شهید نادر حمید پیش از شهادت سفارش کرده بود بر روی اعلامیه شهادت، تصویر و جملهای که از خودش بر جای گذاشته بود را منتشر کنند.
به گزارش شهدای ایران، شهید «نادر حمید» با نام جهادی محسن، در دوم مهرماه سال 63 به دنیا آمد.
پس از حمله تکفیریها به سوریه او نیز وارد عرصه نبرد با تکفیریها شد تا آنجا که در جریان عملیات محرم در روز 26 مهرماه سال 94 در منطقه قنیطره سوریه به شهادت رسید.
دخترش ام البنین و پسرش با نام محمدحسین یادگاران این شهید هستند.
شهید نادر حمید در وصیتنامهای که از خود بر جای گذاشته، نوشته است: خط ولایت فقیه را بگیرید که نجات در آن است و اگر لایق شهادت شدم و بنا شد تصویری از من منتشر کنید این عکس را منتشر کنید و این جمله را کنار تصویرم بنویسید: یا محسن قد اتاک المسیء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی.
(ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر)
*تصویری که شهید حمید سفارش کرده بود بعد از شهادت آن را چاپ کنند
همسر شهید حمید میگفت: «هر وقت از منطقه به منزل میآمد، بعد از اینکه با من احوال پرسی میکرد، با همان لباس خاکی بسیجی به نماز میایستاد.
یک روز به قصد شوخی گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن، نماز میخوانی؟ نگاهی کرد و گفت: هر وقت تو را میبینم، احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم.
هیچ وقت روز تولدش و روزهای خاص رو فراموش نمیکردم.
پارسال سوریه بودیم.
آنجا یک تقویم در خانه داشتیم؛ اما تاریخش به میلادی بود، حاجی به خاطر مشغله زیاد و دیر آمدن به خانه یادش می رفت که تقویم ایرانی بیاورد.
یادم رفته بود شهریور ماه نزدیک و چند روز دیگر تولدش است.
درست روز تولدش بود؛ ظهر برای نهار آمده بود تا به خانه سری بزند.
سر سفره به شوخی و با خنده گفت: چه خانم بیمعرفتی دارم، گفتم الان میروم خانه، باسلیقه خانه را تزیین کرده و کیک خیلی خوشمزه درست کرده باشد؛ اما مثل اینکه بانک از تو با معرفتتر هست، اول صبح با یک پیامک روز تولدم را تبریک گفت.
دخترمان ام البنین که متوجه شد روز تولد پدرش هست پرید بغلش و او را غرق بوسه کرد.
تا انجا که با خنده گفت بابا ولم کن، اشتباه گفتم تولد همسایه بود تولد من فردا هست.
برای یک لحظه شرمندهاش شدم. این خاطره و تمام خاطرات شیرینش را هیچ وقت فراموش نمیکنم.»
*دفاع پرس
پس از حمله تکفیریها به سوریه او نیز وارد عرصه نبرد با تکفیریها شد تا آنجا که در جریان عملیات محرم در روز 26 مهرماه سال 94 در منطقه قنیطره سوریه به شهادت رسید.
دخترش ام البنین و پسرش با نام محمدحسین یادگاران این شهید هستند.
شهید نادر حمید در وصیتنامهای که از خود بر جای گذاشته، نوشته است: خط ولایت فقیه را بگیرید که نجات در آن است و اگر لایق شهادت شدم و بنا شد تصویری از من منتشر کنید این عکس را منتشر کنید و این جمله را کنار تصویرم بنویسید: یا محسن قد اتاک المسیء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی.
(ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر)
*تصویری که شهید حمید سفارش کرده بود بعد از شهادت آن را چاپ کنند
همسر شهید حمید میگفت: «هر وقت از منطقه به منزل میآمد، بعد از اینکه با من احوال پرسی میکرد، با همان لباس خاکی بسیجی به نماز میایستاد.
یک روز به قصد شوخی گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن، نماز میخوانی؟ نگاهی کرد و گفت: هر وقت تو را میبینم، احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم.
هیچ وقت روز تولدش و روزهای خاص رو فراموش نمیکردم.
پارسال سوریه بودیم.
آنجا یک تقویم در خانه داشتیم؛ اما تاریخش به میلادی بود، حاجی به خاطر مشغله زیاد و دیر آمدن به خانه یادش می رفت که تقویم ایرانی بیاورد.
یادم رفته بود شهریور ماه نزدیک و چند روز دیگر تولدش است.
درست روز تولدش بود؛ ظهر برای نهار آمده بود تا به خانه سری بزند.
سر سفره به شوخی و با خنده گفت: چه خانم بیمعرفتی دارم، گفتم الان میروم خانه، باسلیقه خانه را تزیین کرده و کیک خیلی خوشمزه درست کرده باشد؛ اما مثل اینکه بانک از تو با معرفتتر هست، اول صبح با یک پیامک روز تولدم را تبریک گفت.
دخترمان ام البنین که متوجه شد روز تولد پدرش هست پرید بغلش و او را غرق بوسه کرد.
تا انجا که با خنده گفت بابا ولم کن، اشتباه گفتم تولد همسایه بود تولد من فردا هست.
برای یک لحظه شرمندهاش شدم. این خاطره و تمام خاطرات شیرینش را هیچ وقت فراموش نمیکنم.»
*دفاع پرس