به گزارش شهدای ایران، ظهر 17 شهریور امسال ابوالفضل 11 ساله از خانهشان در حوالی میدان رازی خارج شد تا با دوستانش بازی کند. حدود یک سال قبل پدر و مادر او جدا شده بودند و او پیش مادربزرگ و پدرش زندگی میکرد.
ابوالفضل همیشه به پارک کوچکی که در نزدیکی خانهشان بود، میرفت و با دوستانش در آنجا بازی میکرد. عقربههای ساعت 8 شب را نشان میداد و از پسر 11 ساله خبری نبود. پدرش نگران به جستوجوی او پرداخت، اما ردی از پسرش به دست نیاورد. سراغ او را از اهالی و دوستان پسرش گرفت. همه او را در حال بازی در پارک دیده بودند. حتی یکی از اهالی مدعی شد، ساعت 8 شب ابوالفضل را دیده و از او خواسته به خانه بازگردد که پسرک در جواب گفته بود الان به خانه میروم.
جستوجوهای پدر وقتی بینتیجه ماند به کلانتری محل رفت و شکایت کرد. روز بعد پرونده به شعبه نهم بازپرسی دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و با دستور قضایی تحقیقات گستردهای برای یافتن پسربچه آغاز شد.
ماموران با مشخصاتی که از پسربچه داشتند، به جستوجو برای یافتن او ادامه دادند، اما کسی از ابوالفضل خبر نداشت. تیم جنایی با طولانی شدن غیبت پسر 11ساله فرضیه کودکربایی را مطرح کردند، اما این فرضیه خیلی زود رنگ باخت. پدر ابوالفضل با کسی اختلافی نداشت و در این مدت آدمربایان احتمالی برای دریافت پول با خانواده ابوالفضل تماس نگرفته بودند.
ماموران در جریان تحقیقات میدانی متوجه پسر 24 سالهای شدند که در خانهای در مقابل پارک زندگی میکرد. پسر جوان وضعیت روحی و روانی مناسبی نداشت و روز ناپدید شدن ابوالفضل در خانه تنها بود.
پسر جوان با دستور قضایی بازداشت وی و در بازجوییها منکر قتل شد که بازپرس سهرابی او را در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی تهران قرار داد. سرانجام پس از پنج روز پسر جوان سکوت خود را شکست و به کشتن ابوالفضل اعتراف کرد.
علی ظهر چهارشنبه در تشریح جنایت گفت: من در کودکی دوبار قربانی آزار و اذیت بودم. مردی به من حمله کرد و مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. آن مرد تهدیدم کرد اگر ماجرا را برای خانوادهام بگویم، دوباره سراغم میآید و این بار مرا خواهد کشت. حال و روزم خوب نبود و خیلی ترسیده بودم. این کابوس در این سالها در زندگیام بود و مرا آزار میداد. روز حادثه در خانه تنها بودم. برادر بزرگم در کمپ بستری بود و مادر و برادر دیگرم برای دیدن او به کمپ در حاشیه تهران رفته بودند. حدود ساعت 8 شب ابوالفضل را مقابل پارک دیدم. برادرم در پشتبام چند کبوتر داشت. او را به بهانه نشان دادن کبوتر و قناری به پشت بام خانه کشاندم. داخل قفس پرندگان او متوجه دروغ من شد و خواست فرار کند که با چاقو شروع به ضربه زدن به او کردم. وقتی به خودم آمدم، او مرده بود. مانده بودم با این جسد چه کنم. جسد را در میان پتو و پلاستیک پیچیدم و در انباری خانه گذاشتم. شب که برادرم به خانه بازگشت، موضوع را به او گفتم و با خودرویی جسد را به بیابانهای جاده تهران ـ قم بردیم. در محلی خلوت کنار جاده توقف کرده و 200متر پیاده به سمت بیابان رفتیم. همان جا جسد را رها کرده و به خانه بازگشتیم.
کشف جسد کودک در چمدان
با اعتراف تکاندهنده این متهم، برادرش هم بازداشت شد و گفتههای او را تائید کرد. غروب چهارشنبه گروهی از کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی تهران همراه عامل جنایت به محل رها کردن جسد کودک اعزام شده و در کیلومتر 55 جاده تهران ـ قم جسد را در حالی که داخل چمدانی بود پیدا کردند. با هماهنگی قضایی جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.
حمله به خانه قاتل
چند نفر از اهالی محل که از شنیدن این خبر خشمگین شده بودند شامگاه پنجشنبه به مقابل خانه متهم رفته و اقدام به شکستن شیشهها کردند که با حضور ماموران ماجرا خاتمه پیدا کرد.
پدر ابوالفضل در گفتوگو با جام جم:
به جای روپوش مدرسه، کفن تن پسرم شد
ابوالفضل تا همین یک هفته پیش زنده بود اما حالا چهرهاش بر بنر بزرگی نقش بسته و از دیوار خانهشان آویزان است.
حجلهاش را در ورودی کوچه گذاشتهاند. نور در جان چراغهای قرمز و سبز و آبی حجله افتاده و فضا را روشن کرده. مادربزرگ ابوالفضل روی پله خانه نشسته؛ گریه امانش را بریده است. چادر گلگلیاش از روی سرش لغزیده و روی شانههایش افتاده. عمه ابوالفضل دستان مادر را میگیرد و او را با خود به داخل خانه میبرد. صدای شیون عمه، نگاهها را به خود دوخته است.
چند پسر جوان با لباسهای مشکی به دیوار تکیه دادهاند. چشمانشان از خون، قرمز است. اهالی از کنار حجله عبور میکنند، چهرهشان در هم میشود و سرهاشان را تکان میدهند
زیر لب زمزمه میکنند: «آدم از شنیدن این اتفاقها حیرون میشه ...»، «چطور تونست یه بچه 11 ساله رو بکشه؟»، «پدر و مادرش چی میکشن ...»
ابوالفضل جمعه هفته گذشته برای بازی به پارک سر کوچهشان در محدوده خیابان رباط کریم تهران رفته بود اما توسط مردی 22 ساله از اهالی محل ربوده شد و به قتل رسید. جسد پتوپیچ شدهاش یک هفته بعد در جاده تهران - قم پیدا شد. خانه متهم، آپارتمانی سه طبقه است و حدود 200 متر با خانه مقتول فاصله دارد. پدر ابوالفضل تازه از مراسم تشییع پسرش برگشته است.
او به جام جم میگوید: «همین چند روز پیش پسرم را در مدرسه ثبتنام کردم و برایش روپوش خریدم. نمیدانم چرا متهم با ما این کار را کرد. من دشمنی نداشتم و به کسی بدی هم نکردم. به جای روپوش مدرسه کفن تن پسرم شد.»
جواد درباره روز حادثه میگوید: «ابوالفضل با من و مادربزرگش زندگی میکرد. آن روز با تماس مادرم متوجه شدم به خانه برنگشته. او مثل همیشه برای بازی به پارک سر کوچه رفته بود اما تا شب برنگشت. همه جا را دنبالش گشتم. از بچهها و اهالی سوال کردم اما کسی نمیدانست چه اتفاقی برای پسرم افتاده. حتی دست به دامان کارگران شهرداری هم شدم. همزمان به کلانتری هم رفتم و شکایت کردم. عکسهایش را در شبکههای اجتماعی پخش کردم و روی دیوارها هم چسباندم تا شاید پیدا شود.»
مرد جوان با بیان اینکه تصور میکرد پسرش حتما پیدا میشود، ادامه میدهد: «به همه خیلی قرص و محکم گفتم ابوالفضل به خانه برمیگردد. چون من نه دشمنی داشتم نه به کسی بدی کرده بودم.»
خانه متهم روبهروی مغازه قبلی پدر ابوالفضل، در فاصله حدود 200 متری خانهشان است. میگوید: «تا چهار ماه پیش، تعمیرگاه موتورسیکلت داشتم که خانه متهم درست روبهروی آن است. چند بار او را دیده بودم و هیچ برخوردی بینمان نشده بود. حتی یک بار که هراسان وارد مغازهام شد و تلفن همراه خواست، برخلاف بقیه، تلفنم را در اختیارش گذاشتم. اصلا فکرش را نمیکردم، او این کار را با بچه من کرده باشد. روزی هم که دستگیر شد، میخواستم به خاطر اهالی به کلانتری بروم و رضایت بدهم اما دو سه روز بعد به قتل اعتراف کرد و برادرش هم بازداشت شد. الان هم ماموران دنبال نفر سوم، یعنی همان رانندهای هستند که به دو متهم در حمل جسد پسرم کمک کرد.»
متهم و برادرش در آگاهی تحت بازجویی هستند و پدر ابوالفضل یک بار آنها را دیده اما حرفی بینشان رد و بدل نشده است. برخی از اهالی نیز شیشههای خانه متهم را با سنگ شکستهاند. پدر ابوالفضل میگوید: «این اتفاق به من ربطی ندارد، من از اهالی خواهش کرده بودم این کار را انجام ندهند.»
او با بیان اینکه حالا همه نگران مادربزرگ ابوالفضل هستند، حرفهایش را با درخواست قصاص متهم در ملأعام پایان میدهد و با رد مشکل روانی متهم که در برخی خبرها درباره آن صحبت شده است، میگوید: «من به هیچ وجه این موضوع را قبول ندارم. اگر مشکل روانی یا کارت قرمز داشت پس چطور به خانواده خودش آزاری نمیرساند؟ چطور توانست موضوع قتل را به برادرش بگوید و جسد پسرم را تا جاده ببرند و مخفی کنند؟ من این حرفها را قبول ندارم و قصاص در ملأعام میخواهم.»
اصابت 50 ضربه چاقو به مقتول خردسال
محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران در این باره به جام جم گفت: بعد از تشکیل پرونده قضایی در داسرا، دستورات لازم صادر و تحقیقات پلیسی برای یافتن این کودک آغاز شد. بررسیها نشان میداد که این کودک در بوستانی در خیابان رباط کریم تهران ناپدید شده است. این جوان 24 ساله که همسایه کودک گمشده بود، در جریان تحقیقات اولیه بازداشت شد. تحقیقات از او ادامه داشت تا این که او چهارشنبه به قتل پسر همسایه اعتراف کرد.
وی افزود: متهم بیش از 50 ضربه چاقو به پسر 11ساله زده است که فقط 25 ضربه آن به سر و صورت از جمله داخل چشمهای وی بوده است.
جسد کودک پیدا شده هنگام کشف دارای فساد نعشی بود. این در حالی بود که تحقیقات پزشکی قانونی نشان از آن میداد که علت مرگ این کودک بر اثر اصابت ضربههای متعدد چاقو بوده است.
سرپرست دادسرای جنایی تهران ادامه داد: با اعتراف متهم، برادرش که در انتقال جسد و رها کردن آن با متهم همکاری کرده بود نیز با دستور قضایی بازداشت شد. با توجه به این که متهم ادعا کرده در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته و همین باعث شده این جنایت دلخراش را رقم بزند و دچار مشکلات روحی و روانی است، قرار شده او برای مشخص شدن سلامت روانیاش به پزشکی قانونی منتقل شود.
تحقیقات از متهم برای مشخص شدن انگیزه واقعیاش از ارتکاب این جنایت تلخ همچنان ادامه دارد.
همچنین از پزشکی قانونی خواسته شده، احتمال آزار و اذیت پسر 11 ساله را بررسی کنند در حالی که متهم منکر این موضوع شده است.