شهید شریف قنوتی نخستینهای زیادی را به نام خود کرده است. او نخستین روحانی مجروح و اسیر جنگ تحمیلی، نخستین روحانی شهید دفاع مقدس، نخستین نماینده امام خمینی(ره) که در جنگ به شهادت رسید و...
به گزارش شهدای ایران، روزهای آغازین جنگ برای همه شوکهکننده بود. شاید کمتر کسی فکر میکرد اخبار شیطنت بعثیها در لب مرز، آتش جنگی سراسری را روشن کند. اما همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و آخرین روز شهریور، اولین روز جنگ تحمیلی شد. مردم که هنوز از پیروزی نظام نوپای اسلامی در جشن بودند، از حمله عراقیها غافلگیر شدند. در موقعیتی چنین سخت و دشوار، مردان عمل، جسور و شجاع خودشان را نشان میدهند تا بعدها تاریخ به نیکی از آنها یاد کند.
آنها که در زندگی جسورتر و مرد عملتر بودند، بدون واهمهای پای به میدان نبرد گذاشتند تا بعدها شایستگی گرفتن بعضی القاب و عناوین را کسب کنند. نامشان برای همیشه در دل تاریخ حک شود و برای ابد صفحات تاریخی مزین به نامشان شود. ماجرای زندگی تا شهادت محمدحسن شریف قنوتی هم به همین شکل است. عالمی با عمل که در اولین روزهای مقاومت مردمی در جنوب، وارد کارزار نبرد شد تا عنوان اولین شهید روحانی دفاع مقدس را به نام خود کند. مردی که در مقاومت 35 روزه مردم خرمشهر نقش بسزایی در اتحاد و افزایش روحیه مردم شهر ایفا کرد و «جوان» در ادامه نگاهی به تأثیر این مرد روحانی بزرگ دارد که در 24 مهرماه سال 1359 به شهادت رسید.
نخستین در جنگ
شهید شریف قنوتی نخستینهای زیادی را به نام خود کرده است. او نخستین روحانی مجروح و اسیر جنگ تحمیلی، نخستین روحانی شهید دفاع مقدس، نخستین نماینده امام خمینی(ره) که در جنگ به شهادت رسید، نخستین فرمانده شهید جنگهای چریکی و پارتیزانی، تشکیلدهنده گروههای مسلح به امر امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ در سال 1342، نخستین برگزارکننده تظاهرات در شهرستان بروجرد تا جایی که به عنوان رهبر انقلاب بروجرد معرفی شد، نخستین تشکیلدهنده ستاد پشتیبانی از جبهههای جنگ و حمایت از جنگزدگان در بروجرد، نخستین ارسالکننده محمولههای تدارکاتی از بروجرد به مناطق جنگی به ویژه خرمشهر، نخستین گروه اعزامی از بروجرد به خرمشهر جهت دفاع از شهر و نخستین گروه مدافع در خرمشهر به نام «لشکر الله اکبر» است که همراه برادران ارتشی و سپاهی به مدت 35 روز مقاومت کردند.
شروع جنگ، اوج حماسهسازی این مرد شجاع و دلیر است. پیش از شروع جنگ و در زمان مبارزه با رژیم پهلوی، به او
عنوان نواب «ثانی» داده بودند. در یاری امام چنان ایستادگی کرد و پیروی نمود که میگفتند: شریف قنوتی در امام خمینی ذوب شده است. منبرهایش کوبنده و حماسی بود. با کمال شهامت و شجاعت در منبرهایش شاه را [ابن] مرجانه خطاب میکرد و به او یزید بن معاویه دوم میگفت.
جمعآوری کمکهای مردمی
این همه شجاعت و دلیری همزمان با تجاوز ارتش بعث عراق به کمک نیروهای مردمی آمد. سرگرد عظیم عالی خانی از نیروهای حاضر در خرمشهر درباره نقش مؤثر و تأثیرگذار شریف قنوتی در اولین روزهای جنگ میگوید: «تلاشهای شهید شریف قنوتی در اوایل انقلاب اسلامی در بیداری مردم سهم بسزایی داشت. با تحریک و تهییج جوانان توسط ایشان، خون تازهای در رگهای بچهها دمیده میشد و به حرکت درمیآمدند و نتیجهاش هم این میشد که این شهید در همان روزهای اول جنگ اولین فرمانده گروهی شد که از بروجرد برای کمکرسانی به مردم محاصره شده خرمشهر، عازم شده بود.»
این روحانی والامقام در اوایل جنگ، ستاد پشتیبانی جنگ را در بروجرد تشکیل دادند و عوامل نیروی هوایی ارتش شهر بروجرد دور شریف قنوتی گرد آمدند. دو، سه روز بعد از شروع جنگ تحمیلی، بسیاری از جنگزدهها به بروجرد آمده بودند. شهید آنها را در مدارس و فاطمیه جای داد. در سخنرانیهایش در مسجد امام خمینی میگفت:« اینها جنگزدهاند. خانه و زندگیشان را از دست دادهاند. با زن و بچه آمدهاند، به آنها جا بدهید و آنها را کمک کنید.»
وقتی جنگزدهها میآمدند، آنها را میبرد و اسکان میداد. برایشان لباس و غذا و رختخواب تهیه میکرد. خودش کیسه به دست میگرفت و برای آنها کمک مالی جمعآوری میکرد. زیرزمین مسجد امام بروجرد را پر کرده بود از وسایل و لوازم برای جنگزدهها. یک بار با تعدادی از جوانان و نیروهای مردمی حدود 18 کامیون کمک مردمی به جبهههای خرمشهر برده بود. آن موقع بسیج تشکیل نشده بود و او جوانها را از جمله پسرهایش را به خرمشهر فرستاده بود.
جنگ با صدامیان
حاج محمدرضا روشنبین از اعضای سابق سپاه بروجرد، ماجرای رفتنشان به همراه شیخ شجاع شهر به خرمشهر را چنین روایت میکند: « دو روز بعد از شروع جنگ، از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بروجرد همراه با 60 نفر از نیروهای مردمی و سپاهی با سلاح و مهمات مأمور شدیم که در خدمت شیخ شریف قنوتی به خرمشهر برویم. شیخ شریف طی دو روز تلاش، کاروانی از مایحتاج رزمندگان آماده کرده بود. کاروان در مقابل مسجد امام خمینی آماده حرکت بود، مردم بروجرد هم برای بدرقه این کاروانها جمع شده بودند. در همین لحظه آمدند و به حاج آقا گفتند:« آقا! محمد مسعود، آقازاده شما، سخت مریض است.» آقا گفت: « خب من چه کار کنم. اگر خدا بخواهد خوب میشود. فعلاً امر مهمتری به عهدهام گذاشته شده و آن همانا جنگ در راه خدا و جنگ با کفار و صدام و صدامیان است. من الان عازم هستم و به هیچ قیمتی حاضر نیستم که از ماشین پیاده شوم.» آن روز با بدرقه باشکوه مردم بروجرد به سمت خرمشهر حرکت کرد.
در خرمشهر اوضاع بسیار آشفته بود. نیروها سازماندهی نداشتند و معلوم نبود چه وسایلی مورد نیاز است و شهر چه تسلیحاتی برای رزمندگان دارد. شریف قنوتی در این شهر خستگیناپذیر کار میکرد. به گواه همرزمان لحظهای آرام و قرار نداشت. کمکهای مردمی را در مسجد جامع خرمشهر تخلیه کردند.
نیروهای حاضر در شهر پراکنده و سراسیمه عمل میکردند. نیروهای تکاور نیروی دریایی، رزمندگان سپاه و تعدادی از نیروهای مردمی دور حاجآقا را گرفتند و ایشان شروع به صحبت کرد. هماهنگی نیروها در خرمشهر مشکل بود. شیخ شریف بلافاصله با یک شور و حال خاصی بالای ماشین جیپی که بیرون مسجد جامع بود، رفت و خطبه غرایی خواند که جمعیت متحول شد. پس از سخنرانی عبا و عمامهاش را درآورد و همراه با دیگر نیروها راهی مناطق عملیاتی شد.
دلگرمی نیروها
در آن زمان مدیریت او آنقدر خوب، زیبا و دلنشین بود که اگر نیروها یک ساعت شیخ را نمیدیدند انگار چیزی گم کرده بودند. شیخ و جوانهای شهر با هم ائتلاف کرده بودند. برای بچههای بروجرد و سایر شهرستانها «گروه الله اکبر» و برای بچههای خرمشهر « گروه ابوذر» را تشکیل داده بود.
روشنبین تأثیر شهید شریفقنوتی در عملکرد نیروهای نظامی را اینگونه بیان میکند:« روز اول که ما با شیخ شریف به خرمشهر آمدیم، متوجه شدیم متأسفانه خط اول تا حدودی خالی شده. نیروها کمتر تمایل داشتند که به جلو بروند. معمولاً شبها نیروها عقب میآمدند و روزها جلو میرفتند. بعضی وقتها هم عملیاتهای ناموفقی انجام میدادند و عقب برمیگشتند. شیخ شریف نیروها را منظم کرد و عملیاتها متعدد و پشت سر هم انجام شد. به همت این بزرگوار دشمن پشت دروازههای خرمشهر زمینگیر شد.»
حضور شیخ مایه دلگرمی همه شده بود؛ چه نیروهای مردمی و چه نیروهای نظامی از وجود ایشان روحیه میگرفتند. حضور این طلبه بیادعا و خیلی ساده و راحت و شاد به همه روحیه میداد. بچههای خرمشهر وقتی میدیدند طلبهای که همشهری آنها نیست، آمده و به آنان کمک میکند، با او انس میگرفتند و سعی میکردند شبیه او عمل کنند.
فرماندهان عراقی حساسیت عجیبی روی شیخ پیدا کرده بودند. وجود شیخ همانقدر که برای دوستان و همرزمان زیبا بود، برای دشمنان مایه وحشت بود. آنها فکر میکردند با کشتن و شهادت شریف قنوتی میتوانند خرمشهر را تصرف کنند. حقیقت هم همین بود. پس از شهادت شیخ، دشمن توانست شهر را تصرف کند.
کینه بعثیها از شیخ شریف
مهرماه هر چه رو به پایان میرفت، شدت آتش دشمن هم بیشتر میشد. خرمشهر از چهار طرف زیر آتش دشمن قرار گرفته بود. موعد چهار روزه بعثیها برای اشغال خرمشهر گذشته بود و در حال نزدیکشدن به یک ماه بود.
دستور پیشروی یگانهای دشمن به سوی خرمشهر در ۲۴ مهر ۱۳۵۹ صادر شد و خیابان40 متری این شهر، بهعنوان خیابان مرکزی، شاخص تقسیم نیروها و محورها قرار گرفت. با گذشت ساعاتی از روز، نیروهای دشمن از پل خرمشهر عبور میکردند و به طرف آبادان میرفتند. شریف قنوتی با نیروهای اندکش به شدت مشغول دفاع بود و فریاد میزد:« به امام گفتهایم تا آخرین نفس میجنگیم و مقاومت میکنیم.»
دشمن، ماشین حامل شریف قنوتی را در خیابان 40 متری مورد هدف قرار داد. پس از برخورد هفت ـ هشت گلوله به بدن شهید، ماشین با آرپیجی هدف قرار گرفت و واژگون شد. رضا آلبوغش که همراه شیخ در ماشین حضور داشت، آن لحظات سخت و جانکاه را چنین روایت میکند:« ما خودمان را از ماشین بیرون کشیدیم، عراقیها از داخل خانه بیرون ریختند. . . عراقیها بیشتر متوجه شیخ شریف بودند تا من. آنها خوشحال بودند که شیخ شریف را اسیر کردهاند. خیال میکردند امام خمینی را اسیر کردهاند. . . یکی از عراقیها که فرمانده آنها نیز بود شخصی بلندقامت، تنومند و بسیار ورزیده بود.
مثل شمر، با سرنیزه به طرف شیخ شریف حملهور شد. او به محض اینکه به شیخ رسید، از سمت چپ سرنیزه را در شقیقه شیخ فرو برد و چرخاند. از شیخ فقط آیه «انا لله و انا الیه راجعون» شنیده شد. ضربه دوم را که زد، فریاد شیخ به اللهاکبر بلند شد، ضربه سوم که پیشانی شیخ را از هم درید. شیخ زبانش را لای دو دندان گذاشت تا آرزوی شنیدن ناله را به دل دشمن بگذارد. عراقیها چشمان او را از حدقه بیرون آوردند ولی صدای ناله شیخ شریف قنوتی را نشنیدند. آن سفاک با همان سرنیزه کاسه سرشیخ را جدا کرد. جمجمهاش را از جای عمامه برداشت. محاسنش را به خون سرش رنگین کرد. مغز سر شیخ نمایان شد و پس از افتادن کاسه سر به روی آسفالت گرم خیابان 40 متری خرمشهر، مغز سر شیخ نیز روی زمین قرار گرفت، بعد بدن مقدسش به آرامی به حالت نشسته کنار زمین افتاد.»
این آخر کار نبود. بعثیهای جنایتکار در اطراف بدن مقدس شیخ شریف به رقص و پای کوبی پرداختند؛ هلهله میکردند و فریاد میزدند: «قتلنا الخمینی، قتلنا الخمینی، ما خمینی را کشتیم. . . » بعد از شهادت شیخ تلاطم عجیبی در منطقه به راه افتاد. دشمن پیشروی میکرد و جنازه شیخ بین آنها مانده بود. میگفتند دشمن پیکر مطهر ایشان را به بند کشیده و در بعضی خیابانها کشان کشان میبرد. این جسارتها به بدن شیخ نشانگر عمق کینه عراقیها از او بود. همین کارها باعث شد خون رزمندگان به جوش بیاید و گروه چریکی «الله اکبر» که تحت امر شهید کار میکرد، حمله گستردهای را آغاز میکند و پیکر مطهر شریف را از دست عراقیها پس میگیرد.
شهیدی با سه مزار
روز 24 مهر با خون شیخ و یارانش خرمشهر، خونین شهر شد. جسد مطهر شیخ با حمله مدافعان اسلام از بعثیها پس گرفته شد و در روز 27 مهر 1359 آن بدن مطهر با قبای خونین در گلزار شهدای آبادان، در میان یارانش غریبانه دفن شد تا برای همیشه مزارش میعادگاه عاشقان و آزادگان باشد. همچنین یاد این شهید در دل مردم اردکان جاودانه مانده به طوری که یادبودی از شهید قنوتی در قبرستان شهدای این شهر ساختهاند. مردم که همواره برای زیارت قبور شهدا میروند، نخست به زیارت مزار شهید قنوتی میروند. شهید شریف قنوتی در بهشت شهدای بروجرد و در میان خیل مقدس شهدا سنگ یادبودی برای زیارت عاشقان خود دارد، ولی مدفن اصلی این شهید بزرگوار همانگونه که گفته شد، در گلزار شهدای آبادان است؛ جایی که شهدای گمنام قبر آن بزرگوار را در برگرفتهاند.
*جوان
نخستین در جنگ
شهید شریف قنوتی نخستینهای زیادی را به نام خود کرده است. او نخستین روحانی مجروح و اسیر جنگ تحمیلی، نخستین روحانی شهید دفاع مقدس، نخستین نماینده امام خمینی(ره) که در جنگ به شهادت رسید، نخستین فرمانده شهید جنگهای چریکی و پارتیزانی، تشکیلدهنده گروههای مسلح به امر امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ در سال 1342، نخستین برگزارکننده تظاهرات در شهرستان بروجرد تا جایی که به عنوان رهبر انقلاب بروجرد معرفی شد، نخستین تشکیلدهنده ستاد پشتیبانی از جبهههای جنگ و حمایت از جنگزدگان در بروجرد، نخستین ارسالکننده محمولههای تدارکاتی از بروجرد به مناطق جنگی به ویژه خرمشهر، نخستین گروه اعزامی از بروجرد به خرمشهر جهت دفاع از شهر و نخستین گروه مدافع در خرمشهر به نام «لشکر الله اکبر» است که همراه برادران ارتشی و سپاهی به مدت 35 روز مقاومت کردند.
شروع جنگ، اوج حماسهسازی این مرد شجاع و دلیر است. پیش از شروع جنگ و در زمان مبارزه با رژیم پهلوی، به او
عنوان نواب «ثانی» داده بودند. در یاری امام چنان ایستادگی کرد و پیروی نمود که میگفتند: شریف قنوتی در امام خمینی ذوب شده است. منبرهایش کوبنده و حماسی بود. با کمال شهامت و شجاعت در منبرهایش شاه را [ابن] مرجانه خطاب میکرد و به او یزید بن معاویه دوم میگفت.
جمعآوری کمکهای مردمی
این همه شجاعت و دلیری همزمان با تجاوز ارتش بعث عراق به کمک نیروهای مردمی آمد. سرگرد عظیم عالی خانی از نیروهای حاضر در خرمشهر درباره نقش مؤثر و تأثیرگذار شریف قنوتی در اولین روزهای جنگ میگوید: «تلاشهای شهید شریف قنوتی در اوایل انقلاب اسلامی در بیداری مردم سهم بسزایی داشت. با تحریک و تهییج جوانان توسط ایشان، خون تازهای در رگهای بچهها دمیده میشد و به حرکت درمیآمدند و نتیجهاش هم این میشد که این شهید در همان روزهای اول جنگ اولین فرمانده گروهی شد که از بروجرد برای کمکرسانی به مردم محاصره شده خرمشهر، عازم شده بود.»
این روحانی والامقام در اوایل جنگ، ستاد پشتیبانی جنگ را در بروجرد تشکیل دادند و عوامل نیروی هوایی ارتش شهر بروجرد دور شریف قنوتی گرد آمدند. دو، سه روز بعد از شروع جنگ تحمیلی، بسیاری از جنگزدهها به بروجرد آمده بودند. شهید آنها را در مدارس و فاطمیه جای داد. در سخنرانیهایش در مسجد امام خمینی میگفت:« اینها جنگزدهاند. خانه و زندگیشان را از دست دادهاند. با زن و بچه آمدهاند، به آنها جا بدهید و آنها را کمک کنید.»
وقتی جنگزدهها میآمدند، آنها را میبرد و اسکان میداد. برایشان لباس و غذا و رختخواب تهیه میکرد. خودش کیسه به دست میگرفت و برای آنها کمک مالی جمعآوری میکرد. زیرزمین مسجد امام بروجرد را پر کرده بود از وسایل و لوازم برای جنگزدهها. یک بار با تعدادی از جوانان و نیروهای مردمی حدود 18 کامیون کمک مردمی به جبهههای خرمشهر برده بود. آن موقع بسیج تشکیل نشده بود و او جوانها را از جمله پسرهایش را به خرمشهر فرستاده بود.
جنگ با صدامیان
حاج محمدرضا روشنبین از اعضای سابق سپاه بروجرد، ماجرای رفتنشان به همراه شیخ شجاع شهر به خرمشهر را چنین روایت میکند: « دو روز بعد از شروع جنگ، از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بروجرد همراه با 60 نفر از نیروهای مردمی و سپاهی با سلاح و مهمات مأمور شدیم که در خدمت شیخ شریف قنوتی به خرمشهر برویم. شیخ شریف طی دو روز تلاش، کاروانی از مایحتاج رزمندگان آماده کرده بود. کاروان در مقابل مسجد امام خمینی آماده حرکت بود، مردم بروجرد هم برای بدرقه این کاروانها جمع شده بودند. در همین لحظه آمدند و به حاج آقا گفتند:« آقا! محمد مسعود، آقازاده شما، سخت مریض است.» آقا گفت: « خب من چه کار کنم. اگر خدا بخواهد خوب میشود. فعلاً امر مهمتری به عهدهام گذاشته شده و آن همانا جنگ در راه خدا و جنگ با کفار و صدام و صدامیان است. من الان عازم هستم و به هیچ قیمتی حاضر نیستم که از ماشین پیاده شوم.» آن روز با بدرقه باشکوه مردم بروجرد به سمت خرمشهر حرکت کرد.
در خرمشهر اوضاع بسیار آشفته بود. نیروها سازماندهی نداشتند و معلوم نبود چه وسایلی مورد نیاز است و شهر چه تسلیحاتی برای رزمندگان دارد. شریف قنوتی در این شهر خستگیناپذیر کار میکرد. به گواه همرزمان لحظهای آرام و قرار نداشت. کمکهای مردمی را در مسجد جامع خرمشهر تخلیه کردند.
نیروهای حاضر در شهر پراکنده و سراسیمه عمل میکردند. نیروهای تکاور نیروی دریایی، رزمندگان سپاه و تعدادی از نیروهای مردمی دور حاجآقا را گرفتند و ایشان شروع به صحبت کرد. هماهنگی نیروها در خرمشهر مشکل بود. شیخ شریف بلافاصله با یک شور و حال خاصی بالای ماشین جیپی که بیرون مسجد جامع بود، رفت و خطبه غرایی خواند که جمعیت متحول شد. پس از سخنرانی عبا و عمامهاش را درآورد و همراه با دیگر نیروها راهی مناطق عملیاتی شد.
دلگرمی نیروها
در آن زمان مدیریت او آنقدر خوب، زیبا و دلنشین بود که اگر نیروها یک ساعت شیخ را نمیدیدند انگار چیزی گم کرده بودند. شیخ و جوانهای شهر با هم ائتلاف کرده بودند. برای بچههای بروجرد و سایر شهرستانها «گروه الله اکبر» و برای بچههای خرمشهر « گروه ابوذر» را تشکیل داده بود.
روشنبین تأثیر شهید شریفقنوتی در عملکرد نیروهای نظامی را اینگونه بیان میکند:« روز اول که ما با شیخ شریف به خرمشهر آمدیم، متوجه شدیم متأسفانه خط اول تا حدودی خالی شده. نیروها کمتر تمایل داشتند که به جلو بروند. معمولاً شبها نیروها عقب میآمدند و روزها جلو میرفتند. بعضی وقتها هم عملیاتهای ناموفقی انجام میدادند و عقب برمیگشتند. شیخ شریف نیروها را منظم کرد و عملیاتها متعدد و پشت سر هم انجام شد. به همت این بزرگوار دشمن پشت دروازههای خرمشهر زمینگیر شد.»
حضور شیخ مایه دلگرمی همه شده بود؛ چه نیروهای مردمی و چه نیروهای نظامی از وجود ایشان روحیه میگرفتند. حضور این طلبه بیادعا و خیلی ساده و راحت و شاد به همه روحیه میداد. بچههای خرمشهر وقتی میدیدند طلبهای که همشهری آنها نیست، آمده و به آنان کمک میکند، با او انس میگرفتند و سعی میکردند شبیه او عمل کنند.
فرماندهان عراقی حساسیت عجیبی روی شیخ پیدا کرده بودند. وجود شیخ همانقدر که برای دوستان و همرزمان زیبا بود، برای دشمنان مایه وحشت بود. آنها فکر میکردند با کشتن و شهادت شریف قنوتی میتوانند خرمشهر را تصرف کنند. حقیقت هم همین بود. پس از شهادت شیخ، دشمن توانست شهر را تصرف کند.
کینه بعثیها از شیخ شریف
مهرماه هر چه رو به پایان میرفت، شدت آتش دشمن هم بیشتر میشد. خرمشهر از چهار طرف زیر آتش دشمن قرار گرفته بود. موعد چهار روزه بعثیها برای اشغال خرمشهر گذشته بود و در حال نزدیکشدن به یک ماه بود.
دستور پیشروی یگانهای دشمن به سوی خرمشهر در ۲۴ مهر ۱۳۵۹ صادر شد و خیابان40 متری این شهر، بهعنوان خیابان مرکزی، شاخص تقسیم نیروها و محورها قرار گرفت. با گذشت ساعاتی از روز، نیروهای دشمن از پل خرمشهر عبور میکردند و به طرف آبادان میرفتند. شریف قنوتی با نیروهای اندکش به شدت مشغول دفاع بود و فریاد میزد:« به امام گفتهایم تا آخرین نفس میجنگیم و مقاومت میکنیم.»
دشمن، ماشین حامل شریف قنوتی را در خیابان 40 متری مورد هدف قرار داد. پس از برخورد هفت ـ هشت گلوله به بدن شهید، ماشین با آرپیجی هدف قرار گرفت و واژگون شد. رضا آلبوغش که همراه شیخ در ماشین حضور داشت، آن لحظات سخت و جانکاه را چنین روایت میکند:« ما خودمان را از ماشین بیرون کشیدیم، عراقیها از داخل خانه بیرون ریختند. . . عراقیها بیشتر متوجه شیخ شریف بودند تا من. آنها خوشحال بودند که شیخ شریف را اسیر کردهاند. خیال میکردند امام خمینی را اسیر کردهاند. . . یکی از عراقیها که فرمانده آنها نیز بود شخصی بلندقامت، تنومند و بسیار ورزیده بود.
مثل شمر، با سرنیزه به طرف شیخ شریف حملهور شد. او به محض اینکه به شیخ رسید، از سمت چپ سرنیزه را در شقیقه شیخ فرو برد و چرخاند. از شیخ فقط آیه «انا لله و انا الیه راجعون» شنیده شد. ضربه دوم را که زد، فریاد شیخ به اللهاکبر بلند شد، ضربه سوم که پیشانی شیخ را از هم درید. شیخ زبانش را لای دو دندان گذاشت تا آرزوی شنیدن ناله را به دل دشمن بگذارد. عراقیها چشمان او را از حدقه بیرون آوردند ولی صدای ناله شیخ شریف قنوتی را نشنیدند. آن سفاک با همان سرنیزه کاسه سرشیخ را جدا کرد. جمجمهاش را از جای عمامه برداشت. محاسنش را به خون سرش رنگین کرد. مغز سر شیخ نمایان شد و پس از افتادن کاسه سر به روی آسفالت گرم خیابان 40 متری خرمشهر، مغز سر شیخ نیز روی زمین قرار گرفت، بعد بدن مقدسش به آرامی به حالت نشسته کنار زمین افتاد.»
این آخر کار نبود. بعثیهای جنایتکار در اطراف بدن مقدس شیخ شریف به رقص و پای کوبی پرداختند؛ هلهله میکردند و فریاد میزدند: «قتلنا الخمینی، قتلنا الخمینی، ما خمینی را کشتیم. . . » بعد از شهادت شیخ تلاطم عجیبی در منطقه به راه افتاد. دشمن پیشروی میکرد و جنازه شیخ بین آنها مانده بود. میگفتند دشمن پیکر مطهر ایشان را به بند کشیده و در بعضی خیابانها کشان کشان میبرد. این جسارتها به بدن شیخ نشانگر عمق کینه عراقیها از او بود. همین کارها باعث شد خون رزمندگان به جوش بیاید و گروه چریکی «الله اکبر» که تحت امر شهید کار میکرد، حمله گستردهای را آغاز میکند و پیکر مطهر شریف را از دست عراقیها پس میگیرد.
شهیدی با سه مزار
روز 24 مهر با خون شیخ و یارانش خرمشهر، خونین شهر شد. جسد مطهر شیخ با حمله مدافعان اسلام از بعثیها پس گرفته شد و در روز 27 مهر 1359 آن بدن مطهر با قبای خونین در گلزار شهدای آبادان، در میان یارانش غریبانه دفن شد تا برای همیشه مزارش میعادگاه عاشقان و آزادگان باشد. همچنین یاد این شهید در دل مردم اردکان جاودانه مانده به طوری که یادبودی از شهید قنوتی در قبرستان شهدای این شهر ساختهاند. مردم که همواره برای زیارت قبور شهدا میروند، نخست به زیارت مزار شهید قنوتی میروند. شهید شریف قنوتی در بهشت شهدای بروجرد و در میان خیل مقدس شهدا سنگ یادبودی برای زیارت عاشقان خود دارد، ولی مدفن اصلی این شهید بزرگوار همانگونه که گفته شد، در گلزار شهدای آبادان است؛ جایی که شهدای گمنام قبر آن بزرگوار را در برگرفتهاند.
*جوان