسلام است.» (صحیفه امام خمینی، جلد ۱۰ - صفحه ۲۲۱)
همچنین در حکم تنفیذ روسای جمهور امام اشاره دقیقِ فقهی نموده اند:
«ملت شریف با اکثریت قاطع روز افزون از دوره سابق، جناب آقای محمدعلی رجایی، ایده الله تعالی را به ریاست جمهوری کشور اسلامی ایران برگزیده... و چون ''مشروعیت آن باید با نصب فقیه و ولی امر باشد، اینجانب رأی ملت را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم'' و مادام که ایشان در خط اسلام عزیز و پیرو احکام مقدس آن می باشد و از قانون اساسی ایران تبعیت و در مصالح کشور و ملت عظیم الشان در حدود اختیارات قانونی خویش کوشا باشند و از فرامین الهی و قانون اساسی تخطئی ننمایند، این نصب و تنفیذ به قوت خود باقی است و اگر خدای نخواسته خلاف آن عمل نمایند، مشروعیت آن را خواهم گرفت.»(صحیفه ی امام، ج ۱۵، ص ۶۷، ۱۱ مرداد ۱۳۶۰)
3-متن تقطیع شده: «اگر در جمهوری اسلامی تا کنون سخن از انتخابات بوده است، صرفا به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده است فعلا انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود.»
اصل بیانات آیت الله مصباح:
«انتخابات ریاست جمهوری اعتبارش به رضایت او است، مصلحت دیده که در این شرایط مردم رای بدهند. اما حقیقت این است که آنها دارند پیشنهاد میکنند و میگویند ما اینفرد را میخواهیم اما الامر الیکم شما باید نصب کنید نخواستی نصب نکن. این که حضرت امام (ره) میفرماید رئیس جمهور منتخب بدون نصب ولی فقیه طاغوت است یعنی همین.»
رهبر معظم انقلاب:
«در جامعه اسلامی تمام دستگاه ها،چه دستگاه های قانون گذار،چه دستگاه های اجرا کننده،اعم از قوه اجرائیه و قوه قضائیه،«مشروعیتشان به خاطر ارتباط و اتصال به ولی فقیه است»،وإلا به خودیِ خود،حتی مجلس قانون گذاری هم حق قانون گذاری ندارد.مجلس شورای اسلامی که قانون وضع می کند،معنای وضع کردن قانون چیست؟معنای قانون وضع کردن این است که محدودیت هایی را در زندگی مردم،برطبقِ یک مصالحی ایجاد می کنند.خُب،یک چنین کاری بنابر مبانی فقهی اسلامی و بنابر اصل ولایت فقیه،برای هیچ کس جایز نیست و از هیچ کس مشروع نیست،«مگر ولی فقیه» یعنی در حقیقت،قانون گذاری هم اعتبارش به اتّکا به ولایت فقیه است.قوه مجریه هم اعتبارش به اتّکا و امضا و تنفیذ ولی فقیه است،که اگر ولی فقیه اجازه ندهد و تنفیذ نکند و امضا نکند،تمام این دستگاه هایی که در مملکت مشغول کار هستند،چه قانون گذاری،چه اجرائیات؛کارهایشان بدون دلیل و بدون حق است و واجب الاطاعه و الزامی نیست.به خاطر ارتباط و اتصال به ولی فقیه است که اینها همه «مشروعیت» پیدا می کنند.در حقیقت ولایت فقیه مثل روحی است در کالبد نظام. بالاتر از این من بگویم،قانون اساسی در جمهوری اسلامی که ملاک و معیار چهارچوب قوانین است،اعتبارش به خاطر قبول و تایید ولی فقیه است،وإلا خبرگان،پنجاه نفر،شصت نفر،صدنفر،از هر قشری،چه حقی دارند دور هم بنشینند،برای مردم مملکت و مردم جامعه قانون وضع کنند،قانون اساسی وضع کنند.اکثریت مردم چه حقی دارند که امضا کنند قانون اساسی را و برای همه مردم این قانون را لازم الاجرا بکنند.» ( کتاب ولایت و حکومت،بخش جریان ولایت در دوران غیبت،ص 267-269)
*رجانیوز