به گزارش شهدای ایران، روایتی داریم از ریشه و اصل، روایتی از جنس ناب حفظ آنچه گفتیم در غالب اصالت یک فرد، در سرزمینی دور از وطن.
میخواهم شما را با زنی آشنا کنم که اصالتی ایرانی و ریشهای فارسی دارد اما در ینگه دنیا چشم گشوده، زبان باز کرده در حالی که آنچه را که مختص این آب و خاک است به بهترین نحو حفظ کرده.
زبان، فرهنگ، اصالت و بالاتر از همه اینها حجابش را که وامدار 1350 سال قبل از میلاد است. (به شهادت آثاری که از تمدن ایلامی به دست آمده و زنان ایرانی را با لباس کامل نشان میداده است).
خانم ریحانه ناظریراد زن 33 سالهای است که از پدری ایرانی و مادری آمریکایی متولد شده است. ظاهری کاملاً شرقی و ایرانی دارد. با او از طریق پیچ اینستاگرامش آشنا شدهایم.
خانوادهای متشکل از مادر، پدر و سه دختر دوستداشتنی که با قابی زیبا در پروفایلشان صمیمیت موجود در این خانواده را به خواننده منتقل میکنند. آنچه مرا برآن داشت که سراغ این خانواده دوست داشتنی بروم، حجاب کامل این مادر بود و زیبایی این حجاب که در تک تک عکسهای بارگذاری شده در این صفحه مجازی مشهود است.
میخواهم با او بیشتر آشنایتان کنم. لازم به ذکر است در مرور زندگی این بانوی دورگه ایرانی ساکن آمریکا با برهههای مختلف زندگی او که از زمان جنگ آغاز میشود. آشنا میشویم.
خانم ناظریراد برای ما بفرمایید که چگونه پدر تصمیم گرفتند برای ادامه زندگی به آمریکا بروند ؟
-پدر من برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی مکانیک به آمریکا آمدند و با مادرم که اهل اینجاست ازدواج کردند. مادرم قبل از ازدواج مسلمان شدند و پوشش حجاب را انتخاب کردند.
وقتی من 2 ساله و خواهر بزرگترم چهار ساله بودیم که به ایران آمدیم.آن زمان دوران جنگ بود و پدرم براساس احساس وظیفهای که داشتند با وجود تمام سختیهای مربوط به دوران جنگ، تصمیم گرفتند من و خواهر و مادرم در ایران زندگی کنیم.
شما آیا از دوران جنگ خاطرهای به ذهن دارید؟
-بله از دوران جنگ، آژیرهای خطر و وضعیت قرمز را به یاد میآورم. وضعیت که قرمز میشد همه چراغها را خاموش میکردیم و زیر میزها پناه میگرفتیم و اینها را کاملاً به یاد میآورم و بعضاً صداهایی از انفجار در ذهنم مانده و گاهی آزارم میدهد.
یادم میآید که آن سالها بمبی نزدیک محله ما منفجر شد و همه شیشههای خانه فرو ریخت.آن روز پدر سرکار بود و چون ما در خانه تلفن نداشتیم تا آمدن پدر از سرکار منتظر شدیم و هیچکاری نتوانستیم بکنیم.
اقوام پدرم در دوران جنگ برای اینکه خانواده در امنیت کامل باشند، به دماوند رفته بودند اما ما در خود تهران ساکن بودیم.
کی تصمیم گرفتید که از ایران بروید؟
-وقتی جنگ تمام شد، پدرم تصمیم گرفت به کشور ژاپن برویم. آنجا پدرم موقعیت کاری مناسبی داشت و ما چهار سال ساکن این کشور بودیم. من و خواهرم در توکیو به یک مدرسه ایرانی میرفتیم. بعد از چهار سال پدرم برای زندگی کشور دبی را انتخاب کردند و دلیلشان نیز این بود که به ایران نزدیکتر باشیم و تعطیلات راحت به ایران سفر کنیم.
میخواهم همزمان با روایت زندگیش برایمان توضیح دهد که چگونه این پوشش را انتخاب کرده و چه ارادهای او را در حفظ حجاب در آمریکا ترغیب کرده است ؟
-من از قبل از 9سالگی حجاب داشتم. پدر من خیلی خیلی حجاب برایشان مهم است و فوقالعاده علاقمند به این انتخاب. حجاب در خانواده ما موروثی بود و من هم بعد از رسیدن به سن تکلیف و قبل از آن حجاب را انتخاب کرده بودم.
ما هم اکنون در ایالتی زندگی میکنیم که تنوع مذهبی زیادی وجود دارد و مخصوصاً در محله ما چینیها، هندیها و اروپاییها زندگی میکنند و متفاوت بودن مذهب باعث شده مشکلی برای کسی پیش نیاید و هرکس به زندگی خویش مشغول باشد. البته ما برای سه سال در ایالت «نورد کارولینا» به جهت تخصص شوهرم زندگی میکردیم که خیلی همه چیز با اینجا متفاوت بود.
خانم ناظری تحصیلاتش را تا مقطع لیسانس در دانشگاه استرالیایی در دبی در رشته تجارت الکترونیک به پایان رسانده و بعد از آن در کشور آمریکا مدرک تدریس ریاضی را از دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی «North Carolina State(NC STATE»کسب کرده است.
از او میخواهم برایمان توضیح دهد که آیا حفظ حجاب برای او در دانشگاه مشکلی پیش نیاورده است ؟
-اوایل خیلی سخت بود. یادم هست وقتی اولین روز سرکلاس دانشگاهم حاضر شدم ظاهر من برای همه دانشجویان و اساتید تعجبآور بود و حتی استادمان برای لحظهای پس از دیدن من خشکش زد و درسش را با اندکی تأمل آغاز کرد. همچنین در پروژههای گروهی کسی دوست نداشت با من باشد و همه این پروژهها را مجبور بودم خودم به تنهایی انجام دهم. ولی هیچ وقت این موضوعات مرا ناراحت نکرد و تا روز آخر کلاسمان با چند نفر دوست شدم و توانستم رابطه خوبی را با آنها برقرار کنم و امیدوارم پس از آشنایی با من نظر مثبتی از یک مسلمان در ذهنشان حک شده باشد.
خانم ناظری از زندگی مشترکتان برایمان بگویید و اینکه در محیط آمریکا چگونه توانستید یک نفر هم عقیده خودتان را انتخاب کرده و همچنان به حفظ دین و حجابتان ادامه دهید ؟
-حدود 12 سال پیش در یکی از سفرهایمان که برای دیدار با خانواده مادری به آمریکا آمدیم با همسرم آشنا شدم. پدر من و پدر همسرم از سالهای دور که در ایران بودند باهم همکار بودند و همدیگر را میشناختند.
پدر همسرم با پدرم مشورت میکنند و از آنها میخواهند که ما با هم آشنا شویم و اگر صلاح بود، ازدواج کنیم. همسر من وقتی 10 ساله بودند از ایران به آمریکا آمدند و اینجا بزرگ شدند و هماکنون دندانپزشک کودکان هستند.
ایشان با اینکه در محیط آمریکا بزرگ شده بودند اما راضی به انتخاب همسر آمریکایی نبودند و همیشه دنبال اصالت ایرانی و اسلامی بودند.
آشنایی ما یک سال طول کشید و ما تصمیم گرفتیم که با هم ازدواج کنیم. من و همسرم 6 ماه پس از ازدواجمان با هم به حج واجب رفتیم. او همیشه از من به خاطر حفظ حجابم تشکر میکند و موافق است که الگوی خوبی برای دخترانم هستم. برادر همسر من نیز در هنگام انتخاب همسر تحت تاثیر برادرشان همسر محجبه انتخاب کردند و از این کار بسیار راضی هستند.
سیده رویا فاطمه 9 ساله،سیده نورا عالیا 6 ساله و سیده سماء زینب یک ساله دختران ناز و دوست داشتنی این بانوی مسلمان هستند و از پستهایی که در اینستاگرامشان بارگذاری کردهاند مشخص است که این مادر با اینکه در آمریکا زندگی میکند و فرهنگ و زبان آنجا با ایران متفاوت است، اما با آنها فارسی صحبت کرده و شبها برایشان کتابهای داستانی ایرانی میخواند، میخواهیم بدانیم چگونه از پس این کار برآمدید؟
-من در ابتدا معلم ریاضی بودم اما بعد از اینکه دختر بزرگم به مدرسه رفت، تصمیم گرفتم تدریس را کنار بگذارم اما برای اینکه بیشتر در کنار دخترانم باشم در هفته 2 روز در مدرسه آنها به طور داوطلبانه کمک معلم هستم و از نزدیک در جریان آموزش و تحصیل دخترانم.
خانواده ما و چند خانواده دیگر ایرانی تصمیم گرفتیم که یک کلاس آموزشی برای بچههایمان راه بیندازیم و در آنجا به آموزش زبان فارسی همچنین دروس دینی و قرآن بپردازیم. دختران من در روزهای تعطیل از این آموزشها بهره میبرند و در کنار دیگر آموزشهایی که در مدرسه آمریکایی میآموزند، اینجا نیز با فرهنگ، اصالت و مذهب پدرانشان آشنا میشوند.
آیا در شهر شما مرکز دینی و اسلامی وجود دارد که شما و دیگر مسلمانان از آنجا استفاده کنید ؟
-بله از گذشته اینجا یک مرکز اسلامی وجود داشت که هم اکنون نیز دایر است البته یک جای کوچک با محوطهای ادارهای شکل است که با کمک مردم اجاره آنجا پرداخت میشود و یک روحانی آشنا به مسائل دینی نیز که هم به زبان فارسی و هم انگلیسی مسلط است در اینجا به اداره این مرکز میپردازد.
از برنامههایی که در اینجا داریم میتوان به سخنرانی دینی، برنامههای مختص شبهای ماه مبارک رمضان اعم از کلاسهای قرآن و برگزاری نمازهای مغرب و عشا و افطاری و در 10 شب ماه محرم نیز سینهزنی همچنین برگزاری نماز جمعه اشاره کرد. البته بعضی از برنامهها در طول سال مداوم هستند مانند دعای کمیل در پنجشنبه شبها و برگزاری جشنهای میلاد ائمه اطهار و امامان...
اسلام نوری است که دلها را روشنی بخش است.کاملترین دین و اختصاص به زمان و مکان به خصوصی ندارد که اگر از چارچوب آن خارج شدی برایت کمرنگ شود. این خانواده برای ما گواه این حرف است که اگر کسی بخواهد دین و مذهب خویش را حفظ کند در هر کجای دنیا که باشد میتواند این کار را انجام دهد.
میخواهم از این بانوی ایرانی در مورد دغدغههایش بپرسم از انتخابش، از تلاش و کوشش خستگیناپذیریش در حفظ اصالت و دینش در آمریکا
-واقعاً اینجا حفظ دین خیلی سخت است، تصور کنید که یک فرد کاملاً اجتماعی و مدام در جامعه حضور داشته باشید. اینجا دست دادن مثل سلام کردن است وقتی مردی دستش را به سویت دراز میکند یعنی به تو سلام میدهد و تو باید جواب سلامش را بدهی.
حال اگر به دلیل اعتقاداتت از این کار پرهیز کنی باید طرف مقابلت را با دلیل کافی مجاب کنی و این یکی از مشکلات من در طول این سالهایی است که اینجا زندگی میکنم چون با مردان نامحرم دست نمیدهم.
عضویت تعداد کثیری از جوانان ایرانی در شبکههای اجتماعی در چند سال اخیر و تبادل فرهنگی و اطلاعاتی که در هر ثانیه بین آنها رد و بدل میشود، ذهن و روح آنها را با پارادوکسی روبه رو ساخته که نتیجه آن بیهویتی فرهنگی است و این میان تلاشها و کوششهای تعداد انگشت شماری از کسانی که شاهد این گسستگی فرهنگی هستند چشمگیر و قابل ستایش است.
پیچهای اینستاگرامی که با تمام تلاش و کوششان سعی در بازشناساندن هویتها و ارزشهای ناب ایرانی هستند. خانم ناظری نیز یکی از این اشخاصی است که دلیل راهاندازی این پیچ را تشویق دختران ایرانی به حجاب میداند.
در ارتباط خود با زنان و دختران دنبال چه اهدافی هستید؟
-من اول پیچ شخصی خودم را داشتم و صرفاً برای در تماس بودن با دوستان و فامیل آن را ایجاد کرده بودم بعداً که بیشتر با دنیای اینستاگرام آشنا شدم .خیلی برایم همه چیز عجیب و ناراحتکننده شد.
از اینکه میدیدم عدهای چقدر از حجاب متنفر هستند و این تنفر را به هرشکلی در پستهایشان نشان میدهند.با همسرم مشورت کردم و هر 2 به این نتیجه رسیدیم که با اشتراک گذاشتن این صفحه به بقیه نشان بدهیم که هستند کسانی که با افتخار حجاب را به عنوان پوشش انتخاب کردهاند و زندگی خیلی راحتی دارند.
حجاب یک نوع احترام گذاشتن به خود است. ما با حجاب و متانت به خود احترام قائل میشویم و من به شخصه با اینکه در یک کشور غیراسلامی زندگی میکنم و سالهاست که حجاب را انتخاب کردهام، هیچ مشکلی سبب نشده است که از این هدفم دست بردارم.
نمیخواهم بگویم حجاب محدودیت نیست. درست است که تاکنون اینجا کسی به خاطر من مسلمان نشده است ولی دوست دارم فکر کنم که تعداد زیادی از آمریکاییها نگاه منفی که نسبت به اسلام داشتند، پس از دیدن و آشنایی با من عوض شدهاند.
من همیشه با ظاهر مرتب از خانه بیرون میروم. تمام اخمهایی که شاید به خاطر ظاهرم در بیرون از خانه نسبت به من شده باشد را سعی میکنم با لبخند جواب دهم و تمام تلاشم این است که نام نیکی به عنوان مسلمان در این جامعه از خود برجای بگذارم.
خانم ناظری یک بانوی محجبه مسلمان است و دختران او در یک جامعه کاملاً غربی و آزاد در حال زندگی و تحصیل هستند این سوال پیش میآید که آیا دختران او نیز به مانند مادرشان حجاب را انتخاب خواهند کرد یا تحت تاثیر جامعه آنجا بیحجاب خواهند شد؟
-من سعی میکنم برای دخترانم الگوی خوبی باشم.دخترانم باید خودشان با خلوص نیت حجاب را انتخاب کنند. من و همسرم حتی فکر آنجا را نیز کردهایم که دخترانم اگر حجاب را انتخاب کردند برایشان اینجا مشکلی پیش نیاید ما به همین دلیل در منطقهای زندگی میکنیم که از همه ملل و مذاهب اینجا هستند و این باعث خواهد شد که اگر دخترانم حجاب را برگزیدند زیاد برایشان سخت نباشد.
به نظر من اسلام فقط حجاب نیست، یک زن مسلمان در کنار حجاب باید راستگو و درستکار نیز باشد و سعی کند چهره زیبایی از یک مسلمان ازخود به دیگران انتقال دهد.
از او این سوال را می پرسم که آیا در جریان اخبار و رویدادهای ایران نیز هست یانه؟
-به دلیل مشغله زندگی کمتر در جریان ریز اخبار جاری ایران هستم اما به عنوان یک ایرانی من در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردم و رأیم را انداختم . حتی دخترانم را نیز با خودم برده بودم.
در چندسال اخیر آیا سفری به ایران داشتید و عکس العمل دختران شما چه بود ؟
-بله سه سال پیش یک سفر به ایران و تهران داشتیم. دختر کوچکم آن زمان فارسی بلد نبود و برایش سخت بود اما دختر بزرگم چون به زبان فارسی مسلط بود، دوستان زیادی در میان آشنایان یافته و مدام اصرار میکند که باز به ایران بیاییم.
مصاحبهام را با او به اتمام رساندهام و دوباره پیچ اینستاگرامش را مرور میکنم .بسیار زیبا و ستودنی است که شخصی در ینگه دنیا بخواهد و اراده کند که دین، مذهب و اصالتش را حفظ کند.