شهدای ایران shohadayeiran.com

با وجود گذشت حدود سه دهه از اتمام دفاع مقدس وقتی به سراغ خانواده شهدای دفاع مقدس می‌رویم، با نبودن‌های والدین شهدا کارمان سخت‌تر می‌شود.
به گزارش شهدای ایران، با وجود گذشت حدود سه دهه از اتمام دفاع مقدس وقتی به سراغ خانواده شهدای دفاع مقدس می‌رویم، با نبودن‌های والدین شهدا کارمان سخت‌تر می‌شود. کمی تحقیق و تفحص لازم است تا به بازمانده شهید برسیم. شهید رضا نوروزی فرمانده گردان کمیل از آن دست سردارانی است که تا مدت‌ها پس از شهادت نیز گمنامی اختیار کرده است. این نوشتار ماحصل همکلامی ما با فاطمه نوروزی خواهر فرمانده شهیدی است که همچنان گمنام و مظلوم مانده است.
 رزق حلال
خانواده ما یک خانواده مذهبی و معتقد بود. چهار خواهر و سه برادر بودیم و زندگی تقریباً ساده‌ای داشتیم. از جمع ما برادرم رضا نوروزی افتخار شهادت را نصیب خودش کرد. رضا متولد اول مهر 1339 در همدان بود. پدرم با اینکه سواد نداشت به احکام شرعی و دستورات دینی خیلی اهمیت می‌داد. نماز جمعه و نماز جماعتش هرگز ترک نمی‌شد. با زحمت زیاد دنبال کسب حلال بود. خیلی قانع بود.
 الفبای قرآنی
برادرم شهید رضا نوروزی پیش از انقلاب فعالیت‌های زیادی در زمینه‌های مختلف داشت. ایشان هم به درس خواندن، هم به ورزش و هم به قرآن و احکام شرعی اهمیت زیادی می‌داد. برای نوجوان‌های محله در منزل کلاس آموزش قرآن تشکیل می‌داد. به نجار محله‌مان سفارش ساخت یک تخته سیاه بزرگ داد و بهترین نوع گچ با روکش کاغذی خرید و با استفاده از همین تخته به ما الفبای قرآنی را آموزش داد. شهید به مسئله حجاب خیلی تأکید می‌کرد.
 پاسدار محجوب
رضا واقعاً پسر محجوب و سر به زیری بود. به نامحرم نگاه نمی‌کرد. به اقوام بی‌سرپرست سر می‌زد و جویای حال و وضعشان می‌شد. خوب به یاد دارم مدتی بود که موتور خریده بود و با موتور تردد می‌کرد. قبل از ورود به کوچه‌مان خاموش می‌کرد تا مبادا صدایش دیگران را اذیت کند. بعضی موقع‌ها تعداد زیادی کتاب از کتابخانه پایگاه محله‌مان جمع می‌کرد و می‌آورد و ساعت‌ها می‌نشست آنها را جلد می‌کرد. هیچ موقع با پدر و مادرم تندی نکرد. گاهی وقت‌ها با سن کمی که داشت سر کار هم می‌رفت. وقتی می‌خواست دختران کوچک همسایه را به حجاب ترغیب کند برایشان روسری می‌خرید. مدتی هم در دادگاه انقلاب همدان کار کرد و بلافاصله بعد از تشکیل سپاه، عضو رسمی سپاه شد.
 ثواب جهاد
زمانی که جنگ شروع شد برادرم تلاش کرد با رضایت والدین عازم منطقه شود ولی وقتی با اعتراض مادرم مواجه شد گفت راضی باشی می‌روم، راضی نباشی هم می‌روم ولی رضایت داشته باشی، خودت ثوابش را می‌بری.
 ساقی میدان
برادرم اکثر اوقات در خط مقدم جبهه بود. وقتی مجروح می‌شد و همرزمانش به بیمارستان می‌بردند اصلاً راضی نمی‌شد که خانواده مطلع شوند وقتی از بیمارستان مرخص می‌شد، متوجه می‌شدیم که در یک شهر بستری بوده است. هنوز سلامت کامل به دست نیاورده دوباره عازم جبهه می‌شد. خیلی هم نامه برایمان نمی‌فرستاد. وقتی پدرم ازش می‌پرسید با این وضعیت (مجروحیت) در جبهه چه کار می‌کنی؟ می‌گفت آب که می‌توانم به رزمنده‌ها برسانم. هرگز به خانواده نگفت فرمانده است. بعد از شهادتش از همرزمانش شنیدیم. البته زمانی هم که در همدان مشغول فعالیت بود اصلاً اطلاعی راجع به ساعت رفت و برگشت نمی‌داد برای همین ما شاهد نگرانی زیاد مادرم بودیم و می‌دیدیم که شب‌ها ساعت‌های طولانی وسط کوچه و کنار دیوار می‌نشست تا مشرف به دو طرف کوچه باشد و از دیدنش شاد شود.
 تفنگ و فشنگ
وقتی مادرم اصرار می‌کرد برای خواستگاری اقدام کنند می‌گفت یکی از شرایط من این است که اولاً مانع رفتنم به جبهه نشود. دوم اینکه ممکن است در جنگ شدیداً مجروح شوم، دست و پا و... را از دست بدهم، اگر قبول کردند من حرفی ندارم. یک بار هم وقتی پیشنهاد ازدواج دادیم، برادرم گفت تفنگ زن من است و فشنگ‌هایش بچه‌هایم.
 شال و کلاه بافتنی برای جبهه
زمان جنگ با کمک‌های مردمی پشت جبهه را هم از لحاظ روحی و هم جسمی تقویت می‌کرد. مادر من هم مستثنی نبود و هر قدر در توانش بود شال، کلاه، جوراب و دستکش پشمی می‌بافت و به مسئولان مربوطه می‌داد تا به دست رزمنده‌ها برسد.
 فرمانده گردان کمیل
برادرم از ناحیه پشت قفسه سینه ترکش خورده بود و با همان لباس نظامی که غرق خون بود با خاک هم‌آغوش شد و اربابش را ملاقات کرد. شهید رضا نوروزی فرمانده گردان کمیل، لشکر محمد رسول‌الله (ص) ‌در روند اجرای عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار در تاریخ 17مهر 1361 به شهادت رسید.

*جوان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار