ناتوانی مالی در پرداخت بدهیهایی که رقمهای بعضاً بالایی دارند باعث شده تا عدهای با ناامید شدن از کمک همنوعان خود، دست به فروش اعضای بدنشان بزنند و تا بخشی از مشکلات مالی خود را برطرف کنند.
به گزارش شهدای ایران، کم نیست آگهیهایی که نشان میدهد عدهای دست از زندگی شسته و برای رفع خستگیهای ناشی از بدهکاری، دستشان به سوی اعضای بدنشان دراز شده است. اینبار آگهیای که از روی دیوار به پیاده رو آمده و نظر هر کسی را در کنار سایر آگهیها جلب میکند.
آگهی که با رنگ زرد روی سنگ فرشهای پیاده روها نظر هر عابری را به خود جلب میکند. پیش شماره تلفن همراه روی آگهی میگوید که آگهی دهنده اهل تهران نیست و ما برای اینکه از انگیزه فرد آگهی دهنده مطلع شویم به عنوان خریدار وارد مذاکره شدیم تا ببینیم ریشه این اقدام چیست؟
گفت و گوی زیر مربوط به یکی از فروشندگان کلیه است. دو یا سه بوق بیشتر نخورد و به سرعت جواب تلفن را داد. صدای جوانی با لهجه جنوبی از آن طرف گوشی شنیده شد که بسیار آرام صحبت میکرد. در همین ابتدای کار میشد فهمید که منتظر تماس مشتری واقعی است.
برای آگهی فروش کلیه تماس گرفتم، قیمت فروش چند است؟
من 70 میلیون تومان چک برگشتی دارم و برای همین کلیهام را برای فروش گذاشتهام. گروه خونی من هم ABمثبت است.
با فروش یکی از کلیههایتان به مشکل نمیخورید؟
اگر مشکلی هم بوجود بیاید مهم نیست چون الان مجبورم بفروشم.
جایی برای دریافت کمک مالی مراجعه نکردید که حالا مجبور به فروش کلیه نشوید؟
چند مدت پیش هر جایی که میتوانستم بروم، رفتم. به تهران آمدم و پیش نماینده شهرمان، نهاد ریاست جمهوری، وزارت بهداشت و وزارت رفاه و خیلی جاها رفتم که کمک بگیرم.
چه پاسخی به شما دادند؟
همه یک جواب داشتند اینکه نمیتوانند کمک مالی کنند. به من گفتند: «برو کار کن و خودت بدهیات را بده» یا «برو وام بگیر.»
چه کار میکردید؟
کارم لباس فروشی در مغازه و یا به صورت دستفروشی بود.
خب چه شد؟
در ایام عید کنار دریا در بوشهر دکهای داشتم که همه اجناسم را در آن میفروختم که یک شب سیل آمد و اجناسم نابود شد.
یعنی هر چی جنس داشتید آب با خود برد؟
بله، هر چی جنس داشتم یعنی تمام زندگی من همان دکه بود که با آمدن سیل از بین رفت.
چقدر قیمت اجناس بود؟
چیزی حدود هشتاد تا نود میلیون تومان جنسم از بین رفت و حدوداً هفتاد میلیون تومان هم چک دست مردم داشتم که برگشت خورد و بدهکار شدم و توانایی پرداخت هم ندارم.
چرا برای گرفتن وام بانکی اقدام نکردید؟
اقدام کردم اما برای گرفتن وام ضامن نداشتم.
ازدواج کردی؟
بله
زن و بچهات از فروختن کلیه، خبر دارند؟
آنها اصلاً نمیدانند که من میخواهم این کار را انجام بدهم.
فکر میکنید اگر زن و بچههایت بفهمند چه خواهند گفت؟
نمیدانم؛ واقعاً مجبورم چیکار کنم.
از خیریهها کمک نگرفتید؟
چرا رفتم دو یا سه جا از من شماره هم گرفتند اما کمک آنها در حد صد یا دویست هزار تومان بود که اصلاً دردی از من دوا نمیکند.
مشتری داشتید؟
بله، دو سه نفری تماس گرفتند که این هفته باید برای مذاکره با آنها به تهران بیایم.
بیمه هستید؟
نه بیمه هم نیستم.
یعنی الان طلبکاران حکم جلب شما را گرفتهاند که مجبور به فروش کلیه شدید؟
نه ولی هر روز زنگ میزنند یا جلوی در خانه میآیند و دعوا و آبروریزی راه میاندازند. یکی از طلبکارها هم گفت که تا بدهیاش را ندهم از جلوی خانهام تکان نمیخورد.
با فروش کلیه که نمیتوان این مشکل را حل کرد، فردا اگر مشکل مالی دیگری برایت پیش بیاید چه؟
ترجیح میدهم بدهکار مردم نباشم. با این هفتاد میلیون تومان تمام بدهیام را میتوانم بدهم، قول میدهم دیگر بدهکار نشوم.
آگهیها را خودت در پیاده روها زدهای؟
آره اما بنده خدایی که اینها را برایم آماده کرد پولی از من نگرفت و گفت این کمک من به شما.
کجا زندگی میکنید؟
قبلاً بوشهر بودم و شرایط خیلی سخت شد و حالا در خانه پدرم در یاسوج زندگی میکنیم.
هیچ چیز دیگری برای فروش ندارید؟
نه ما در روستا زندگی میکنیم و هیچی هم برای فروش نداریم.
این داستان زندگی شرافتمندانه مردی است که امروز حاضر شده تا با فروش اعضای بدنش بدهکاریاش را بپردازد. داستانی که بدهکاران هزار میلیارد تومانی در کشور حتی به آن فکر هم نمیکنند. فقر یکی از پایههای اصلی بروز ناهنجاریهای اجتماعی است و نبود عدالت در حمایتهای مالی، پای دیگر بروز و ظهور این اتفاق. کلیه فروشی واقعیتر از دیروز، راه خود را در پیش گرفته و در این راه، گروهی از مردم هستند که زیر دست و پای بیعدالتی اجتماعی له میشوند. آدمهایی که با مشکلات فراوان زندگیشان را در دست میگیرند و برای زنده ماندن و رفاه خانواده خود تلاش میکنند، حالا باید از جانشان برای ادامه بقا بگذرند.
سیستم سرمایه داری بانکها و نبود چارچوب وام دهی عادلانه نقش مهمی در ناکارآمدی نظام مالی کشور دارد. امروز خیلی از این آدمها که حاضرند زیر تیغ جراحی بروند تا بدهیشان صاف شود، بعضاً برخی به خاطر پنج میلیون تومان این ریسک را پذیرفتهاند.
جای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی که متولیان اصلی سلامت و رفاه مردم هستند، همیشه خالی است و هیچگاه واکنشی از این وزارتخانهها برای رفع این مشکلات دیده نشده و انگار هم قرار نیست کاری کنند.
سازمانهای مردم نهاد و خیریهها با اینکه درآمد نسبتاً خوبی از محل کمکهای مردمی دارند اما نمیتوانند بدون حمایتهای دولتی در راستای گره گشایی از مشکلات مردمی قدم مثبتی بردارند و این نیاز همیشگی حضور بخش دولتی در رفع مشکلات باعث شده تا زخمهای اجتماعی در کشور بیشتر به چشم بیاید.
*صبح نو
آگهی که با رنگ زرد روی سنگ فرشهای پیاده روها نظر هر عابری را به خود جلب میکند. پیش شماره تلفن همراه روی آگهی میگوید که آگهی دهنده اهل تهران نیست و ما برای اینکه از انگیزه فرد آگهی دهنده مطلع شویم به عنوان خریدار وارد مذاکره شدیم تا ببینیم ریشه این اقدام چیست؟
گفت و گوی زیر مربوط به یکی از فروشندگان کلیه است. دو یا سه بوق بیشتر نخورد و به سرعت جواب تلفن را داد. صدای جوانی با لهجه جنوبی از آن طرف گوشی شنیده شد که بسیار آرام صحبت میکرد. در همین ابتدای کار میشد فهمید که منتظر تماس مشتری واقعی است.
برای آگهی فروش کلیه تماس گرفتم، قیمت فروش چند است؟
من 70 میلیون تومان چک برگشتی دارم و برای همین کلیهام را برای فروش گذاشتهام. گروه خونی من هم ABمثبت است.
با فروش یکی از کلیههایتان به مشکل نمیخورید؟
اگر مشکلی هم بوجود بیاید مهم نیست چون الان مجبورم بفروشم.
جایی برای دریافت کمک مالی مراجعه نکردید که حالا مجبور به فروش کلیه نشوید؟
چند مدت پیش هر جایی که میتوانستم بروم، رفتم. به تهران آمدم و پیش نماینده شهرمان، نهاد ریاست جمهوری، وزارت بهداشت و وزارت رفاه و خیلی جاها رفتم که کمک بگیرم.
چه پاسخی به شما دادند؟
همه یک جواب داشتند اینکه نمیتوانند کمک مالی کنند. به من گفتند: «برو کار کن و خودت بدهیات را بده» یا «برو وام بگیر.»
چه کار میکردید؟
کارم لباس فروشی در مغازه و یا به صورت دستفروشی بود.
خب چه شد؟
در ایام عید کنار دریا در بوشهر دکهای داشتم که همه اجناسم را در آن میفروختم که یک شب سیل آمد و اجناسم نابود شد.
یعنی هر چی جنس داشتید آب با خود برد؟
بله، هر چی جنس داشتم یعنی تمام زندگی من همان دکه بود که با آمدن سیل از بین رفت.
چقدر قیمت اجناس بود؟
چیزی حدود هشتاد تا نود میلیون تومان جنسم از بین رفت و حدوداً هفتاد میلیون تومان هم چک دست مردم داشتم که برگشت خورد و بدهکار شدم و توانایی پرداخت هم ندارم.
چرا برای گرفتن وام بانکی اقدام نکردید؟
اقدام کردم اما برای گرفتن وام ضامن نداشتم.
ازدواج کردی؟
بله
زن و بچهات از فروختن کلیه، خبر دارند؟
آنها اصلاً نمیدانند که من میخواهم این کار را انجام بدهم.
فکر میکنید اگر زن و بچههایت بفهمند چه خواهند گفت؟
نمیدانم؛ واقعاً مجبورم چیکار کنم.
از خیریهها کمک نگرفتید؟
چرا رفتم دو یا سه جا از من شماره هم گرفتند اما کمک آنها در حد صد یا دویست هزار تومان بود که اصلاً دردی از من دوا نمیکند.
مشتری داشتید؟
بله، دو سه نفری تماس گرفتند که این هفته باید برای مذاکره با آنها به تهران بیایم.
بیمه هستید؟
نه بیمه هم نیستم.
یعنی الان طلبکاران حکم جلب شما را گرفتهاند که مجبور به فروش کلیه شدید؟
نه ولی هر روز زنگ میزنند یا جلوی در خانه میآیند و دعوا و آبروریزی راه میاندازند. یکی از طلبکارها هم گفت که تا بدهیاش را ندهم از جلوی خانهام تکان نمیخورد.
با فروش کلیه که نمیتوان این مشکل را حل کرد، فردا اگر مشکل مالی دیگری برایت پیش بیاید چه؟
ترجیح میدهم بدهکار مردم نباشم. با این هفتاد میلیون تومان تمام بدهیام را میتوانم بدهم، قول میدهم دیگر بدهکار نشوم.
آگهیها را خودت در پیاده روها زدهای؟
آره اما بنده خدایی که اینها را برایم آماده کرد پولی از من نگرفت و گفت این کمک من به شما.
کجا زندگی میکنید؟
قبلاً بوشهر بودم و شرایط خیلی سخت شد و حالا در خانه پدرم در یاسوج زندگی میکنیم.
هیچ چیز دیگری برای فروش ندارید؟
نه ما در روستا زندگی میکنیم و هیچی هم برای فروش نداریم.
این داستان زندگی شرافتمندانه مردی است که امروز حاضر شده تا با فروش اعضای بدنش بدهکاریاش را بپردازد. داستانی که بدهکاران هزار میلیارد تومانی در کشور حتی به آن فکر هم نمیکنند. فقر یکی از پایههای اصلی بروز ناهنجاریهای اجتماعی است و نبود عدالت در حمایتهای مالی، پای دیگر بروز و ظهور این اتفاق. کلیه فروشی واقعیتر از دیروز، راه خود را در پیش گرفته و در این راه، گروهی از مردم هستند که زیر دست و پای بیعدالتی اجتماعی له میشوند. آدمهایی که با مشکلات فراوان زندگیشان را در دست میگیرند و برای زنده ماندن و رفاه خانواده خود تلاش میکنند، حالا باید از جانشان برای ادامه بقا بگذرند.
سیستم سرمایه داری بانکها و نبود چارچوب وام دهی عادلانه نقش مهمی در ناکارآمدی نظام مالی کشور دارد. امروز خیلی از این آدمها که حاضرند زیر تیغ جراحی بروند تا بدهیشان صاف شود، بعضاً برخی به خاطر پنج میلیون تومان این ریسک را پذیرفتهاند.
جای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی که متولیان اصلی سلامت و رفاه مردم هستند، همیشه خالی است و هیچگاه واکنشی از این وزارتخانهها برای رفع این مشکلات دیده نشده و انگار هم قرار نیست کاری کنند.
سازمانهای مردم نهاد و خیریهها با اینکه درآمد نسبتاً خوبی از محل کمکهای مردمی دارند اما نمیتوانند بدون حمایتهای دولتی در راستای گره گشایی از مشکلات مردمی قدم مثبتی بردارند و این نیاز همیشگی حضور بخش دولتی در رفع مشکلات باعث شده تا زخمهای اجتماعی در کشور بیشتر به چشم بیاید.
*صبح نو