شهدای ایران shohadayeiran.com

مصطفی ملکیان روشنفکری که در متن فتنه علیه انقلاب اسلامی در سال 88 حضور فعالانه داشت.ملکیان در مصاحبه با نشریه «برای فردا» سخنان کذبی را به آیت الله مصباح منتسب نموده که سال ها توسط دیگر دوستان وی که مدعی آزادی بیان هستند،تکرار شده است و جالبی این ماجرا، پاسخ های مستند و مکرر به این سخنان است.
شهدای ایران:أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ (رعد/17)

 مصطفی ملکیان روشنفکری که در متن فتنه علیه انقلاب اسلامی در سال 88 حضور فعالانه داشت.ملکیان در مصاحبه با نشریه «برای فردا» سخنان کذبی را به آیت الله مصباح منتسب نموده که سال ها توسط دیگر دوستان وی که مدعی آزادی بیان هستند،تکرار شده است و جالبی این ماجرا،پاسخ های مستند و مکرر به این سخنان است.


پاسخی به ادعاهای کذب ملکیان علیه علامه مصباح

مصطفی ملکیان

ملکیان در بخشی از سخنان خود بعد از مقدمه چینی ها و دروغ های چندباره،به مسئله حقوقی سخنان خود اشاره می کند.ملکیان می گوید:« من به چیزهای بیشتری اشاره نمی کنم و از این موج افشاگر که در مملکتمان به وجود آمده اصلا استقبال نمی کنم و نظرم این است یکی از صفات خوب خداوند که ما باید داشته باشیم ستارالعیوب بودن است. من بسیار از روحیه افشاگری که یک روحیه مارکسیستی است منزجرم.»

ملکیان با علم به اینکه دروغ های ذکرشده اش_ که مستندات مبرهن مختلفی در ابطال آن وجود داشته و برخی منتشر شده_مشخص می شود با فرار رو به جلو می گوید:« یکی دیگر از دلایلم برای بازگو نکردن همه چیز این است که اگر چیزی نقل کنم به شدت تکذیب خواهد شد و در اوضاع و احوال کنونی هیچ کسی در هیچ جا به نفع من شهادت نخواهد داد بنابراین من خودم را در مهلکه ای حقوقی نمی اندازم ولی این چیزهارا نمی توانستم بگذرم چون همه کسانی که آقای مصباح را می شناسند چه موافقان و چه مخالفان این نکات را تایید می کنند.»

 

حال به اصل اتهامات بی سندِ مصطفی ملکیان می پردازیم:

*تبیین جایگاۀ فقهی_کلامیِ ولایت فقیه (شخص ولی فقیه) توسط استاد مصباح

1-مصطفی ملکیان در این مصاحبه با تغییر قلبِ معنا اینطور بیان نموده:«در زمانی که من با ایشان بودم خودم خیلی موافق انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی بودم و خیلی علاقه شخصی به آقای خمینی داشتم. در آن زمان ولی در نشست و برخاست هایی که من با  آقای مصباح داشتم همیشه یک نوع بی اعتنایی به این امور می دیدم و شیفتگی ای که من در آن زمان نسبت به آقای خمینی داشتم در آقای مصباح دیده نمی شد.»

*پاسخ به ادعای اول مصطفی ملکیان:

1-در زندگینامه جناب ملکیان ذکر شده است که: «ملکیان در سال ۱۳۶۵ در رشته فلسفه موفق به اخذ مدرک لیسانس شد و با اینکه تنها یک گام تا دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی دانشگاه تهران فاصله داشت از ادامه تحصیل انصراف داد. سپس به قم رفت و سالیانی نیز به تحصیل در حوزه علمیه قم پرداخت.»(سایت همشهری آنلاین)

ملکیان بیوگرافی خود را اینطور ذکر می کند: «در تیرماه 1358 برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمد. همچنین با اصرار دکتر مفتح (رئیس وقت دانشگاه تهران) در مقطع ارشد رشته فلسفه ادامه تحصیل داد و در کنار آن به تحصیل و سپس تدریس در حوزه علمیه مشغول شد. در اواخر تحصیل در مقطع ارشد به دلایلی از تحصیلات آکادمیک صرف نظر کرد و به مطالعه شخصی و تحصیلات حوزوی ادامه داد.»

2-همانطور که مشخص است، ملکیان بعد از انقلاب با آیت الله مصباح ارتباط گرفته است. در زمانی که استاد مصباح در موسسه «در راه حق» سلسله مباحث تئوریک را به شاگردان خود می آموخت؛ از جمله مباحث آیت الله مصباح که در موسسه در راه حق تشکیل شده بود، موضوع ولایت فقیه بود. کتابی که در همان زمان با نام «بحثی ساده و کوتاه دربارۀ حکومت اسلامی و ولایت فقیه» در نُه بخش در موضوعاتی چون: ضرورت بحث از حکومت اسلامی،ضرورت قانون برای جامعه،ویژگی های قانون گذار ایده آل،تغییر در احکام الهی،تزاحم احکام تا شرایط،اختیارات و وظایف حاکم اسلامی و حکومت و رهبری در عصر غیبت؛شامل می شد.این جلسه توسط صداوسیما بصورت کامل پخش می شد.

چطور فردی که اعتقاد به ولی فقیه آن زمان یعنی حضرت امام خمینی (ره) ندارد،در مورد اختیارات مطلقه ولیّ فقیه سلسله نشست تشکیل می دهد؟ آن هم زمانی که جناب ملکیان مدعی شده است؟ آیا قابل قبول بوده که آیت الله مصباح،در سخنرانی که مکتوبات آن منتشرشده (رجوع به کتاب بینش و منش امام خمینی)، امام را در حد فراتر از زمانِ و مکانِ اکنون نگری ببیند و آنگاه برای وی شخصیت آن امام،آنقدر بی اعتبار بوده که بی اعتناء به امام باشد؟ در زمانی که کوچک ترین انتقاد به دستگاه طاغوت،حکم آن مرگ بود؛ با شجاعت تمام نشریه انقلابیِ «انتقام» منتشر می نمود. امضاهای مکرر ایشان بر روی اعلامیه های انقلابی حتی بیشتر از برخی مبارزین مطرح موجود است، نسبت به امام بی اعتناء بود؟(فیلم دیدارِ آیت الله مصباح با امام خمینی ره منتشر شده است)

همانطور که طالبان حقیقت واقف هستند، بخش آموزشی موسسه «در راه حق» که مسئول آن آیت الله مصباح بود، با حمایت های بی دریغ امام خمینی (ره) توسعه و استمرار یافت و زمانی که استاد مصباح از موسسه در راه حق به سمت تشکیل بنیاد باقرالعلوم (ع) رفت،آن بودجه هم منتقل به آن بنیاد شد.

ملکیان می گوید:« در آن زمان ولی در نشست و برخاست هایی که من با  آقای مصباح داشتم همیشه یک نوع بی اعتنایی به این امور می دیدم!!» تعجب از این است که ایشان هیچ سندِ موثق ارائه نداده و این همه براهین را نادیده می گیرد.

 

*با این همه شهید چه می کنید؟

2-مصطفی ملکیان در ادعای کذب بعدی خود می گوید: «مصباح اطرافیان خودشان را به جد از اینکه در جنگ شرکت کنند باز می داشتند... من خاطراتی دارم از کسانی که می خواستند به جبهه بروند و در عین حال رضایت آقای مصباح را هم داشته باشند اما این رضایت حاصل نمی شد.»

*پاسخ به ادعای دوم مصطفی ملکیان:

1-کاش ایشان ذکر مثال نموده تا امکان پیگیری رسمی فراهم شده و ادعای ایشان مشخص شود.اما ایشان (ملکیان) سعی نموده که ذکر مثال ننموده و نامی از اشخاص نبرده و سندی ارائه ننماید.آیا ایشان حاضر است نام افرادی که آیت الله مصباح، آنان را از حضور در جبهه منع نموده ذکر کند؟ این همه شهدایی که همفکر، شاگرد و زیر نظر آیت الله مصباح در جبهه فعالیت داشته و برخی به فیض شهادت و برخی به توفیقِ حضور دلاورانه در جبهه های جنگ در طول هشت ساله نایل شده اند،قابل انکار هستند؟

2-آیت الله مصباح هیچ گاه سیاست و جامعه را از دین جدا نمی پنداشت و معتقد به دین حداقلی و پستونشین نبود،ایشان همچون روالِ فعالیت های مجاهدانه در موسسه «در راه حق» سلسله مباحثی پیرامون چیستی و هستی جنگ و دفاع در اسلام در راستای تقویت مبانی نظریِ دفاع مقدس 8 ساله ارائه می دهد. اين مباحث، درس هايى بوده که استاد مصباح يزدى در سال‌هاى 65 و 66 درمؤسسه در راه حق براى جمعى از طلاب بيان كرده اند.زمانی که آقای ملکیان ادعای آن نموده است.این مباحث هم انتشار عمومی داشت.

 

بحث نظری: موضوعات و مسايلى را كه در مورد جنگ وجود دارد، در يك تقسيم كلى مى‌توان به دو دسته تقسيم كرد: يكى مسايلى كه مربوط به جنبه‌هاى «هستى شناسانه» و «واقعيت» جنگ است؛ و ديگرى موضوعاتى كه به جنبه‌هاى «دستورى» و «بايد» و «نبايد»ها و «نظام حقوقى جنگ» مربوط مى‌شود.

جنبه عملی_عینی: حجت الاسلام دکتر احمد رهنمایی از شاگردان موسسه «در راه حق» که خود جز کسانی بوده که حضور در جبهه داشته است، اینطور روایت می کند: «در زمان جنگ كه ما طلبه موسسه بوديم و به جبهه اعزام مي شديم، شنیدیم که امام فرمودند: این جا هم یک جبهه است و نباید خالی و به هیچ وجه تعطیل شود؛ اين در حالي بود كه خیلی از مراکز تعطیل و خیلي از درس ها تق و لق شد، اما اين موسسه حتی بودجه اش قطع نشد؛ این موضوع نشان از بالاترین محبت و ارادتی دارد که آیت الله مصباح نسبت به حضرت امام (ره) داشتند و متقابلا تقدیری بود که حضرت امام نسبت به فعالیت های هوشمندانه آقای مصباح می کردند.»

با رعایت تاکید امام خمینی (ره) به حفظ سنگرِ فرهنگی و معرفتی، شاگردان ایشان حضور فعالانه در عرصه دفاع مقدس داشتند و خود ایشان چند بار در جبهه حضور یافتند. موسسه ایشان شهیدانِ عزیزی را تقدیم به انقلاب نمودند که هرسال یاد و خاطرۀ آن عزیزان در موسسه ایشان گرامی داشته می شود.

سفرهای مکرر آیت الله مصباح به جبهه برای تبیین مباحث دینی و سیاسی و ترغیب آنان به حرکت بزرگ و جهادگونه بسیجیان عاشق ولایت، همراهی فرزندان ایشان در این سفرها که حجت الاسلام ابوالحسن نواب خاطرات مختلفی نقل نموده،حضور شاگردان آیت الله مصباح در جنگ از جمله: شهید میثمی،شهید مصطفی ردانی پور،شهید غلامحسین حقانی،شهید علی شریفی،شهید مهدی دهشت،شهید محمدعلی وفایی،شهید مسعود رهگشای،شهید محمد زارعی ساری،شهید احمد هاشمی،شهید محمد رضا جعفری،شهید باقر نجفی،شهید محمدتقی توکل،شهید عمار رستگار،شهید غلامرضا سلطانی،شهید محمدرضا عزیزی پناه،شهید محمدرضا آقا لولاچیان،شهید مهدی آشوری،شهید یونس عاقل نهند،شهید محمدتقی قویدل،شهید مرتضی رامندی،شهید قربانعلی بهرامی،شهید مهدی غفاری،شهید محمد مهدی مهدوی،شهید حاج عباس شیرازی،شهید ابراهیم مرادی،شهید مهدی کاردان،شهید علی فرزین،شهید محمد شهاب،شهید رحمت الله میثمی، دکتر مرتضی آقاتهرانی،دکتر احمد رهنمایی،محمدی عراقی،سیدابوالحسن نواب،محمود رجبی،علی مصباح،محمود نمازی،محمد حسین زاده،مجتبی مصباح،سقای بی ریا،اکبرمیرسپاه،ابوطالبی،رضازاده،...

 

*انجمن حجتیه بر سیبلِ انحراف

3- مصطفی ملکیان باز با تهمتی خنده دار تر از افتراهای قبلی،می گوید: «در آن زمان بسیاری از آرا و انظاری که بزرگان آن زمان جمهوری داشتند را دارای سبقه مارکسیستی می دیدند، با بسیاری از مواضع آقای بهشتی مخالفت داشتند، وقتی آقای خمینی انجمن حجتیه را تخطئه کردند مصباح در این تخطئه همراه نبود، اینها مواردی است که من آگاهانه نام می برم و اینها چه مواضع حقی بود و چه ناحق در آن زمان که من با آقای مصباح بودم از نظر من رماننده و گریزاننده بود.»

*پاسخ به ادعای سوم مصطفی ملکیان:

1-نکته نخست اینکه مباحث مطرح بین استاد مصباح و شهید بهشتی مربوط به مدرسه حقانی در یک مقطع کوتاه و در موضوع مشخص [نامه های شهید بهشتی به استاد مصباح بعد از جریان نقدهای مدرسه حقانی نشان از ارتباط نزدیک این دو فقیه انقلابی دارد] و از منظر روشی بود. مصطفی ملکیان برای موجه جلوه دادن تهمت خود در مطلب بعدی که:«مصباح در تخطئه انجمن حجتیه با امام همراه نبود» به این موضوع که قبل از انقلاب بوده،اشاره می کند.ذکر این نکته خالی از لطف نبوده که اجازه انتشار پاسخ های شهید بهشتی به آیت الله مصباح در باب «آراء و افکار علی شریعتی» خود آیت الله مصباح به فرزندان شهید بهشتی داده است.(متن و صوت این جلسه موجود است)

استاد مصباح در نشریه انتقام بصورت جدی انجمن حجتیه را نقد نموده است که حال مجالی برای ذکر مستندات آن نبوده و خوانندگان را به نشریه انتقام، با گردآوری حجت الاسلام سیدهادی خسروشاهی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی که زحمت انتشار آن را برعهده گرفته ارجاع می دهم.

2-در این زمینه فقط به یکی از سخنرانی های آیت الله مصباح در موسسه «در راه حق» اشاره می کنم. آیت الله مصباح یزدی در آخرین جلسه ی سال تحصیلی 1363-1364 در موسسه ی «در راه حق» که مدیریت آن با آیت الله محسن خرازی و آیت الله رضا استادی و با همکاری آیات مکارم شیرازی، نوری همدانی، مظاهری، محمد یزدی، شبیری زنجانی، احمدی میانجی، محمدی گیلانی، حاج سید مهدی روحانی و... بود، به سخنان مهمی در زمینه ولایت فقیه و امام خمینی و نقد گروه هایی چون «انجمن حجتیه» پرداختند که آن زمان روزنامه اطلاعات آن را منتشر نمود. ایشان در آن جلسه فرمودند:

« یکی از بزرگترین نعمت هایی که در این زمان باید به آن توجه داشته باشیم نعمت این نظام عظیم اسلامی است که خدا به ما عطا فرموده است و چقدر واقعا جای شرمساری است که کسانی این نعمت را ندیده بگیرند و به اهمیت این نعمت عُظمی که خدا به ما مرحمت فرموده توجه نکنند و یا حتی درصدد تحقیر و کاستن قدر این نعمت بربیایند.من نمی خواهم از شخص یا گروه خاصی انتقاد کنم.با کسی حساب خورده ای نداریم،ولی منطقاً نمی فهمم بر چه اساسی به خودشان اجازه می دهند در برابر این نعمت عظیم الهی،موضع گیری کنند.ممکن است دستاویزهایی از قبیل کمبودهایی که وجود دارد و یا در اثر جنگ پیش آمده،داشته باشند؛از ایشان سوال می شود که بینکم و بین الله اگر در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بودید و آن شرایط را داشتید آیا ملاک برای این انتقادها در آن زمان بود؟

آن وقتی که مسلمانان ها در حال جنگ،هر چند نفر یک دانه خرما می خوردند آیا وضعشان از ما بهتر بود؟آن وقتی که هنوز از یک جنگی برنگشته بودند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اعلام می کردند آماده شوید برای جنگ دیگری،آسایش شان از ما بیشتر بود؟ آن وقتی که در آن بیابان های چند صد فرسخی خشک و «لم یزرع» می بایست از مدینه تا تبوک حرکت بکنند و یک مشت مردم محروم در مقابل رومی ها بروند و بجنگند که هم از نظر عِدّه و هم از نظر عُدّه بر آنها برتری داشتند،اگر در آن زمان بودند چه می گفتند؟ آیا غیر از حرفی که منافقین آن زمان می زدند اینها می گفتند؟ ما این سوال را مطرح می کنیم ولی نمی خواهیم به ما جواب بدهند و خودشان فکر کنند و به خودشان جواب دهند. اگر اینها جای اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل بودند و خودشان را مواجه می دیدند با کسانی مثل زبیر که پسر عمه ی پیغمبر صلی الله علیه و آله است و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بارها از او تجلیل و از شمشیر او تعریف کرده اند که چقدر خدمت به اسلام کرده است و می خواستند به روی او شمشیر بکشند چه می کردند؟ آیا شمشیر کشیدن به روی زیبر مشکل تر است یا به روی صدام؟ممکن است بگویند آن وقت ما اطمینان داشتیم که پیغمبر و امیرالمؤمنین علیه السلام معصوم هستند،دیگر چاره ای نداشتیم،هر چه می گفتند قبول می کردیم،حالا چنین اطمینانی نداریم.

اولاً؛آنچه الان به برکت علما و زحماتی که کشیده اند و مقام عصمت ایشان برای ما روشن شده سابقاً اینقدر روشن نبوده است.حتی در زمان ائمه ی اطهار و برای فرزندان امام ها هم این مطالب به این حد واضح نبوده است.مومن طاق یا حضرت زید بن علی بن الحسین درباره ی امامت مباحثه می کرد و به حسب روایت به مومن طاق می گوید:اگر مطلب چنین است که تو می گویی چرا پدر من با آن محبتی که به من داشت،به من نفرموده که تو باید بعداً اطاعت از بردارت [امام باقر علیه السلام] بکنی؟جواب می دهد که:«شفقةً علیک» آن هم برای این بود که به تو علاقه داشت.می ترسید که اگر بگوید،مخالفت کنی و کافر شوی! حالا برای ما راحت است.مایه ای ندارد که بگوییم همه ی ائمه معصوم بودند و هرچه ایشان بگویند اطاعتشان واجب است.چون ضرری که به ما نمی زند.خیلی زود می پذیریم اما آن کسی که به او می گوید:«شمشیر بکش به روی پدرت یا پسرت» برایش به این آسانی قابل قبول نیست،می گوید شاید اشتباه می کند.مگر اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام که در جنگ صفین به روی خود امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر کشیدند؛از شعیانشان نبودند؟آمدند که بفرست مالک اشتر برگردد و الا خودت را می کشیم! ما به جنگ قرآن نمی رویم! آیا اگر این افراد جای آنها بودند بهتر از آنها بودند؟

ثانیاً؛همان حجیّتی که نظر ولی فقیه در سایر جاها دارد در اینجا هم دارد.اگر ما مشاجره یا دعوایی داشته باشیم و فقیهی برای ما قضاوت کند آیا اخذ نمی کنیم؟ و می گوییم که علم غیب ندارد،شاید اشتباه کند!اگر حجت ظاهری در آنجا هست در اینجا هم هست. یک سوال دیگر هم از ایشان دارم که پیش خودشان فکر کنند و به خودشان جواب دهند: اگر در زمان رژیم شاه به شماها (مخصوصا آن آخوندهایی که این حرف ها را می زنند) یک صدم آنچه امروز در سایه ی این نظام،آبرو و عزّت پیدا کرده اید،اگر شاه یک صدم این را به شما می داد وظیفه ی شرعی خودتان نمی دانستید که از شاه ترویج بکنید؟ با مختصر احترامی که گاهی از روحانیت و اسلام به خاطر مقاصد خودش می کرد،عده ای وظیفه ی خودشان می دانستند که از «شاهنشاه اسلام پناه!» ترویج کنند.و می گفتند یک کشور شیعه داریم،یک پرچمدار شیعه داریم! آیا نظام اسلامی امروز به اندازه ی شاه طرفدار شیعه نیست؟! شما در تاریخ کجا سراغ دارید که بعد از امام معصوم یک فردی برای اسلام و برای تشیّع این همه مایه ی برکت شده باشد؟سراسر تاریخ را بگردید یک نمونه به ما نشان دهید.یکی از آرزوهایی که در دل هر روحانی در بیست سال قبل (سال 43-44) وجود داشت این بود که یک وقتی مرجع تقلید ما بتواند یک اثری در دستگاه حکومت بگذارد.هیچ وقت به خاطرشان خطور نمی کرد که مرجع تقلید در رأس حکومت قرار بگیرد.

آرزو داشتند که مرجعیت شیعه طوری باشد که اگر یک وقت خواهشی از شاه بکند،شاه قبول کند. این نهایت آرزوهایشان بود! اکنون این حکومت،این همه خدمات برای شیعه می کند،زیر لوای یک روحانی (حضرت امام خمینی ره) این بزرگ ترین افتخار برای روحانیت در طول تاریخ است که این چنین شخصی توانسته چنین انقلابی را به وجود بیاورد.آیا این آبرو برای شما نیست؟آیا اگر شما رأس حکومت قرار می گرفتید،بهتر از این عمل می کردید؟یا ترجیح می دادید که همان حکومت شاه باشد؟! گاهی می گویند: ما چون نمی توانیم بهتر از این عمل کنیم می گذاشتیم همان حکومت شاه باشد و هرچه می خواهد بشود تا خود امام زمان (عج) بیاید و اصلاح کند! چطور شما برای کارهای خودتان صبر نمی کنید تا امام زمان (عج) تشریف بیاورد؟چرا برای تصرف در اموال امام صبر نمی کنید تا امام زمان بیاید؟! این همه سهم امام هایی که در طول عمرتان مصرف کردید،چرا احتیاط نکردید که شاید امام زمان راضی نباشد؟مگر گرفتن سهم امام علیه السلام از شئون امامت و حکومت نیست؟آیا وجوب امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از کیان اسلامی و حقوق مسلمین را هم مشروط به آمدن امام زمان می دانید؟!

خدای متعال ان شاءالله دل های ما را نورانی کند،از هواهای نفسانی پاک کند،بصیرت کافی به ما مرحمت کند که نعمت های مادی و معنوی خودش را بهتر بشناسیم و در صدد شکرگزاری آنها براییم».(روزنامه اطلاعات،28 اردیبهشت ماه 1364)

3-اگر آقای ملکیان حتی مطالعه مختصر در زمینه نگرشِ انجمنِ منحرفۀ حجتیه به مسئله حکومت،ولایت فقیه،مفهوم انتظار،عدالت اجتماعی و...نموده باشد،نقدهای اساسی استاد مصباح بر پیکرۀ اندیشه انحرافی و التقاطیِ انجمن حجتیه را درمی یابد!! اما چه کنیم که ایشان و دوستانشان، بدترین تهمت ها را در برابر مخالفان خود روا داشته ودیکتاتوریِ دروغ و تزویر و مغالطه را بر منطق شان حاکم نموده اند!! آیا عصرِ فحاشی به «صاحبانِ اندیشه» منسوخ نشده است؟ جواب «منطق»، «منطق» است و نه فحاشی و اتهام زدن.روشنفکرانی که مدعی آزادی بیان بوده اند خود از مخالفان جدی آزادی بیانِ سالم و درست بوده اند.آیا ایشان و همفکران وی که منطقِ قوی نداشته و متوسل به افترا و کذب شده،به خود زحمت مطالعه مستندات داده اند؟ ایشان دل در گروِ حلقه کیانی دارد که پیش از آن با مقاومت فکری و معرفتی استاد مصباح و شاگردان ایشان مواجه شد و از متنِ آن مقاومت هایِ معرفتی،ده ها کتاب علمی تولید شد.بله از افتخارات آیت الله مصباح مقابله فکری با سکولاریسم،لیبرالیسم،معنویت منهایِ دین،پلورالیسم و دینِ حداقلی بود.آری مصباح،چراغی بود که عریان بودنِ فکری مدعیانِ اندیشه وابسته را نشان داد.

 

به همین نکات بسنده کرده و یادآورمی شود که جناب ملکیان و امثال وی، وقتی در بدیهی ترین مسائلی که اسناد آن در مقاطع مختلف منتشر شده «دورغ و افترا» روا داشته،چطور در مسائل دیگر آن را جایز نپندارند؟ آیا «دروغ و تهمت» اخلاقی شده است؟ آیا فراموش نموده که هیچ یک از مدعیان گفتگو و علم که سخن از گفتگوی تمدن ها!! می زدند اما سلاحی جز فحاشی و افترا به ایشان در دست نداشتند؟یادتان نیست که از مناظره با ایشان چه کسانی فرار می کردند؟ آموختن تهمت و افترا از کدامین مکتب؟آیا به این نتیجه نرسیده اید که دیگر دورانِ تخریب های شدید زنجیره ای بسر آمده و منطقِ قوی در مقابل هر سخن ناحقی، قوت بیشتری دارد؟


*رجانیوز
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار