اسیر عراقی با خونش روی دیوار نوشت «نحن بدأناالحرب»(جنگ را ما شروع کردیم) و این جمله در ذهن ناصر صارمی سرباز وظیفه اردوگاه طریق القدس3 واقع در شهرستان سمنان باقی ماند...
شهدای ایران: اسیر عراقی با خونش روی دیوار نوشت «نحن بدأناالحرب»(جنگ را ما شروع کردیم) و این جمله در ذهن ناصر صارمی سرباز وظیفه اردوگاه طریق القدس3 واقع در شهرستان سمنان باقی ماند تا سالها بعد صارمی شاعر، دست به قلم شود و خاطراتش را از اردوگاه اسرای عراقی را تألیف کند. او میگوید میخواستم مستند بگویم که جنگ را ما شروع نکردهایم. صارمی تا به حال دو عنوان کتاب از خاطراتش را منتشر کردهاست، کتاب اول «جنگ را ما شروع کردیم» و کتاب دوم «خرداد که میشود»؛ دو کتاب با نگاهی متفاوت به جنگ تحمیلی. این شاعر و نویسنده در گفت و گو با ما درباره کتابهایش و کار جدیدی که در آستانه چاپ دارد، میگوید.
خاطرات منتشرشده در دو کتابی که تا به حال چاپ کردهاید، جزو متفاوتترین آثار منتشرشده در حوزه دفاع مقدس است، چه شد سراغ تألیف خاطرات دوران جنگ رفتید؟!
من شاعرم و قصهنویس نیستم، خاطراتی که در این کتابها منتشرشده حاصل اسیربانیام در سالهای 60، 61 و 62 است. آن روزها من یک سرباز معمولی 18 ساله بودم. اینها داستان و خاطراتی است که در طول همه این سالها با من بودهاست. در طول این مدت بارها پیشنهادهایی برای نگارش آنها داشتم و در نهایت چند داستان کوتاه آن را نوشتم که در قالب دو کتاب چاپ شد. این کتابها به ترتیب در سالهای 91 و 92 منتشر شده است. اکنون نیز کتاب «خرداد که میشود» بدون اینکه از هیچ اسپانسر و حمایتی برخوردار باشد، به چاپ چهارم رسیدهاست.
خاطراتنویسی در سالهای اخیر رونق گرفتهاست، خاطراتی که در کتاب نقل کردهاید، اما تفاوتهای نگارشی و محتوایی با بسیاری از کتابهای ادبیات دفاع مقدس دارد!
در این خاطراتنویسی این کتابها معمولاً یک نفر خاطراتش را میگوید و یک نفر دیگر مینویسد، اما در کتابهای من، راوی و نویسنده هر دو یک نفر است و همه خاطرات مستند و خیلی رو گفته شده است. مثلاً بعضیها میگویند چرا در کتابت نوشتهای که میزان غذای ارودگاه کم میآمد یا وضع بهداشت مناسب نبود. به آنها میگویم همه چیز را باید با شرایط آن روز دید، همان زمان به دلیل شرایط جنگی در خیلی از خانهها وضع تغذیه و بهداشت از آن بهتر نبود.
خاطرات دوران خدمت در اردوگاه را روزانه ثبت میکردید؟
شوربختانه نشد که نوشتن روزانه خاطرات مداومت داشته باشد. حتی شرایط طوری بود که برای نوشتن، کاغذ هم در اختیار نداشتم و اگر میشد از برگههای امتحانی بزرگی که آن روزها بود و برای لیست شمارش اسرا استفاده میکردیم، کاغذی اضافه میماند، روی آنها مینوشتم، اما خاطراتی را هم که نشد آن زمان بنویسم، آنقدر در این سالها به صورت شفاهی تکرار کردهام که همیشه با من بودهاند. تمام اسامی و آدمهایی که در کتابهایم وجود دارد، مستند است.
از افرادی که در کتاب نام بردهاید، کسی را دیدهاید؟ مثلاً اسرای سابق عراقی را ببینید؟
از ایرانیها چند نفری را دیدهام و در کتاب نامشان را بردهام، اما از عراقیها خیر، ولی داستانی درباره یکی از همین اسرای سابق هست که در کتاب «خرداد که میشود» آن را آوردهام. دوستی دارم که مهندس پالایشگاه اراک است، آنجا در زمان جنگ اردوگاه اسرا بود، میگفت، یک عراقی با تانکر از عراق برای پالایشگاه «نفتا» میآورد. یک روز دیدیم حال خوشی ندارد و هر چه به او میگوییم که در محوط سیگار نکش، انگار متوجه نمیشود. وقتی از او پرسیدیم که چه شدهاست؟ گفت من 30 سال پیش همینجا اسیر بودهام و فکر نمیکردم روزی دوباره به اینجا بیایم. به دوستم گفتم ای کاش او را به من معرفی میکردی.
تلاش نکردهاید خاطرات افسرها و نظامیانی را که در اردوگاه بودند، ثبت کنید؟
اردوگاههای اسرا در دست ارتش بود. ارتشیها خیلی منظم هستند و از نظر اداری و کار تشکیلاتی دیسیپلین خاصی دارند. آنها بیشتر از اینکه به دنبال کارهایی مانند ثبت خاطرات باشند، به دنبال این بودند که وظایفشان را به خوبی انجام دهند. برای همین بسیاری از آنها را که دیدهام و درباره خاطرات آن روزها پرسیدهام، یک چیزهای کلی یادشان هست، مثلاً میگویند: یادش بخیر عراقیها را نگه میداشتیم.
اگر بخواهید به طور خلاصه بگویید روح حاکم بر این دو کتاب چیست، چه میگویید؟
ما در عملیاتی مانند بیتالمقدس ناگهان بیش از 19 هزار اسیر گرفتیم که غیرقابل پیشبینی بود، اما تلاش کردیم آنها را با تعهداتی که داریم و البته با مهربانی نگهداری کنیم. من در «خرداد که میشود» 29 خاطره و در « جنگ را ما شروع کردیم» هشت خاطره را منتشر کردهام و میخواستم به طور مستند و بر اساس اتفاقات بگویم که جنگ پدیده زشت و مذمومی است، اما ما جنگ را شروع نکردیم.
بعد از این دو کتاب، کار دیگری درباره خاطرات آن سالها دارید؟
یک کتاب جدید دارم که حدود 200 صفحه است. درباره فردی متولد دهه 40 که در یک شهرستان زندگی میکند و زندگیاش در دوران جنگ دچار حوادثی میشود و از اردوگاههای نگهداری اسرا سر در میآورد. اتفاقات این کتاب نیز کاملاً مستند و بسیار بکر است. مثلاً داستان یک پزشک عراقی را در این کتاب آوردهام که حاضر نبود اسرای عراقی را معاینه کند و دلایل محکمی برای این کار داشت. اسارت بخش پنهان جنگ است و کمتر به چشم میآید، اما بخش مهمی است و باید به آن پرداخته شود. برای درک جنگ باید به بخش اسارت و شرایط آن پرداخت. مخصوصاً اینکه رفتار ما با اسرا چطور بود و چه مهربانیهایی با آنها کردیم، اما در مقابل با اسرای ما در عراق بدرفتاری میشد.
کتاب جدید چه موقع منتشر میشود؟
هنوز ناشری برای انتشار آن پیدا نکردهام و متأسفانه مانند کتابهای قبلیام، از سوی نهادهایی که از کتابهای دفاع مقدسی حمایت میکنند، پشتیبانی نشدهاست. البته امیدوارم بتوانم با انتشارات سوره مهر برای انتشار این کتاب همکاری کنم. از طرف دیگر چون زبان و ادبیات انگلیسی خواندهام، مخلوطی از خاطرات دو کتاب قبلی را به انگلیسی ترجمه کردهام که برای آنها هم دنبال ناشر هستم.
خاطرات منتشرشده در دو کتابی که تا به حال چاپ کردهاید، جزو متفاوتترین آثار منتشرشده در حوزه دفاع مقدس است، چه شد سراغ تألیف خاطرات دوران جنگ رفتید؟!
من شاعرم و قصهنویس نیستم، خاطراتی که در این کتابها منتشرشده حاصل اسیربانیام در سالهای 60، 61 و 62 است. آن روزها من یک سرباز معمولی 18 ساله بودم. اینها داستان و خاطراتی است که در طول همه این سالها با من بودهاست. در طول این مدت بارها پیشنهادهایی برای نگارش آنها داشتم و در نهایت چند داستان کوتاه آن را نوشتم که در قالب دو کتاب چاپ شد. این کتابها به ترتیب در سالهای 91 و 92 منتشر شده است. اکنون نیز کتاب «خرداد که میشود» بدون اینکه از هیچ اسپانسر و حمایتی برخوردار باشد، به چاپ چهارم رسیدهاست.
خاطراتنویسی در سالهای اخیر رونق گرفتهاست، خاطراتی که در کتاب نقل کردهاید، اما تفاوتهای نگارشی و محتوایی با بسیاری از کتابهای ادبیات دفاع مقدس دارد!
در این خاطراتنویسی این کتابها معمولاً یک نفر خاطراتش را میگوید و یک نفر دیگر مینویسد، اما در کتابهای من، راوی و نویسنده هر دو یک نفر است و همه خاطرات مستند و خیلی رو گفته شده است. مثلاً بعضیها میگویند چرا در کتابت نوشتهای که میزان غذای ارودگاه کم میآمد یا وضع بهداشت مناسب نبود. به آنها میگویم همه چیز را باید با شرایط آن روز دید، همان زمان به دلیل شرایط جنگی در خیلی از خانهها وضع تغذیه و بهداشت از آن بهتر نبود.
خاطرات دوران خدمت در اردوگاه را روزانه ثبت میکردید؟
شوربختانه نشد که نوشتن روزانه خاطرات مداومت داشته باشد. حتی شرایط طوری بود که برای نوشتن، کاغذ هم در اختیار نداشتم و اگر میشد از برگههای امتحانی بزرگی که آن روزها بود و برای لیست شمارش اسرا استفاده میکردیم، کاغذی اضافه میماند، روی آنها مینوشتم، اما خاطراتی را هم که نشد آن زمان بنویسم، آنقدر در این سالها به صورت شفاهی تکرار کردهام که همیشه با من بودهاند. تمام اسامی و آدمهایی که در کتابهایم وجود دارد، مستند است.
از افرادی که در کتاب نام بردهاید، کسی را دیدهاید؟ مثلاً اسرای سابق عراقی را ببینید؟
از ایرانیها چند نفری را دیدهام و در کتاب نامشان را بردهام، اما از عراقیها خیر، ولی داستانی درباره یکی از همین اسرای سابق هست که در کتاب «خرداد که میشود» آن را آوردهام. دوستی دارم که مهندس پالایشگاه اراک است، آنجا در زمان جنگ اردوگاه اسرا بود، میگفت، یک عراقی با تانکر از عراق برای پالایشگاه «نفتا» میآورد. یک روز دیدیم حال خوشی ندارد و هر چه به او میگوییم که در محوط سیگار نکش، انگار متوجه نمیشود. وقتی از او پرسیدیم که چه شدهاست؟ گفت من 30 سال پیش همینجا اسیر بودهام و فکر نمیکردم روزی دوباره به اینجا بیایم. به دوستم گفتم ای کاش او را به من معرفی میکردی.
تلاش نکردهاید خاطرات افسرها و نظامیانی را که در اردوگاه بودند، ثبت کنید؟
اردوگاههای اسرا در دست ارتش بود. ارتشیها خیلی منظم هستند و از نظر اداری و کار تشکیلاتی دیسیپلین خاصی دارند. آنها بیشتر از اینکه به دنبال کارهایی مانند ثبت خاطرات باشند، به دنبال این بودند که وظایفشان را به خوبی انجام دهند. برای همین بسیاری از آنها را که دیدهام و درباره خاطرات آن روزها پرسیدهام، یک چیزهای کلی یادشان هست، مثلاً میگویند: یادش بخیر عراقیها را نگه میداشتیم.
اگر بخواهید به طور خلاصه بگویید روح حاکم بر این دو کتاب چیست، چه میگویید؟
ما در عملیاتی مانند بیتالمقدس ناگهان بیش از 19 هزار اسیر گرفتیم که غیرقابل پیشبینی بود، اما تلاش کردیم آنها را با تعهداتی که داریم و البته با مهربانی نگهداری کنیم. من در «خرداد که میشود» 29 خاطره و در « جنگ را ما شروع کردیم» هشت خاطره را منتشر کردهام و میخواستم به طور مستند و بر اساس اتفاقات بگویم که جنگ پدیده زشت و مذمومی است، اما ما جنگ را شروع نکردیم.
بعد از این دو کتاب، کار دیگری درباره خاطرات آن سالها دارید؟
یک کتاب جدید دارم که حدود 200 صفحه است. درباره فردی متولد دهه 40 که در یک شهرستان زندگی میکند و زندگیاش در دوران جنگ دچار حوادثی میشود و از اردوگاههای نگهداری اسرا سر در میآورد. اتفاقات این کتاب نیز کاملاً مستند و بسیار بکر است. مثلاً داستان یک پزشک عراقی را در این کتاب آوردهام که حاضر نبود اسرای عراقی را معاینه کند و دلایل محکمی برای این کار داشت. اسارت بخش پنهان جنگ است و کمتر به چشم میآید، اما بخش مهمی است و باید به آن پرداخته شود. برای درک جنگ باید به بخش اسارت و شرایط آن پرداخت. مخصوصاً اینکه رفتار ما با اسرا چطور بود و چه مهربانیهایی با آنها کردیم، اما در مقابل با اسرای ما در عراق بدرفتاری میشد.
کتاب جدید چه موقع منتشر میشود؟
هنوز ناشری برای انتشار آن پیدا نکردهام و متأسفانه مانند کتابهای قبلیام، از سوی نهادهایی که از کتابهای دفاع مقدسی حمایت میکنند، پشتیبانی نشدهاست. البته امیدوارم بتوانم با انتشارات سوره مهر برای انتشار این کتاب همکاری کنم. از طرف دیگر چون زبان و ادبیات انگلیسی خواندهام، مخلوطی از خاطرات دو کتاب قبلی را به انگلیسی ترجمه کردهام که برای آنها هم دنبال ناشر هستم.
*جوان